جور استاد به زِ مهر پدر/نقد نمایش «مدرسه تربیت»
آریو راقبکیانی، منتقد تئاتر
در فلسفه نسبیگرایی اخلاق (Moral relativism) برخلاف مطلقگرایی اخلاقی، هیچ شخصی از نظر عینی مطلقاً درست یا غلط نیست. در نتیجهی آن چون نمیتوان بر اصول، باور و گزارهای اخلاقی از منظر صحیح بودن پافشاری کرد، بنابراین هر کس باید رفتار دیگری و بالاخص اختلافنظرهای بهوجودآمده را که قائم به هر چیز و بهواسطه اختلاف زمان و مکان و شرایط خاص اجتماعی هر شخص است، تحمل کند و تغییر رفتار طرف مقابل را بهعنوان امری واقع پذیرا باشد.
نمایش «مدرسه تربیت» به نویسندگی عباس جمالی و کارگردانی ریحانه رنجبر، به افتراق و کشمکشهای پدر (با بازی عباس جمالی) و دختری (با بازی صدف آبباز) میپردازد که پیش از آن روابط رئیس و شاگرد مدرسه بودن بر آن سایه انداخته است.
در این نمایش، پدر در نقش آقای محمودی و دختر در نقش شیدا، در رابطهسازی با یکدیگر، دچار تمامیتخواهی از سوی پدر و عدم تمکین از سوی دختر شدهاند و هر چه از لحظات نمایش سپری میشود، ضابطهمندی ارتباط آنها از وضعیت فرادست-فرودست خارج و دورتر میگردد.
پدری که در ابتدا نمایهای از اخلاقمداری را از خود آشکار کرده است، بهمرور درمییابد که مسئله آشکار شدن خیانت او، در قبال موادمخدری که در کیف دختر پیدا کرده، باعث شده است که چوب ترکهاش به خود بازگردد.
البته که نمیتوان پازل مخمصه ایجادشده بین این دو کاراکتر را بدون در نظر گرفتن شخصیتهای غایبی چون مادر، خانم محبی، نازنین و... حلوفصل کرد.
در طول نمایش مشخص میشود که پدر دچار جزماندیشی است و این خود اوست که دچار بیثباتی و بیتصمیمی است و دختر نمیخواهد سر تعظیم نسبت به نظام سلسلهمراتبی ازپیشتعیینشده از سوی پدر فرود آورد، بنابراین قدرت آمرانه پدر را در هر دو صورت برنمیتابد؛ چه از منظر دختر و پدری، چه از منظر مدیر و شاگردی.
درواقع پدر که انتظار مطلقگرایی اخلاقی از سوی دختر را دارد، خود مبتلا به نسبیگرایی در این زمینه میشود و حتی گناه خود را به حساب هوش مصنوعی میگذارد.
نمایش که در فضاسازی دارای ویژگیهای هایپررئالیته با ایجاد توهمی از واقعیت است، در ایدههای طراحی صحنه خود نیز به منظور انتقال مفاهیم بازی پینگپنگی و دیالکتیکی این دو شخص روی به مینیمالگرایی آورده و صحنه نمایشی را بهشکلی ترسیم کرده است که علاوه بر سکون و سکوت اتاق در بسته رئیس هیئتمدیره، بهصورت اتاق بازجویی از متهمی چون شیدا و اعترافگیری از او نمایان شود.
اتمسفر حاصل از این طراحی، علاوه بر تعمیم در مضامین اجتماعی خارج از خفقان این اتاق، به صورت تکثیریافته به بدرفتاریهای حادثشده به ماهیت حبس انسان در فضای بسته اشاره دارد که البته شیون دختر ابهت آن را میشکند. نمایش «مدرسه تربیت» بهگونهای دکور خود را بهکار بسته است که گویی مخاطب از طبقه بالای یک مدرسه و از پشت پنجرههای آن، نظارهگر بدهبستان گفتمانی این دو کاراکتر است.
این خلوتگاه مُقُرآمدن بهگونهای تعبیه شده است که در آن پنجرههای کرکرهدار و البته اغراقشده، بهگونهای نامنظم و نامتقارن، باعث شده است فضای این دو کاراکتر به وضوح مشخص نباشد و هرازگاهی، چون حائلی باعث ماسکهشدن آن دو شود.
البته که بهمرور، کاراکتر شیدا تلاش میکند تا شمایل پنهانشده خویش را در این اتاق شیشهای و زیر بار سنگین پارهگفتارهای از بالا به پایین و غیرمستمر و گسیخته پدر (Discourse) آزاد کند و بهنوعی از ققنوس درون خود پردهبرداری نماید، سپس از وجه به ظاهر اخلاقمدار پدر، پردهدری کند.
هرچند حضور فیزیکی این دو کاراکتر در کنار پنجره ملموس است، ولیکن هرازگاهی صدای آمبیانس پیرامونی اعم از صدای همهمه مدرسه، صدای پیکور (چکش تخریب)، صدای هلیکوپتر و... باعث میشود که تعمداً صدای گفتوگوی آنها وضوح خود را از دست بدهد.
طراحی صحنه در عین سادگی با استفاده از این کمینهگرایی ارج بیشتر و همافزایی گفتوگوهای ردوبدلشده بین دختروپدر را باعث شده است؛ گفتوگوهایی که منجر به دگردیسی رابطه این دو از تصنع مدیر مدرسه و شاگرد به واقعیت پدرودختر میشود و خط بطلانی بر کلیت ضربالمثل جور استاد به زِ مهر پدر میکشد.