| کد مطلب: ۲۴۱۰۷
دردسر بی‌پایان یک بحران مزمن

دردسر بی‌پایان یک بحران مزمن

حملۀ اسرائیل به خاک ایران نه آغاز فصل تازه‌ای به نظر می‌رسد و نه پایان فصلی را رقم می‌زند. فعلاً این حمله اقدامی در میانۀ یک بحران مزمن و طولانی و پر از دردرسر است که انتهای آن هنوز قابل رؤیت نیست.

حملۀ جنگنده‌های اسرائیلی به خاک ایران با واکنش‌های متفاوتی در سطح منطقه و جهان روبه‌رو شده است. عموم کشورهایی که این حمله را محکوم کرده و یا از محکوم کردن آن خودداری کرده‌اند، بر لزوم پیشگیری از تشدید جنگ و پایان دادن به چرخۀ فزایندۀ درگیری تأکید کرده‌اند. در واقع، اکنون نگاه‌ها به تهران دوخته شده است تا واکنش آن را نسبت به حملۀ جمعه شب اسرائیل به برخی مراکز نظامی دریابند.

تا لحظۀ نگارش این یادداشت، هنوز از سوی نهادهای مسئول در جمهوری اسلامی دربارۀ نحوۀ واکنش به حملۀ هوایی اسرائیل موضع صریحی گرفته نشده است و به نظر می‌رسد قرار است برای مدتی «سیاست ابهام» در این زمینه ادامه داشته باشد. اگر ایران به حملۀ متقابل سریع و فوری در برابر حملۀ اسرائیل مبادرت نکند، در آن صورت، حوادث اخیر در صحنۀ جنگ خاورمیانه را می‌توان تا اندازه‌ای در جهت برنامۀ دولت جوبایدن رئیس‌جمهور آمریکا ارزیابی کرد.

دولت آمریکا بر محدود بودن اهداف حملۀ نظامی اسرائیل به ایران تأکید داشت؛ به‌طوری‌که این حمله سبب واکنش نظامی سریع نیروهای نظامی ایران نشود و بدین‌وسیله، روند جنگ در منطقه تحت کنترل در آید. بعد از اعلام پایان عملیات جنگی اسرائیل علیه ایران، مقام‌های آمریکایی اعلام کردند که زد و خورد مستقیم بین ایران و اسرائیل باید در همین نقطه پایان یابد.

ظاهر این جمله بدان معناست که از نگاه دولت بایدن، اگر قرار است منازعه بین دو طرف ادامه پیدا کند، حملات متقابل باید از هدف قرار دادن مستقیم به درگیری غیرمستقیم تقلیل پیدا کند یعنی بازگشت به همان شرایطی که پیش از حملۀ موشکی ایران به اسرائیل جریان داشت.

این در حالی است که بازگشت به شرایط گذشته هم دیگر مقدور به نظر نمی‌رسد. از زمان نخستین حملۀ موشکی ایران به اسرائیل در بهار امسال، توازن قوا بر روی زمین دستخوش تغییرات جدی شده است. دولت آمریکا به هم خوردن توازن قوا به‌خصوص در لبنان را به نفع پیشبرد برنامۀ دیپلماتیک خود برای منطقه می‌داند و ظاهراً امیدوار است که جمهوری اسلامی با خویشتن‌داری در برابر حملۀ جمعه شب اسرائیل، با این برنامه به نحوی همراه شود.

رئوس نقشۀ آمریکا برای نظم جدید در خاورمیانه به ترتیب زیر است: استقرار آتش‌بس در نوارغزه و آزادی اسیران اسرائیلی، سپردن نوارغزه به یک نیروی عربی برای اداره و بازسازی آن بدون حضور حماس، اجرای شدید و غلیظ قطعنامۀ 1701 شورای امنیت سازمان ملل در لبنان به قصد عقب‌نشینی نیروهای حزب‌الله به شمال رودخانۀ لیطانی و رفع خصومت دائمی بین لبنان با اسرائیل با تمام لوازم و ضروریات آن، ترسیم نمایی از وعدۀ تشکیل کشور مستقل فلسطینی با محدودیت‌های مشخص در آینده‌ای نامشخص از طریق عادی‌سازی رابطۀ عربستان و دیگر کشورهای عرب و مسلمان با اسرائیل است.

روشن است که در نظم مورد نظر دولت بایدن که عملاً از حمایت کامل یا نسبی یا مشروطِ سازمان ملل، اروپا، کشورهای عرب، چین و حتی روسیه نیز برخوردار است، نقشی برای تداوم سیاست منطقه‌ای جمهوری اسلامی و اقدامات مسلحانۀ گروه‌های متحد آن در خاورمیانه در نظر گرفته نشده است. از این رو، از نگاه آنان، جمهوری اسلامی یا باید با تغییر پاره‌ای از سیاست‌های خود، با نظم در حال ظهور همراه شود و یا با ایستادگی در مقابل آن تحت فشارهای فزایندۀ اقتصادی و دیپلماتیک و انزوای بی‌سابقه قرار گیرد.

از آنجا که رویارویی نظامی و مستقیم ایران و اسرائیل می‌تواند ثبات کل منطقه را به هم بزند و تا اطلاع ثانوی جایی برای استقرار هر نوع نظم و پیشبرد هر گونه طرح دیپلماتیک در خاورمیانه باقی نگذارد، بنابراین، استفاده از ابزارهای غیرنظامی در مواجهه با ایران، اولویتِ مورد نظر آمریکا و متحدان آن است. طبق این طرح، ابزارهای نظامی عمدتاً باید علیه آنچه «بازوهای مسلح» جمهوری اسلامی در سراسر منطقه نامیده می‌شود، به کار گرفته شود تا نهایتاً به راه‌حل سیاسی تن در دهند. در چارچوب سیاست دولت بایدن، اگر گروه‌های مسلح همسوی ایران در منطقه با طرح دیپلماتیک مورد نظر همراه شوند، آنگاه جمهوری اسلامی نیز با آن همراه خواهد شد.

این روند اما با مسیری بسیار سخت و ناهموار روبه‌روست. در درجۀ نخست، بلوک راستگرای افراطی حاکم بر اسرائیل همچنان با هرگونه «تصویرسازی» از یک کشور مستقل برای فلسطینی‌ها مخالف است. این بلوک افراطی در انتظار پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات آمریکاست تا با کمک آن، مسیری کاملاً یک‌طرفه به سمت عادی‌سازی روابط اسرائیل با عربستان و دیگر کشورهای عرب گشوده شود. همین مسئله عربستان را نسبت به ورود به این مسیر مردد و متزلزل می‌کند. 

از طرفی، امتیازات ناشی از سیاسی شدن گروه‌های مسلح همسو با جمهوری اسلامی در منطقه، هنوز صورتبندی مشخصی پیدا نکرده و بر روی میز مذاکره با خود آنها یا ایران قرار داده نشده است، تا مشوقی احتمالی برای اندیشیدن دربارۀ آن باشد. حتی اگر این امتیازات به صورتی روشن و مدون به مسئولان ایرانی پیشنهاد شود، هنوز دلیل روشنی وجود ندارد که توازن قوای داخلی پذیرش آنها را امکان‌پذیر کند.

بدین ترتیب، حملۀ اسرائیل به خاک ایران نه آغاز فصل تازه‌ای به نظر می‌رسد و نه پایان فصلی را رقم می‌زند. فعلاً این حمله اقدامی در میانۀ یک بحران مزمن و طولانی و پر از دردرسر است که انتهای آن هنوز قابل رؤیت نیست.

دیدگاه

سرمقاله
آخرین اخبار