جستار رمزنویسی میکند نه رمزگشایی
به بهانه انتشار و رونمایی کتاب خیابان گاندی ساعت پنج عصر از مهرآوه فردوسی
به بهانه انتشار و رونمایی کتاب خیابان گاندی ساعت پنج عصر از مهرآوه فردوسی
فاروق مظلومی
منتقد
لحظه تصمیم نوعی جنون است
سورن کییرکگور
آیا نوشتن در مورد جنایت، امر اخلاقی است؟ اینگونه نوشتهها میتوانند هزاران ترومای آتشفشانی را بیدار کنند.
این یادداشت در مورد کتابی است که در چهار نوشته با نام جستار به یک جنایت مربوط به دهه70 پرداخته است (پسری عاشق و دختری عاشقتر، برادر و خواهر کوچکترِ دختر را کشتند). با اینکه در زمان جنایت (بعد از ظهر دوازدهم دیماه سال 1375) از منزل مرحوم کیومرث منشیزاده در کوچه نهم گاندی عازم میدان ونک بودم و شلوغی خیابان بیستوسوم توجهام را از داخل ماشین جلب کرد اما در این نوشته (شاید جستار) هیچ اشارهای به قاتلین و مقتولان جنایت گاندی و شرح جنایت نخواهم داشت. چون نامها موجب غیاب اصالت وجودی ادبیات میشوند از ذکر نامها و شرح ماجرا پرهیز میکنم چراکه شاید این تذکرهها برای نویسنده کتاب عذر لاجرم بوده اما برای این نوشته با عدم امکان و عدم نیاز به نقد نهتنها ضرورتی ندارد بلکه یک پرتگاه است. درخصوص غیاب حقیقت توسط نامها میشود از موریس بلانشو 1907 - 2003 خواند.
قطعاً من خودم را جستارنویس نمیدانم چون خود جستار، بود یا نبودِ جستارنویس را تعیین میکند. جستار فاقد ساختار از پیشتعیینشده بوده و جستارنویس از نوشتن جستار بیخبر است.
ابوالحسن خرقانی (352 - 425 ه.ق) که به گاه جستار، خویشسلوک بود و امیل سیوران 1911- 1995 جستاریهای محبوب من هستند. تاریخ جستار در سرزمین ما طولانی است. خلوت بیابان خویشنگری دارد و جستارپرور است. حتماً مطابقتی بین شطح و شطاحی و طاماتبافی با جستار غربی وجود دارد. آنچه در این یادداشت میخوانید بر آن است که بگوید:
1-جستار یک پدیده مدرن (نه از نظر تاریخی) است که مثل همه چیزهای نو به تجربه جدید ناموفق، ناتمام و بینتیجه بیشتر از تکرار تجربههای قبلی موفق اهمیت میدهد چراکه ذات آفرینش، تفاوت است. در جستار اصل بر پژوهش، جستوجو و سوال است. جستارنویسی برای رسیدن به شکوه شک و عدم قطعیت است و از حضیض و حظیظ یقین و قطعیت دوری میکند ذات جستار حرکت است پس توقف ندارد و میتواند توسط خواننده ادامه یابد. احتمالاً صاحب مقبره نزدیک خانه مادری من در خوی، شمس تبریز یک جستارگو بوده است که متاسفانه هیچ تاثیری در بنده نگذاشته است.
2-فضای حیرانی و بحرانی این جنایت برای جستارنویسی مستعد است.
3-رونمایی برای جستار بیمعنی است چون اولاً جستار برای پوشاندن است و ثانیاً جستار امکان بازنمایی توسط گفتار را ندارد. جستار برای مورد بحث یک سطح درونماندگاری تعریف میکند تا خواننده را در آن غرق کند. ژان لیوتار 1924 -1998 نوشتار و گفتار را بهعنوان رسانههای متفاوت بررسی کرده است.
4-سهمگین بودن و عظامت جنایت دلیلی بر خطر سیاست زیباییشناسی در اخلاق است. عظامت جنایت را در آثار داستایوفسکی و فیلمهای هیچکاک میتوان حس کرد. شاید شنیدنش سخت باشد اما جنایت امر زیبا نیست ولی امر عظیم، است. کتاب سیاستورزی زیباییشناسی از ژاک رانسیر 1940 در این زمینه مرجع مناسبی است.
5-مجازات جانی پایان جنایت نیست. پس جنایینویسی تقلیل جنایت به داستان است و روح معلق جنایت در جستارنویسی حلول میکند. در یک نگاه فوکویی (میشل فوکو 1926 - 1984) پریشانی و جنون جنایت باید از زبانی پریشان و آشفته تغذیه کند. روانپزشک و قاضی در پی تنظیم جنایت با زبان شهری و متمدن هستند. خواندن تاریخ جنون از فوکو موجب تبیین بحث میشود.
6-جستار فاقد ساختار و درنتیجه فاقد مرکز است پس نیاز و امکان نقد ساختاری برای جستار وجود ندارد. ژاک دریدا 1930 -2004 امر ساختاری را دارای مرکز میداند.
7-آیا نوشته خانم مهرآوه فردوسی موفق میشود از وجاهت کتاب دربیاید؟ وجه کتاببودگی(کالایی) برای هر کتابی وجود دارد. نوشتههای زرد و عمومی هم وجه کتاب بودن دارند آنها هم کتاب هستند. محمول یا همان اصالت ادبی کتاب است که آن را از کالا جدا میکند. فرعیت یک کتاب برای نوشته مثل قاب برای نقاشی است. اصل، نوشته و خود نقاشی است نه ابزار ارائه آنها. وجه کتاببودگی توسط سوزان سانتاگ 1933-2004 مورد مداقه بوده است. مفهوم پاررگا از افلاطون هم به این بحث بیربط نیست.
جستار چیست؟
تعاریف دادهشده از جستار بیشتر به پیچیدهکردن آن کمک میکند.مثلاً در دانشنامه آزاد آمده است «جستار به انگلیسی( Essay) بحث، فحص، پژوهش، طلب، مبحث، مطلب. معمولاً نوشتهای است که در آن استدلالهای شخصی نویسنده مطرح میشوند تعریف جستار مبهم است و با رساله، مقاله، جزوه و داستان کوتاه همپوشانی دارد. از جستار عموماً برای نقد ادبی، بیانیههای سیاسی، استدلالهای عالمانه، مشاهدات مربوط به زندگی روزمره، یادآوری خاطرات و تأملات نویسنده استفاده میشود. تقریباً همه جستارهای مدرن به نثر نوشته شدهاند.»
پس میتوان گفت جستار قابل طبقهبندی نیست. جستار به وجود آمده است تا کاری را بکند که داستان و گزارش و کلاً دیگر نگارشهای ادبی نمیکنند یا نمیتوانند بکنند جستار ما را در یک ورطه غیرقابل شناسایی پرت میکند و همین جذابیت جستار است. اما آیا جنایت هم یک عرصه غیرقابل شناسایی نیست؟
تکیه به نظر شخصی جستارنویس که متکی به حسی غیرقابل شناسایی و صدالبته نامکفی است آن را پیچیدهتر میکند و همین است در مورد جانی و جنایت.
جستار آنقدر مبهم است که والتر بنیامین 1892 -1940 برای تبیین آن مصداقی سخن میگوید:
محقق به هیزم و خاکستر توجه دارد، جستارنویس به آتش.
پس میتوان گفت جستارنویسی باید به خود جنایت و نه قبل و بعد آن اشاره کند. از اینرو دلایل و نتایج جنایت گاندی منظور جستارنویس نیست. بهتر است حتی جستارنویسها را به جای نویسنده، محرک بنامیم، چون جستار در فضا حرکت کرده و حرکت را به خواننده منتقل میکند.
مرگ و خشونت، امور سهمگینی هستند. بزرگی از ولایت آلمان که سخنانش مهمیز ارتباط در کافههای تهران است، چیزی با این مضمون گفته است که اگر از شکوه جنایت آگاه بودند هرگز قاتل را مجازات نمیکردند. آن عزیز فرانسوی هم که نامش سر میز کافههای کریمخان سرو میشود و به شکوه خودکشی پرداخته است، میگوید: امر سهمگین خوب یا بد بودنش مطلق نیست و همواره مشکوک است. سربازی که آدم میکشد تقدیر میشود و قاتل تقبیح و مجازات.
در ادامه با احتیاط از کلمه والا به جای سهمگین استفاده خواهم کرد. مهرآوه فردوسی سهمناکی و والا بودن امر را حفظ میکند و با بازتعریف یا پردازش دلایل و نتایج جنایت (خروج از جستار) و تغییر مدیوم آن، آن را کیچ (Kitsch) نمیکند. در مقدمه کتاب صفحه 9 میخوانیم: برخورد با جنایت گاندی برخورد با یک جنایت بود بهاضافه کلی مسئله ریز و درشت اجتماعی، فرهنگی و سیاسی.
در اینجا تبیین اصل و فرع توسط جستارنویس درست است.
در پدیدارشناسی و زیباییشناسی، امر والا همیشه امر پسندیده نیست بلکه امر سهمگین و سهمخواه است. همه میگوییم سیلِ ویرانگر مطلوب نیست. اما باشکوه چطور؟ صحبت از شکوه و جلال و جبروت سیل و جنایت حوزه خطرناک زیباییشناسی است که سیاست اخلاق را تهدید میکند. درست همانجایی که تابلوی کاملاً سیاه پیر سولژ فرانسوی به یک منظره زیبا ارجح میشود.
جستارنویس در اینجا بیطرف است و سعی ندارد احساسات دمدستی که در حوزه امر زیبا و خوشایند میگنجد را برانگیزد. فردوسی ما را در میان بریده روزنامهها، نظر حقوقی قضات و مطلعین جنایت رها میکند و خودش بیشتر بهعنوان رشتهای ظاهر میشود که این حلقه از هم نپاشد و خوشبختانه موفق نمیشود و خواننده بیشتر گیج و تحریک میشود برای شک به جانی و جنایت و همه چیز. پیروزی جستار به جستارنویس قطعی است. چون یک فضای جستاری حتی جستارنویس را هم گیج میکند.
این فضای مبهم روح یک جستار است که در رونماییهای این کتاب (در دو مورد که من حضور داشتم) تخریب شد. اینکه مهرآوه فردوسی اتفاقی از فضای جستاری سر درآورده است یا نه، در جستارهای بعدی معلوم میشود. فعلاً آنارشی مستندات مربوط به جنایت گاندی و نظر بستگان و دوستان اربابان جنایت، فضایی مستعد برای ژانر هرج و مرجطلب جستار را به فردوسی داده است اما آیا او میتواند بدون این دادهها در مورد جنایت محض به جستار برسد؟
جستار برای کدینگ است نه دکدینگ
فردوسی فعلاً در شناسایی یک فضای حاضر و آماده جستاری موفق بوده است و نه ایجاد آن و تجربه ایجاد جستار میتواند او را بهعنوان یک جستارنویس مطرح کند. البته نه با این جلسات رونمایی و نقد که توسط بنگاههای رونمایی برگزار میشود. این بنگاهها تاریخ مداحی را جابهجا میکنند و رویدادهایشان بیشباهت به جلسه خواستگاری نیست که موظف هستند از عروس (نویسنده خانم) یا داماد (نویسنده آقا) تعریف کنند. در دو جلسه رونمایی که بنده حضور داشتم دانشمندان مدعو برای رونمایی، ابتدا با ویترینی از تواضع از نویسنده کتاب تعریف کردند تا برای خودستایی مصونیت داشته باشند. سپس با اتصالاتی دور از ذهن، کتاب را به لایههای ذهنی و در دسترس خودشان ازجمله روانشناسی و جامعهشناسی مربوط کردند تا از آن رمزگشایی کنند غافل از اینکه جستار برای کدینک (رمزنویسی) است، نه دکدینک (رمزگشایی).
ازاینرو میتوان گفت جلسات رونمایی، رویداد رخنمون سخنرانهاست.
جستار رمزی است که با خواندن، مرموزتر میشود. در جلسات رونمایی مذکور احساس میکردم در جلسه بازجویی قاتلین با حضور روانشناس و جامعهشناس حضور دارم. درصورتیکه خود نویسنده کتاب به کودکان کشته شده کمترین اشاره را دارد و از نقلقولهای پلیس و قضات که همواره قاطع و حامل کلمات سترگ حقوقی است برای حفظ ساحت و امانت جنایت استفاده کرده است.
رونمایی از یک کتاب، وجه اصیل آن را به خطر میاندازد. هرگز این رویداد را درک نکردم. مگر اینکه هدفی جز حقنهکردن کتاب در حلق خواننده آماتور باشد که هدفی جز فروش و برگشت سرمایه ندارد و انگار چارهای نیست. سرمایه و سرمایهگذار انتخاب میکند چه چیزی اتفاق بیفتد یا نیفتد. وگرنه کتاب وقتی از چاپ بیرون میآید رخنمون پیدا میکند. اگر بخواهیم عمیقتر شویم رونمایی ورطه سقوط «بازنمایی بازنمایی» و رویدادی کیچ و ضدفرهنگ است. صدالبته جشن موقر امضا، بدون هرگونه مدح و ستایش کتاب و نویسنده مصداق رونمایی نیست و بسیار احترامبرانگیز است.
کتاب «خیابان گاندی ساعت پنج عصر» موفق میشود در فضای نوشتاری جستار یک فضای غیرساختاری ازاینرو فاقد مرکز را بازنمایی کند و رونمایندههای عزیز حتی در صورت ارتباط با این فضای مذکور، فضای دیگری را بازنمایی میکنند چراکه ابزارشان گفتار است که با نوشتار توفیر وافر دارد. پس اساساً در جلسات رونمایی با یک رسانه دیگر بهنام رونمایی سروکار داریم که الزاماً ساختار و بیانی متفاوت با نوشته دارد. رونماییها چون اتفاقی مشترک برای همه کتابها شدهاند وجه کتاببودگی آنها را تقویت میکنند و محل ابراز و اظهار اصالت ادبی نیستند.
یک داستان یا جستار قبل از داستان یا جستار بودن یک کتاب است با هزاران مشخصه مشترک با دیگر کتابها. مثل داشتن تیراژ، داشتن طرح جلد و مقدمه و موخره و...
پس نوشته اصیل اول باید از کتاب بودن و مشخصات مشترک با سایر کتابها رها شود. «خیابان گاندی ساعت پنج عصر» بهراحتی میتوانست خودش را از کتاب بودن که وضعیت فرعی و اولیه هر چیز چاپ شده در قالب کتاب است، رها کند و اصالت جستار را بگیرد. برای بازپسگیری این جستار محکم از کتاب بودن، علاوه بر پرهیز از تسهیل فروش با رونمایی، طرح جلد هم باید کمک کند که در مورد کتاب خانم فردوسی این موضوع برعکس است.
چون طرح جلد کیچی دارد که عمومیت بیشتری به آن میدهد و آن را در حد یک داستان از صفحه حوادث مجلات آرایشگاهی پایین میآورد. این طرح با ذوق ناشر روی جلد آمده است. در این نوشته نامی از ناشر نمیبرم چراکه کارنامه این ناشر در حوزه ادبیات داستانی نقدهای جدی دارد.
ما کتابهای خوب را با کتاببودگیشان به یاد نمیآوریم. کتابها حامل هستند اما محمولشان مهمتر است. فارغ از نویسنده و ناشر و تبلیغات سرمایهداری، کسانی که خواندنشان با تعداد کتابها ارزیابی نمیشود و تفاوت خواندن را با سایر ارتباطها مثل دیدن و شنیدن و گفتن میدانند به ساحتی از کتابخوانی میرسند که وقتی از «بار هستی» صحبت میکنند نمیگویند کتاب بار هستی را خواندهای؟ حتی به داستانبودگی آن هم اشاره نمیکنند چون اصالت قابل نامگذاری نیست. جوری از کتاب بار هستی میگویند که انگار از انسان حرف میزنند. «بار هستی را تحمل کردی؟»
هرگز توصیه نمیکنم کتاب «خیابان گاندی ساعت پنج عصر» را از مهرآوه فردوسی بخوانید. چون جستارخوانی با خواندن داستان و رمان فرق دارد با ذهن مرتب و کالیبره نمیتوان جستار خواند. میگویم با این کتاب، ساعت پنج عصر دوازدهم دیماه 1375 به کوچه بیستوسوم خیابان گاندی سر بزنید و مثل همه اهالی این کوچه مبهوت بمانید که چرا این اتفاق افتاده است ؟چطور این اتفاق ممکن شد؟ از خودتان بپرسید مجازات جانی پایان جنایت است؟ با حیرانی پلیس، قاضی، دوست، آشنا و نویسنده در مورد این جنایت همراه شوید که جهان پر از حیرت است و معنی جنایت چیدن میوه از درخت است.