نظـر عمل نیست/خوانشی انتقادی از منازعه مجازی بر سر تقدم ایران و غزه
بیراه نیست اگر گفته شود دفتر خاورمیانه با هفت اکتبر ۲۰۲۳، به فصلی بهتمامی متفاوت رسید و چنان تحولی در ذهنیت و میدان مناسبات سیاسی، نظامی و امنیتی به وقوع پیوست که برای کمتر تحلیلگری چندماه پیش از آن، پیشبینیپذیر بود.

بیراه نیست اگر گفته شود دفتر خاورمیانه با هفت اکتبر 2023، به فصلی بهتمامی متفاوت رسید و چنان تحولی در ذهنیت و میدان مناسبات سیاسی، نظامی و امنیتی به وقوع پیوست که برای کمتر تحلیلگری چندماه پیش از آن، پیشبینیپذیر بود. واکنشها به حمله حماس در آغاز نیز یکسان نبود. برخی آن را حماسهوار ستودند و برایش جشن گرفتند.
دیگرانی آن را تروریسم نامیدند و تقبیحاش کردند. بعد از گسترش جنگ میان اسرائیل با فلسطینیهای ساکن غزه و پدیدارشدن این واقعیت که غیرنظامیان بهخصوص کودکان از دایره این درگیری بیرون نیستند، اما پرسشی مهمتر رخ نمود و آن اینکه، مرزهای این جنگ تا کجا میتواند گسترش یابد؟ و حتی اگر اسرائیل را در مقام دفاع از خود در مقابل حمله حماس فرض کنیم، تا چه حد از پاسخ نظامی را میتوان مشروع و قانونی قلمداد کرد؟
همین نکته ازقضا در پاسخ کسانی چون یورگن هابرماس مورد توجه قرار گرفت و او ضمن اینکه «عملیات ارتش اسرائیل علیه این اقدامات تروریستی» را «بهلحاظ اصولی موجه» دانست، بدین نکته نیز اشاره کرد که: «راهبر این عملیات باید اصل تناسب، اجتناب از کشتن غیرنظامیان و پیشبرد جنگ با ملاحظه دستیابی به صلح در آینده باشد.»
ایران یا رفح؟
جز این پرسش، تقلایی نیز در شبکههای اجتماعی شکل گرفت برای معطوفساختن ذهن جهانیان به فجایعی که بر مردم عادی در چنین جنگ نابرابری میرود. در همان زمان بود که هشتگ «همه چشمها به رفح» فراگیر شد، قریب به 50 میلیون بار به اشتراک گذاشته شد و حتی بسیاری از ستارههای موسیقی و سینمای جهان، از دوآ لیپا تا سوزان ساراندون نیز همراهی خود را با آن اعلام کردند. در همین بحبوحه اما گروهی از ایرانیان، عطف اعتنای کاربران هموطن به بحران فلسطین را نادرست دانستند و هشتگی با عنوان «همه چشمها به ایران» را بازنشر دادند.
از نظر این گروه از کاربران، بحرانهای پیش روی ایران، خود چنان سهمگین است که هر ایرانی باید نخست چشم به این مصائب بگشاید و اگر توش و توانی دارد، برای رفع آنها اقدام کند. در کنار این، این برداشت نیز در این مقابلهبهمثل مجازی گویی وجود داشت که سیاستهای حکومت ایران در قبال بحران فلسطین، به مشکلات فعلی کشور و حتی فلسطین منجر شده است، بنابراین با هشتگ «همه چشمها به ایران» باید این پیام را بازتاب داد که باید در آن سیاستها بازنگری بنیادی شود.
ایران یا غزه؟
تبوتاب این مقابله مجازی اینک بار دیگر با وقوع قحطی در غزه بالا گرفته است. گروهی در استوری اینستاگرام مینویسند؛ «غزه تقتل جوعا» (غزه از گرسنگی در حال مرگ است) و در مقابل دستهای دیگر با استناد به بحران قطع آب و برق در ایران، چنین عبارتی را بازتاب میدهند: «ایران فی الظلام و العطش» (ایران تاریک و تشنه است). چنین تقابلی البته گاه فراتر از اعلام مواضع به اشکالی از تفتیش عقاید نیز راه میبرد؛ وقتی که هریک از طرفین؛ دیگران را زنهار میدهند که این مواضع بهیاد سپرده خواهند شد و بهمثابه بخشی از کارنامه و شناسنامه افراد، بعدتر میتوانند مورد استفاده قرار بگیرند.
دسته نخست «ایرانگرایان فاشیست» را بدین متهم میکنند که انسانیت را مرزبندی میکنند، برای مقابله با جمهوری اسلامی حاضرند ننگ سکوت حمایتآمیزشان از رژیم جنایتکار اسرائیل را بر گردن نهند و با انتساب سادهانگارانه وضعیت فعلی فلسطین به سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی، رفتارهای خلاف حقوق بشر و حقوق بینالملل اسرائیل و حمایت آشکار آمریکا از آن رفتارها را نادیده بگیرند. جز این، متوجه این نکته نیستند که سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی را هر دولت دیگری نیز که در ایران بر سر کار باشد، باید پی بگیرد؛ کمااینکه میان سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی و دولت پهلوی نیز شباهتهایی معنادار یافت میشود.
درمقابل، گروه دوم استفاده ابزاری «چپهای بیوطن» و «امتگرایان» را از احساسات و عواطف انسانی مردم برای تداوم ستیز با امپریالیسم و سایر برساختههایی که به جهان غرب نسبت میدهند تا تحقیرش کنند، نقد میکنند و بر این باورند که مسئله ضدیت با اسرائیل و در اصل با جهان غرب به رهبری آمریکا، نسبت به درد و رنج مردمان ایران و آینده این کشور، اولویتی دهچندان در ذهن و ضمیر سینهچاکان کنونی فلسطینیها دارد. از نظر این گروه، سکوت چپها و امتگرایان در قبال ربودن 20 هزار کودک اوکراینی در جنگ این کشور با روسیه یا بیاعتنایی به ستم ساختاری بر اویغورهای چین، نمونههایی هستند از برخورد گزینشی و استانداردهای دوگانه این مدعیان حقوق بشر.
امر سیاسی نزد اشمیت
در چنین هنگامهای البته این سخن که میتوان منتقد هر ستمی در هر گوشه از جهان بود، پژواک چندانی نمییابد زیرا در وهله نخست، این موضع در زمینی میانه دو سنگربندی مستحکم، چادر خویش را بر پا میدارد، بنابراین گویی موضعی سیاسی را نمیتواند اشغال کند. پس هیچکدام از طرفین این منازعه، نمیتوانند آن موضع را بهنفع خود مصادره کنند و گویندهاش را «یکی از ما در برابر آنها» بهشمار آورند. با این تفاسیر شاید بشود گفت، میدان سیاست در چنین بازنماییهای رسانهای، شباهت یافته است با آنچه کارل اشمیت از «امر سیاسی» مدنظر داشت و آن را با «تمایز میان دوست و دشمن» توضیح میداد.
بااینهمه این وضعیت از سویی دیگر، فهمی مخالف خوانش اشمیت از امر سیاسی را نیز بازتاب میدهد؛ زیرا «دشمن» مدنظر اشمیت، همآوردی در عرصه خصوصی نیست بلکه دشمنی در عرصه عمومی است. توضیح بیشتر آنکه از نظر اشمیت اخلاق، زیباییشناسی و اقتصاد هم ـ بهمثابه حوزههایی متمایز از سیاست ـ معیارهایی خاص و خودبسنده دارند که بهترتیب با تمایزهایی میان «خیر و شر»، «زشت و زیبا» و «سود و ضرر» صورتبندی میشوند.
نکته مهمی که اینجا در بحث اشمیت وجود دارد این است که تمایز دوست و دشمن نیز تمایزی خودبسنده است، بنابراین نباید ریشه دوستی و دشمنی را در تمایزهای اخلاقی، زیباییشناسانه و اقتصادی بازجست: «لازم نیست که دشمن سیاسی بهلحاظ اخلاقی شر، یا بهلحاظ زیباییشناختی زشت باشد؛ دشمن لازم نیست که بهمثابه یک رقیب اقتصادی ظاهر شود و حتی ممکن است انجام معاملات تجاری با او سودآور باشد.»
دشمنی سیاسی نه شخصی است، نه همیشگی
اهمیت این دو نکته در بحث اشمیت در این است که دوستی و دشمنی مندرج در امر سیاسی را از دو خصیصه مبرا میکند؛ شخصیبودن و همیشگیبودن. بنابراین اندیشه اشمیت، هم مقولههایی چون «صلح پایدار» و «جهان بدون جنگ» را فانتزی میپندارد و هم در برابر این نگرشهای صلحطلبانه، بر این عقیده است که جنگ بخشی اجتنابناپذیر ـ و البته نه لزوماً مطلوب ـ از سیاست است و فراتر از آن «کل سیاست، زمانی نابود میشود که امکان جنگیدن از میان برود.»
درعینحال چنین درکی راهی میگشاید برای اینکه متوجه دو نکته شویم؛ یکی اینکه، دشمنی سیاسی نمیتواند معطوف به شخصی شود که در زندگی روزمره از او متنفر هستیم بلکه این مقوله، امری عمومی و مربوط به پدیدهای جمعی میشود و دیگر همان نکتهای که بارها شنیدهایم: «در سیاست دوست و دشمن دائمی نداریم». درباره این دومی بسیار سخن رفته است اما آن نکته اول به بحثی که درباره نزاع مجازی گفته شد، ارتباطی وثیق مییابد زیرا اگر فرض بگیریم که نزاع سیاسی، نزاعی عمومی میان دو گروه از مردمان است که علاوه بر تشکلیابی، آمادگی دارند در برابر یکدیگر صفآرایی کنند و هزینههای این منازعه را نیز پذیرا باشند، آنگاه میتوان مدعی شد که بسیاری از کاربران مجازی، نه عضو تشکلی هستند و نه آمادگی مبارزه سیاسی را دارند.
جدا از آنکه بسیاری از این کاربران با نامهای ناشناس در این فضا حضور پیدا میکنند، نباید از پدیده «کنشگری زیر لحاف» (Slacktivism) غافل شد. طبق این واقعیت بسیاری از فعالیتهای مجازی بیشتر از آنکه تاثیری عینی در واقعیت عرصه سیاسی و اجتماعی داشته باشند، فقط به کاربران احساس رضایتی کاذب میدهند و بر توهمی دامن میزنند که میتوان آن را همانچیزی نامید که سعید حجاریان دو دهه پیش آنها را «کلیککلیک بنگبنگ» نامیده بود.
شکاف نظر و عمل
اگر این نکته را بپذیریم، آنگاه سهلتر خواهد بود پذیرش این نکته که نباید آن ابرازنظرهای شخصی در استوریهای اینستاگرامی را بهطرزی داغ و سیاسی خوانش کرد. جدا از این، تبدیلکردن این تفاوت آراء به شکافهای سیاسی هویتی و حیثیتی، ناشی از یک خطای رایج دیگر نیز میتواند باشد. آن خطا عبارت است از این امر که شکاف پُرناشدنی میان «نظر» و «عمل» را نادیده یا بیاهمیت بیانگاریم و تصور کنیم هر ابراز نظری میتواند نتیجهای عینی و عملی در پی داشته باشد.
این مقوله از آغازگاههای فلسفه در یونان باستان مورد بحث قرار گرفته است و ازقضا تا آنجا که به مقوله سیاست مرتبط میشود، یکی از مهمترین پاسخها بدان را ارسطو ابراز داشته است. نزد افلاطون این تصور وجود دارد که سیاست باید از فلسفه و نظر تبعیت کند، اما ارسطو با نقد افلاطون بدیننکته اشاره میکند که سیاست نه در مقوله «حکمت نظری» که در زمره «حکمت عملی» قرار میگیرد و خصلتی خودآیین دارد. از نظر ارسطو معرفت سیاسی، معرفت به اموری سیال است که نهفقط در آنها تغییر و تبدیل نقشی اساسی دارد، بلکه بدون تصمیم و عمل نمیتوان آنها را دگرگون کرد.
با این تفسیر یکی از دلایل تفتیش عقاید و تهدید یکدیگر در فضای مجازی را میتوان ناشی از این خطا دانست که کاربران گمان میکنند نظر، همان عمل است یا تبدیلشدن نظر به عمل، امری بسیار در دسترس است. تجربه دنیای سیاست اما نشان میدهد میان نظر و عمل در سیاست فاصلهای عمیق است که باید با تشکل، قدرت و تصمیم پُر شود. در نبود چنین مولفههایی، نه قابلمههای مغلوبه زنان تهرانی تغییری در وضعیت فلسطینیها ایجاد خواهد کرد، نه بطریهای پلاستیکی حامل غذایی که جوانان مصری به دریا میاندازند. هر دوی این حرکات در بُعد شخصی میتوانند نشانههایی از حساسیتهای اخلاقی باشند اما از منظر سیاسی فاقد اهمیت هستند، بنابراین موضعگیری در قبال آنها نیز اکت سیاسی نیست.
ضداخلاقی بودن رفتار اسرائیل در غزه
چنین درکی از مسئله البته به هیچ وجه نافی این واقعیت نیست که رفتار حکومت اسرائیل با ساکنان غزه دچار انحرافی روشن از معیارهای انسانی و خلاف قواعد و اصول انسانی است. از این منظر، اخلاق در هر خوانشی ـ اعم از خوانشهای فضیلتگرایانه، وظیفهگرایانه و نتیجهگرایانه ـ مجوزی نمیدهد که مردمان را گرسنگی بدهیم، آنها را در صفهای تحقیرآمیز دریافت غذا مورد اصابت گلوله قرار دهیم، هیچ ملاحظهای درباره وضعیت زنان و کودکان درگیر در این جنگ نداشته باشیم و بهطور خلاصه و آنگونه که حتی بسیاری از سیاستمداران اسرائیلی و آمریکایی نیز بدان معترفند، دست به «جنایت جنگی» و «نسلکشی» بزنیم. انکار این موارد و بدتر از آن توجیه این جنایات با هیچ دستاویزی، اخلاقی نمینماید.
اینکه حماس نباید بهانه به دست اسرائیل میداد و یا خطای تخمین حماس باعث چنین امری شده است، هیچ مجوز اخلاقی مشروعی برای شرارت اسرائیل در این نبرد نمیدهد. حتی اینجا نیز میتوان همنوا با اشمیت از این سخن گفت که اسرائیل در این جنگ یک نبرد سیاسی را با یک نبرد اخلاقی اشتباه گرفته است و خود را در مقام یک نیروی «شر» متبلور ساخته است که میکوشد با انسانیتزدایی از فلسطینیها، هر ستمی بر آنان را مشروع جلوه بدهد.