نقطه جوش سوریه/درباره بحران اخیر در استان سویدا و نقش و جایگاه اسرائیل و دروزیها در آن
موضع دروزیها نسبت به دولت جدید سوریه بر اساس رویکردی کاملاً واقعگرایانه شکل گرفته است. این موضع بسته به محاسبات خاصی تغییر میکند که هیچ ارتباطی با مراجع دینی، اعتقادی یا حتی ایدئولوژیهای حاکم ندارد.

عماد عنان تحلیلگر مسائل سوریه
وزارت داخله سوریه روز چهارشنبه ۱۶ ژوئیه اعلام کرد که با مشایخ و بزرگان دروزها به توافقی برای توقف خشونت و آتشبس در استان السویداء دست یافته است و موانع امنیتی در آنجا مستقر خواهد شد تا اطمینان حاصل شود که این منطقه کاملاً در چارچوب دولت سوریه ادغام شود؛ پس از اینکه وضعیت به سطحی نگرانکننده از تشدید خشونت رسید و نگرانی فزایندهای درباره طرح تقسیم و شعلهور کردن فتنه داخلی وجود داشت.
در این زمینه، شیخ عقل طایفه دروز در السویداء، یوسف جربوع، حمایت کامل خود را از این توافق اعلام کرد و اشاره کرد که این توافق از حمایت گسترده جامعه دروز و اکثریت ساکنان استان برخوردار است و هرگونه سوءاستفاده از پرونده دروزی را رد کرد و تأکید نمود که هر تعرضی به دولت سوریه «تعرض به ما است.»
از سوی دیگر، درحالیکه نگاهها به ضرورت آرامش پس از افشای طرح اسرائیل برای استفاده از این پرونده به منظور اهداف استعماریاش معطوف شده بود، رئیس روحانی طایفه موحدین دروز، حکمت هجری، توافق را رد و تأکید کرد که بر مبارزه پافشاری دارد. پیش از این، وی از رئیسجمهور آمریکا دونالد ترامپ و نخستوزیر اسرائیل بنیامین نتانیاهو خواسته بود تا برای «نجات السویداء» مداخله کنند. حمایت جربوع از مسیر آرامش و تلاش وی برای جلوگیری از فرصت دادن به توطئهگران علیه دولت سوریه در مقابل خطابه هجری که با زبانی تشدیدآمیز و رد صریح هر توافقی با دولت که آن را «باندهای مسلح» خواند همراه بود، نشاندهنده تقسیم واضح در میان دروزها درباره صحنه سیاسی، چه در داخل سوریه و چه در قبال اسرائیل است.
این شکاف تازه به وجود نیامده، بلکه ریشههای عمیقی در داخل و خارج دارد که طی سالها توسط دستگاه اسرائیلی تغذیه شده و امروز به دنبال بهرهبرداری از آن برای تحریک فتنهها و نزاعهای طایفهای و سوءاستفاده از تنشهای اجتماعی و اقتصادی بین دروزها و دولت سوریه است تا برنامههای توسعهطلبانه منطقهای خود را پیش ببرد؛ برنامهای که عمدتاً بر محور اقلیتها استوار است و یکی از مهمترین ابزارهای پروژه صهیونیستی در خاورمیانه محسوب میشود.
انشقاق درونی زودهنگام
به نظر میرسد این انشقاق بخشی ذاتی از ساختار طایفه دروز باشد و یکی از ویژگیهای بنیادین مرتبط با شکلگیری و تکامل آن است، زیرا این شکاف به هویت مرجع، ریشههای تاریخی و پسزمینه ایدئولوژیک آن برمیگردد. در مورد منشأ نامگذاری، تفاسیر متفاوتی وجود دارد؛ گروهی آن را به دوران خلیفه فاطمی ششم، الحاکم بأمرالله (حکومت ۹۹۶ تا ۱۰۲۱ میلادی) نسبت میدهند که با محمدبن اسماعیل الدَرزی (نسبت به اهل درزه، یعنی سازندگان لباس) مرتبط است که به شام مهاجرت کرد و طایفه بعداً به نام او شناخته شد.
در مقابل، برخی دیگر مؤسس واقعی مذهب را حمزهبن علی بن محمد الزوزنی میدانند که از بنیانگذاران اصول عقیده دروز و نویسنده اصلی متون آن است و نسبت دادن طایفه به «الدَرزی» را رد میکنند، به این دلیل که نسبت زبانی درست نام او باید «الدَّرَزیون» باشد نه «الدروز» و منشأ نامگذاری را به مفهوم «درز مغز» (به معنی تکیه بر عقل به عنوان منبع شناخت) نسبت میدهند. دروزیها از جمله طوایفی بسته و متمایل به انزوا هستند که دعوت آنها بین سالهای ۱۰۱۷ تا ۱۰۲۰ میلادی آغاز شد و تا سال ۱۰۴۳ ادامه داشت؛ زمانی که تصمیم گرفته شد درِ پیوستن به این طایفه بهطور کامل بسته شود. از آن زمان به بعد، عضویت تنها محدود به کسانی است که بهصورت دروزی متولد شدهاند و ورود افراد جدید از خارج طایفه ممنوع شده است.
با وجود این انزوای نسبی، طایفه برخلاف رویهاش به برخی شخصیتهای اهل سنت اجازه پیوستن داد، هرچند که این موضوع با مخالفتهایی در داخل طایفه روبهرو بود. در سال ۱۶۱۱، والی سنی سوریه، علی جنبلاط، به این طایفه پیوست و پس از آن، فرمانده سنی یمنی، محمد الأطرش نیز به آنها ملحق شد. به مرور زمان، فرزندان این دو خانواده به نمادهای رهبری در طایفه دروز تبدیل شدند که در سوریه، لبنان و فلسطین پراکندهاند.
به مرور زمان، فراخوانهایی برای نزدیکی به مذهب اهل سنت مطرح شد، اگرچه بخش وسیعی از اعضای طایفه این موضوع را رد کردند. از برجستهترین مدافعان این نزدیکی، امیر شکیب ارسلان بود که صراحتاً خود را سنیمذهب اعلام کرد، و همچنین کمال جنبلاط که دانشجویانی را برای تحصیل در رشته فقه اسلامی به دانشگاه الأزهر فرستاد و مذهب شافعی را پذیرفت، پیش از آنکه در سال ۱۹۷۷ به دست رژیم حافظ اسد ترور شود.
دروزیها از جمله طوایفی بسته و متمایل به انزوا هستند که دعوت آنها بین سالهای ۱۰۱۷ تا ۱۰۲۰ میلادی آغاز شد و تا سال ۱۰۴۳ ادامه داشت؛ زمانی که تصمیم گرفته شد درِ پیوستن به این طایفه بهطور کامل بسته شود. در سال ۲۰۱۲، طایفه دروز با یک انشقاق جدی مواجه شد که تقریباً انسجام آن را تهدید کرد؛ این بحران ناشی از رقابت بر سر رهبری معنوی میان حکمت الهجری و یوسف جربوع بود. با اصرار هر دو طرف بر رهبری خود، مرجعیت طایفه به دو بخش تقسیم شد: نخستین به رهبری الهجری در دار قنوات، و دومین به رهبری دو شیخ حمود الحناوی و یوسف جربوع در منطقه عینالزمان.
با وجود تلاشهای مکرر در سالهای اخیر و فراخوانهایی که توسط بزرگان و رهبران طایفه در السویداء برای تشکیل یک شورای واحد و رسیدن به توافق بین دو رهبری صورت گرفت، این کوششها ناکام ماند و انشقاق همچنان در ساختار دروزیها ریشه دواند. این جدایی با سرنگونی نظام بشار اسد و روی کار آمدن دولت جدید سوریه به رهبری احمد الشرع، عمیقتر نیز شد.
موضع دروزیها نسبت به دولت جدید سوریه
موضع دروزیها نسبت به دولت جدید سوریه بر اساس رویکردی کاملاً واقعگرایانه شکل گرفته است. این موضع بسته به محاسبات خاصی تغییر میکند که هیچ ارتباطی با مراجع دینی، اعتقادی یا حتی ایدئولوژیهای حاکم ندارد. میتوان این تفاوت را از مواضع سه شیخ عقل مشاهده کرد؛ افرادی که نماینده طایفه دروزیها در سوریه هستند و تصمیمگیرنده نهایی در تعیین مسیرها و جهتگیریهای آن به شمار میروند.
حکمت هجری، آرزوی جدایی
حکمت هجری رئیس روحانی طایفه متحد دروزیها در سوریه است. او در سال ۱۹۶۵ در ونزوئلا متولد شد؛ جایی که پدرش مشغول به کار بود. سپس به سوریه بازگشت و تحصیلات خود را ادامه داد. در سال ۱۹۹۰ از دانشگاه دمشق در رشته حقوق فارغالتحصیل شد. پس از مرگ برادرش احمد در حادثه تصادف رانندگی در سال ۲۰۱۲، ریاست روحانی طایفه را برعهده گرفت؛ این مقام از قرن نوزدهم به طور موروثی در خانوادهاش بوده است.
از زمان به دست گرفتن این مسئولیت، آرزوی جدایی از دولت سوریه در ذهن هجری حضور داشته است، اما کنترل شدید امنیتی رژیم اسد مانع از تحقق این آرزو شده است. با شروع انقلاب سوریه، هجری این فرصت را در لحظه انقلابی دید و تلاش کرد آن را به نفع پروژهاش به کار گیرد. او نقش مهمی در تحریک دروزیهای السویداء علیه رژیم سابق ایفا کرد و به تدریج به نماد ملی در سطح سوریه تبدیل شد؛ که الهام گرفته از تصویر رهبر دروزی سلطان باشا الأطرش، فرمانده انقلاب بزرگ سوریه بود. با روی کار آمدن دولت جدید سوریه و تلاش آن برای بسط کنترل امنیتی بر تمامی مناطق کشور، از جمله السویداء، و پیشنهاد تحویل سلاح گروهها و طوایف به دولت، هجری احساس کرد پروژه جداییاش در خطر است. همچنین نگران موقعیت و منافع شخصی خود بود؛ چراکه انتظار داشت به خاطر نقش خود در سرنگونی رژیم اسد، به السویداء وضعیت ویژه یا شاید استقلال نسبی از دولت مرکزی اعطا شود.
به همین دلیل، شیخ حکمت هجری به صراحت قانون اساسی موقت را رد کرد و از تحویل چند نفر از اعضای طایفه که پیشتر در پروندههای امنیتی و قضایی حساس با رژیم همکاری داشتند، خودداری کرد. در فوریه ۲۰۲۵، او شورای دفاع دروزیها را تشکیل داد که نیرویی کمکی برای مدیریت امنیت داخلی السویداء محسوب میشود؛ اقدامی که بسیاری آن را آغاز مرحله «استقلال امنیتی» از دولت سوریه میدانند. نزدیکان به صحنه سوریه معتقدند هجری در سالهای اخیر توانسته قدرت میلیشیای مسلح خود را افزایش دهد و نقش مهمی در ایجاد و تشدید آشوب در جنوب سوریه ایفا کرده است. برخی بر این باورند که او در تلاش است وضعیتی مشابه آنچه نیروهای دموکراتیک سوریه (قسد) در شمال شرق کشور به دست آورند، در منطقه خود به وجود آورد.
در همین راستا، موضع او در مخالفت با رئیس احمد الشرع و رد هرگونه تلاش برای آرامش، تحت عنوان «دفاع از السویداء و مقاومت» بوده است. هجری تحویل سلاح بدون خواست مردم را خیانت میداند و تأکید میکند که تمرکززدایی دموکراتیک تنها راه مدیریت رابطه با دمشق است، نه اطاعت از دستورات دولت مرکزی. خود او قبلاً نیز خواستار مداخله بینالمللی برای حمایت از دروزیها شده بود.
یوسف جربوع؛ مرد آرامش
شیخ یوسف جربوع در سال ۱۹۶۷ در استان سویداء به دنیا آمد و در سال ۲۰۱۲ به عنوان «شیخ عقل» طایفه دروزی منصوب شد. او جانشین پسرعموی فقیدش، حسین جربوع، شد که از سال ۱۹۶۵ پس از پدرش، شیخ احمد جربوع، عهدهدار این مقام بود. خانواده جربوع بیش از سه قرن بهطور مداوم منصب شیخ عقل در جبلالعرب را در اختیار داشتهاند.
جربوع چهرهای تقابلی و مناقشهبرانگیز نبود، بلکه به دلیل روحیه آرام و گرایشاش به مصالحه، به «مرد آرامش» معروف شده بود. او همواره رویکردی دیپلماتیک در پیش میگرفت و از تشدید درگیریها پرهیز میکرد؛ همین ویژگیها موجب شد تا روابط خوبی با رژیم اسد داشته باشد و از حمایت گسترده نهادهای وابسته به آن، بهویژه در زمینه نظارت بر پروژههای توسعهای و خیریه، برخوردار شود. این پروژهها اغلب تحت نظارت «امانه سوریه» وابسته به اسماء الاخرس، همسر بشار اسد، رئیسجمهور مخلوع سوریه، اجرا میشد.
این ویژگیهای شخصیتی در واکنش او به رخدادهای اخیر سویداء نیز نمود داشت. با وجود محکوم کردن ورود نیروهای نظامی سوریه به استان و توصیف آن رویداد بهعنوان «کشتار»، جربوع از توافق با دولت سوریه برای توقف عملیات نظامی حمایت کرد. او همچنین خواستار تشکیل کمیتههای نظارت محلی با هماهنگی مقامات رسمی و فعالسازی نهادهای دولتی در استان شد. در عین حال، آمادگی خود را برای همکاری با تجربه حکومت خودگردان کردها به منظور تحقق چشماندازی «هماهنگ» برای آینده سوریه اعلام کرد.
شیخ حمود الحناوی
شیخ حمود الحناوی، یکی از سه شیخ عقل طایفه دروز، در سال ۱۹۴۳ در استان سویداء سوریه به دنیا آمد. او در خانوادهای مذهبی رشد کرد و آموزشهای دینی را از کودکی آغاز نمود. پس از پایان تحصیلات در «دار الحکمه»، مدتی معلم بود و سپس در امارات به تدریس و فعالیت مطبوعاتی پرداخت. پس از بازگشت به سوریه، پس از درگذشت پدرش، جای او را در مشیخهالعقل گرفت.
الحناوی بهعنوان شخصیتی میانهرو شناخته میشود که همواره خواهان گفتوگوی ملی و مخالف خشونت خارج از نهادهای رسمی بوده است. او بر نقش جامعه محلی در حفظ امنیت و پرهیز از تنشزایی تأکید دارد. با وجود بیماری و کنارهگیری اخیرش، مواضع سیاسیاش همچنان معتدل و مستقل باقی ماندهاند.
بحران اعتماد میان دروزها و حکومت سوریه
اختلافات امروز میان دروزها و حکومت سوریه ریشهدار بوده و حاصل سالها انباشت نارضایتی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است. دروزها به حکومت فعلی به چشم تکراری از نظام گذشته مینگرند، با این باور که چهرهها تغییر کردهاند اما سیاستها و شیوههای حکمرانی همان مانده است. این نگرش باعث شکلگیری شکاف عمیق بیاعتمادی نسبت به دولت شده است. علاوه بر عوامل سیاسی، سالها بیتوجهی و حاشیهنشینی استان سویداء از نظر امنیتی، اقتصادی و خدمات عمومی مانند برق، آب و اشتغال، خشم و ناامیدی مردم را افزایش داده است. نمایندگی سیاسی دروزها نیز بیشتر جنبه نمادین دارد تا واقعی.
دروزها به حکومت فعلی به چشم تکراری از نظام گذشته مینگرند، با این باور که چهرهها تغییر کردهاند اما سیاستها و شیوههای حکمرانی همان مانده است. با این حال، مشایخ سویداء رویکرد «بیطرفی مثبت» را در پیش گرفتهاند؛ یعنی خودداری از ورود به درگیری مسلحانه برای جلوگیری از تخریب شهر، حتی در زمان مشارکت در اعتراضات، حضورشان بیشتر نمادین بود.
گروههای مسلح محلی همچون «رجال الکرامه» و «قواتالفجر» نیز گرچه از دولت فاصله گرفتهاند، دشمنی علنی با آن ندارند. هدف اصلی آنها محافظت از منطقه و جلوگیری از ورود گروههای مسلح، حتی نیروهای رسمی است. این وضعیت اخیراً با تلاش دولت برای کنترل نظامی بر منطقه و اقدامات تحریکآمیز برخی نیروهای امنیتی که توهین به هویت مذهبی دروزها تلقی شده، تنشها را بیشتر کرده است.
دروزها و مسئله اسرائیل: شکاف درونی و کشمکش هویتی
موقعیت دروزها نسبت به اسرائیل نیز مانند موضع آنها در برابر حکومت سوریه، دچار دوگانگی و شکاف عمیق است. با وجود تصویرسازی رسانههای عبری، واقعیت آن است که طایفه دروز در این زمینه دو جریان اصلی دارد:
جریان ضد اشغال و مخالف اسرائیل
این جریان گستردهترین و فراگیرترین موضع را دارد و عمدتاً در سویداء و جبلالعرب متمرکز است. این گروه اسرائیل را رژیمی اشغالگر میدانند و هرگونه رابطه یا عادیسازی را خیانت به کشور و دین میشمارند، بهویژه تا زمانی که جولان اشغالشده باقی مانده است. مشایخ برجسته مانند شیخ حکمت الهجری تا سالها از مخالفان سرسخت ارتباط با اسرائیل بودند، گرچه اخیراً مواضعش تغییر کرده است. گروههای مسلح محلی همچون «رجال الکرامه» و «قواتالفجر» نیز مخالفت قاطعی با نفوذ اسرائیل و هرگونه دخالت خارجی دارند و خود را پاسداران هویت دینی و ملی دروزها معرفی میکنند. در جولان اشغالی هم، بسیاری از دروزها – بهویژه در مجدل شمس – همچنان به هویت سوری خود پایبند ماندهاند و حتی از گرفتن تابعیت اسرائیلی امتناع کردهاند، گرچه نسل جدید بهدلیل مزایای اقتصادی و تحصیلی، گرایش بیشتری به ادغام در جامعه اسرائیلی دارد. این موضوع بحثهایی درباره هویت و آینده در میان دروزهای جولان ایجاد کرده است.
جریان پراگماتیست یا عملگرا
این جریان در اقلیت است و بیشتر میان دروزهای ساکن جولان اشغالی، داخل اسرائیل، و نیز در مهاجرت (اروپا و آمریکا شمالی) دیده میشود. پیروان این جریان تعامل با اسرائیل را امری واقعگرایانه و مبتنی بر منافع تحصیلی، شغلی یا خانوادگی میدانند. بعضی از دروزهای مهاجر نیز، با اشاره به روابط خویشاوندی و دینی با دروزهای داخل اسرائیل، خواهان نوعی تعامل واقعبینانه با آن هستند، حتی اگر شرایطی چون تبعیض وجود داشته باشد. با اینکه این جریان هنوز اقلیت است، اما اسرائیل از این گرایشات استفاده میکند تا جایگاه خود را در داخل سوریه، جولان و سطح بینالمللی تقویت کند.
اسرائیل و تغذیه شکافهای دروزها: پروژه تقسیم سوریه به دولت طایفهای
حکومت اسرائیل توانسته است فاصله عمیق میان دروزها و دمشق را به نفع خود بهکار گیرد و دامنه این شکاف را گستردهتر کند. این تلاشها در راستای جذب طایفه دروزی از مسیرهای مختلفی صورت میگیرد که ترکیبی است از اقتصاد، سیاست، اجتماع و دین و از ضعف و پیچیدگیهای وضعیت سوریه بهره میبرد.
مسیر اقتصادی
تلآویو از وخامت شرایط معیشتی و اقتصادی جنوب سوریه استفاده کرده و فرصتهای شغلی برای دروزها، چه در جولان اشغالی و چه در داخل سرزمینهای تحت کنترل خود، با دستمزدهای نسبتاً مناسب فراهم کرده است. همچنین امتیازاتی به کارگران دروز داده که سنیهای سوری مقیم مناطق تحت کنترل اسرائیل از آن محروماند. این امر عاملی جذاب و عملی برای برخی گروهها، بهویژه جوانانی است که به دنبال زندگی بهتر هستند.
مسیر اجتماعی
اسرائیل کوشیده است دروزهای سویدا را به بستگانشان در جولان نزدیکتر کند؛ با سازماندهی دیدارهای متقابل پس از دهها سال قطع ارتباط، و با تسهیل روابط اجتماعی از طریق ارائه کمکهای پزشکی و درمانی در مرزها، از جمله انتقال بیماران حاد به بیمارستانهای خود. این اقدامات به عنوان «نشانههای حسننیت انسانی» معرفی شدهاند، اما در اصل اهداف سیاسی و نفوذی پنهانی را دنبال میکنند.
مسیر سیاسی و امنیتی
اسرائیل خود را به عنوان حامی سیاسی و امنیتی طایفه دروز معرفی کرده و متعهد شده در برابر هر تهدید احتمالی از سوی دمشق از آنها حمایت کند. همچنین تلاش کرده ارتباطاتی با شخصیتهای محلی و فرماندهان میدانی برقرار کند، اغلب از طریق واسطههایی از دروزهای فلسطین یا جولان، که به تحکیم روابط با برخی فعالان محلی، بهویژه نسلهای جدید، کمک کرده است.
مسیر طایفهای
اسرائیل خود را به عنوان «حامی» و مدافع خصوصیات اعتقادی دروزها معرفی کرده و مرزها را به روی هیئتهای دینی برای زیارت مقام نبیشعیب باز کرده است. مشایخ سویدا چندین بار تحت پوشش «دیدارهای دینی» به این منطقه سفر کردهاند، در تلاشی برای تقویت پیوندهای روحانی و مذهبی بین دروزهای داخل سوریه و دروزهای داخل سرزمینهای اشغالی، و تثبیت خود به عنوان مرجع دینی-سیاسی طایفه. برای اولین بار پس از بیش از ۵۰ سال هیئتی از طایفه موحدین دروز در سوریه از مقام نبیشعیب در فلسطین اشغالی بازدید میکند اگرچه این دیدارها ظاهر دینی دارند، اما در باطن ابعاد سیاسی زیرکانهای پنهان است که هدف آن بهرهبرداری از پیوندهای اجتماعی بین دروزهای سوریه و جولان برای اجرای پروژههایی پشت پرده، تشدید گرایشات جداییطلبانه و پیشبرد تشکیل یک نهاد مذهبی ویژه است، که گام اول در تقسیم سوریه به دولتهای طایفهای محسوب میشود.
صداهای بسیاری همواره نسبت به سوءاستفاده اسرائیل از اقلیتهای مذهبی و سیاسی از طریق دامن زدن به شکافهای داخلی و به خدمت گرفتن آنها در پروژههای توسعهطلبانه و تجزیهطلبانه هشدار دادهاند؛ همانند آنچه در مورد «ارتش جنوب لبنان» رخ داد که اسرائیل پس از بهرهبرداری از آن، حمایت خود را قطع کرد و آن نیروها را رها کرد تا هزینه تعلق به اشغال را بپردازند.
نتیجه آنکه وقایع سویدا و حملات اسرائیل به دمشق، پرده از نقشه بزرگ اسرائیل برداشت؛ تلاشهای پیگیر تلآویو برای سوءاستفاده از اقلیتها و تقویت شکافها به منظور اجرای طرحهای نژادپرستانهاش برای تضعیف وحدت سوریه و تقسیم کشور به نهادهای متخاصم که منافع صهیونیسم در منطقه را تامین میکنند.
روزهای اخیر از زمان شروع تنشها در سویدا نشان داد که هیچکس-بدون استثنا-در مدیریت بحران موفق نبوده و به عمد یا سهو پرونده طایفهگرایی را به اسرائیل تقدیم کردهاند تا از آن برای اهداف استعمارگرایانهاش بهرهبرداری کند. درحالیکه سوریه در تقاطع راهها قرار دارد، اشغالگر به چیدن میوههای هرج و مرج و تفرقه ادامه میدهد.
در برابر این افشای آشکار توطئه، مسئولیتها بر دوش همه است: دولت جدید، مشایخ عقل، و تمامی اقشار جامعه سوریه. مهار نقشه اسرائیل باید اولویت بالاتری نسبت به اختلافات داخلی داشته باشد و نیازمند آن است که همه یک گام به عقب بردارند، به نفع سوریه و آینده آن، و با هم همکاری کنند تا درهای تلاشهای اشغالگر برای استفاده از کارت اقلیتها در داخل سوریه برای همیشه بسته شود. آیا سوریها قبل از دیر شدن این درس را خواهند آموخت؟