ارزشمندی شاهنامه از اعتدال فردوسی است
سهم قابل تاملی از کمال و زیبایی و ارزشمندی شاهنامه، مرهون اعتدال فردوسی است که در هیچ مقوله ای افراط نمی کند؛ نه در لفظ و معنا ، نه در تقدیس انسان ها ؛ نه در تبعیض نژادی و جنسیتی. برتری در شاهنامه، تنها به واسطه برتری صفات انسانی است . از این روست که در شاهنامه ما انسان کامل نداریم؛ بلکه سخن از انسان کاملتر است؛ برای همین است که هیچکس عاری از لغزش و خطا نیست. نه رستمی که ابرپهلوان شاهنامه است؛ نه اسفندیار، که نماینده دین است.

سهم قابل تاملی از کمال و زیبایی و ارزشمندی شاهنامه، مرهون اعتدال فردوسی است که در هیچ مقوله ای افراط نمی کند؛ نه در لفظ و معنا ، نه در تقدیس انسان ها ؛ نه در تبعیض نژادی و جنسیتی. برتری در شاهنامه، تنها به واسطه برتری صفات انسانی است . از این روست که در شاهنامه ما انسان کامل نداریم؛ بلکه سخن از انسان کاملتر است؛ برای همین است که هیچکس عاری از لغزش و خطا نیست. نه رستمی که ابرپهلوان شاهنامه است؛ نه اسفندیار، که نماینده دین است.
فردوسی به هیچ قوم و نژادی توهین نکرده
فردوسی با آن که وطن پرستی بی همتاست و بیش از هزار بار واژه ایران و ایرانی را در شاهنامه به کار می برد؛ اما سیاه و سفید هم نمی کند. زنان و مردانی که در جولانگاه شاهنامه جلوه گری و نقش پردازی می کنند، از تمامی فرهنگ ها و نژادها گزینش شده اند؛ در نگاه وی، ارج و ارزش انسان ها، به خاستگاه جغرافیایی شان نیست؛ بلکه به خرد و انسانیت و برتری های انسانی و وجودی شان است.
حکیم گرانقدر طوس، دهقان و دهقانزاده شریفی بود که درحالیکه به هیچ نژادی توهین نمیکرد، به نژاد ایرانی خود افتخار میکرد و آن را بسیار دوست می داشت. افتخار به نژاد، قوم و قبیله چیزی نیست که سبب شرمساری باشد و نژادپرستی معنا دهد. روشن است که همه انسان ها همواره به آب و خاک و میهن و نژاد خود به دیده احترام نگریسته اند؛ اما به تدریج با سیر رو به جلوی تمدن و ارتقای اندیشه، به شان و منزلت همنوع خود هم فارغ از هر رنگ و نژاد و سرزمین فکر کرده اند تا روزی که نه در کلام که در عمل به شعار آرمانیِ برابری برسند.
دهقانان چه کسانی بودند؟
واژۀ دهقان، در زبان فارسی در ایران قبل از اسلام همچنین در سدههای نخستین پس از ورود اسلام، بار معنایی فاخری داشته است. دهقانان یا دهگانان طبقهای از اشراف بودند که گروه مهم ملاکان و زمینداران به شمار می رفتند و از منظر طبقات اجتماعی و میزان دارایی، جایگاه دوم را دارا بودند. آنها بزرگترین مالیاتدهندگان و مهمترین نگهبانان فرهنگ باستانی و روایات ملی بودند. به آیین و رسوم نیاکان نیک اندیش خویش پایبندی بسیار داشتند و عاشقانه و مسوولانه در پاسداری از فرهنگ پدری و مادری و میهنی خویش می کوشیدند و فرزندان خود را با آداب و رسوم ایرانی مانوس می کردند تا آن ها نیز نگهبانان شریف اندیشه ها و آداب و فرهنگ باستانی سرزمین شان باشند.
در شاهنامه نیز واژه دهقان با دو مفهوم در می پیوندد. یکی "آزادگان"، به معنای "ایرانیان"، و دیگر "موبدان" (مغهای زرتشتی) به معنای "نگاهبان و روایتکننده داستانهای باستان". کارکرد واژه دهقان در این مفاهیم، کارکردی کاملا ایرانی است و هیچ سنخیتی با مفهوم دهقان در متون جامعهشناسانۀ عصر مدرن و معاصر ندارد که معنای اقشار ضعیف و کشاورز در آن نهفته است.
حکیم طوس، از اهالی مهم فرهنگ
از تامل در آنچه پیشتر آمد می توان به این نکته رسید که حکیم ابوالقاسم منصوربن حسن فردوسی طوسی، مورخ و شاعر بزرگ حماسه سرا، که از مفاخر نامبردار ملت ایران است، فردی عامی و ناآگاه نبوده و برعکس از اهالی مهم و گرانسنگ فرهنگ ایرانی بوده که هماره دغدغه ایران را داشته است. همراهی لقب حکیم با نام این بزرگمرد وطنپرست، آفتابِ دلیل آفتاب است و اتفاقی نیست؛ چرا که در ایران باستان تنها به کسانی لقب حکیم داده می شد که از علوم روزگار خود به کم و بیش آگاه بودند؛ مانند حکیم عمر خیام و حکیم نظامی اما آنچه این بزرگمرد ژرف اندیش را از دیگر بزرگان سرزمینمان ممتاز می کند، این است که برای او همه چیز، ایران است و آگاهانه و هوشیارانه و به خردمندی سرمایه عمرگرانمایه و تمام دارایی اش را جانمایه نام و فرجام سرزمینش میکند. فردوسی با بیش از 30 سال تلاش به خاطر وطنش در فقر از دنیا میرود؛ حال آنکه از خانواده اشراف و از ثروتمندان جامعه بوده است.
فردوسی در هیچ مقوله ای افراط نمی کند
سهمی از کمال و زیبایی و ارزشمندی شاهنامه، مرهون اعتدال فردوسی است که در هیچ مقوله ای افراط نمی کند؛ نه در لفظ و معنا ، نه در تقدیس انسان ها ؛ نه در تبعیض نژادی و جنسیتی. برتری در شاهنامه، تنها به واسطه برتری صفات انسانی است . از این روست که در شاهنامه ما انسان کامل نداریم؛ بلکه سخن از انسان کاملتر است؛ برای همین است که هیچکس عاری از لغزش و خطا نیست. نه رستمی که ابرپهلوان شاهنامه است؛ نه اسفندیار، که نماینده دین است و اینگونه است که پیران ویسه، وزیر دانای تورانی، در این خردنامه باستان فردوسی، شانه به شانه پیر خردمند ایرانی، گودرز کشواد، می ساید. گودرزی که به تعبیر فردوسی هر شکسته ای را پیوند می دهد. باز به همین سبب است که می بینیم اغریرث خردمند، برادر شاه توران نیز چون سیاوش ایرانی، عزیزکرده شاهنامه است. از سوی دیگر کاووس نابخرد و سبکسر و زودخشم، شاه ایران، را در شاهنامه داریم که در توران همزادی چون افراسیاب دارد که هرچه برسر مردمان این دو سرزمین می آید، از وجود این دو شاه نادان رقم می خورد. فردوسیِ بزرگ، شخصیت هایش را بندیِ نژاد و تعصبات نژادی هم نمی کند که اگر چنین بود، رستم دستان که از سوی مادر تبارش به غیر ایرانیان می رسد، ابرپهلوان و شخصیت بی بدیل اثر سترگ وی نمی شد. روند داستان های شاهنامه به گونه ای است که کنش ها و واکنش های ناسالم در روابط انسانی، نکوهیده و کردارهای سالم ، ستوده می شود.
حکیم توس در خلال داستانهایش بیهیچ پیام مستقیم و گزایندهای به خواننده هم میآموزد که انسان چیست؛ هم میآموزد که انسان در جایگاه برترین آفریده ، چه باید باشد و اینگونه است که اثر گرانقدرش فراملی و فرا زمانی میشود و برای مخاطب امروزی، با هزار سال فاصله هم نزدیک، واقعی و لمس پذیر می نماید.
زنان شاهنامه چون مردان نقش فاعلانه دارند
با کمی تامل می توان دریافت که در شاهنامه، که بزرگترین اثر نظم پارسی و از بزرگترین آثار حماسی جهان است، هم شخصیتهای مرد و هم شخصیتهای زن، هر دو نقش مهم و فاعلانه ایفا میکنند. گردآفرید، گردیه، قیدافه، فرانک، رودابه، تهمینه و سیندخت، از این دست شیرزنان هستند؛ دکتر شمیسا برآن است که هرچند که در شاهنامه هم مثل هر متن قرون وسطایی دیگر گاه درباره زنان سخنان منفی وجود دارد؛ اما به طورکلی در این اثر زنان ستایش شده اند.
شاید هم بتوان گفت که سخنان منفی متون کهن درباره زنان از آنجا سرچشمه دارد که در روزگاران گذشته پیوسته سه عنصر مهم قدرتمندی یعنی قلم در دست و زور در بازو و پول، بیشتر در جیب مردان بوده است و در کشاکش و ستیز نابرابر فرمانروایی مردانه و فرمانبرداریِ تحمیلی و سرخورده اما مستعدِ سرکشیِ زنانه، تاریخ و ادبیات ایران به دست مردانِ با سواد رقم خورده است.
وقتی هم عصران فردوسی عربی می نوشتند
حکیم توس، دانایی است که چند سده جلوتر از همعصرانش می اندیشد و در روزگارانی که بیشتر شاعران و نویسندگان ایرانی آثارشان را به زبان عربی می نوشتند، شاهنامه را با کمترین بسامد واژگان بیگانه به فارسی سرود و آگاهانه از پراکندن تخم سخنی گفت که آفرین و تحسین سده ها را در پی خواهد داشت تا نام خود و هویت ملی و زبان سرزمینش را زنده نگه دارد :
چو این نامور نامه آید به بن ز من روی کشور شود پرسخن
از آن پس نمیرم که من زندهام که تخم سخن را پراگندهام
هر آنکس که دارد هش و رای و دین پس از مرگ بر من کند آفرین
شاهنامه، ابر متن است
شاهنامه، ابرمتن است؛ یک عنوان و یک کتاب نیست؛ چرا که به اندازه صدها کتاب، آموزش و پند و قند دارد. هزارتوی اندیشه اقوام و نیاکان ایرانی است. با آن که اثری دیروزی است، در جایگاه متنی در خور تحلیل، امروزه هم موضوع پژوهش های میان رشته ای در همه حوزه های علوم انسانی است و چون معدنی فعال از مفاهیم انسانیِ شایسته تامل، هنوز در دست اکتشاف و استخراج است و پای در فردا دارد.
در کتاب های مهم زبان فارسی، در طی هزاره ی گذشته، نکته، حکمت، آموزش و تاملی نیست که دیده شود و سرچشمه آن در شاهنامه نیامده باشد. فردوسی خلاصه و چکیده اندیشه و حکمت ایران پیش از اسلام را در شاهکار بی همتای خود بازتابانده است؛ از این رو بر اهالی فرهنگ است که این حکمت و گنج راستین را به زبان معیار و امروزی بر نسل جوان عرضه دارند.