آینده سینما و احتمال انقراضش!
سینما به کدام سو میرود؟
سینما به کدام سو میرود؟
سینمای ایران هنوز از بحران کرونا بیرون نیامده بود که با بحران اجتماعی و سیاسی در جامعه مواجه شد و گیشهها که امید به رونق گرفته بودند، بار دیگر به محاق کسادی رفتند. حالا حال سینما چنان خراب است که گویی از کما گذشته و به حال احتضار درآمده. سینماهای کشور در مهرماه، با جذب ۶۳۵هزار مخاطب، ۱۶میلیارد و ۷۰۰میلیون تومان فروش داشتند. این درحالیاست که 42هزار سانس در این یک ماه برقرار بود. آماری که میتوان آن را سند مالی ورشکستگی سینمای ایران خواند؛ سینمای بیماری که حالا یک ماهی از ترومای اجتماعی هم ضربه خورده و حالش وخیمتر شده. چنان وخیم که مُسکن نیمبها شدن بلیت آن برای دو هفته هم نتوانست از دردش کم کند. واقعیت این است که گیشه سینما صرفا به جیب و مال مردم مرتبط نیست، به حال آنها هم ربط دارد. از این حیث مسئله مالی سینما صرفا یک امر اقتصادی نیست و عوامل و مولفههای سیاسی و اجتماعی هم، گیشههای سینما را دچار قبض و بسط مالی میکند. وقتی پدیدهای در ذیل اقتصاد فرهنگ قرار میگیرد، این تنها شاخصهای سرمایهای نیست که شرایط اقتصادی آن را تعیین میکند. اوضاع روحی حاکم بر جامعه بهویژه در بزنگاههای ملتهب تاریخی بر آن تاثیر میگذارد. این تاثیرگذاری البته در موازنه دوسویه رخ میدهد. به همان اندازهای که رخدادهای اجتماعی میتواند در افزایش میل به تماشای فیلم تاثیر بگذارد، میتواند منجر به کاهش میل به تماشای فیلم شده و اقتصاد آن را تحتالشعاع خود قرار دهد. در چند سال اخیر دو بحران طبیعی و اجتماعی، سینمای ایران را تا آستانه ورشکستگی کشاند. یکی پاندمی کرونا و دیگری اعتراضات و ناآرامیهای اجتماعی. دو عامل برونمتنی که با چالشهای درونمتنی سینما مثل بحران مخاطب که پیش از این وجود داشت گره خورد و سینما را در تراژیکترین نقطه تاریخی خود قرار داد. این تراژدی به جایی رسیده که نهتنها فیلمهای در حال اکران با سالنهای خالی از تماشاگر مواجه شدند که امکان اکران فیلمهای جدید هم ناممکن شده. درواقع خود تهیهکنندگان و صاحبان فیلم در شرایط موجود از اکران فیلمهای خود امتناع میکنند تا شرایط عادی برای نمایش فیلمشان فراهم شود. مثلا فیلم «ملاقاتهای خصوصی» یا «گیجگاه» قرار بود بهعنوان فیلمهای برگزیده اکران پاییزی روی پرده بروند. فیلمهایی که میتوانست رونق دوبارهای به گیشه سینما ببخشند، اما در شرایط بیرمق ناشی از وضع موجود، حاضر نشدند ریسک کنند و تن به اکران بدهند. واقعیت این است که ریسکپذیری مالی یک فیلمسینمایی، صرفا مبتنی بر مولفههای درونمتنی سینما نیست، بلکه عوامل برونمتنی غیرسینما هم بهمثابه یک مولفه موثر بر فروش فیلم را نباید دستکم گرفت. این واقعیت، ضرورت کارشناسان اجتماعی و اقتصادی سینما را آشکار میکند. گیشه سینما را نمیتوان با کلیشههای سنتی پیشین احیا کرد. اقتصاد سینمای ایران در شرایط اضطراری قرار دارد و زنگ خطر آن بهصدا درآمده. حالا زمان آن است که هنر نهفقط به مهارتهای هنرمندان که به دانش اقتصاددانان هنری تکیه کند.
چشمانداز این سینمای بیمار هم تراژیک بهنظر میرسد و اخباری که از جشنواره فیلم امسال میآید هم درد این جراحت را عمیقتر میکند. سینمای ایران همواره گیشه و اکران خود را با کم و کیف فیلمهای شرکتکننده در جشنواره فیلم فجر گره میزد. به این معنا که نوع فیلمهای به نمایش درآمده در جشنواره، چشماندازی از وضعیت اکران فیلمها در یکسال بعد را تا حدودی ترسیم میکرد. مثلا اگر تعداد فیلمهای اقبالیافته در سینماهای مردمی جشنواره زیاد بود، رونق سینماها در سال آینده تا حدود زیادی تضمین میشد. اینکه این فیلمها در اکران عمومی چقدر با استقبال مخاطب همراه شده و میتوان گیشه پررونقی را رقم بزند، نیاز به بررسی دارد. بهویژه موفقیت برخی فیلمهای کمدی یا اجتماعی در جشنواره بهنوعی چک تضمینی اکران موفق برای سال آینده بود. گرچه در این میان نمیتوان همه عوامل و فاکتورهای فروش را به کیفیت فیلمها در جشنواره منوط کرد و تجربه نشان داد، عوامل برونسینمایی بهویژه رخدادهای اجتماعی گاهی همه پیشبینیها یا اکران موفق پیشبینی شده را نقشبرآب میکند. اتفاقاتی که موجب شد تا فصل طلایی اکران که معمولا پاییز بود، به فصلسوخته اکران تبدیل شود. حالا اما وضع بهگونهای است که باتوجه به اخباری که از جشنواره امسال فیلمفجر به گوش میرسد، این گیشه خالی با چشماندازی خیالی و مأیوسکننده گره بخورد که وضعیتی اسفناک برای اقتصاد سینمای ایران در سال آینده را هشدار میدهد. براساس آنچه در سایت سازمان سینمایی ثبتشده، تقریبا از دیماه سال قبل بیش از ۷۰مجوز فیلمبلند داستانی سینمایی صادر شده است. کیانوش عیاری، بهمن فرمانآرا، پرویز شهبازی، شهریار بحرانی، تهمینه میلانی، علی ژکان و کیومرث پوراحمد ازجمله فیلمسازان باسابقه هستند که پروانه ساخت گرفتند و در کنار آنها به نرگس آبیار، بهروز شعیبی، محمدعلی باشهآهنگر، محسن امیریوسفی و... هم میتوان اشاره کرد. برخی از این کارگردانها بهرغم داشتن مجوز، هنوز فیلم خود را کلید نزدهاند و قطعا به جشنواره امسال نمیرسند. تعداد زیادی از آنها فیلمسازان ناشناخته هستند و مهمتر از همه حضور پررنگ فیلمهای در حال ساخت در ژانر جنگ و دفاع مقدس، گواه بر آن است که نمیتوان اکران پرمخاطب و پرفروشی در گیشه سال بعد سینمای ایران پیشبینی کرد. وقتی در سیاستگذاریها به واقعیت موجود بیاعتنا هستیم، صرفا به رویکردهای یک گفتمان فرهنگی و اجتماعی خاص بها میدهیم و اساسا اقتصاد و مخاطبشناسی سینما را در سیاستگذاریها لحاظ نمیکنیم، آنچه باید منتظرش باشیم یک سینمای فقیر و ورشکستهای خواهد بود که تماشاگر نخواهد داشت. سینمای بدون تماشاگر هم، سینمایمرده است که اکران بهترین فیلمها هم نمیتواند احیایش کند. آنها که هشدار منتقدان و سینماگران دلسوز را برای مرگسینما جدی نگرفتهاند، باید بر مزار آن مرثیه بخوانند. حالا تراژدی یکی از ژانرهای سینما نیست، خود سینماست.