همیشه پـای یک قصه در میـان است
نگاهی به کتاب روایت و کنشجمعی
نگاهی به کتاب روایت و کنشجمعی
موضوع کتاب
کتاب «روایت و کنشجمعی» در پاسخ به پرسشی مشخص نوشته شده است: «چرا فراخوانهای اجتماعی و سیاسی به داستان نیاز دارند؟» توضیح بیشتر آنکه در مقاطعی مختلف از زیستاجتماعی همه ما این تجربه را از سر گذراندهایم که در متن یک جنبش و حرکت اجتماعی قرار گرفتهایم و با فراز و فرود آن، عرش و فرش را آزمودهایم. از پیشرفت آن مسرور شدهایم و از توقف و رکود آن به عذاب آمدهایم. با این همه گاه نیز دیدهایم درحالیکه به گمانمان باید عموم مردم را در کنار خود در حرکتی اجتماعی و کنشی جمعی ببینیم، شاهد رخوت و رویگردانی عامه از آن حرکت بودهایم. راز آن اقبال و سر این ادبار اما بهراستی چیست؟ مترجم و ناشر این کتاب از همین منظر به این موضوع پرداختهاند: «چهمیشود که پس از یک فاجعه طبیعی، کوچک و بزرگ برای کمک رسانی نقدی و غیرنقدی به یک شخص یا گروه، اعتماد میکنند و به دعوتهای شخص یا گروه دیگر، بیاعتنا هستند؟ چهمیشود که به فاصله چندماه همان مردمی که در هوای ناخوشایند، روزها و هفتهها برای پیروزی نامزد انتخاباتی محبوبشان از خورد و خوراک میافتادند، با بیتفاوتی و سردی مشهود از کنار بعضی فراخوانهای جمعی سرنوشتساز و مهم میگذرند و رغبتی به همکاری و همدلی با دیگران از خود نشان نمیدهند؟» و برای جوابی به این سوال مهم، سراغ یکی از بهترین کتابهایی که در این زمینه نوشته شده است رفتهاند.
مولف و طرح کتاب
نویسنده این کتاب فردریک دبلیو میر، استاد سیاستگذاری عمومی، علومسیاسی و محیطزیست دانشکده علومسیاسی سنفورد در دانشگاه دوک است و در این کتاب به این موضوع میپردازد که قصه و روایت در سیاست و کنشجمعی، نقشی محوری دارد و قصهگویی نیروی حیاتبخش سیاست است: «سیاستمدارها قصه میگویند، سازماندهندگان قصه می گویند، لابیگرها قصه میگویند، مبارزان و رأیدهندگان و معترضان قصه میگویند.» از این لحاظ، پاسخ میر به پرسش اولیه در همان مقدمه کتاب آشکار میشود: فراخوانهای سیاسی و اجتماعی باید بهشکل قصه و روایت دربیایند تا جذابیت داشته باشند و بتوانند افراد جدا، منزوی، تنها و مشکوک به یکدیگر را به جمعی متشکل، همراه، حامی و پیگیر مطالباتی مشترک و آرمانهایی هماهنگ و خیریجمعی تبدیل کنند. با این همه، میر به این نکته نیز التفات دارد که ماجرای کنشجمعی، پیچیدگیهایی دارد و برخی موانع نظری و عملی همواره در تاریخ جنبشهای اجتماعی وجود داشته است که مانع از گردهم آمدن آدمیان و ایجاد کنشاجتماعی شدهاند؟
طراحی این کتاب براساس همین موانع و نظریههای رقیب و در آخر ارائه بدیلی ایجابی است. کتاب شامل سهبخش و هفتفصل است. در بخش نخست با عنوان «کنشجمعی»، در دو فصل به «مسائل کنشجمعی» و «نظریههای کنشجمعی و آغاز بحث روایت» اشاره میشود. بخش دوم، «روایت، ذهن و انگیزه» نام دارد و شامل دو فصل است: «حیوان قصهگو» و «افسون قصهها». «روایت و کنشجمعی» نیز عنوان بخش سوم است که در دو فصل «برساختن خیر جمعی» و «برانگیختن کنشجمعی» روایت مطلوب میر از کنشجمعی روایتمندانه را بیان میکند.
موانع کنشجمعی
منظور میر از مسائل کنشجمعی دو دسته مسئله هستند: اول مسائل مربوط به کنشجمعی با هدف رسیدن به خیری جمعی و دوم این نکته مهم که اساسا چگونه میتوان برای اعضای اجتماع، نفعی مشترک در یک خیر جمعی تعریف کرد. در همین زمینه میر به این نکته اشاره میکند که معمولا آنچه مانع کنشجمعی میشود، عدم همکاری افراد برای رسیدن به خیر عمومی است. او در زمینه این موانع به سه مانع مهم اشاره میکند که عبارتند از: مفتسواری، خاطر جمعی و هماهنگی همکاری. منظور از مفتسواری این است که افراد میکوشند ضمن برخورداری رایگان از مزایای وضعیتها، از پرداخت هزینههای همکاری برای تحقق آن خیر و وضعیت بپرهیزند. این رفتار را نویسنده در قالب آشنای «دوراهی زندانی» مطرح میکند. طبق این مثال، دو مجرم در جرم شریک هستند، ولی بهطور جداگانه بازجویی میشوند و پلیس نیز شواهد کافی برای اثبات مجرمبودن آنها ندارد. در چنین حالتی دو انتخاب برای هر مجرم وجود دارد: وفاداری به همدستاش یا خیانت به او و انداختن جرم به گردن او. مدل برآمده از تفاوت رفتار این دو نفر، بر حسب این دو حالت نشان میدهد که عایدی خیانت یا روگردانی بیشتر از همکاری و وفاداری است و به همین دلیل در بسیاری از کنشهای اجتماعی، بسیاری از افراد سعی میکنند بهگونهای رفتار کنند که تغییری که برای آنان نیز منفعت دارد، رخ بدهد اما آنان برای ایجاد این تغییر، هزینهای پرداخت نکنند.
معضل دوم اما خاطرجمعی است. این معضل وقتی رخ میدهد که مشارکت در کنشجمعی (همکاری) بر عدممشارکت (رویگردانی) ترجیح دارد، اما فقط به این شرط که تعداد همکاریکنندگان دیگر کافی باشد. به بیانی دیگر، اگر مطمئن باشیم دیگران نیز در این حرکت جمعی همراه میشوند، ما نیز چنین میکنیم اما تردید درباره نیت دیگران، باعث رویگردانی ما میشود. میر برای شرح دقیقتر این معضل به قالب «شکارچی گوزن» اشاره میکند. این مدل براساس تمثیلی از روسو طراحی شده است. روسو میگوید، گروهی از شکارچیان گوزنی را محاصره کردهاند و میدانند اگر همگی سر جای خودشان بمانند، گوزن راه فرای ندارد و همه از این امر منتفع میشوند. در این وضعیت خرگوشی نیز دیده میشود و حال این تردید بر جان شکارچیان میافتد که اگر یکی از اعضای گروه برای شکار خرگوش کمینگاهش را ترک کند، گوزن فرار میکند. بنابراین در اینجا تردید در عزم راسخ دیگران برای همکاری، خود باعث روگردانی و عدمتحقق خیر جمعی میشود. براین اسکرمز در همین زمینه به این نکته اشاره میکند که آنچه روسو از قرارداد اجتماعی مراد میکند، مبتنی بر همین خاطرجمعی است، زیرا روسو برخلاف هابز که معتقد بود همکاری داوطلبانه همواره متزلزل است، بنابراین همکاری فقط با اجبار ممکن میشود، بر آن بود که با تثبیت قرارداد اجتماعی، این قرارداد خودبهخود و بدون اجبار بیرونی اجرا خواهد شد.
سومین معضل مورد اشاره میر نیز هماهنگی در همکاری نام دارد و به حالتی اشاره میکند که برای همکاری بیش از یکراه وجود داشته باشد. در چنین وضعیتی که بهخصوص در حالت کنشهای جمعی باتوجه به تعدد بازیگران و افزایش احتمالات، پیچیدگی بیش از حدی نیز پیدا میکند، مسئله از این قرار است که نتایج همکاری در اشکال مختلف برای بازیگران مختلف متفاوت است. میر در اینجا از مثال «بازی چانهزنی» استفاده میکند که طبق آن، بهطور کلی توافق برای دوطرف بهتر از عدمتوافق است اما در عین حال هر دونفر نیز میکوشند به توافقی دست پیدا کنند که برایشان مطلوبتر باشد. در چنین حالتی حل مشکل با مذاکره مطرح میشود اما تردیدی نیست که ضعف ارتباطات درباره منافع اساسی، سطوح بالای بیاعتمادی، پیچیدگی مسئله و تاکتیکهای تهاجمی و حقبهجانب طرفین میتواند باعث ناکامی مذاکرات شود. از نظر میر، حل معضل هماهنگی، نیازمند برخورداری از تصویر مشترکی از شکل و شمایل کنشجمعی و از نقشهایی است که هرطرف باید بازی کند، بنابراین حل این معضل در کنار دو معضل دیگر، نیازمند برساختن روایتی مشترک برای تحقق خیر جمعی در تعاملی همافزایانه خواهد بود.
نظریههای رایج کنشجمعی
میر در ادامه به سه نظریه رایج درباره کنشجمعی میپردازد و نقدهای خود را بر آنها عرضه می کند. این سه نظریه عبارتند از: انتخاب عقلانی، نهادگرایی و ساختگرایی اجتماعی. طبق نظریه انتخاب عقلانی، افراد الگویی از مطلوبیت در ذهن دارند و هدف آنها رساندن آن مطلوبیت به بیشترین مقدار ممکن است. فرض این نظریه آن است که رفتار بازیگران هر کنشجمعی به نحوی است که گویی در عین چسبیدن به منافع فردی خود، مجموعهای از منافع مشترک را نیز دارند و در پی تحقق آن منافع مشترک و بهواسطه برخی مشوقها، دست به همکاری میزنند. میر در نقد این نظریه اما سراغ سه نوع خیر میرود که خودمدار نیستند اما مبنای کنشجمعی قرار میگیرند. این سه نوع خیر خیرهای ایدئولوژیک، نوعدوستانه و میهندوستانه است. بحث مشوقها نیز دچار این مشکل است که اولا باید نهادی وجود داشته باشد که این مشوقها را تامین کند و حال این پرسش مطرح است که خود این نهاد چگونه شکل گرفته است؟
رویکرد دوم توضیحدهنده کنشجمعی، نظریه نهادگرایی است که طبق آن عامل تسهیلبخش کنشها نهادها (قواعد، قراردادها، معاهدههای رسمی، هنجارهای غیررسمی و عرفهای اجتماعی) است؛ نهادهایی که در دوراهیهایی شبیه بازی شکار گوزن خاطرجمعی ایجاد میکنند و در موقعیتهای چندگانه همکاری، هماهنگی را میسر میکنند. میر در اینجا میان دو وجه نهادگرایی (نهادگرایی عقلانی و نهادگرایی رفتاری) تمایز قائل می شود اما درنهایت معتقد است هیچکدام از این دو وجه این نظریه، تفسیری مقبول از چرایی پیوستن آدمها به کنشهایجمعی ارائه نمیکنند. نهادگرایی عقلانی نیز مانند انتخاب عقلانی، افراد را در حال بیشینه سازی منفعت خود تصور میکند اما در کنارش، این تاکید را نیز دارد که افراد بهواسطه عضویت در نهادها، انتخابهایشان محدود و انگیزههایشان متغیر میشود و نهادها با تسهیل فرآیندهای مذاکره، کاهش هزینههای همکاری، امکانپذیر کردن تعهد و... بازیهایی تکرارشونده ایجاد میکنند و باعث چسبندگی افراد به نهادها میشوند. مشکل این نظریه اما این است که معلوم نیست آن قواعد پیشینی که باید در اینجا در نقش نهادها، امور را تنظیم کنند، خود از کجا آمدهاند و مهمتر از آن مگر همه انتخابها و رفتارهای آدمی مبتنی بر همین فرآیند پیشبینیپذیر نهادی است. نهادگرایان رفتاری نیز که میگویند انسانها عقلانیتی محدود دارند، از ناهماهنگی شناختی اجتناب میورزند و چون دچار خساستشناختی هستند، به الگوهای فکری آشنا (سوابق، عرفها و هنجارهای مشترک) تکیه می کنند، این ایراد را دارند که نمیتوانند انگیزه را توضیح دهند و در عمل به انکار عاملیت فردی میرسند.
ساختگرایی اجتماعی نیز دچار معضلاتی در همین زمینه است. ساختگرایان بر نقش نمادها، تصورات، ایدئولوژيها، روایتها، ادیان و... برای فهم رفتار انسان تکیه دارند و معتقدند، ساختارها از دل فرآیندهای گفتماناجتماعی و ارتباطات برمیآیند و به همین واسطه نیز رواج مییابند. ساختگرایی، برخی ایرادات دو نظریه قبلی را ندارد اما مشکل بنیادی آن این است که در اساس، وجود مسئله کنشجمعی را از بیخ و بن انکار می کند و با وزندهی بیش از حد به ساختارها، چیزی از عاملیتفردی باقی نمیگذارد. آن دسته از ساختگرایان نیز که کوشیدهاند این معضل را رفع کنند و به همین دلیل به بحث قاببندی اروینگ گافمن تمسک جستهاند، دچار این مشکل هستند که نمیتوانند بگویند آن قاب کلی که باعث میشود افراد به تفسیری مشترک از خیر عمومی برسند، خود، چگونه ساخته و انتخاب میشود؟
نظریه کنشجمعی روایی
با چنین نگرش سلبی به سه نظریه موجود، میر اما نظریه خود را با این پیشفرض آغاز میکند که انسان، حیوانی قصهگو است که فقط فکر نمیکند، بلکه احساس نیز دارد و این احساسات، تاثیری قاطع بر تفکرش دارند. طبق این سخن، رشد شناختی و رشد ظرفیت روایی، در هم تنیدهاند و به همین دلیل است که کودکان بهمحض یادگییری زبان، قصهگویی را نیز آغاز میکنند. روایت برای حافظه نیز اهمیتی اساسی دارد و آدمیان، قصهها را بهتر به خاطر میسپارند. بخش بزرگی از حافظه ما نیز البته طرحوارهای است، نه لغوی و این طرحوارهها بهمدد روایت ساخته میشوند. خاطرههای انسان نیز فقط وجه یادآوری ندارند، بلکه با بازآفرینی نیز ارتباط دارند و این بازآفرینی خود به خلق معنا منجر میشود. جز این، ما انسانها فقط در پی فهمیدن و یافتن معنا نیستیم، بلکه میخواهیم بدانیم، کیستیم و در کجای جهان قرار گرفتهایم. در این بعد هویتیابانه نیز روایت، ابزاری اصیل است و ما همواره برای پاسخ به این سوال که «من کیستم؟»، قصهای میبافیم که روایتی خودانگارانه از زندگی ماست. بنابراین بخش مهمی از رفتار انسانی مبتنی بر اجراست و زندگی چونان درامی است که آدمیان، بازیگران قصههایش هستند. به تعبیر شکسپیر: «جهان سراسر صحنه نمایش است و مردان و زنان، فقط بازیگرند.» ما حیواناتی قصهگو و بازیگران قصهها هستیم و قصههایی که میشنویم، ما را به عمل وامیدارند. اینگونه است که به تعبیر السدر مک اینتایر: «هیچ جامعهای را نمی شود فهمید، مگر بهکمک مجموعه قصههایی که دارایی دراماتیک اولیهاش را میسازند» و بهقول کلیفورد گیرتز:سیاست هر قومی، همانی است که در خیالش میپروراند.»وقتی افراد مفتون روایتی میشوند و نقششان را در درام اجتماعی باور میکنند، آنگاه مشکلاتی چون مفت سواری، خاطر جمعی و هماهنگی نیز رنگ میبازند، زیرا «با قاببندی همکاری در قالب ضرورت دراماتیک روایت زندگینامهمان، خود را به همکاری متعهد میکنیم. چون میتوانیم پای شخصیت، شهرت و قصه زندگیمان را بهمیان بکشیم، میتوانیم دیگران را خاطرجمع کنیم که همکاری میکنیم و چون معتقدیم دیگران هم مثل خود ما مخلوقاتی رواییاند و پاگیر قصههایی میشوند که مفتونشان کرده، خاطرجمع میشویم که آنها هم به شخصیتشان وفادار میمانند و کار درستاخلاقی را انجام میدهند.»