| کد مطلب: ۱۴۹۹۵

مهاجرت یا تبعید

هشتادونهمین شماره مجله خوش‌آب و رنگ «اندیشه پویا» طرح جلد خود را به شاهرخ مسکوب اختصاص داده است. مسکوب ازجمله روشنفکران محبوب رسانه‌ها در دهه‌های اخیر بوده و زندگی دشوار او در غربت در کنار پژوهش‌های ارزشمندش و رفقایی که همواره یاد او را گرامی داشته‌اند، باعث شده توجهی ویژه به او شود.

جز این عاملی دیگر نیز در حسن توجه ایرانیان به مسکوب نقش مهمی دارد و آن نقشی است که «ایران» در زندگی و تفکر مسکوب، حتی کیلومترها دورتر از وطن دارد؛ چنان‌که وقتی روی جلد می‌خوانیم: «روشنفکری که در غربت تمام‌وقت در ایران می‌زیست»، هیچ تعجب نمی‌کنیم.

این بخشی از یادداشت میلاد عظیمی درباره مسکوب است. در همین یادداشت می‌خوانیم: «شاهرخ مسکوب تا آخر راه دریچه‌ها را بر خود گشوده داشته بود. به قول شاعر، با فضاهای باز نسبت داشت. آزاد بود. رها. همه‌چیز می‌خواند، می‌دید و می‌شنید. شرقی و غربی و کهن و نو. برای خواندن وقت را می‌قاپید»

نویدپورمحمدرضا و محسن آزرم هم در این پرونده درباره مسکوب نوشته‌اند و در کنار اینها برخی از روزنوشت‌های مسکوب هم در مجله دیده می‌شود؛ روزنوشت‌هایی آمیخته با حسرت، سرگردانی، یاد وطن، بی‌پولی و خیلی چیزهای دیگر. جایی نوشته: «عید است. بی‌پولم. مریضم. غزاله حال خوشی ندارد. نگرانم. به قول جاهل‌های تهران: ای خدا مُردم از خوشی، غم برسون.»

5d09b27b-d20a-4f9c-bbaf-6c93bdc277e2

یکی دیگر از پرونده‌های مهم این شماره «اندیشه پویا»، باز به موضوع مهاجرت می‌پردازد و روایت‌هایی شخصی از ایرانیان مهاجر  و تب و تابی که جامعه ما را به صرافت مهاجرت انداخته، بازتاب می‌دهد.

ابراهیم سلطانی، دانشیار  علوم سیاسی در آمریکا در یادداشت‌اش نوشته: «مهاجرت، رفتن از یک مکان به مکانی دیگر نیست. مهاجرت رفتن از مکان به نامکان است. مهاجر، کولی بیقراری ا‌ست که دیگر جایی برای ماندن ندارد؛ نه در سرزمین مادری، نه در سرزمین موعود.»

هاجر رزم‌پا، داستان‌نویس هم به پدیدارشناسی تجربه خود از مهاجرت دیگران پرداخته: «از یک جایی به بعد مهاجرت برای من به‌شکل دروازه‌ای شد که دوستان و خانواده‌ام از آن می‌گذشتند و ما را برای طرف دیگر رها می‌کردند. پشت سرم را نگاه می‌کردم، آدم‌های باقی‌مانده را می‌شمردم و خیالم راحت می‌شد که هنوز بعضی‌ها را دارم.

حالا مدتی است که دروازه در رفت‌و‌آمدی دائم درش هیچ بسته نشده و من جرأت پشت سر نگاه کردن را از دست داده‌ام.»

یکی دیگر از بخش‌های مجله که باز به مسئله مهاجرت می‌پردازد، گفت‌و‌گویی است که محسن گودرزی با جوانان درباره بیم و امید مهاجرت انجام داده است. محور اصلی بحث گودرزی در این شماره، شکل‌گیری یک فضا یا فشار اجتماعی برای مهاجرت است: «چرا مهاجرت برای تعداد زیادی از افراد به‌شکل آرزو درمی‌آید؟

جامعه در معنای کلی آرزوها را در ذهن و ساختار روان انسان‌ها حک می‌کند. به تعبیر دورکیم جامعه‌شناس، این جامعه است که آرزو می‌کند. منبع آرزو، فرد نیست بلکه شرایط زندگی در جامعه و آن چیزهایی است که جامعه آنها را مطلوب و خواستنی می‌کند.»

بنا بر چنین منطقی، روایت غالب زمانه ما انگار این است: چگونه خودمان را نجات بدهیم. در چنین وضعیتی این روایت که چطور ایران را حفظ یا آباد کنیم، مفقود است. مصاحبه با محمودسریع‌القلم و مسعود نیلی، علی مصفا و گلی امامی نیز از دیگر بخش‌های این شماره است.

سریع‌القلم مباحثه با برخی روشنفکران را آب در هاون کوبیدن دانسته و نیلی هم گفته اقتصاد اسب چموشی است و به هر کسی سواری نمی‌دهد. علی مصفا در گفت‌وگویش به فیلم سینمایی «نبودن» که در پراگ ساخت پرداخته و گفته، قصدش ساختن فیلمی ضدچپ نبوده اما ابایی هم ندارد که بگوید، نسلی از مبارزان سیاسی مارکسیست آدم‌هایی «سطحی» و «کوته‌بین» بودند.

گلی امامی اما در «نوش و نوشت» با مریم شبانی، مروری سریع اما بسیار جذاب کرده از نیم قرن آفرینش و کنش فرهنگی ماندگارش؛ از روزگار انتشارات فرانکلین تا راه‌اندازی کتابخانه دانشگاه فارابی، از پاکسازی از دانشگاه بعد از انقلاب تا ترجمه و تاسیس انتشارات و کتابفروشی «زمینه» که بسیاری از روشنفکران ایرانی چون بابک احمدی، امیرحسین جهانبگلو و شیمم بهار مدام به آن سر می‌زدند.

دیدگاه

ویژه فرهنگ
  • بوروکراسی در جهان مدرن برای نظم‌بخشی به امور جاری زندگی به‌وجود آمده و قرار شده رابطه شهروندان با دولت را سامان بخشد.

  • خبر آمد صبح جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳ خورشیدی مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهوری ایران به اتفاق سیدعباس صالحی، وزیر فرهنگ کفش و کلاه…

سرمقاله
پربازدیدترین
آخرین اخبار