بیگانگان در دِه
فیلم «هیولاها» ساخته کارگردان اسپانیایی «رودریگو سوروگوین» است فیلمی که از پوستر بسیار جذابش شروع میشود، با آن سکانس اول میخکوبتان میکند تا آخرین سکانس همینقدر جذاب و بدون حرف اضافه پیش میرود و احتمالاً کمتر کسی از دیدنش پشیمان میشود.
این دومین ستون پیشنهاد فیلم است که قرار شد از سال جدید در صفحه فرهنگ منتشر شود. وعده کرده بودم که هر پنجشنبه در این ستون لااقل یک فیلم یا سریال از تولیدات جهان به شما معرفی کنم. هفته پیش با همراهی دوستان نام آنونس را برای این ستون انتخاب کردیم.
آنونس از آنرو که؛ همان ابتدا توقع مخاطب را از ستون بهاندازه میکرد و به این اشاره دارد که در این ستون قرار نیست نقد فنی داشته باشیم یا بالا و پائین اثری را مرور کنیم. درواقع تنها کارکرد این ستون این است که مخاطب، به فرض داشتن مخاطب، آخر هفته با یک پیشنهاد بصری مواجه شود؛ مخاطبی که خیلی فرصت جستن میان انبوه آثار تولیدشده را نداشته و دنبال پیشنهاداتی میگردد.
باری، فاصله این دو ستون، روزهای ملتهبی برای ما ایرانیان بود، از سویی سایه جنگ را بر سر خود حس میکنیم و ازسویدیگر، هر آئینه تصاویری از زندگی روزمره زنان میبینیم که قلب آدمی را مچاله و روحش را آزرده میکند. اینها را گفتم که بگویم این مدت بیشتر از هر زمان دیگری خود را به جهان سینما پرتاب کردم تا دمی از بار دنیا وارهم، تا به اکنون زشت و آینده بهنظر ترسناک کمتر فکر کنم.
فیلم و سریال خوب و قابل اعتنا کم ندیدم. فرصتی شود همه را بهمرور معرفی خواهم کرد، بهشرط آنکه خیلی بیات نشده باشد. از میان این همه اما فیلم «هیولاها» بیش از همه درگیرم کرد.
«هیولاها» که نامش به انگلیسی (The Beasts) و به اسپانیایی (As Bestas) میشود، ساخته کارگردان اسپانیایی «رودریگو سوروگوین» است که در جشنواره کن 2022 به نمایش درآمد. داستان فیلم درباره زوج میانسال فرانسویای است که انتخاب کردهاند روزهای بازنشستگیشان و احتمالاً باقی زندگیشان را در روستایی در اسپانیا بگذرانند.
فیلم که انگار با الهام از داستان واقعی یک زوج هلندی ساخته شده است، چهار شخصیت کلیدی دارد؛ آنتوان و اولگا دنیس، زوج باسواد شهری فرانسویای که به روستای گالیسیای اسپانیا رفتهاند، روستای کمجمعیتی که میرود خالی از سکنه میشود و آنسو دو برادر با نامهای زان و لورن که آنها هم کموبیش در دوران میانسالیشان هستند، مجردند و همه عمرشان در روستا زندگیکردهاند.
زوج فرانسوی در کنار پرورش محصولات ارگانیک، سعی دارند خانههای متروکه موجود در زمینهایی را که به آنها به ارث رسیده، بازسازی کنند تا دوباره به روستا رونق دهند. دراینمیان ایده ساخت توربین در زمینهای روستا توسط شرکت نروژی و رویای زندگی راحتتر بعد از سالها سختی، مسئله اساسی مابین دو برادر و زوج فرانسوی همسایه آنها شده است.
برادرها میخواهند بفروشند و بروند شهر با تاکسی کار کنند که از این بدبختی زندگی روستایی نجات پیدا کنند، زوج شهری، روشنفکر فرانسوی هم که از زندگی شهری به ملال رسیدهاند، آمدهاند که بمانند و نمیخواهند بفروشند. این کشاکش که همراه آزار و اذیتهای برادران است، پیشبرنده داستان فیلمی است که در حین اینکه قضاوت دارد، میخواهد جانب حقیقت بایستد، آنچنان که اگرچه درنهایت میدانیم که فیلم کدام سو میایستد و البته که با شکوه و تمامقد هم سمت درست میایستد، اما این فکر هم در کلهمان میچرخد که آن سوی دعوا هم بیچاره بودند و همگی اسیر یک جبر و ساختاری بزرگتر از روستا هستند.
نکته جالبتوجه «هیولاها» این است که قهرمان داستان تقریباً دوسوم فیلم، کمترین کنش را دارد و شاید تا آخر فیلم هم متوجه نشویم که قهرمان این بود، نه آن.
فیلم رودریگو سوروگوین، فیلمی که از پوستر بسیار جذابش شروع میشود، با آن سکانس اول میخکوبتان میکند تا آخرین سکانس همینقدر جذاب و بدون حرف اضافه پیش میرود و احتمالاً کمتر کسی از دیدنش پشیمان میشود.