| کد مطلب: ۱۳۹۶۰

نوروز و آن‏چه فراموش کرده‏‌ایم

نوروز و آن‏چه فراموش کرده‏‌ایم
بهروز قریب‌پور

بهروز قریب‌پور

خالق اپرای عروسکی ملی

نوروز، رخدادی است که مطلقاً نباید آن را آلوده سیاست و شیوه حکمرانی حکمرانان و تصمیمات مقطعی این دولت یا آن دولت دانست؛ اتفاقی طبیعی که طی آن طبیعت مرده، حیات مجدد را تجربه می‌کند و نه به دستور این وزارتخانه و نه به دستور آن وزارتخانه نیست که رخ می‌دهد. ما اگر به نوروز از این منظر بنگریم، منظری که حضرت سعدی در مورد آن می‌فرماید: «آدمی نیست که عاشق نشود وقت بهار/ هر گیاهی که به نوروز نجنبد حطب است»، می‌توانیم جهان را به هنگام نوروز شامل تغییرات بنیادین و تجدید حیات و حتی تجدید روح و جان عاشقی قلمداد کنیم. حضرت سعدی در غزلی دیگر می‌فرماید: «کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست/ بر زمستان، صبر باید طالب نوروز را / عاقلان خوشه‌چین از سر لیلی غافلند/ این کرامت نیست جز مجنون خرمن‌سوز را »؛ اشاره‌ای درست به این‌که به وقت بهار، طبیعت چنان شکوهی می‌گیرد که محبت در دل «انسان‌ها» بیدار می‌شود. اشاره من به انسان‌ها به قصد منهاکردن شبه‌انسان‌هاست؛ کسانی که خداشناسی و خلقت‌شناسی‌شان در اندازه‌ای بسیار حداقلی ا‌ست. بنابراین نوروز حائز وجهی است که خوشبختانه در هیچ دورانی تابع نظر حکام نبوده و نیست؛ به دستور هیچ حاکمی در هیچ دورانی نه بارانی می‌بارد، نه شکوفه‌ای سر می‌زند و نه سبزه‌ای از دل خاک بیرون می‌آید و این جای شکر دارد. چراکه هستند قلدران و جاهلانی که دل‌شان می‌خواهد از چنین اراده‌ای برخوردار باشند درحالی‌که خوشبختانه نه از آن برخوردارند‌، نه هرگز برخوردار خواهند شد. با گذر از سرما و یخبندان و چنان‌چه در گذشته بود؛ با گذر از دورانی که کشت‌وکار‌، کشاورزی‌، دادوستد و آمدوشد در حداقلی‌ترین شکل خود رخ می‌داد، آمدن بهار نوید رخ دادن اتفاقاتی نو، هم در دل و جان طبیعت و هم در جان آدمی و روابط انسانی را می‌دهد. هنگامی که حضرت حافظ می‌فرماید: «ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی/ از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی» برافروختن چراغ دل به این معناست که با آمدن بهار همه ابعاد زندگی به شکلی دیگر درمی‌آید، از سردی و کسالت و انجماد خارج می‌شود و طرحی نو می‌پذیرد.

 

میر نوروزی نماد براندازی نیست

با گذر از این معانی ابتدایی، به شیوه برگزاری مراسم نوروز می‌رسیم. مراسمی که مانند بسیاری دیگر از رسم‌ها و باورهای ما تحت‌تاثیر سیاست دچار تغییر و تحول و با برخوردهایی از سر نادانی و جهالت روبه‌رو شده است. به‌عنوان مثال، میر نوروزی که تا دوران نوجوانی من نیز در کردستان برپا می‌شد‌، با بدعتی حکومتی مواجه شد. سنت برگزاری میر نوروزی‌ به این شکل بود که برای برپایی آن حاکمی چندروزه انتخاب می‌شد؛ حاکمی که کارش شاد‌کردن مردم، آشتی‌دادن آن‌ها که با یکدیگر قهر بودند و نظایر این‌ها بود. او بنابر حکم سنت ‌باید چند روزی پس از آغاز حکومتش برکنار می‌شد و همگان می‌دانستند این حکومت پنج روزه یا بنا به روایتی دیگر 15 روزه، حکومتی موقت اما شادی‌بخش است؛ دوران صلح و صفاست و نه در طول آن حقی پایمال خواهد شد، نه پس از آن کسی به خاطر آن‌چه کرده است به زندان خواهد افتاد اما در دوران رضاشاه و محمدرضاشاه این تصور پدید آمد که قصد از برپایی این حکومت چند روزه، براندازی است و درواقع سنت میر نوروزی به یکی از مصادیق اتهامی اهالی کردستان تبدیل و به قصدشان برای براندازی تعبیر شد. سنتی که حافظ در مورد آن می‌گوید: «سخن در پرده می‌گویم چو گل از غنچه بیرون آی/ که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی». اما در سیستم مدرن رضاشاهی و محمدرضاشاهی که فرماندار و استاندار تبدیل به نمایندگان حکومت شدند و در دوران پس از آن‌ها، سال‌های بعد از انقلاب، اگر این عبارت را بر زبان می‌آوردید که استاندار، فرماندار، بخشدار و حتی دهدار به مدت پنج روز اجازه صدور فرمان ندارند، طبیعی بود که تصور شود قصد بر نادیده انگاشتن حکومت و براندازی است. درحالی‌که اگر به بنیان‌ این رسم توجه می‌شد حتی خود همان حاکمان، فرمانداران، استانداران، بخشداران و دهداران درمی‌یافتند که در آن چند روزه می‌توانند از مردم بیاموزند که با سگرمه‌های درهم و روی ترش نمی‌توان حکومت کرد و مردم را تابع خود و دستورات دولتی ساخت. برگزاری این مراسم اما به‌دلایل مذکور با مشکلاتی اساسی مواجه شد چنان‌چه بسیاری دیگر از رسم‌های نوروزی دچار این اشکالات شدند.

 

غفلت از بعد اجتماعی نوروز

این درحالی‌است که این رسم‌ها به‌رغم رشد و توسعه مدرنیته و ظهور وسایل ارتباطات جمعی و سرگرمی‌ها و تفریحات گوناگون ازجمله رادیو و تلویزیون و سینما می‌توانستند همچنان به حیات خود ادامه دهند. چنان‌چه هالووین به‌عنوان یکی از این رسوم غربی همچنان به حیات خود ادامه می‌دهد و سال‌به‌سال زیباتر و جهانی‌تر برپا می‌شود؛ بااین‌که منشاء آن خرافه است. منشاء میر نوروزی اما اتفاقاً رخدادی اجتماعی و ناظر بر تغییر رفتار انسان‌ها در مقابل یکدیگر و حکومت در مقابل مردم است. از این بابت می‌خواهم اشاره کنم که توجه دستگاه‌های دولتی و ازجمله شهرداری‌ها در سال‌های اخیر در خیابان‌ها و میادین به نوروز و رسم و رسوم آن حتی اگر در بی‌سلیقه‌ترین شکل ممکن هم صورت بگیرد باز هم تصوری زیبا از تغییر سال می‌سازد، اما نکته این‌جاست که ما یکی از بنیان‌های نوروز را فراموش کرده‌ایم و جشنی را از یاد برده‌ایم که بنیان آن بر تغییر رفتار و کردار و تغییر نگاه به اجتماع و رابطه آن با حکومت بوده است و آن را به چیدمان سفره هفت‌سین، نواختن ساز و دهل و... محدود کرده و با تفکری کاهشی چیزی را از دست داده‌ایم که بی‌نهایت ارزشمند بوده است. از این باب می‌توان گفت نه‌تنها غفلت صورت گرفته که غفلتی عظیم رخ داده است. چنان‌چه می‌بینید جمهوری‌های تاجیکستان، آذربایجان و... هم این نگاه اجتماعی را نادیده می‌گیرند و جای تاسف فراوان است که نه سیستم‌های ارتباطی خودشان متوجه این غفلت هستند، نه ما که خود را ایرانیان اصیل می‌دانیم تلاشی کرده و از خود پرسیده‌ایم چرا حضرت حافظ می‌فرماید: «سخن در پرده می‌گویم چو گل از غنچه بیرون آی/ که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی» و با تغییر احکام چه تحول و اصلاحی را در رفتار مدنظر دارد که ما را به دریافتن آن نصیحت می‌کند؟

 

حاجی فیروز تمسخر سیاهپوستان نیست

آن‌چه اشاره کردم ناظر به تغییر چهره طبیعت بود که هیچ حکومتی نمی‌تواند مانعی در برابر آن ایجاد کند. ضمن این‌که جای خالی مراسم و مناسک معناداری چون کوسه‌برنشین، میر نوروزی و نظایر آن به‌شدت احساس می‌شود؛ مراسم و مناسکی که به‌معنای نهفته در آن‌ها بی‌توجهی شده و تنها به‌عنوان بازی و سرگرمی تلقی شده‌اند. نکته دیگری که می‌خواهم به آن اشاره کنم در مورد حاجی‌فیروز است. بسیاری از شبه‌روشنفکران ما به‌دلایل به نظر من، بسیار جاهلانه ازجمله ادعای مقابله با تبعیض نژادی، در مقابل حاجی‌فیروز و چهره سیاه او ایستادگی کرده و چنین القاء کردند که سیاهی چهره حاجی‌فیروز به‌معنای تمسخر سیاه‌پوستان است. درحالی‌که میان این دو موضوع به هیچ عنوان چنین ارتباطی وجود ندارد و تنها خود این شبه‌روشنفکران بودند که می‌توانستند چنین ربطی میان چهره سیاه حاجی‌فیروز و تبعیض نژادی قائل شوند. این درحالی‌است که حاجی‌فیروز و نوید نوروز توسط او با آن لباس سرخ و صورت سیاه، سرشار از معنا و پیام است و مسئله به هیچ عنوان تحقیر یک نژاد و نظایر آن نیست. من افتخار می‌کنم که از سال ۱۳۴۹، از سالی که روی خیمه‌شب‌بازی کار کرده و عروسک مبارک را احیاء کردم به معرفی آن در جهان پرداختم و در مقابل چنین نگاه‌های از بیخ و بن اشتباه ناظر بر ارتباط میان حاجی‌فیروز و مبارک و عدم احترام به سیاهپوستان ایستادم. حرف من همواره این بوده است که مبارک نویدبخش سعادت و پیروزی و زبان گویای نقد مردمی و دست‌کم شادی حداقلی است. در پایان هم‌زمان با بروز تحول عمیق در دل و جان طبیعت، برای همگان آرزوی تحولی عمیق در رفتار و کردار اجتماعی می‌کنم.

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی