از منظر تئاتریکالیته
«تئاتریکالیته» یا بهزعم آلمانیزبانها «تئاترالیته» در هنرهای اجرایی را شاید بتوان اصلیترین عامل در بررسی موفقیت یک اثر نمایشی یا عدم آن دانست. درحقیقت تئاتریکالیته همان کنش عینی است که تماشاگر را درگیرِ اجرا میکند. ماروین کارلسُن کنشهای عینی را بهعنوان کنشهایی تعریف کرده که بهطور خودآگاه برای دلالت بر چیزی در روند اجرا از اجراگر یا بازیگر سر میزنند. این کنشها برای نشان دادن و به نمایش گذاشتن چیزی انجام میشوند و عمل نشان دادن همواره معطوف به کسی است که آن را میبیند. پس در این روند اجراگر با وجود کنشگری، ابژه و تماشاگر، بهواسطه عمل مشاهده، دارای قدرت سوبژکتیو است. بنابراین در فرآیند تئاتریکالیته اجراگر و تماشاگر دو عنصر غیرقابل حذف و انکار هستند. بهاینمعنا که تئاتریکالیته در صحنه با حذف تمام عناصر نمایشی هنوز میتواند به وقوع بپیوندد اما بدون اجراگر و تماشاگر عملاً بررسی آن در اجرا امری ناممکن است، چراکه تنها در تعامل میان این دو میتواند اتفاق افتد. البته اجراگر در ساخت و پرداخت چنین تعاملی میان خود و تماشاگرش، تنها نیست و هدایت او توسط متن، دراماتورژ و کارگردان تلاش برای دستیابی به تئاتریکالیته را به یک امر جمعی و بینارشتهای تبدیل مینماید اما از آنجا که اجراگر یا بازیگر و ویژگیهای فیزیکی او در فرآیند نشانهشدن روی صحنه از اهمیت ویژهای برخوردارند و بهزعم ژیری ولتروسکی بازیگر «وحدت پویای مجموعهای از نشانههاست»، بخش اعظمی از فرآیند تئاتریکالیته نیز برعهده اوست.
«از نظر سیاسی بیضرر» به نویسندگی و کارگردانی ابراهیم پشتکوهی که از ۱۸ بهمنماه در سالن استاد ناظرزاده کرمانی روی صحنه رفته، اثری پستمدرن در ژانر کمدی است. پشتکوهی در این اجرا ازیکسو از تواناییهای بازیگران باتجربه در ژانر کمدی همچون وحید آقاپور و اتابک نادری بهره برده و ازسویدیگر به معرفی چهرههای جوان و کمتر شناختهشده اما با پتانسیل بسیار، همچون سامان کرمی پرداخته است. به همین منظور این نمایش را میتوان از منظر تئاتریکالیته اثری موفق دانست؛ چراکه در طول اجرا مخاطب غالباً درگیرِ آن؛ فضای ساختهشده توسط اجرا و بازیگران توانای آن میشود. فضایی که اگرچه تماشاگرِ خود را به مشاهده و تفسیر وامیدارد، همزمان فرصتی است که در آن مخاطب میتواند دست از تفسیر برداشته و با بازیگران ـ در لحظه ـ مشغول تجربهای لذتبخش شود. این همان فضایی است که در مطالعات اجرا از آن بهعنوان «فضا بهمثابه تجربه» یاد میشود.
اگر پشتکوهی و آثار نمایشیاش را بهترتیب و در یک تسلسل زمانی مورد بررسی قرار دهیم، متوجه میشویم که او یک کارگردان ریسکپذیر و اهل تجربههای جدید است. تا قبل از «هملت پشتکوهی» او غالباً به فضاهای غیررئالیستی و وضعیتهای انتزاعی تمایل داشته اما در «هملتِ پشتکوهی» تصمیم میگیرد، تجدیدنظری در این روند داشته باشد و با خلق اثری رئالیستی، ایران بعد از جنگ را با تمرکز بر نهاد خانواده به تصویر میکشد. پشتکوهی در این نمایش با بهکارگیری موضوعات مختلف در ارتباط با حوزه تماتیک خود در متن، همچون روایت تجربه جنگ بهعنوان عامل زخمهای روحی یکی از فرزندان خانواده، بحران اقتصادی، مهاجرت و… به رسم ناتورالیستهای متعهد بر این نکته که وراثت و محیط دلایل اصلی رفتارهای انسانی هستند، تاکید داشته و با استفاده از بازنماییِ موقعیتهای نوستالژیک در صحنه همچون استفاده از سریال «اوشین» به حافظه جمعی چندین نسل چنگ زده و بهخوبی موفق به خلق وضعیت، یعنی شرایط کلی که درام در آن اتفاق میافتد، شده است. به این معنا که مخاطب تکلیفش با وضعیت درام کاملاً روشن است و در تشخیص و تفسیر آن هیچ ابهامی وجود ندارد. فضا و بازیهای ناتورالیستی در صحنه نیز به خوبی در راستای خلق وضعیت درام قرار گرفتهاند. عنصر زبان و انتخاب گویش مشخص برای کاراکترها بسیار هوشمندانه است بهگونهایکه در بسیاری مواقع موقعیتهای تراژیک را شکسته و بهسرعت به موقعیتهای کمیک تبدیل میکند تا از سانتیمانتالیزم در روایت پرهیز شود که این خود یکی از ویژگیهای درخشان نمایش بوده و نشاندهنده این امر که پشتکوهی توانایی ویژهای در خلق و به کارگیری موقعیتهای کمیک در تئاتر دارد، موقعیتهایی که باعث «خوب خندیدنِ» تماشاگر میشوند، یعنی آنچه پال وُدراف خندیدن به وضعیت مضحک اما نه به آدمهایی که اسیر آن موقعیت هستند، تعریف میکند. شاید از همین زمان است که پشتکوهی به تولید یک اثر تئاتری در ژانر کمدی میاندیشد. بعد از این نمایش، او در «مکبثزار» به فرمالیسم روی آورده که در آن با تمرکز بر موزیکالیته، فیزیکالیته، همچنین با وام گرفتن از دیگر فرمهای نمایشهای سنتیِ شرقی همچون کاتاکالی، آیین زار و «مکبثِ» شکسپیر را در هم ادغام کرده و یک اثر بینافرهنگی خلق میکند. «از نظر سیاسی بیضرر» اما تجربهای متفاوت برای پشتکوهی است که با نگاهی به «قصههای از نظر سیاسی بیضرر» نوشته جیمز فین گارنر نوشته شده است. ایده نوشتن این کتاب برای گارنر زمانی حاصل شد که در «اوایل سال ۱۹۹۰ عدهای از روانشناسان کودک در آمریکا اعلام کردند در نظر دارند داستانهای کلاسیک کودکان را که سالیان زیادی در بین نسلها رواج داشته است بازنویسی کنند و آنها را با موازین اخلاقی امروز وفق دهند. قرار شد در این داستانها هرگونه نشانه تبعیض نژادی و جنسی حذف شود و داستانها با معیارهای صاحبنظران تربیتی امروز مطابقت کنند.» گارنر، نویسنده جوان طنزپرداز آمریکایی در این امر پیشدستی میکند و سیزده قصه بسیار معروف که بیش از یک قرن سابقه نقل در سراسر جهان دارند را بازنویسی کرده و آنها را از نظر سیاسی و اخلاقی بیضرر میسازد. پشتکوهی نیز از این تلاش گارنر الهام گرفته و از کتاب او خوانشی بومی که از منظر سیاسی- اجتماعی و فرهنگی مختص به جغرافیای خودمان است، ارائه میدهد. اگرچه این نمایش در چارچوب یک اثر پستمدرن در ژانر کمدی از فرم بهره بسیار برده اما بهرغم آثار پستمدرنِ دهه ۹۰ میلادی به بعد، متن و زبان در این تجربه به اندازه فرم دارای اهمیت هستند. پشتکوهی در این اثر ثابت کرده است که ساختار پستمدرن را به خوبی میشناسد و میداند چگونه عناصر را کلاژوار، بی آنکه به عناصری تزئینی تقلیل یابند، در کنار هم گذاشته تا مفهوم موردنظر در متن را به مخاطب ارائه دهد. او در این اثر لحظات درخشان و مفرحی را برای مخاطب خود خلق کرده، که برخی صحنهها همچون صحنه «کمپِ ترک نوشتن» نشانه نبوغ جنونآمیز او در کارگردانی است، نبوغی که در فلسفه قرن ۱۹، شوپنهاور آن را بهعنوان چیزی بیگانه توصیف میکند که از بیرون میآید، چیزی فراطبیعی، که بهطور اهریمنی نفس ارادی را تسخیر میکند و آن را قادر میسازد به دستاوردهای خارقالعادهای دست یابد. جنون پشتکوهی نه تنها در فرم، تصویر و داستان تبلور میکند، بلکه در زبان نیز دست به ابداع میزند و به همراهی موسیقی مخاطب را با آوازی انتزاعی مواجه میکند. آوازی که نامفهومیِ واژگانش مخاطب را به وجد میآورد. از دیگر صحنههای موفق این اجرا از منظر تئاتریکالیته میتوان به صحنه «بازگرداندن گلنار، همسر آقای پریوار، به خانه» و اتصال آن به صحنه بعدی یعنی «گفتوگوی دونفره غزاله و زینال» اشاره کرد.
با این وجود «از نظر سیاسی بیضرر» چه در متن و چه در اجرا با ایرادهایی نیز مواجه است. از آنجا که غالباً پشتکوهی نویسنده آثار خود است و همواره متنهای خود را برای اجرا مینویسد، مشخص است که در روند نگارش همزمان به اجرا نیز فکر میکند اما این ویژگی نتوانسته او را متقاعد کند که متن در بخشهایی دارای زیادهگویی است و باید قسمتهایی از آن حذف شوند. این نوع حذف رادیکال اما ضروری غالباً در بحث و گفتوگو میان کارگردان، نویسنده و دراماتورژ اتفاق میافتد که متاسفانه گروه پشتکوهی فاقد دراماتورژ است و این فقدان اثر را با ضعفهایی روبهرو کرده است. پشتکوهی با فشرده کردن برخی از صحنهها و اتصال اطلاعات ضروری آنها به یکدیگر میتوانست برای مثال صحنه اول در «آژانس قتل» را به کلی حذف کند و نمایش خود را از صحنه دوم یعنی «نُطُقکشی قاتل از پاتیزه» آغاز کند اما آنچه بیش از شروع نمایش به این اثر و تلاش میمون ضربه زده، پایانبندی آن است. سیر نزولی نمایش از منظر دراماتورژیک با ورود «ابوتراب بینام» در کافه بیضرر و مرگ او آغاز میشود و در صحنه خودکشی «غزاله» با ورود «سارتِر» به اوج خود میرسد. این نزول بهگونهایاست که دیگر نه فرم، نه موسیقی و نه بازیهای خوبِ بازیگران نمیتوانند نمایش را به لحاظ کیفی و از منظر تئاتریکالیته در اوج به پایان رسانند. پشتکوهی در پایانبندی خود آن نبوغ جنونآمیز را کنار گذاشته و به نظر میآید دچار محافظهکاری شده تا مبادا تماشاگرش با کژفهمی یا نافهمی سالن نمایش را ترک کند. بههمینمنظور سعی دارد به مخاطب یک پایانبندی مشخص ارائه دهد که این خود ضد منطق اجرا و هرآنچه در طول آن ساخته شده، عمل میکند.
با این وجود «از نظر سیاسی بیضرر» را میتوان یک اجرای حرفهای و باکیفیت در این روزهای بحرانی تئاتر کشورمان دانست که قطعاً باید به تماشای آن نشست. این نمایش تا ۲۲ اسفندماه در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه است.