زندگی با چشمان باز
فیلم سینمایی «شب. داخلی. دیوار»، یک درام ملتهب اجتماعی در نقطه تلاقی واقعیت، ذهنیت و حقیقت است که با محور قرار دادن تردیدهای یک مأمور امنیتی، قابل تعمیم به وقایع سیاسی همه دهههای اخیر تا قبل از اعتراضات 1401 است که بهنوعی حجت را بر آنها که جویای حق و حقیقتاند، تمام کرد.
وحید جلیلوند بعد از «چهارشنبه 19 اردیبهشت» و «بدون تاریخ، بدون امضا»، سومین فیلم خود را براساس فیلمنامهای از خودش با تهیهکننده همیشگی آثارش، علی جلیلوند ساخته که اولین نمایش آن سپتامبر 2022 (شهریور 1401) در هفتادونهمین جشنواره بینالمللی فیلم ونیز بود.
در واقع فیلم سال 1400 و یک سال قبل از اعتراضات 1401 ساخته شده که به زعم نگارنده و چهبسا سازندگان این اثر، هنوز خطوط قرمز برخورد قهرآمیز اینچنین درهم نشکسته بود.
از همین رو پرداختن به تردیدهای یک مأمور و موقعیت بحرانی او که درگیر کشمکشهای درونی و بیرونی شده و بهواسطه بیداری وجدان دست به یک کنش انتحاری میزند، در آن مقطع میتوانست سازنده یک درام ملتهب اجتماعی با مایههای سیاسی، گزنده و قابل تعمیم به وقایع قبل از خود باشد.
در روزگاری که پرداختن به گروهها و نگاههای مخالف با رویکردی منصفانه امکانپذیر نبود (امروز که غیرممکن است)، طبعاً پرداختن به تردیدها، تضادها و تناقضها از نقطهنظر یک مأمور خودی، از معدود راههای ممکن برای انتقاد از عملکرد این قشر و بالادستیها بود. با چنین پیشزمینهای و بر چنین بستری، فیلم بر محور درامی تو در تو با پیشبرندگی کاراکتر علی (نوید محمدزاده) حرکت میکند که در موقعیتی مبهم، با نابینایی تدریجی دستوپنجه نرم میکند. روندی که به او امکان پرسه زدن در گذشته و حال عینی/ ذهنی را داده و به گفته بهتر او را به دیدن با چشمِ سر وامیدارد که از ملزوماتِ بیناییِ برآمده از بیداری است که علی بهرغم نابینایی در مسیر آن قرار گرفته است.
بههمینواسطه چهبسا بهترین راهکار این باشد که فیلم را از دریچه ذهن کاراکتر علی مورد بازنگری قرار دهیم که خوانشی شخصی و متأثر از نابینایی از سلول زندان، زندانبان، بازجو، پزشک و... حتی پنجره سلولاش دارد.
همین نقطه طلایی تبدیل به شاخصه روایی و بصری فیلم برای چینش و معرفی موقعیت کاراکتر از ابتدای کار شده تا پازل چرایی و چگونگی موقعیت مبهم او بهتدریج حل شود؛ نه بهجهت تصویرسازی بلکه به جهت روایی و با تداخل جهان ذهنی- عینی او. بههمینترتیب است که در انتهای فیلم تنها تصویر واقعی از جایگاه و موقعیتِ زمان حال علی ثبت میشود و دودِ سیگارِ لای انگشتان دستش از لای میلههای پنجره سلول زندان چند طبقه، راه به بیرون یافته و وسعت حقیقت را تکثیر میکند.
فیلم با سکانسی تراژیک از اقدام علی برای خودکشی آغاز میشود که تلنگری از جهان بیرون مانع از محققشدن آن میشود: فرار زنی؛ لیلا (دایانا حبیبی) از دست مأموران امنیتی و هشدار به ساکنان برای تحویل او! موقعیتی بدل از واقعیت که به گذشته علی، گره خوردن سرنوشت این زن و مرد و رویدادی که منجر به نابینایی او شده، دلالت دارد.
درواقع روایتهای ذهنی علی در تداخل واقعیت و تخیل، همگی در جهت ارزشگذاری به این رویداد حرکت میکنند که منجر به نهادینهشدن شمایل ناجی از او (در ذهنش) شده؛ مردی که در بازیهای ذهنی بارها از خودکشی و حذف خود منصرف شده، تنها با امید و انگیزه نجات یک زن- مادر آنهم به بهای از دست دادن بینایی و آزادی. بارها با برشهای موازی از رویداد واقعی (دستگیری لیلا در پی اعتراض به عدم دریافت حقوق همراه با دیگر کارگران و گم شدن پسرش؛ طاها در شلوغیها) به روایت تخیلی علی از رویدادی مشابه میرسیم که او با چشم سر و به فاصله یک نفس با لیلا ؛ همان رویدادی را که از آینه ماشین ون نظاره کرده، به عینه میبیند.
در هر بار خوانش باز هم علی بهرغم معذوریت و محدودیت به نجات جان لیلا و رهاسازی او اقدام میکند و حتی در خوانش انتحاری پایانی دست به اسلحه برده و به مأموران امنیتی شلیک میکند تا بتواند زن را نجات دهد که... روند بیداری و تحول تدریجی او را در قالب بازی ذهن به تصویر میکشد.
در میان این خوانشها و روایتها از موقعیت دراماتیک علی، از ابتدای فیلم با تکشاتهایی مواجه هستیم؛ از جنس تصاویر ضبطشده دوربینهای مداربسته که همچون سازی ناهمخوان در میان دیگر تصاویر به ذهن میماند.
فیلمساز این کاشت را برای رسیدن به برداشت پایانی، طی روندی صعودی پیش برده تا در فینال، بهخصوص در قرینهپردازی صحنههای پرتنش تیراندازی در خانه با قابی خالی که علی به تنهایی با خود درگیر است؛ از تضاد ماهیت آنچه توسط دوربین ثبت شده، با آنچه تصویر ذهنی علی ساخته، بهیکباره مخاطب را در میان هیاهوی حاکم به یک هیچ بزرگ برساند:
همهچیز در ذهن، تخیل و توهم علی میگذرد و لیلا کسی نیست جز فرستنده نامههای بینشانی که در زندان به دستش میرسد. او دلخوش است به اینکه موجب رهایی یک بیگناه شده؛ حتی بهبهای از دستدادن بینایی، آزادی، باور، اعتقاد و عقلانیت... بیداری این شکلی است.