| کد مطلب: ۱۲۵۲۲

برآمده از زمانه و لازم برای این روزگار

نقد فیلم اوپنهایمر اثر کریستوفر نولان

برآمده از زمانه و لازم برای این روزگار
صوفیا نصراللهی

صوفیا نصراللهی

منتقد سینما

برای دوستداران سینما و نه حتی علاقه‌مندان نولان، امسال تماشای «اوپنهایمر» کاری واجب بود؛ فیلمی که با هزینه‌ی گزاف تولید شده بود، قرار بود ماجرای کشف بمب اتم را نمایش دهد و تصویری از یکی از مناقشه‌برانگیزترین دانشمندان قرن بیستم بود و درنهایت فیلمی از نولان که دوستش داشته باشید یا نه، فیلمساز پرسروصدایی است. احتمالاً همه‌ی این‌ها باعث شد که «اوپنهایمر» گیشه‌ی سینماها را تسخیر کند. اما این اولین فیلم نولان است که در فصل جوایز تا این حد جدی ظاهر شده. «ممنتو»، «اینسپشن» و «دانکرک» هم در کارنامه‌ی او نامزد اسکار شده بودند اما این اولین‌بار است که نولان در سه رشته‌ی اصلی بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه‌ نامزد دریافت جایزه شده و شانس‌اش هم این‌بار بالاست که بالاخره اسکار را برای حداقل یکی از این رشته‌ها به خانه ببرد.

فارغ از این مقدمه درباره‌ی نولان و فصل جوایز، «اوپنهایمر» شاید بهترین فیلم نولان نباشد اما به‌نظرم جدی‌ترین فیلم اوست. دوگانه‌ای که همیشه درباره‌ی نولان شکل گرفته این است که طرفداران سینمای مستقل روشنفکری از سه‌گانه‌ی «شوالیه تاریکی» به‌بعد، او را صرفاً یک سرگرمی‌ساز دیده‌اند و ازآن‌طرف طرفدارانش او را کوبریک زمانه می‌دانند. نولان هرگز به عمق کوبریک نمی‌رسد اما بی‌انصافی است اگر همه‌ی فیلم‌هایش را سرگرمی صرف بدانیم. مشکل اینجاست که بخش مهم فیلم‌هایش آن قسمتی نیست که خود کارگردان رویش مانور می‌دهد، مثل فرمول‌های فیزیکی در «تنت» یا ساختار مغز و ناخودآگاه در «اینسپشن» یا سیاهچاله‌ها و فضا در «میان‌ستاره‌ای» و نقطه قوت «اوپنهایمر» همین است که بخش جدی آن همان چیزی است که باید. یعنی اخلاق و رابطه‌ی اخلاق و علم. اگر به روش قبلی قرار بود در «اوپنهایمر» هم به‌نظر برسد نکته‌ی مهم شیوه‌ی کشف بمب اتم یا فرمول‌های فیزیکی است، کار خراب می‌شد. خوشبختانه این فیلمی بیوگرافیک برمبنای یک کتاب است و بیشتر شبیه «دانکرک» از آب درآمده که داستان واقعی دست‌وپای نولان را بسته اما نکته‌ی مثبت‌اش اینجاست که روی یک شخصیت خاص دقیق می‌شویم. اینجا آدم‌ها، عواطف و واکنش‌های‌شان معنادار است.

اوپنهایمر قرار است در نقش پرومته باشد. همچنان که منبع اقتباس فیلم کتابی به‌نام «پرومته آمریکایی» است. پرومته خدایی بود که آتش را به انسان‌ها هدیه داد و به‌همین‌دلیل توسط خدایان تنبیه شد. این همان اتفاقی است که برای اوپنهایمر می‌افتد. هرچند به سختی می‌توان الان قانع شد که بمب اتم هدیه‌ای به انسان‌ها بوده ولی به‌هرحال می‌شود گفت که بعدتر آن دادگاه نمایشی لویی استراوس، سناتور آمریکایی و اتهام‌زدن به اوپنهایمر بابت ارتباط با کمونیست‌ها، تنبیه اوپنهایمر بود بابت بلایی که بر سر نوع بشر آورد.

«اوپنهایمر» به‌لحاظ کارگردانی آن شگفتی‌های مثلاً «میان‌ستاره‌ای» یا حتی «اینسپشن» را ندارد اما جدی‌ترین فیلم نولان به لحاظ مفهومی است چون یک سوال اساسی و مهم مطرح می‌کند که نه‌فقط درباره‌ی اختراع بمب اتم که درباره‌ی هر کشف بشری از ابتدا تا امروز می‌شود آن را پرسید: آیا علم به اخلاق مربوط است؟ آیا اخلاقیات می‌تواند جلوی علم را بگیرد؟ اگر جلویش را بگیرد، اصلاً خود این کار اخلاقی است؟

پیتر سینگر، استاد اخلاق زیستی و فلسفه از مدینه‌ی فاضله‌ای می‌گوید که در آن از درد و رنج آدم‌ها کاسته می‌شود و ۵ قانون در این‌ رابطه وضع می‌کند که دوتای آن‌ها دقیقاً محوریت فیلم «اوپنهایمر» است:

۱) بدانید که ارزش‌های زندگی آدمی تغییر می‌کنند.

۲) مسئولیت پیامدهای تصمیمات خود را بپذیرید.

اوپنهایمر ابتدای فیلم تنها ارزش واقعی زندگی‌ برایش «علم» است. نه حتی اخلاق که با زنی ازدواج می‌کند که همسر دیگری است، نه عشق که پایبند کاترین نمی‌ماند و نه حتی وطن. برای او فیزیک اهمیت دارد و طبق همین ارزش‌ها مسئولیتی که روی دوش خودش حس می‌کند، کشف سلاحی قوی است که از قوانین فیزیک هسته‌ای پیروی کند. اما عواقب بمب اتم یا شاید حتی بعدتر از آن گذر سن و محاکمه به جرم ارتباط با کمونیست‌ها، ارزش‌هایش را تغییر می‌دهد و حالا باید مسئولیت مرگ میلیون‌ها انسان را به دوش بکشد. باید بپذیرد که تبدیل به «مرگ» شده است.

انتخاب کیلیان مورفی برای ایفای نقش دانشمند فیزیک، درخشان است. مورفی صورت پیچیده‌ای دارد. نمی‌شود راحت به عمق احساساتش پی برد. صورت سرد و سنگی که برازنده‌ی اوپنهایمر جوان است که به چیزی به جز علم فکر نمی‌کند ولی به‌تدریج صورتش با چین‌وچروک‌ها انگار احساسات بیشتری را هم منعکس می‌کند؛ بیشتر از هر چیزی، رنج.

علاوه بر کیلیان مورفی، رابرت داونی جونیور در نقش لویی استراوس هم استحقاق دیده‌شدن را داشت. یهودایی که اوپنهایمر را از عرش به فرش می‌رساند. سالیری که می‌خواهد موتسارت نابود شود تا خودش قدرت اول باشد.

فیلم البته جاهایی انقدر سوالاتش را رو مطرح می‌کند که از ارزش‌هایش کم می‌شود. آن سکانس‌های با انیشتین کنار دریاچه، پاشنه آشیل فیلم است. مشخصاً نولان نمی‌توانسته از وسوسه‌ی نشان‌دادن بزرگترین دانشمند قرن بیستم و رابطه‌اش با اوپنهایمر صرف‌نظر کند اما واقعاً برای اینکه سرگشتگی کاشف بمب اتم را نشان بدهد این دیالوگ‌ها سطحی هستند.

درنهایت اما آن کلوزآپ پایینی روی صورت مورفی، آن قسمت‌های سیاه و سفید اواخر فیلم که حال‌وهوای دادگاه را نشان می‌دهند و شبیه فیلم‌های دهه هفتادی از کار درآمده‌اند و موسیقی لودویگ گورانسون باعث می‌شود بعد از تماشای فیلم حس وحال شگفتی را تجربه کنید. کمی که از آن بگذرد خواهید دید این یک فیلم هالیوودی خوش‌ساخت است که به‌خصوص در این زمانه سوالات جدی را مطرح می‌کند که به‌نظر می‌رسد همه باید به آن جواب بدهیم.  

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی