حزب توده مرتضی کیوان هم بود
جایی دیدم که برای تعریف مستند «فرار از قصر» از واژه «بهنگام» استفاده کرده بود. با این نظر موافقم؛ اگر بهنگام را معادل مد روز بدانیم. احسان عمادی البته دیروز و امروز سراغ ساخت این فیلم نرفته است. لااقل تا چهار سال قبل که برای یافتن منبعی نایاب با او همراهی کردم، این تاریخ را مطمئن هستم. اما این روزها اکرانش همزمان شده با اوجگرفتن نقد جریان چپ در ایران و رواج هشتگ «چپول» در ادبیات عوام ما. نمیدانم حال اینکه اکران مستند «فرار از قصر» بهنگام شده با سخنانی که در شبکههای اجتماعی، رسانههای فارسیزبان خارجی و بخشی از مطبوعات داخلی مد شده است، از بختیاری فیلم است یا شوربختی آن. البته ردپای این روند روز تا رسانه رسمی داخل کشور هم کشیده شده و ریشه گرانی، تورم و هرچه بر سر ما میرود، در نبش قبر امثال شریعتی و آلاحمد بیرون آورده شد.
خلاف نام فیلم، نحوه فرار معروف چند تن از سران افسران حزب توده از زندان قصر، ایده محوری نیست. گویی تنها بهانهای است برای ترسیم پرتره چند عضو شاخص و جریانساز افسران حزب توده و احتمالاً تابلویی از کل حزب توده. اما اولی مغشوش میشود؛ پرترههایی بیسر و بیدست و بیپا و دومی هم اصلاً شکل نمیگیرد. اساساً امکان شکلگیری تصویری از حزب توده در کار احسان عمادی وجود ندارد. این فارغ از نگاهی است که مستندساز به حزب توده دارد که هیچ خالق اثری نیست که سوگیری نداشته باشد. در خوانش احسان عمادی از حزب توده، ما با فقدان بزرگی مواجه هستیم که همین فقدان، امکان شکلگیری شمایلی از حزب توده به مخاطب نمیدهد و تصویر را معوج میکند. گویی نقاشی که میخواهد ساختمانی را نقاشی کند، اما مدام خیره به بخشی از آن و ازقضا زمختترین قسمت آن میشود و سر آخر میگوید که این هم آن ساختمان.
حفره بزرگ فیلم احسان عمادی، آنچه نمیگذارد تصویری کامل از حزب توده شکل بگیرد، فقدان سیاست است. نبود میدان نیرویی که از دل آن حزب توده و دیگر مخالفان حکومت پهلوی مشغول کنش و واکنش هستند. این حفره نهفقط امر سیاسی را غیب میکند که طرف مقابل، همانهایی که پرترهشان برای ما ترسیم میشود، در بهترن حالت، مشتی افراد بیهویت نمایش داده میشوند که معلوم نیست چه هدف و حتی ایدهای را دنبال میکنند. کسانی که «خامِ بهشت موعود شوروی شدند و بعدتر اکثر آنها فهمیدند که آواز دهل شنیدن، از دور خوش است و از قرار معلوم اگر بوی کبابی شنیدید،«رفقا» مشغول خر کبابکردن هستند.» این جملات که بخشی از روایت احسان عمادی هستند از تلویزیون ملی یا همان تلویزیون پهلوی پخش میشوند. تصاویری که از تلویزیون پهلوی پخش میشوند بخشی از روایت فرار از قصر درباره حزب توده میشود، نه یکی از روایتها؛ آن هم روایت نیروهای سرکوب وقت. اینکه بخشهایی از تصاویر تلویزیون ملی شاهنشاهی، بخشی از روایت عمادی شده است نهفقط حزب توده را در خلأ میبرد که حتی ورای آن، دوربین فیلمساز و دوربین تلویزیون ملی وقت، یکی میشوند؛ گویی ما از چشم سمپات سلطنت مشغول تماشای حزب توده هستیم و ناخودآگاه، فارغ از اینکه چه داوریای از واقعیت حزب توده داریم یا میتوانیم داشته باشیم، با نگاه کسانی همراه میشویم که مشغول سرکوب حزب توده هستند و دوربینشان هم بخشی از پروپاگاندای این سرکوب است.
پس نکته این است که اساساً حزب توده را اگر واکنشی به شرایط وقت بدانیم، چطور میتوان بدون گفتن از شرایط، آن را تعریف کرد؟ چطور میتوان از مقاومتی گفت بیآنکه از نیروهای مسلط صحبت کرد؟
اینها فارغ از این است که بهزعم صاحبنظران علوم سیاسی، حزب توده تنها حزب منسجم ایران بوده است. حزبی که بهزعم آبراهامیان، زمانی تا دو میلیون سمپات هم داشته و تنها تجربه حزبی موفق در خاورمیانه بوده است. با همه اینها حتی اگر «فرار از قصر» بخشی از واقعیت حزب توده باشد، باز هم همه آن نیست. حزب توده مرتضی کیوان هم بود. او که تمام بزرگان شعر و ادبیات معاصر ایران، به دوستی کوتاه با او فخر میکنند. او که ازقضا جرمش پناهدادن به افسران فراری حزب توده هم بود و این بخت را نداشت که بتواند از زندان فرار کند و یک پگاه تیرباران شد. حزب توده؛ ابتهاج، شاملو، لطفی، نجف دریابندری، شاهرخ مسکوب و.... هم داشت و بیتوجه به این گستردگی و طیف هر تصویری از آن، تصویری کامل نیست. از این بابت بهنظر که نیاز به یک نابهنگام داریم تا یک کار بهنگام. به چیزی که بر روندهای روز و مدهای سطحی شلاق بزند. بیشازاینکه تکلیف را روشن کند، مسئله بهوجود بیاورد و به فکر سوق دهد.