| کد مطلب: ۱۲۳۰۰

گفت‏‌وگو با احسان عمادی سازنده مستند فرار از قصر

سرگذشت حـزب توده، یک تراژدی بود

«فرار از قصر»، سومین تجربه احسان عمادی در ساخت مستندهای تاریخی و سیاسی، بعد از دو مستند «محاکمه» و «رزم‌آرا؛ یک دوسیه مسکوت» است که به ماجرای فرار رهبران حزب توده از زندان قصر می‌پردازد؛ مهم‌ترین فرار از زندان در تاریخ سیاسی ایران است که طی آن چهره‌هایی همچون نورالدین کیانوری، خسرو روزبه و عبدالحسین نوشین در پاییز ۱۳۲۹ با نقشه‌ای پیچیده، از زندان قصر می‌گریزند. اگرچه عمادی معتقد است که هیچ مستندسازی نیست که نگاهی بی‌طرفانه نسبت به سوژه خود نداشته باشد و او هم روایت شخصی خودش از تاریخچه حزب توده را به تصویر کشیده، اما پشت هیچ ایدئولوژی خاصی سنگر نگرفته تا از منظر آن به سوژه بنگرد. عمادی با ارجاع به برخی اسناد تصویری ناب که شاید در هیچ مستند دیگری ندیده باشید، پازلی از اعضای اصلی حزب توده را در ساختار دراماتیک روایت می‌کند که به‌شدت اقناع‌کننده است و مخاطب را با خود همراه و همدل می‌کند. برای رمزگشایی بهتر از این مستند، گفت‌وگوی ما با احسان عمادی را بخوانید.

 

 

‌حالا با ساخت مستند «فرار از قصر»، بعد از مستند «محاکمه» و «رزم‌آرا، یک دوسیه مسکوت» با قطعیت می‌توان گفت که احسان عمادی را باید به‌عنوان مستندساز تاریخی و سیاسی بشناسیم. این از علاقه شخصی به این حوزه می‌آید یا مثلاً به‌دلیل ساخت «محاکمه» به‌عنوان نخستین تجربه مستندسازی، در این مسیر قرار گرفته‌اید؟

هر دو عامل موثر بوده است اما بیشتر به‌دلیل علاقه به تاریخ بوده که خب با سیاست هم گره می‌خورد. درواقع علاقه من به مطالعه تاریخ معاصر ایران را می‌توان دلیل ساخت این مستندها دانست. اگر بخواهم به قبل‌تر برگردم، این علاقه از دوران نوجوانی با خواندن کتاب «عبور از بحران» هاشمی‌رفسنجانی که خاطراتش از سال 60 بود، شروع شد. بااین‌حال اولین مستندی که ساختم کاملاً تصادفی پیش آمد. حسام اسلامی تهیه‌کننده، مستندی درباره تاریخ نفت در ایران می‌ساخت به‌اسم «غرامت» که من چند نریشن برای آن نوشته بودم. در خلال این مستند، پژوهشی هم درباره محاکمه مصدق در دادگاه کرده بود که دوست داشت به‌شکل مستقل به یک مستند تبدیل شود و آن را به من پیشنهاد کرد. من پیش‌ازاین هیچ تجربه‌ای در مستندسازی نداشتم و مشغول کار روزنامه‌نگاری بودم.

‌به‌نظر می‌رسد طی یکی، دو دهه اخیر در کنار تاریخ مکتوب و تاریخ شفاهی، شاهد ظهور «تاریخ تصویری» هستیم که به میانجی سینما بسط و گسترش یافته است به‌ویژه با مدیوم مستند. این شکل از تاریخ‌پژوهی چه ویژگی‌هایی دارد یا چه تفاوتی با دیگر روش‌های تاریخ‌پژوهی دارد؟

مستندسازی تاریخی در 12-10سال اخیر خیلی رواج یافت و به آن اقبال شد. اگر واقع‌بینانه نگاه کنیم، یک واکنش به رسانه‌های آن‌سوی مرزها مثل شبکه‌های بی‌بی‌سی و من‌ و تو هم بود که مستندهای تاریخی و سیاسی می‌ساختند و به‌این‌ترتیب انگار یک احساس نیاز به ساخت مستندهایی تاریخی در داخل ایران به‌وجود آمد. تا پیش‌ازآن مستندهای تاریخی ما بیشتر به تولیدات تلویزیونی‌ای مربوط می‌شد که با رویکرد ایدئولوژیکی مشخص و بدون هیچ نگاه هنری و زیبایی‌شناسی‌ای، ساخته و پخش می‌شد. اما کم‌کم جریان تازه‌ای برای ساخت مستندهای تاریخی جدید شکل گرفت. شما اگر به آثاری که در جشنواره سینما حقیقت شرکت کرده‌اند، در یک‌دهه اخیر نگاه کنید، متوجه می‌شوید که درصد قابل‌توجهی از آنها مستندهای تاریخی بوده‌‌اند. ضمن اینکه گسترش شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های مجازی هم در تشدید و تقویت این مسئله بی‌تاثیر نبوده است. به‌نظرم آنچه در ساخت مستندهای تاریخی مهم است و جایش در مستندهای ما خیلی پررنگ نیست، سویه‌های زیبایی‌شناختی مستند به‌مثابه یک امر هنری است. فیلم مستند پیش‌ازاینکه تاریخی یا سیاسی باشد، در قلمرو هنر و سینما قرار می‌گیرد و مستلزم توجه به ابزارهای هنری و زبان سینماست که متاسفانه کمتر موردتوجه قرار می‌گیرد و به‌نظر  من، یکی از ضعف‌های ما در مستندسازی تاریخی و سیاسی است.

‌درواقع  دچار نوعی مضمون‌زدگی در ساخت مستندهای تاریخی و سیاسی هستیم که فرم و ساختار زیبایی‌شناسی آن را به محاق می‌برد.

دقیقاً. برای خود من ورود به یک رخداد تاریخی و سیاسی اول از منظر و دریچه داستان است. اینکه ببینیم قصه‌اش چیست و احساسات و عواطفی با آن تنیده شده و چطور می‌توان روایت آن را به زبان تصویر ترجمه کرد. من حتی به شخصیت‌های تاریخی به‌چشم انسان‌هایی که گوشت، پوست و خون دارند نگاه می‌کنم، نه‌صرفاً شخصیت‌هایی که فلان تصمیم را گرفته یا فلان اقدام تاریخی را انجام داده‌‌اند.

‌یعنی با شخصیت‌های تاریخی مواجهه دراماتیک پیدا می‌کنید، نه اینکه آنها را صرفاً با هویت تاریخی و سیاسی‌شان معیار قرار بدهید؟

دقیقاً. درواقع  برای من وجوه فردی و انسانی یک شخصیت تاریخی به‌اندازه هویت سیاسی و جایگاهش در ساختار قدرت، اهمیت دارد. درست مثل نگاهی که یک کارگردان فیلم داستانی به شخصیت‌های تاریخی دارد و آنها را به‌مثابه کاراکترهای نمایشی و دراماتیک نگاه می‌کند. این نگاه را در روایت یک رخداد تاریخی هم داریم، به این معنا که به‌نظرم روایت تاریخی در مستند باید به مؤلفه‌های داستان‌گویی و ساختار درام از گره‌افکنی و تعلیق تا گره‌گشایی و پردازش عواطف شخصیت‌ها توجه داشته باشد. به‌عبارت‌دیگر باید روایت تاریخی را با روایتگری سینمایی و دراماتیک پیوند زده و از امکانات بیانگری مستند، به‌عنوان یک مدیوم هنری بهره ببرد. تفاوت مستندسازی با دیگر شیوه‌های تاریخ‌پژوهی در همین مسئله است. اینکه مستندساز باید به زبان تصویر و روایت سینمایی التزام داشته باشد.

‌درعین‌حال که رعایت این قواعد زیبایی‌شناختی با وفاداری تاریخی به سوژه همراه است...

به‌نظرم مستندساز در مواجهه با یک رخداد یا شخصیت تاریخی، به برداشتی شخصی می‌رسد و حالا باید این روایت شخصی را دراماتیزه کرد تا مخاطب را با خود همراه کند. درواقع  در مستند تاریخی، بیان واقعیت باید زبان سینمایی به خود بگیرد تا اثربخش شود.

‌به روایت شخصی در مستندسازی تاریخی اشاره کردید. آیا در مستند «فرار از قصر»، با روایت شخصی احسان عمادی به‌عنوان شخصیت حقیقی از سرگذشت حزب توده در ایران مواجه هستیم یا  با خودتان به‌عنوان یک کارگردان و یک شخصیت حقوقی که حالا به آنچه در منابع و مأخذ تاریخی درباره حزب توده بوده، مراجعه کرده و آن را به تصویر می‌کشد؟ کمی درباره این روایت شخصی و نسبت آن با یک سوژه تاریخی که اتفاقاً شخصی نیست، توضیح بدهید؟ چون خیلی‌ها ممکن است این روایت شخصی را به سلیقه و خوانش فردی که فراتر از واقعیت ایستاده، تفسیر کنند.

ببینید بین ساخت یک فیلم داستانی تاریخی و یک مستند تاریخی، تفاوت وجود دارد. مثلاً در مستند تاریخی، شما نمی‌توانید یک شخصیت یا رویدادی را که در واقعیت وجود نداشته، اضافه کنید و چیزی را به تصویر بکشید یا روایت کنید که اتفاق نیفتاده است. این‌ها اصولاً تخطی‌ناپذیر مستند است اما درعین‌حال هر مستندسازی ممکن است از یک زاویه‌دید شخصی به یک شخصیت یا رویداد تاریخی نگاه کرده و آن را روایت کند. البته روایت‌شخصی را نباید با سلیقه‌شخصی خلط کرد. به‌نظرم وقتی ما یک مستند داریم که کارگردانی دارد، می‌دانیم که این مستند خوانش ‌او، از مثلاً کودتای 28 مرداد یا انقلاب 57 است. اگر مستندساز دیگری به همین سوژه بپردازد، شاید روایت و خوانش دیگری از همان موضوع داشته باشد. بنابراین جهان مستند، یک جهان واحد و یگانه نیست و در روایت‌های گوناگون و متکثر تجلی پیدا می‌کند. این حرف‌ها که «من سعی کردم نگاه بی‌طرفانه داشته باشم یا قضاوت را به مردم و مخاطب واگذاشتم»، نه مطلوب است، نه ممکن. حتی اگر مدعی شوید که من فقط حرف راویان را منتقل کرده‌ام، باز روایت شما از سوژه، یک روایت شخصی است؛ چون همان انتخاب راویان نیز به روایت شما، فردیت می‌بخشد.

‌درواقع  ما در مستند، با یک واقعیت مطلق و ذاتی روبه‌رو نیستیم، بلکه واقعیت در روایت مستندساز برساخته می‌شود.

دقیقاً همینطور است. یک اصطلاحی هم از آقای مجید تفرشی درباره برخی مستندهای تاریخی که ادعای بی‌طرفی دارند، شنیده‌ام که به‌نظرم قابل‌تأمل است. ایشان به این نوع مستند‌ها می‌گویند، مستند استشهادی؛ به‌معنای استشهاد گرفتن برای اثبات چیزی. یعنی شما باوری از قبل دارید و تصمیم‌ات را گرفته‌ای و حالا رفته‌ای، یکسری اسناد و راویانی را برای شهادت‌دادن به آن باور، جمع کرده‌ای. خب این شکل از مستندسازی، روش نادرستی است. روشی که با پرسش آغاز نمی‌شود، با جواب شروع می‌شود. شما جوابی را دارید و برای اثبات آن، دنبال شواهد می‌گردید. اما خوانش شخصی از تاریخ با یک پرسش شروع می‌شود؛ با یک «نمی‌دانم» و یک فرآیند کارآگاهی است. مثلاً برای خود من مستند رزم‌آرا با این پرسش شروع شد که چه‌کسی رزم‌آرا را کشت؟ پرسشی مناقشه‌برانگیز که 70 سال پس از کشتن او، هنوز هم مطرح است. اما در نقد یکی از دوستان بر فیلم، نکته‌ای دیدم که به‌نظرم جالب آمد؛ اینکه شما در انتهای این فیلم به این نتیجه می‌رسید که «چه‌کسی رزم‌آرا را کشت؟»، مسئله شخصی رزم‌آرا و قاتلش است و مطلقاً اهمیت تاریخی و سیاسی ندارد. این مسیری بود که برای خود من هم طی شد. فیلم را با یک پرسش شروع کردم و به بی‌اهمیت‌بودن آن پرسش رسیدم و سعی کردم، این مسیر را به‌شکلی در آن‌فیلم نشان دهم. بنابراین خوانش‌شخصی داشتن به‌معنای دخالت‌دادن سلیقه در روایت تاریخی نیست، بلکه به‌معنای درک شخصی مستندساز از موضوعی است که می‌خواهد آن را روایت کند.

‌شاید به بستر زمانی در ساخت یک مستند تاریخی و سیاسی هم باید توجه داشت. به‌گمانم باتوجه به نفرتی که امروزه به‌واسطه تجربه‌های تاریخی در مردم نسبت به چپ شکل گرفته، همدلی بیشتر مخاطب با این مستند را در نقد حزب توده بیشتر کرده است، گرچه چپ، قابل‌تقلیل به حزب توده نیست. من فکر می‌کنم تلاش کردید تا فارغ از نگرشی ایدئولوژیک، به سوژه مستند نگاه کنید و روایت شخصی شما به‌سمت خاصی، سنگینی نکند و تعادل و میانه‌روی‌اش حفظ شود.

ساخت فیلم در سال 99 شروع شد، یک‌سال بعد هم تمام شد و سه‌جشنواره حقیقت پیاپی را به‌دلایل مختلف از دست داد. ازجمله اینکه ساخت فیلم در دولت روحانی شروع شد و در دولت رئیسی به نوبت نمایش رسید که با تغییر سیاست‌ها و رویکردهایی همراه بود و موانعی بر سر نمایش آن پیش آمد. ولی با شما موافقم که امروز فیلم در شرایطی در حال اکران است که نفرت بخش‌هایی از جامعه از چپ و چپ‌ها، حداقل به پررنگی دوران ساخت‌اش نبود. چندسال بعد از اکران مستند رزم‌آرا هم، یک‌موج مصدق‌ستیزی در بخشی از جامعه به‌راه افتاد که در اثرش، عده‌ای بخش‌هایی از آن مستند را در راستای تایید نقدهای خود، نسبت به مصدق، مورد استفاده قرار دادند. به‌هر‌حال وقتی سراغ تاریخ معاصر می‌روید، عوامل فرامتنی‌ای که پیرامون آن سوژه در جامعه وجود دارد، در نوع مواجهه با اثر و خوانش آن تاثیر می‌گذارد. ممکن است کسی بگوید که مستند «فرار از قصر»، با یک نگاه حاکمیتی یا از منظر سلطنت‌طلب‌ها به حزب توده ساخته شده. در مقابل، بعضی دوستان «خیلی راست» می‌گفتند که تو در فیلم‌ات با حزب توده مهربانانه رفتار کردی. یا حتی برخی مدیران سینمایی، نگران بودند تصویری که از حزب توده در این مستند نشان داده می‌شود، تصویر منفی‌ای که باب‌طبع حاکمیت باشد، نیست. من اما سعی کردم فارغ از این خوانش‌ها یا انتظارات و توقعات ذهنی و سیاسی، به‌عنوان مستندساز، شناخت و برداشت خودم را از سوژه به تصویر بکشم و روایت کنم.

‌به‌نظرم سعی کردید از سوژه فاصله‌گیری عاطفی و ایدئولوژیک داشته باشید تا در روایت دچار سوگیری خاصی نشوید.

در نگاه شخصی‌ام تجربه حزب توده، یک تجربه شکست‌خورده است و یک تراژدی؛ درعین‌حال که آدم‌هایی که این تجربه را رقم زدند، خیلی‌های‌شان انسان‌های شریف و شجاعی بودند، آرمان‌های متعالی‌ای داشتند، باسواد و تحصیلکرده بودند و حتی در سرنگونی شاه و پیروزی انقلاب، نقش مهمی ایفا کردند. نگاه من این بود که مجموعه‌ای از آدم‌های غالباً با انگیزه‌های پاک و آرمان‌های بزرگ و انسان‌هایی شریف با روحیه‌ای قهرمانانه و انسانی، چگونه به این نقطه تراژیک رسیدند و چطور شکست خوردند. من در عین اینکه به تفکر و عملکرد آنها نقد دارم و مستندم را هم در روایت شکست و سرگذشت تراژیک آنها ساختم، اما سعی کردم به‌عنوان شخصیت‌هایی آرمان‌خواه، احترام به آنها را نگه دارم. شاید بتوانم اینطور بگویم که در عین نقد این‌جریان و آدم‌هایش، نمی‌خواستم به آنها لگد بزنم و لنگه‌کفشی سمت‌شان پرت کنم.

‌اما در پرداخت به این شخصیت‌ها نگاه یکدستی نبوده است؛ به این معنا که اپیزودهای فیلم هم‌وزن هم نیستند. به برخی از شخصیت‌ها مثل خسرو روزبه یا نوشین، بیشتر از دیگران پرداخته شده است.

موافقم‌. البته دوست داشتم بخش مربوط به کیانوری را بیشتر هم بکنم، اما نگران بودم که چون در آخر مستند نوبت به او می‌رسد، مخاطب خسته شده باشد و حوصله‌اش از اطناب درباره‌ی زندگی شخصی و سیاسی او سر برود. واقعیت این است که در ذهن من، مخاطب این مستند فقط علاقه‌مندان تاریخ یا مستندهای تاریخی نبودند، بلکه عموم مخاطبان را لحاظ کرده بودم و برایم مهم بود که چطور می‌توانند با این مستند همراه شوند. بله. به‌قول شما وزن پرداخت به همه شخصیت‌ها، یکی نبود که دو دلیل داشت؛ یکی اینکه درباره برخی از شخصیت‌ها اطلاعات کمتری وجود داشت مثل حسین جودت یا مرتضی یزدی و دلیل دوم هم به میزان تاثیرگذاری، نقش و اهمیت این شخصیت‌ها در ساماندهی و پیشبرد حزب توده برمی‌گشت که خب همه به یک‌میزان نبودند. ضمن اینکه به‌لحاظ فرمی و ساختار روایت هم فکر می‌کردم، اگر وزن همه شخصیت‌ها در یک روایت به یک‌اندازه باشد، مثلاً به هرکدام از شخصیت‌ها 10دقیقه اختصاص بدهیم، خیلی مکانیکی و ریاضی می‌شود. این عدم‌توازن و یکدست‌نبودن در پرداخت به شخصیت‌ها به‌نظرم به فیلم، ریتم می‌داد. در ذهن من، همه این اپیزودها به‌مثابه تکه‌های متفاوت پازلی بودند که در کنار هم تصویری‌کلی از این جریان و آدم‌هایش را شکل می‌دادند.

‌به‌نظرم آنچه همه این عناصر و مؤلفه‌ها را در کنار هم به یک روایت جذاب تبدیل می‌کند، الگو و ساختاری است که برای روایت انتخاب شده است. الگویی دراماتیک که قصه فرار اعضای اصلی حزب توده از زندان قصر را مبنا و محور روایت خود قرار داده، به آن انسجام می‌بخشد و آن را به ژانر فرار از زندان در سینمای داستانی شبیه می‌سازد، اما به انتظاری که در ذهن مخاطب ایجاد می‌شود پاسخ نمی‌دهد. به‌این‌معنا که مخاطب گمان می‌کند قرار است چگونگی فرار از زندان را هم تماشا کند، اما مستند به آن نمی‌پردازد.

ببینید برای من قصه فرار، یک نوع حماسه پیروزی بود و قصه حزب، یک تراژدی شکست و کنتراست این دو قصه برایم خیلی مهم و جذاب بود. درواقع  تضاد بین این حماسه و آن تراژدی، موجب می‌شد جزئیات فرار آنها از زندان اهمیت‌اش را از دست بدهد. در ژانر فرار از زندان وقتی زندانی‌ها موفق به فرار می‌شوند، معمولاً با یک رهایی و آزادی‌ای مواجهیم که این حس پیروزی را برای مخاطب هم دلنشین می‌کند، اما شخصیت‌هایی که از زندان قصر فرار کردند در ادامه با مرگ، اعدام، غربت و دربه‌دری مواجه شدند و درواقع  آن حماسه، به تراژدی ختم شد. بنابراین آن حس خوشایند معمول رهایی و پیروزی، با این فرار برای مخاطب تداعی نمی‌‌شود. البته شخصاً خیلی دوست داشتم که تعلیقی در فرآیند فرار آنها اتفاق افتاده باشد، مثلاً کامیون‌شان پنچر شده باشد یا کسی به آنها مشکوک شده باشد و اتفاقاتی ازاین‌دست، اما خب رخ نداد دیگر! زندان قصر در آن زمان دو نگهبان اصلی داشت که هر دو نفرشان نفوذی بودند. بااین‌حال ما سکانس‌های بیشتری را برای نمایش فصل فرار از زندان نوشته بودیم اما راست‌اش، پول ساخت‌اش را نداشتیم و منتفی شد. درواقع در بازسازی صحنه‌های مربوط به زندان به‌دلیل  کمبود بودجه دست‌مان خیلی بسته بود.

‌یکی از ویژگی‌های مثبت و نقاط‌قوت این مستند، عکس و فیلم‌های آرشیوی آن است. من در برخی صحنه‌ها گیج می‌شدم که این الان صحنه بازسازی‌شده است یا واقعی. این منابع آرشیوی را چطور تامین کردید؟

واقعیت‌اش وقتی فیلم را شروع کردیم، می‌دانستم که سر تهیه تصاویر فیلم، پدرمان درمی‌آید؛ برای اینکه از این 5 نفر فراری، 50 تا عکس خوب هم موجود نبود. تازه خیلی از عکس‌ها مربوط به بعد از انقلاب بود و خیلی به‌کار ما نمی‌آمد. اصلاً نمی‌دانستم چه باید بکنم. تااینکه یک دوستی در فیلمخانه ملی به من آرشیوی را معرفی کرد به‌اسم «دفتر ملی بایگانی و مدارک آمریکا» که مجموعه فیلم‌هایی را درباره اخبار دهه‌های 20 و 30 شمسی در ایران منتشر کرده است. هر حلقه فیلم‌اش چیزی حدود 12-10دقیقه بود که آن‌زمان، قبل از نمایش فیلم‌ها، در سینماها پخش می‌شد. هدف اصلی از ساخت و نمایش آنها هم این بود که از نظر خودشان، خطر حضور و نفوذ چپ در کشورهای مختلف ازجمله ایران را نشان و نسبت به تهدید کمونیسم هشدار دهند. تصاویر و فیلم‌های زیادی از این مجموعه موجود بود که دانلودشان کردیم اما خیلی به‌کار ما نمی‌آمد. ما به‌واسطه یکی از دوستان که استاد دانشگاهی در آمریکا بود، در مورد آن آرشیو مکاتبه کردیم تا بتوانیم آنها را بخریم. ولی به ما گفتند «چون این فیلم‌ها به زبان فارسی است، ما چیزی از آنها نمی‌دانیم و خودتان باید بیایید اینجا و فیلم‌ها را ببینید. الان هم که کروناست و نمی‌شود.» بااین‌حال به‌دلیل  اصرار ما از طریق آن دوست‌مان در آمریکا، در اقدامی معجزه‌آسا، تمام فیلم‌ها را جایی آپلود کردند و کل‌اش را با یک لینک برای‌مان فرستادند. شاید به‌نظرشان چیز باارزشی نبود اما برای ما مثل گنجینه‌ای بود که انگار برای همین مستند تهیه شده بود. حتی بعضی سکانس‌ها را به‌واسطه همین آرشیوها به فیلم خودمان اضافه کردیم و از ابتدا در طرح نبودند. حدس هم می‌زنم کسانی که این صحنه‌ها را فیلمبرداری کرده‌اند، آدم‌های حرفه‌ای و سینمابلدی بوده‌اند. شاید کسانی شبیه جلال مقدم یا ابراهیم گلستان. چون صحنه‌ها کاملاً کارگردانی، نورپردازی و دکوپاژ شده است.

‌چه شد که برای گویندگی متن گفتار و نریشن مستند، از محمد بحرانی استفاده کردید؟ البته که ایشان صدا و مهارت خوبی در بیان دارد اما ممکن است به‌واسطه هویتی که صدای او با کاراکتر جناب‌خان پیدا کرده و این‌صدا، آن‌تصویر را در ذهن مخاطب تداعی می‌کند، از تاثیرگذاری آن کاسته شود. نگران این مسئله نبودید؟

این سومین همکاری من با محمد بحرانی، بعد از دو مستند محاکمه و رزم‌آرا بود. البته می‌دانم این انتخاب موافقان و مخالفانی دارد اما خودم به کار محمد اعتقاد دارم و معتقدم، توانایی او در صداسازی خیلی به کمک این مستند آمده است. او صرفاً یک گوینده از روی متن نیست، بلکه صداپیشه‌ای است که می‌تواند متناسب با فضای فیلم، لحن‌اش را تغییر دهد. حتی از چند نفری شنیدم تا پیش‌ازاینکه نام او را در تیتراژ ببینند، متوجه نشده بودند که این صدای محمد بحرانی است. متن این فیلم به‌دلیل لحن‌اش و نیاز به تغییر لحن‌اش در فرازهای مختلف قصه و درعین‌حال دراماتیک‌بودن فضایش، به صدایی مثل بحرانی احتیاج داشت که می‌تواند احساسات متفاوت و متضاد را با تغییر لحن به مخاطب منتقل کند. خود محمد از همان روز اولی که می‌خواستیم با هم کار کنیم، گفت که من گوینده نیستم. من هم گفتم اتفاقاً گوینده نمی‌خواهم، کسی را می‌خواهم که توانایی صداسازی و صداپردازی داشته باشد و به‌نظرم به‌خوبی از پس کار برآمد.

‌درنهایت چقدر فکر می‌کنید که این مستند آنچه باید درباره حزب توده گفته شود را گفته و آیا رازهای مگویی مانده است که در این مستند نیامده باشد؟

بدیهی است که قرار نیست این مستند، حرف آخر درباره حزب توده در ایران باشد. فیلم من به دهه‌های مهمی از فعالیت حزب در ایران و بیرون ایران نمی‌پردازد. داستان‌های زیادی درباره این حزب وجود دارد که در این مستند به آن پرداخته نشده است. درعین‌حال این را هم باید بگویم که مستند «فرار از قصر»، نقد چپ به‌شکل مطلق آن نیست، چون چپ در ایران صرفاً به حزب توده و اعضایش خلاصه نمی‌شود. شاید یکی از مسائلی که درباره حزب توده در این مستند نیامده، مواجهه آنها با مصدق و کودتای 28 مرداد باشد. موضوعی که به اختصار در مستند محاکمه به آن پرداخته بودم. راستش من نه گرایشات چپ دارم، نه آدم ضدچپ دوآتشه‌ای به‌حساب می‌آیم. اما فکر می‌کنم حتی اگر خودمان را درون جریان چپ هم تعریف می‌کنیم، بالاخره باید یک‌جا بایستیم و به عقب برگردیم و عملکرد این جریان را -ازجمله در کارنامه حزب توده- نقد کنیم. متاسفانه گاهی در بعضی چهره‌های این جریان، شاهد نگاهی قبیله‌ای هستیم که هیچ نقدی به شخصی از جریان چپ را به‌صرف همفکر و هم‌قبیله بودن برنمی‌تابند. انگار با یک «نگاه ناموسی» به گرایش‌های سیاسی و فکری مواجهیم که رویکردی هویتی و حیثیتی به مسائل و پدیده‌ها دارند. طبعاً چنین نگاهی، راه نقد و درِ گفت‌وگو را می‌بندد و به اتفاقات خوبی منتهی نخواهد شد. نهایت تلاش من در «فرار از قصر»، این بود که به نقد محترمانه بخش‌هایی از تاریخ فعالیت حزب توده و بعضی چهره‌های آن بپردازم.

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی