| کد مطلب: ۱۱۶۵۸

رنج بودن و شوقِ زیستن

noori-milad میلاد نوری

میلاد نوری

مدرس و پژوهشگر فلسفه

شکوه بی‌‌قیل‌وقال هستی در زمین و آسمان هویداست. این شکوه با ژرفای شگرفِ خود پیشِ چشم است. همه‌چیز و همه‌کس را می‌پرورد بی‌آن‌که خودنمایی کند. این وسعتِ شگرفِ حیرت‌زا، این سقفِ بلندِ سادۀ بسیارنقش، این پهن‌دشتِ هستی که آدمی را به خود راه داده و پرورده است، همواره دیدگان را به دیدارِ پدیدارها و رویدادهای نو رهنمون می‌کند. هستی حیرت می‌گسترد. در این‌عرصه، هر چیز شناخته‌شده‌ای ریشه‌های ناشناخته‌ دارد؛ هر اکنونی به آینده‌ای نادانسته راه می‌برد؛ هر آشکاری سویه‌های ناآشکار دارد. هیچ‌چیز شگفت‌انگیز‌تر از این درهم‌آمیزی پیدایی و پنهانی نیست؛ هیچ‌چیز حیرت‌افزاتر از این نیست که نمی‌دانیم آینده چگونه اکنونِ ما را زیر و زبر خواهد کرد.

در آمیزش هست و نیست، در آمیزش آشکار و نهان، در آمیزش دانایی و نادانی است که انسان پرورده می‌شود. زیبا با زشت پیوند دارد، آسان و دشوار به هم گره خورده‌اند، بلند و پس همزادِ هم‌اند، صدا و سکوت هم‌ریشه‌اند و زندگی و مرگ یاران دیرین یکدیگرند. شکوهِ هستی در حکمرانی بی‌قیل‌وقال‌اش، پُر را خالی و خالی را پُر می‌کند، سلامتی را به بیماری و بیماری را به سلامتی بازمی‌گرداند. در این نشیب‌وفراز، بسیاری به دنیا می‌آیند و بسیاری می‌میرند؛ و باز هستی با شکوهِ ابدی‌اش برقرار است. این شکوه، زیستن را می‌پرورد. این شکوه تمامِ آن‌چه انسانی‌است را می‌پرورد. این شکوه، لذت و درد، شادی و غم، شوق و ترس، امید و یأس، کودکی و پیری، زادن و مردن را می‌پرورد.

زندگی همین است، آمیزه‌ای از تمامِ تقابل‌هایی که هستی، آدمی را با آن‌ها سرشته است. آن‌که زندگی را دوست ‌می‌دارد، تمامی آن را دوست ‌می‌دارد. شوقِ زندگی، شوق دریافتن و درک‌کردن هر چیزی است که هستی با شکوه خود به ارمغان آورده است. دردها هم بخشی از زیستن‌اند، غم‌ها هم بخشی از زیستن‌اند و ترس‌ها و یأس‌ها هم بخشی از زیستن‌اند. کسی از زندگی گریزان است که لذت را بدون درد، شادی را بدون غم، شوق را بدون ترس و امید را بدون یأس بخواهد. اما زندگی هرگز چنین چیزی نخواهد بود. اگر انسان پروای زیستنِ شادمانه را دارد، جز این نمی‌تواند کرد که تمامِ زندگی را پذیرا باشد. ما باید بارِ هستی را بر دوش کشیم. ما باید مسئولیّت زیستنِ خود را به تمامی بپذیریم.

آن‌چه زیستن را دشوار می‌کند، آن تقابل‌هایی نیست که هستی به مساوات میانِ زندگان پراکنده است؛ بلکه باری است که خودِ زندگان بر دوشِ یکدیگر می‌نهند. کسانی که ظلم می‌پرورند و دروغ می‌گویند، رنج هستی را فزونی می‌بخشند. دشوار نیست تاب‌آوردن غم‌ها و رنج‌های هستی اگر انسان‌ها به حالِ یکدیگر دل بسوزانند و همدل و همراه نوعِ خویش باشند. دشوار نیست تاب‌آوردن رنج، مرگ و غم در جهانی که انسان‌ها نیک‌کردار و دادگرند. هستی، شادی را به‌بهای غم، لذت را به‌بهای درد، امید را به‌بهای یأس، شوق را به‌بهای ترس و زادن را به‌بهای مردن ارزانی داشته است. دشوار نبود تاب‌آوردنِ پرداختنِ چنین بهایی، اگر خود انسان‌ها غم و درد و یأس و ترس را نمی‌گستردند.

زندگی فرصتی برای آگاهی و آزادی است. اگرچه هستی در حکم‌رانی بی‌قیل‌وقالِ ابدی‌اش هر چیزی را دگرگون می‌سازد؛ اما آدمی می‌تواند پذیرای آن باشد. شوقِ زیستن می‌تواند بر اندوه و ترس پیروز شود. انسان می‌تواند نیمه تاریک زندگی را تاب آورد. اما آن‌چه تاب‌آوردن‌اش دشوار است، حضورِ کسانی است که زندگی را پاس نمی‌دارند؛ آنان‌که جهان را با زورتوزی و کینه‌ورزی می‌آلایند؛ آنان که بغض و نفرت را جایگزین همدلی و مهربانی می‌کنند؛ کسانی که حضورشان بخشی از نیمه تاریک زندگی است. تنها کسانی می‌توانند تمامی زندگی را برگزینند که خود شوقِ زندگی را به دیگران چشانیده باشند. کسانی که ترس و اندوه می‌گسترند، شکوهِ بی‌قیل‌وقالِ هستی را با قیل‌وقال خود می‌آلایند و شوق زیستن را از انسان‌ها می‌کشند. 

انسانی که هستی را به تمامی زیسته است، به آب می‌ماند. نیک است و نیکی برای هر چیز و هر کس رقم می‌زند. همو که جایگاهِ خود را نیک دانسته است و عشق را به رنگ‌مایه دوستی‌های انسانی‌اش بدل ساخته است؛ همو که گفتار خود را با راستی آراسته است و راه دادگری را با تدبیرگری و چاره‌اندیشی پیموده است؛ همو که با حقیقت زیسته است و با آزمودگی به پاسداشتِ انسان و هستی روی آورده است. او که راستی پیشه کند، ناراستی را تاب می‌آورد و بر آن چیره می‌شود. او ‌که دادگری پیشه کند، بیداد را تاب می‌آورد و بر آن چیره می‌شود. او ‌که شکوه بی‌قیل‌وقال هستی را به‌تمامی زیسته باشد، دیگران از دیدار او به آرامش رسند و تاب‌آوردن بار هستی را آسان شمارند.

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی