| کد مطلب: ۱۰۵۹۶

نراقی و زن ایرانی از نوع سوم

آبان‌ماه ۸۲ بود. ۲۰ سال قبل. برای قرار گفت‌و‌گویی تفصیلی با دکتر احسان نراقی با شمارۀ خانۀ او تماس گرفتم. 

طی همه این سال‌ها کمتر گفت‌و‌گو کرده‌ام و بیشتر به تحلیل، یادداشت و روایت پرداخته‌ام و پس از آن هنوز هم در این ژانر چندان کار نکرده‌ام اما در آن مقطع، دوست می‌داشتم خودم با او مصاحبه کنم.

همان ابتدا به توصیفات معرف اشاره کرد که طبعاً از سر لطف و زیاده بود اما خود نیز خواست، بیازماید شاید چون خاطرۀ خوشی از مصاحبه‌ای نداشت که اگرچه بر سر زبان‌ها افتاد، اما بیشتر به بازجویی پهلو می‌زد!

پرسید: کدام یک از کتاب‌های مرا خوانده‌ای؟ پاسخ دادم: مگر در سال‌های اخیر کتاب هم نوشته‌اید؟!

شگفت‌زده شد و توضیح دادم: منظورم کتاب به‌معنی فنی کلمه است و این‌که واقعاً نوشته باشید. اینها که بیرون آمده اما خاطرات شماست که دیگری یا دیگران از زبان شما شنیده و منتشر کرده‌اند، نه آن‌که مثل اثر مشهور پیش از انقلاب نوشته باشید.

طبعاً شروع خوبی نبود و برای آن‌که این باب بسته نشود، بلافاصله به کتاب «از کاخ شاه تا زندان اوین» اشاره و از حافظه چند بخش را نقل کردم و پرسید: چگونه است؟ گفتم شیرین و خواندنی، اما کاش شخص سومی هم در آن نشست‌ها حاضر می‌بود تا مستندتر می‌شد.

همین طعنه‌ها به پیرمرد سبب شد، نیاز به سفارش دوبارۀ آن دوست بیفتد و این‌بار در دیدار حضوری چهرۀ او را با آن ریش‌و‌موی انبوه و سپید و نظم در عین بی‌نظمی و آشفتگی، بسیار جذاب یافتم.

بی‌هیچ مقدمه پرسید: اول بگو چرا همکاران شما - و حتی روزنامه‌نگاران اصلاح‌طلب که می‌دانند تا چه حد من از آقای خاتمی دفاع می‌کنم و برخلاف خواست محافظه‌کاران ایدۀ گفت‌و‌گوی تمدن‌ها را به طرح خودم در یونسکو نسبت نداده‌ام - با من بر سر مِهر نیستند؟

اضافه کرد قاعدتاً به‌خاطر روابط من با رژیم گذشته و بحث‌های اول انقلاب که به من لقب تئوریسین رژیم داده بودند نباید باشد، چون فضا به نسبت ۲۰ سال قبل تغییر کرده است.

پاسخ دادم: همین‌طور است. حدس می‌زنم به‌خاطر سخنان آقای محمدمهدی جعفری باشد که از تلاش شما برای راضی‌کردن دکتر شریعتی به یک مصاحبه تلویزیونی در دوران زندانی‌بودن او گفته است که طبعاً جالب نیست و آن هم نه از سر شیفتگی به دکتر شریعتی که به‌سبب نفس اعتراف تلویزیونی.

به‌جِد تکذیب کرد، اما قول آقای جعفری معتبرتر می‌نمود و بااین‌حال او ادامه نداد و درنگ کرد. 

تنها سه‌روز بعد در مصاحبه‌ای گفت: نقش شریعتی در شکستن دوگانۀ «زن مطبخی- زن عروسکی» انکار‌ناپذیر است و حضور گستردۀ زنان در جامعۀ امروز ایران و مشاهدۀ بانوانی که نه مطبخی (سنتی)‌اند و نه عروسکی را متأثر از اندیشه‌ها و آموزه‌های او می‌دانم.

به‌جای توقف بر آن مدعا و اصرار بر رد و تکذیب، زاویۀ دیگری گشوده بود و همین آموزۀ بزرگی بود.

حرف همیشگی خود دایر بر طبیعی‌بودن مرگ شریعتی را البته هرگز پس نگرفت، ولی نگاه خود را معطوف نقش شریعتی در تولد و تولید سوژۀ تازۀ زن ایرانی از نوع سوم کرد.

جای آدم‌هایی با مشخصات او که درعین‌حال شأن ویژه‌ای برای خود قائل نباشند، از «نصیحت‌الموک» یا ناصح حاکمان‌بودن، ابایی نداشته باشند، ننگ بدنامی را به جان بخرند و از پند کاربه‌دستان دست نکشند، در جامعۀ امروز خالی است. (مراد با خصایص متناقض است وگرنه ناصحان کنار ننشسته‌اند).

جای آدمی که منتقد شریعتی بود و به‌تعبیری متهم اما اشاره به نکتۀ بالا را مغایر دیدگاه خود نمی‌دانست.

از خاطرات جالب دیگر او این بود که چون در ایام زندان کتاب‌های اسناد لانه جاسوسی را بارها خوانده بود، در پاریس وقتی نام رقیب فدریکو مایور برای مدیرکلی یونسکو را آشنا می‌بیند، به‌سرعت خود را به سفارت ایران می‌رساند و آن جلد از مجموعۀ اسناد را که نام آن‌شخص به‌عنوان جاسوس برده شده بود، به یک روزنامه چپ‌گرا می‌بَرَد و در انتخابات فردای آن‌روز مایور اسپانیایی، رقیب افشا‌شده را شکست می‌دهد و مدیرکل می‌شود.

بعدتر وقتی درمی‌یابد به‌لطف افشاگری نراقی انتخاب شده، او را به‌عنوان مشاور خود می‌گمارد.

نراقی بااین‌حال اشغال سفارت را کار درستی نمی‌دانست؛ ولو دستاورد ناخواستۀ آن دست‌کم برای او صدرنشینی یونسکو بوده باشد!

 

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی