حزب بیست هزار نفره و بیاطلاعی مصدق/حسین موسویان رئیس شورای مرکزی جبهه ملی توضیح داد
امروز ۱۴ اسفند، سالروز درگذشت محمد مصدق، سیاستمدار برجسته تاریخ معاصر ایران است؛ فردی که پیروانش زمانی مصدقی نامیده میشدند و سپس نام جبهه ملی ایران را بر خود گذاشتند.

امروز ۱۴ اسفند، سالروز درگذشت محمد مصدق، سیاستمدار برجسته تاریخ معاصر ایران است؛ فردی که پیروانش زمانی مصدقی نامیده میشدند و سپس نام جبهه ملی ایران را بر خود گذاشتند. تاریخ هشت دهه اخیر ایران را از هر سو که نگاه کنیم، نمیتوانیم نقش جبهه ملی را در آن نادیده بگیریم. مهم نیست نگاهمان مثبت باشد یا منفی، محمد مصدق را دوست داشته باشیم یا مانند هواخواهان سلطنت او را خائن بدانیم. مهم این است که جبهه ملی نیروی تاثیرگذار در سیاست ایران است.
جبهه ملی، جریان مصدق است. به رهبری او شکل گرفت و حتی از هم پاشیدن آن از لحاظ تشکیلاتی در دهه ۱۳۴۰ نیز به خاطر حضور او در حصر خانگی در قلعه احمدآباد و دور بودن از این تشکیلات رخ داد. به مناسبت ۱۴ اسفند، برای گفتوگو نزد دکتر سیدحسین موسویان رفتیم که در حال حاضر، رئیس شورای مرکزی و هیئت رهبری جبهه ملی ایرانِ این تشکیلات است.
برای شروع بحث، فعالیت سیاسی را چگونه شروع کردید و چه شد که وارد جبهه ملی شدید؟خاطرهای از کودتا و درگیریهای 28 مرداد 1332 دارید؟
جبهه ملی در سال 1328و در جریان انتخابات دروه شانزدهم مجلس شورای ملی تاسیس شد. سال 1330 کلاس چهارم دبستان بودم که دولت ملی دکتر مصدق کارش را شروع کرد. پدرم عضو جبهه ملی بود و جو عمومی جامعه هم به این سمت بود. بنابراین علاقه پدرم به دکتر مصدق روی ما هم که فرزند و طفل دبستانی بودیم تاثیر میگذاشت. از کلاس پنجم ابتدایی میخواستم به ششم بروم که کودتای 28 مرداد در تابستان و ایام تعطیلی مدارس اتفاق افتاد، اول مهر که ما به کلاس ششم رفتیم کودتا انجام شده بود.
دکتر مصدق دلیرانه در دادگاه از خودش و از ملی شدن نفت دفاع میکرد و جامعه را تکان داده بود؛ همان زمان که محاکمهاش شروع شد. طرفداران مصدق عکسهایی از این دادگاه را با بعضی جملاتی که مصدق در دادگاه ادا میکرد، بهصورت عکس منتشر میکردند. امضای حزب مردم ایران را داشت. حزب مردم ایران یکی از احزاب جبهه ملی بود آن عکسها را چاپ کرده بود و منتشر میکرد. من توسط جوانی که شاگرد پدرم و در نهضت مقاومت ملی بود، تعدادی از عکسها را گرفتم و پخش کردم. این نقطه شروع کار من بود. نهضت مقاومت ملی که بعد از کودتا تا شش هفت سال فعال بود، آرامآرام به علت سرکوب شدید و دستگیری و تبعید فعالان به جزیره خارک و قلعه فلکالافلاک، تضعیفشد.
20 دی 1338، باقیمانده نهضت مقاومت ملی و جوانهایی که در نهضت بودند در اعتراض به قانونی که در شورای عالی فرهنگ گذرانده شده بود، اعتراض کردند و در دبیرستانهای تهران اعتصاب راه انداختند. قانون درباره تغییر نمره قبولی از 7 به 12 بود. دانشآموزها داخل خیابان ریختند و من هم جزء فعالین آن روز بودم و در دبیرستان مروی درس میخواندم. تظاهرات رفت سمت بهارستان و روبهروی مجلس شعارها صریح و تند شد؛ مرگ بر کودتا و مرگ بر شاه. طبیعتاً ریختند و خیلیها را بازداشت کردند، من هم یکی از دستگیرشدگان بودم. من و تعدادی دیگر از بازداشتیها را بردند ساواک تهران، چهارراه کالج اول خیابان خارک. شب نفری یک پتو و یک ساندویچ دادند و صبح ما را منتقل کردند به زندان قزلقلعه.
مدتی در قزلقلعه بودم و با پیگیریهای پدر و عمهزادهام که افسر عالیرتبه ارتش بود در نهایت آزاد شدم. سال ۱۳۳۹ میشود زمان آغاز به کار رسمی من در جبهه ملی. سال بعد یعنی سال 1340 در کنکور قبول شدم و به دانشکده پزشکی دانشگاه تهران راه پیدا کردم. چون از قبل عضو جبهه ملی بودم، به عنوان مسئول سال اول پزشکی منصوب شدم. سال دوم بودم که مسئول دانشکده پزشکی را که در سالهای بالاتر بود بازداشت کردند و کمیته من را به کمیته دانشگاه فرستاد و من بهعنوان نماینده دانشکده پزشکی به کمیته دانشگاه رفتم. مدتی هم از سوی کمیته کل دانشگاه به عنوان نماینده دانشجویان دانشگاه به کمیته استان رفتم که از نمایندگان سازمانهای مختلف مانند بازار، اصناف، کارگران، کارمندان، فرهنگیان، ورزشکاران و غیره تشکیل میشد.
اختلافاتی در جبهه ملی شروع شد که دکتر مصدق هم نسبت به آن واکنش نشان داد و مخالفت خود را با نظر رهبران جبهه ملی اعلام کرد، شما چه خاطرهای از آن دارید؟
دیماه ۱۳۴۱ بود که جبهه ملی ایران کنگره برگزار کرد. این کنگره در منزل حاج حسنقاسمیه در تهرانپارس برگزار شد. تیغههای بین اتاقها را برداشتند و یک سالن بزرگ برای برگزاری کنگره درست کردند. در تمام سازمانهای جبهه ملی انتخابات برای تعیین نمایندگان کنگره انجام شد. بیست هزار نفر عضو تشکیلاتی رأی دادند و برای حضور در کنگره نماینده انتخاب کردند. صدوهفتاد نماینده انتخابشده بود. کنگره با نوار ضبطشده دکتر مصدق که از احمدآباد فرستاده بود، افتتاح شد. کنگره عظیمی بود. جمعی وزین که شما در آن آخرین نخستوزیر شاه، دکتر بختیار، اولین نخستوزیر انقلاب یعنی بازرگان و اولین رئیسجمهور جمهوری اسلامی ابوالحسن بنیصدر را در آن میدیدید. کنار همه اینها، آیتالله طالقانی را هم میدیدید.
تمام شخصیتهای برجسته ملی مثل اللهیار صالح، دکتر سنجابی، مهندس حسیبی، باقر کاظمی، مهندس حقشناس، مهندس زیرکزاده، اصغر پارسا، ادیب برومند، داریوش فروهر، غلامرضا تختی و.... در این کنگره بودند. وزن این گردهمایی از لحاظ سیاسی خیلی زیاد بود. آلترناتیو شاه را در این جمع میدیدید. دکتر مصدق شورای منتخب کنگره ۴۱ را قبول نداشت. اما علتش چه بود؟ بعضیها در این کنگره خواستههایشان برآورده نشده بود. مثلاً نهضت آزادی میخواست به جبهه ملی وارد شود. شخصیتهایی مانند مهندس بازرگان، دکتر سحابی، آیتالله طالقانی و حسن نزیه عضو شورای مرکزی جبهه ملی بودند ولی بهعنوان حزب پذیرفته نشده بودند.
این پذیرفته نشدن نیز داستان دیگری دارد که چون به این موضوع مربوط است، به اجمال آن را میگویم. چهار نفر از اعضای نهضت آزادی یعنی آقایان عباس شیبانی، رحیم عطایی، عباس سمیعی، عباس رادنیا در سال 1340 یک جزوه بیست و چند صفحهای منتشر کردند و سران جبهه ملی را مورد اتهام و هتاکی قرار دادند. رحیم عطایی یکی از این چهار نفر، خواهرزاده مهندس بازرگان بود. بهرغم وجود این مشکل، بزرگان نهضت که به عنوان اشخاص حقیقی در شورای جبهه بودند، مسئله پیوستن نهضت آزادی به جبهه را در کنگره مطرح کردند، شرط جبهه کنار گذاشتن آن 4 نفر بود، نهضت قبول نکرد، کنگره همان جواب قبلی را داد.
در کنار این مسئله، موضوع جامعه سوسیالیستها به رهبری خلیل ملکی هم بود. آنها را هم نمیپذیرفتند. چون در آستانه کودتا آقای خلیل ملکی یک بیانیه نوشته بود مبنی بر اینکه دولت عوضشده اما حزب ما به کار خودش ادامه میدهد. اسمی از کودتا نیاورده بود. «دولت عوض شد، دولت مصدق رفته و دولت زاهدی آمده است.» گویا که یک تغییر دولت نرمال مثلاً از طریق پارلمان اتفاق افتاده است.
و از رهگذر این مسائل بود که کار کشید به دکتر مصدق.
دقیقاً! نهضت آزادی یعنی آقای بازرگان و آقای خلیل ملکی نامههایی به دکتر مصدق نوشتند مبنی بر اینکه شورای جبهه ملی درهای تشکیلات را بسته است و کسی را راه نمیدهد. به این نامهها، رای نیاوردن آقای هدایت متیندفتری را نیز اضافه کنید. نوه دختری آقای دکتر مصدق هم آقای هدایت متیندفتری در کنگره حضور داشت. او برای انتخابات شورای مرکزی که سیوپنج نفر را میخواستند انتخاب بکنند، رأی نیاورد و ضد کنگره شد. توقع داشت بهعنوان نوه دکتر مصدق و کسی که از خانواده مصدق در کنگره آمده و آن نوار پیام دکتر مصدق را هم او در احمدآباد ضبط کرده و آورده بود، رای بیاورد.
متیندفتری نامههای شاکیان را گرفت و برای دکتر مصدق برد. در شرایطی که ایشان در حصر بود و فقط نوهاش و فرزندانش حق ملاقات با او را داشتند. آقای متیندفتری به قلعه احمدآباد که در محاصره بود میرفت و ماجرا را با آب و تاب و پردازش زیاد برای دکتر مصدق تعریف میکرد. دکتر مصدق این نامههای بهخصوص و نامههای دیگری که به دستش رسیده بود را ضمیمه نامه خود به شورا فرستاد. خطاب به دکتر مهدی آذر رئیس شورا نوشتند که چرا درهای جبهه ملی را بستهاید؟
گفتند چرا از جانب دانشجویان شما نماینده در کنگره انتخاب کردید. هر سازمانی باید خودش نمایندهاش را انتخاب کند و به شورای مرکزی بفرستد چون آن شورای مرکزی را کنگره انتخاب کرده بود. ایشان میگفت شورای مرکزی آن طوری نباید در کنگره انتخاب بشود، باید هر سازمانی نماینده خودش را انتخاب کند به شورای مرکزی بفرستد. این اختلاف بود. دکتر مصدق ایراد تشکیلاتی داشت.
میگفت برای جبهه ملی کنگرهای نباید درست بشود. احزاب باید مستقل کار کنند و نمایندگان خودشان را به شورای مرکزی جبهه بفرستند. علتش هم این بود که دکتر مصدق در حصر، از عظمت آن تشکیلات اطلاع نداشت. نمیدانست به نام دکتر مصدق بیست هزار نفر عضو تشکیلاتی جبهه ملی ایران شدهاند که ۵۰۰ نفر آنها هم عضو این احزاب نیستند. همه به نام عضو جبهه ملی در تشکیلات آمدهاند.
واکنش آقای آذر چه بود؟
دکتر آذر جواب مستند به دکتر مصدق داد. شاید دو یا سه نامه رد و بدل شد. در نهایت آقای دکتر مهدی آذر به دکتر مصدق نوشت شما اگر به این نحو انتخاب شورا توسط کنگره اعتقاد ندارید، به هر ترتیبی که دستور میفرمایید دستور بدهید این شورا انتخاب شود. دکتر مصدق هم طی حکمی آقای باقر کاظمی را مسئول تشکیل شورا کرد با همان ترتیبی که خودش مدنظر داشت. میخواست نمایندگان احزاب را دعوت کند. کاظمی نمایندگان نهضت آزادی و جامعه سوسیالیستها و حزب مردم ایران، حزب ملت ایران آقای داریوش فروهر و دیگران را دعوت کرد.
یکی دو جلسه نشستند اما به نتیجه نرسیدند. اختلاف داشتند. شخصیتهای برجسته مثل صانع، سنجابی، صدیقی، آذر، حسیبی، زیرکزاده و اینها در این شورا نبودند و شورا پا نگرفت. به همین دلیل هم جبهه ملی متوقف شد. سال 1343 فعالیت جبهه ملی به علت اختلافاتی که داخل تشکیلات پیدا شده بود متوقف شد. بعد از این توقف بود که ۱۴ نفر از فعالین دانشجویی را از دانشگاه تهران اخراج کردند. سال سوم بودم. وقتی اخراج شدم طبیعتاً معافیت دانشجوییام باطل شد. سرانجام به عنوان دیپلمه خودم را برای شرکت در قرعهکشی سربازی معرفی کردم. درآن قرعهکشی متولدین قبل از سال 1322 را با قرعهکشی معاف کردند.
من چون متولد 1320 هستم قرعه معافی به نامم افتاد و معاف شدم. حداقل دو سال از آن دوره اخراج سهساله جبران شد. بالاخره مجدد سال 1346 برگشتم و توانستم ادامه تحصیل بدهم و درسم را تمام کنم. سال 1349 یا 1350 جبهه ملی دیگر فعالیتی نداشت. در جامعه خبری نبود. با اینکه در کنکور رزیدنسی برای تخصص قبول شدم، ۶ ماه بعد از شروع رزیدنتی دوباره اخراج شدم. از آنجا رفتم دانشگاه ملی (شهید بهشتی) ۶ ماه بعد دوباره از آنجا اخراج شدم.
مقداری به شخصیت دکتر مصدق و ۱۳ سال فاصله میان کودتا و فوت ایشان در سال 1345 بپردازیم؛ سالهایی که جبهه ملی افت و خیز زیادی داشت. غیبت مصدق چه تاثیری در مسیر جبهه ملی گذاشت؟
دکتر مصدق سه سال در زندان لشکر ۲ زرهی و ۱۰ سال در حصرِ قلعه احمدآباد بود. یک مثال از دوره نمایندگی ایشان میزنم که پاسخ شما را کوتاه بدهم. دکتر مصدق که در مجلس پنجم نماینده میشود و در یک سخنرانی تاریخی با سلطنت رضاشاه در ۹ آبان ۱۳۰۴ مخالفت میکند، بعضی به او توصیه میکنند که آقا امروز به مجلس نروید، او جواب میدهد که به توپچی ملت یک عمر مواجب میدهند، که یک روزی جنگی بشود و او یک توپی در کند. آن روز دیگر آن توپچی نباید از زیر بار وظیفهاش شانه خالی کند. من نماینده مجلس شدم که امروز بروم از طرف مردم، به صلاح ملت و منافع ملی حرف بزنم. نمیتوانم نروم. باید بروم حرفم را بزنم.
اینها عین کلمات مصدق است. یک سخنرانی سیاستمدارانه در مجلس دارد. اولش به رضاخان میگوید شما در مقام نخستوزیری و سردار سپهی به کشور خدماتی کردید. اگر حالا پادشاه بشوید دیگر طبق قانون اساسی کار اجرایی نباید بکنید. پس ملت از خدمات شما محروم میشود. چون طبق قانون اساسی شاه از مسئولیت مبرا است و نباید در امور کشور دخالت کند. شما برای ادامه خدمات خوب است که در همین نخستوزیری و سردار سپهی باقی بمانید. در ابتدای سخنان خود میگوید، البته من از قاجاریه مأیوس هستم که حمل بر این نشود که این دارد از قاجاریه دفاع میکند چون خودش از خاندان قاجار بود. ولی نمیخواهم که این مملکت شما را از دست بدهد.
جلوتر میرود، صدایش اوج پیدا میکند و میگوید اگر بند بند بدن من را از هم جدا کنند، من به سلطنت رضاخان رأی نخواهم داد. رأی نخواهم داد که کسی هم سردار سپه باشد، هم نخستوزیر و هم پادشاه. با این ترتیب ما چرا انقلاب مشروطیت کردیم؟ چرا خون شهیدان انقلاب را به باد دادیم؟ او اینگونه سیاستمدارانه با سلطنت رضاخان مخالفت میکند. این شخصیت دکتر مصدق است. بنابراین وقتی که از پیروانش یعنی اعضای جبهه ملی جدا میشود، معلوم است که یک نقصان بزرگی وجود دارد.
پس از درگذشت دکتر مصدق در سال ۱۳۴۵ تا اواسط دهه پنجاه جبهه ملی سیاست صبر و انتظار را در پیش گرفت؛ در آن زمان وضعیت به چه شکل پیش رفت؟
تا سال ۱۳۵۶ جبهه ملی به مدت 13 سال فعالیت تشکیلاتی نداشت. اما ارتباط اعضا با یکدیگر حفظ شده بود. خود ما که در دانشگاه بودیم حتی در آن چند مدتی که اخراج شده بودم، دور هم جمع میشدیم. اعضای کنگره ۴۱ و شورای منتخب آن کنگره ماهانه یکدیگر را میدیدند. چون این ارتباطات حفظ شده بود، سال 1356 که سه چهره ملی نامه سرگشادهای خطاب به شاه نوشتند؛ این نامه در حقیقت اولین اخطار مهم به شاه بود و من معتقدم استارت انقلاب را زد که در نهایت به وقایع بهمن 1357 رسید.
آن شخصیتها همچنین خواستند که تشکیلات را دوباره راهاندازی کنند، این کار با سرعت انجام شد. البته باید این نکته را بگویم که احزاب و اشخاص جبهه ملی مثل حزب مردم ایران و ملت ایران (داریوش فروهر) در این یک دهه فعال بودند. نهضت آزادی به عنوان یک حزب در داخل جبهه نبود اما شخصیتهای آن از اعضای شورا بودند و فعالیت خود را دنبال میکردند.
به دنبال این نامه بود که دکتر سنجابی از اعضای قبلی شورای مرکزی که در کنگره سال 1341 انتخاب شده بودند و بعضی نیروهای خارج از جبهه مثل جامعه سوسیالیستهای خلیل ملکی دعوت کرد و شورای جبهه ملی را راه انداخت. در این دوران اعضای نهضت آزادی که در زندان بودند و به خاطر همان اختلافات و وضعیت شکرآبی که وجود داشت کسی از آنها در شورا نبود.
آنها به صورت جداگانه با نام نهضت آزادی ایران فعالیت خود را پیگیری میکردند. شورا شروع به کار کرد و نشریهای به نام خبرنامه جبهه ملی ایران نیز به صورت هفتگی منتشر شد. بیانیههای جبهه صادر میشد و دعوت مردم به اعتصاب و برگزاری میتینگ به تدریج آغاز شد. خاطرم هست میتینگ بزرگی از طرف بازاریان جبهه ملی برگزار شد که محل اصلی آن صحن بزرگ مسجد شاه در بازار بود و جمعیت عظیمی تا خیابان بوذرجمهری (۱۵ خرداد) در میتینگ شرکت کردند.
بنابراین، همه اینها پیش از آن است که آقای خمینی از عراق به کویت و سپس پاریس بروند، در مرکز اخبار قرار بگیرند و هدایت انقلاب توسط ایشان انجام شود. به تدریج وقایع مختلفی رخ داد که این موج جنبش ایجاد شده میان مردم را بزرگتر میکرد. سرکوبهایی که رخ داد از جمله در روز 17 شهریور 1357 بود. من روز ۱۷ شهریور در میدان ژاله حضور داشتم. دیدم که مسلسل گذاشته بودند و مردم را به رگبار بستند. اما این سرکوبها نتیجه نمیدهد و رخدادهای بعدی رقم میخورد.
انقلاب و اختلافاتی که اعضای جبهه ملی در حکومت داشتند، بارها مطرح شده اما نقطه اوجی وجود دارد که در 25 خرداد 1360 رخ میدهد؛ علتش چه بود؟
جبهه ملی ایران از همان روزهای نخستین پس از انقلاب به علت اختلاف دیدگاهها، با قدرتمداران زاویه پیدا کرد. پس از انقلاب صدمه خوردن به میزان تولید درکشور، و شروع تحریمها پس از اشغال سفارت آمریکا، افول و پسرفت اقتصادی آغاز شد که بهویژه پس از جنگ با عراق شدت یافت. همچنین فقدان آزادیها، قلع و قمع احزاب و اجتماعات و مطبوعات و انحصارطلبی کسانی که اهرمهای قدرت را در دست داشتند، صورت پذیرفت. جبهه ملی ایران مخالفت خود را با این روندها ابراز کرد.در دوم آذرماه 1359 طی یک بیانیه که به صورت یک جزوه 40 صفحهای منتشر کرد، نسبت به مسائل گوناگون کشور، از اشغال سفارت آمریکا و تبعات آن و شروع جنگ عراق با ایران تا تعطیلی دانشگاهها، اشاعه فساد، گرانی و تورم و بیکاری انتقاد کرد.
در تاریخ نهم خرداد1360 جبهه ملی ایران طی نامهای که به وزیر کشور، آقای مهدویکنی نوشت درخواست برگزاری یک تجمع در ساعت 4 بعدازظهر روز 25 خرداد 1360 را مطرح نمود. این نامه با امضای آقای دکتر مهدی آذر رئیس هیئت اجرائیه جبهه ملی ایران فرستاده شد که البته از طرف دولت پاسخی به آن داده نشد. 10 روز بعد یعنی روز 19 خرداد بیانیه جبهه ملی ایران مبنی بر دعوت از مردم به گردهمایی اعتراضی در عصر روز 25 خرداد انتشار یافت.
علت این گردهمایی، اعتراض به تعطیلی دانشگاهها، اعتراض به نادیده گرفتن حقوق اولیه زنان و حجاب اجباری، اعتراض به گرانی و تورم و بیکاری و اعتراض به لوایح دولت بود؛ لوایحی که دولت به مجلس ارائه کرده بود شامل چند لایحه بود مانند لایحه بازسازی نیروی انسانی که به موجب آن قرار بود کارمندان دولت که در رژیم سابق استخدام شده بودند از کار اخراج و بهجای آنان افراد جدیدی به کار گمارده شوند. لایحه احزاب که برای احزاب و تشکلها ایجاد محدودیت و مانعتراشی میکرد. لایحه بودجه که اشکالات و انتقادات فراوانی نسبت به آن وجود داشت.
لایحه دیگر هم لایحه قصاص بود. در مورد این لایحه ما میگفتیم که اگر این یک لایحه است و برای بحث و بررسی از طرف دولت به مجلس داده شده، پس احزاب و جمعیتها نیز حق دارند و میتوانند نسبت به آن بحث و اظهارنظر نمایند. اگر یک واجب شرعیست که بحث و تصویب آن در مجلس چه وجهی میتواند داشته باشد؟ یکی دو روز بعد محل میتینگ میدان فردوسی و مسیر راهپیمایی به طرف دانشگاه تهران اعلام شد. در شامگاه روز 24 خرداد جلسه فوقالعادهی مشترک هیئت رهبری و هیئت اجرائیه جبهه ملی ایران، در مکانی غیر از محل همیشگی آن تشکیل گردید. در این جلسه تاریخی تمام پنج نفر از اعضای هیئت رهبری، آقایان دکتر سنجابی، ادیب برومند، اصغر پارسا، علی اردلان و دکتر یوسف جلالی حضور داشتند. از اعضای هفتنفره هیئت اجرائیه، پنج تن حاضر بودند و دو نفر یعنی آقایان محمودیان و دکتر ورجاوند غایب بودند.
حاضران هیئت اجرائیه آقایان دکتر مهدی آذر، دکتر مسعود حجازی، قاسم لباسچی، مهدی غضنفری و خودم حسین موسویان. آقای دکتر سنجابی رئیس هیئت رهبری، شروع به صحبت کرد و گفت که آقای حاج سیداحمد خمینی با ایشان تماس گرفته و از ایشان خواستهاند که برنامه میتینگ و راهپیمایی را لغو نمایند و آقای دکتر سنجابی پاسخ داده که اولاً ما از چندین روز قبل به وزارت کشور نامه نوشته و درخواست مجوز کردهایم و از مردم دعوت نمودهایم و حالا چگونه میتوانیم دعوت را لغو کنیم و ثانیاً چطور میتوانیم لغو شدن را به اطلاع مردم برسانیم. آقای احمد خمینی پاسخ داده بود که شما اطلاعیه لغو را بنویسید و به من بدهید ما میدهیم به رادیو و تلویزیون چندین بار بخوانند و مردم را از لغو مراسم باخبر کنند. اگر شما مراسم را لغو نکنید با شما برخورد خواهد شد. دکتر سنجابی در جواب آقای احمد خمینی گفته بود که تصمیم به برگزاری میتینگ و راهپیمایی در جمع هیئت رهبری و هیئت اجرائیه جبهه ملی گرفته شده و من به تنهایی نمیتوانم این تصمیم را لغو نمایم.
در آن جمع 10نفره هیچکس با لغو شدن میتینگ و راهپیمایی موافقت نکرد. دکتر سنجابی هم شخصاً ابراز کرد که من هم با همه آقایان همعقیدهام و با لغو مراسم موافق نیستم. در همان روز سخنرانی آقای[امام]خمینی از رادیو و تلویزیون پخش شد و ارتداد جبهه ملی به علت مخالفت با قصاص اعلام شد. ما تنظیمات لازم را انجام دادیم و برای اطلاعرسانی به زیرشاخهها و آماده شدن برای اداره میتینگ عصر متفرق شدیم. عصر روز 25 خرداد با وجود هزاران نفر برنامه با حضور و درگیری نیروهای امنیتی به هم خورد و برخی سران جبهه ملی بازداشت شدند.
بعد از روز 25 خرداد برای اعضای ارشد جبهه ملی ایران چه حوادثی روی داد؟
از 25 خرداد 1360 اعضای هیئت رهبری و هیئت اجرائیه جبهه ملی همگی مخفی شدند. پس از مدتی برخی از این اعضاء مانند دکتر سنجابی، دکتر آذر و قاسم لباسچی به طور مخفی از کشور خارج شدند و تا پایان عمر در هجرت به سر بردند. پس از چندی چند نفر مانند اصغر پارسا، دکتر مسعود حجازی، علی اردلان، مهدی غضنفری و دکتر پرویز ورجاوند بازداشت شده و هر یک مدتی از یک تا سه سال را در زندان به سر بردند. برخی از اعضای شورای مرکزی مانند تیمسار ناصر مجللی، ابوالفضل قاسمی، حسن خرمشاهی و دکتر اسدالله مبشری نیز بازداشت گردیده و مدتی زندانی شدند...من از همان روز 25 خرداد 1360 که زندگی مخفی را شروع کردم تا بیش از یک سال مخفی بودم.
مطبم تعطیل بود و به بیمارستان هم نمیرفتم. شایعاتی هم پراکنده شده بود که من هم به خارج از کشور رفتهام. من مدتی در منزل اقوام و بستگان سکونت داشتم و مدتی هم به تناوب در خارج از تهران و در شمال به سر بردم ولی در همان دوران اختفا نیز با آقایان اصغر پارسا و دکتر مسعود حجازی قائممقامهای هیئت رهبری و هیئت اجرائیه که آنها هم مخفی بودند و همچنین آقای ادیب برومند دیدارهایی داشتم. پس از یک سال و بعد از آنکه اولین زندانیان جبهه ملی را آزاد کردند، من به منزلم برگشتم و کمکم کارم را نیز شروع کردم و به کمک تشکیلات هم آمدم. البته بعد از 25 خرداد و موضوع ارتداد، بلا فاصله دو نفر قائممقام هیئتهای رهبری و اجرائیه مسئول جدید تشکیلات را منصوب کردند که کار اداره تشکیلات را به عهده گرفت و فعالیت سازمانهای جبهه ملی ایران را ولو به شکل محدود و ادغامشده، ادامه داد.
این شخص آقای مهدی مؤیدزاده بود که قبل از 25 خرداد مسئول سازمان جوانان جبهه ملی ایران بود. این کمیته تشکیلات زیر نظر آقای مؤیدزاده اداره جلسات تشکیلاتی و انتشارات را تا مدتها انجام میداد... بنا بر این فعالیت جبهه ملی ایران در این دوره که از 22 خرداد1356 با نوشتن نامه سهامضایی به شاه شروع شده بود تا امروز هیچگاه متوقف نشده و یکسره ادامه یافته است. در سال 1372 زمانی که آقای مهندس کاظم حسیبی رئیس شورا و آقای دانشپور نایب رئیس شورا به رحمت ایزدی پیوسته بودند، آقای ادیب برومند عضو پیشکسوت شورا و یکی از اعضای هیئترهبری به دعوت از باقیمانده اعضای شورای مرکزی بدون حذف یا افزودن حتی یک نفر مبادرت کرد.
در اولین جلسه در منزل آقای حسن شهیدی که باز 14 نفر در آن حضور داشتند آقای ادیب برومند به سمت ریاست شورا و شش نفر مرکب از آقایان ادیب برومند، علی اردلان، دکتر حسین موسویان، دکتر پرویز ورجاوند، حسن لباسچی و حسین شاهحسینی به عنوان هیئت اجرائیه انتخاب شده به فعالیت منظم تشکیلاتی مشغول شدند. در این هیئت اجرائیه اینجانب به سمت مسئول تشکیلات انتخاب شدم...در فروردینماه 1374 انتشار نشریه درون تشکیلاتی پیام جبهه ملی ایران به عنوان جایگزین روزنامه رسمی پیام جبهه ملی آغاز شد که همچنان ادامه دارد و چند روز قبل شماره 223 آن منتشر شد. این هیئت ششنفره بعداً با افزوده شدن دکتر مسعود حجازی و مهندس نظامالدین موحد به هشت نفر افزایش یافت و تا پلنوم الهیار صالح به کار خود ادامه داد.
جریان پلنوم الهیار صالح چه بود؟ در چه تاریخ و چگونه تشکیل گردید؟
در طی 10 سال به تدریج تشکیلات جبهه ملی ایران گستردهتر شده بود. خیلی از سازمانهای 16گانه و سازمانهای شهرستانها شکل گرفته بودند. لذا در سال 1380 موضوع برپایی پلنوم در تشکیلات جبهه ملی ایران مطرح گردید. پلنوم جبهه ملی ایران که به نام «پلنوم الهیار صالح» نامیده شده بود، در ساعت 9 صبح روز جمعه دوم آبان 1382 در منزل مهندس نظامالدین موحد تشکیل شد. این پلنوم تا ساعات آخر شب ادامه داشت. 81 نفر از اعضای پلنوم در جلسه حضور پیدا کردند. ابتدا انتخاب اعضای هیئترئیسه پلنوم صورت پذیرفت.
آقای ادیب برومند به عنوان رئیس پلنوم و آقایان مهندس نظامالدین موحد و تیمسار ناصر فربد بهعنوان نواب رئیس و بانو فرشید افشار و آقای دکتر عباسعلی صحافیان به عنوان منشی هیئترئیسه انتخاب شدند. بالاخره انتخابات برای انتخاب اعضای شورای مرکزی به صورت کتبی و مخفی به عمل آمد و سیوشش نفر اعضای شورای جدید جبهه ملی ایران پس از کنگره سال 1341 انتخاب شدند. آقای ادیب برومند در اواخر اسفند 1395 به رحمت ایزدی پیوستند. بعد از درگذشت ایشان به فاصله کمی آقایان مهندس امیرانتظام و حسین شاهحسینی نیز مرحوم شدند. ولی هیئت اجرائیه جبهه ملی ایران کار اداره جبهه را از لحاظ تشکیلاتی و سیاسی انجام میداد. تا مدتی جلسات شورای مرکزی که هر دو هفته یک بار تشکیل میشد، برای انتخابات داخلی، اکثریت لازم مطابق با اساسنامه را کسب نمیکرد.
سرانجام در تاریخ 26 آبان 1397 یک اکثریت کافی20 نفره از اعضای شورا تجمع پیدا کرده و انتخابات درونسازمانی را انجام دادند. در انتخابات انجامشده من را به سمت مسئولیت شورای مرکزی برگزیدند. از آن پس نیز سه بار انتخابات درون شورای مرکزی تجدید گردیده و باز هم اعضای شورای مرکزی من را برای این مسئولیت انتخاب کردهاند.
بهعنوان آخرین سوال لطفا بگویید نظر شما و جبهه ملی در مورد وضعیت فعلی کشور چیست و راهحل کدام است؟
وضعیت کشورمان خوب نیست. از لحاظ اقتصادی وضعیت ناگوار است. قیمت دلار آمریکا که در اول انقلاب 7 تومان بود، مرز هشتاد هزار تومان را در نوردیده، مردم زیر بار گرانی و تورم روزافزون دچار بحران معیشتی شدهاند.جمهوری اسلامی از لحاظ سیاست خارجی، چه از نظر بینالمللی و چه از لحاظ منطقهای دچار مشکلات بوده است. از لحاظ سیاست داخلی برخلاف اهداف انقلاب که «آزادی» در سرلوحه آنها بود عمل کرده و لذا با این عملکردها به پایگاه مردمیاش آسیب رسیده است.
از نظر اجتماعی رفتارهای نادرستی انجام داده که نمونه آن برخوردها در اعتراضات گسترده با آن همه خسارات است. این نوع رفتارها موجب فرار متخصصان و جوانان تحصیلکرده از کشور گردیده که صدمات جبرانناپذیری را به این سرزمین وارد مینماید. جبهه ملی ایران در 23 آبان 1401 برای رفع این تنگناها پیشنهاد داد که برای عبور از این بحرانهای فزاینده باید یک «کنگره ملی» واقعی متشکل از نمایندگان احزاب و جمعیتهای سیاسی، اتحادیههای صنفی و کارگری و جوامع مدنی مختلف مانند زنان، دانشجویان، معلمان، بازنشستگان، دانشگاهیان، بازاریان و سایر اقشار و گروههای جامعه و شخصیتهای مورد اعتماد مردم از سراسر کشور تشکیل گردد تا راه عبور از این بحرانها و ناهنجاریها را بررسی نموده و راه آینده کشور را ترسیم نماید. این متمدنانهترین و مصلحتآمیزترین راه عبور از شرایط فعلی برای حکومت و برای ملت ایران است.