| کد مطلب: ۳۲۲۰۸

یار نواب، معتمد امام/بازخوانی کارنامه مبارزاتی فضل‌‏الله محلاتی

فضل‌الله محلاتی اگرچه به سختی و با وساطت عباس مهاجرانی واعظ و نوشتن «تعهد» گذرنامه خود را گرفته بود اما با سید مصطفی خمینی در مکه دیدار کرد و به گفته او «سیدمصطفی خمینی در این سفر، شب‌ها به مسجدالحرام می‌‎رفت و روی ریگ‌ها رو به کعبه می‌‎نشست،...اما بیشتر ایرانیان از ترس گزارشگران ساواک جرأت نزدیک شدن به وی را نداشتند.»

یار نواب، معتمد امام/بازخوانی کارنامه مبارزاتی فضل‌‏الله محلاتی

«اولین برنامه مبارزه من که همگام با فدائیان اسلام بود، مبارزه با آوردن جنازه رضاخان به ایران بود...طبق جلساتی که محرمانه داشتیم تصمیم گرفتیم که فجایع رضاشاه در مدرسه فیضیه بیان شود...قرار شد غسل شهادت بکنیم... یک اعلامیه مجملی هم در قم پخش شد...آن روز را همگی روزه گرفتیم. نفر اول سیدهاشم[حسینی] بود... من هم نفر پنجم-ششم بودم...متولی وقت آمد که جلوی ایشان را بگیرد، ولی مطلب روشن بود که چه می‎خواهند بگویند و مبارزه شروع شد... کار به جایی رسید که با تهدیدهایی که کردیم - هنگام عبور دادن جنازه از خیابان‎های قم- از معممین حتی یک نفر حاضر نشد در خیابان باشد.

اعلام کردیم روزی که می‎خواهند جنازه را بیاورند اگر آن روز کسی در خیابان حاضر شود نابودش می‎کنند؛ بنابراین حتی یک نفر معمم حضور پیدا نکرد و اینها ناچار چند نفر از کفش‎کن‎های صحن[حرم حضرت معصومه] را که ریش داشتند به سرشان عمامه گذاشتند و به عنوان روحانی همراه جنازه آوردند که بگویند روحانیان هم آمدند.» متن مذکور بخشی از گفت‌وگوی سیدحمید روحانی با فضل‎الله محلاتی در سال 1362 و 1363 است که از خاطرات و شروع فعالیت مبارزاتی‌اش در سال 1329 و همزمان با تشییع جنازه رضاخان در قم گفته است.

اغلب او را با تصویر و صدایش در روز 22 بهمن آنجا که پس از تصرف رادیو و تلویزیون پشت میکروفون می‎گوید:«بسم‎الله‌الرحمن الرحیم. این صدای انقلاب اسلامی ایران است... ملت غیور و شرافتمند ایران شکر خدایی را که بر ما منت نهاد و رژیم جنایتکار شاهنشاهی را در هم فروریخت...» به یاد می‎آورند؛ چهره‎ای که در کنار سیدمجتبی‎ نواب‌صفوی و فدائیان اسلام فعالیت سیاسی را آغاز کرد و در ادامه در کنار چهر‎ه‎هایی مانند ابوالقاسم کاشانی قرار می‎گیرد و همچنین همراه انقلابیون تا پیروزی انقلاب در بزنگاه‎های مختلف حضور پیدا می‎کند.

پس از پیروزی انقلاب هم امام خمینی از او می‎خواهد که حاکم شرع دادگاه‎های انقلاب شود اما او با این بیان که «قضاوت از من بر نمی‎آید.» از پذیرش آن استنکاف کرد و صادق خلخالی در این مقام قرار می‎گیرد. اگرچه او در همه سال‌های پس از آن از عملکرد خلخالی دفاع و از موانعی که مهدی بازرگان و دولت موقت در اعدام افراد بیشتری از وابستگان به حکومت پهلوی ایجاد کردند؛ انتقاد می‎کند(گفت‌وگو با سید حمید روحانی). در نهایت هم ابتدا نماینده مردم محلات در مجلس شورای اسلامی و پس از آن نماینده امام خمینی در سپاه می‎شود. در ادامه نگاهی به زندگی مبارزاتی و سیاسی او خواهیم داشت.

ورود به فعالیت و مبارزاه سیاسی

فضل‌الله محلاتی در سال 1309 در شهر محلات و در خانواده‎ای کشاورز و کاسب به دنیا آمد. به گفته خودش «پدر و مادرش بی‎سواد بودند و به خاطر جو فرهنگی‎ای که در آن موقع وجود داشت، نمی‎گذاشتند بچه‎ها به مدارس دولتی بروند.» بنابراین در سن شش‌سالگی به مکتب میرزا می‎رود و شش کلاس در آن درس می‎خواند. چون پدرش خواندن و نوشتن نمی‎دانست؛ به مغازه و باغ و صحرا می‎رود و به آنها در کار کمک می‎کند. در تابستان همان سال‎ها آیت‌الله محمدتقی خوانساری و آیت‌الله رضا صدر و آیت‎الله خمینی و بسیاری از روحانیون دیگر به محلات می‎آیند و در گفت‌وگویش با روحانی به این نکته اشاره داشته است که با «آقا مصطفی[خمینی] به باغ و گردش می‎رفتم.» در همین زمان و در این ارتباطات او به تحصیل علوم دینی علاقه‌مند می‎شود.

محلاتی در این زمینه گفته است:«ناگهان عشق و علاقه بر من مستولی شد که بروم طلبه شوم. پدرم مخالف بود و من در کتاب‎های دعا جست‌وجو می‎کردم که ببینم چه دعایی موجب می‎شود که انسان حاجتش برآورده شود. یادم هست که در همان سال عمل ام‎داوود را به جا آوردم؛ سه روز روزه‎ ماه‌رجب با همان اعمال خاص، و حاجتم این بود که پدرم راضی شود... با گریه و زاری گفتم که می‎خواهم طلبه شوم و پدرم راضی نیست. آیت‌الله شهیدی عموی مرا خواست و به وی گفت که شما پدر ایشان را راضی کنید و من هم ایشان را سرپرستی می‎کنم... به هر حال عمویم پدرم را راضی کرد و من در سال 1324 عازم قم شدم.»

از جمله اساتید او آیت‎الله صدوقی، آیت‎الله منتظری، آیت‎الله مطهری، آیت‎الله مشکینی و اسدالله اصفهانی نورآبادی، مهدی حائری‌یزدی، میرزا ابوالفضل قمی، علامه طباطبایی، آیت‎الله بروجردی، آیت‎الله خوانساری، آیت‌الله آملی، آیت‌الله خمینی و... بوده‎اند. به گفته او در پی حضورش در حوزه علمیه قم، آیت‌الله خوانساری سرپرستی او را به عهده می‎گیرد و بیشترین رفت و آمدش به خانه او بوده است.

او در این باره با اشاره به فعالیت‎های مبارزاتی آیت‌الله خوانساری در کنار آیت‌الله ابوالقاسم کاشانی «در زمان میرزای شیرازی» گفته است:«اجمالاً مرد با تقوا و شجاعی بود، به مبارزه هم معتقد بود. در نتیجه من این روح مبارزه را در درجه اول از ایشان گرفتم.» و البته آشنایی‌اش با نواب‌صفوی هم در خانه او اتفاق می‎افتد. او درباره نواب‌صفوی می‎گوید:«اشخاص را خیلی تشجیع می‌کرد و جاذبه داشت.

روی همین جاذبه مرا هم به خودش جذب کرد و من چند سالی با فدائیان اسلام همکاری می‎کردم و در کنار درسی که می‎خواندم مبارزه را هم شروع کردم.» پس از آن هم او در کنار فدائیان اسلام در سال 1329 مانع از حضور روحانیون قم در تشییع رضاخان شد. او درباره این دوران چنین توضیح داده است:«هر جا که می‎رفتیم ماموران آگاهی قم دنبال ما بودند و پرونده و سابقه سیاسی من اولین برگه‎اش از همان جا شروع شد.»  او پس از آن در پی اعلام پذیرش دوفاکتوی رسمیت اسرائیل از سوی دولت ایران در مبارزه و مخالفت‎هایی که فدائیان اسلام در این رابطه انجام دادند نیز حضور پیدا می‎کند.

در آن زمان نواب‌صفوی در سخنرانی‎اش در فیضیه اعلام می‎کند:«باید اول پهلوی را از بین ببریم تا بتوانیم با اسرائیل بجنگیم.» پس از این سخنرانی‎ او و برخی طلبه‎های دیگر به خانه آیت‎الله خوانساری می‎روند و خواهان کمک به فلسطین و جنگ با اسرائیل می‌شوند و در دفتری نام‌شان را می‎نویسند که به جنگ بروند؛ پس از سروصداهای آنها برخی افراد بازداشت می‎شوند و آیت‌الله بروجردی که مدیر حوزه علمیه است با این اقدامات در فضای حوزه و برهم زدن آن مخالفت می‎کند و قرار بر این می‎شود که یاران نواب از حوزه اخراج شوند که با وساطت مرتضی حائری‌یزدی او می‎تواند در حوزه بماند.

آشنایی با آیت‌الله کاشانی

آیت‎الله کاشانی در 20 خرداد 1329 به دعوت دولت وقت و پس از انتخابات مجلس شانزدهم که او هم به عنوان نماینده به آن راه یافته بود، از تبعید بازمی‎گردد. پس از حضور او در تهران محلاتی جوان «خودش را به او معرفی» می‎کند. در این باره فضل‌الله محلاتی می‎گوید:«آن موقع درسم را می‎خواندم و به‌خصوص پنجشنبه و جمعه می‎رفتم تهران و در خانه‎های مخفی با مرحوم نواب یا منزل مرحوم آیت‎الله کاشانی بودم. در این زمان مکرر از طرف مرحوم آیت‎الله کاشانی برای تبلیغ به شهرستان اعزام شدم.» مدتی در مشهد و سپس به آذربایجان می‎رود.

او که به عنوان نماینده کاشانی در این مناطق حضور داشت و از آیت‌الله خوانساری هم مجوز تبلیغ برای حضور در انتخابات را گرفته بود، در تبریز به منبر می‎رود و در مسجد جامع تبریز درباره مسائل روز و شرکت در انتخابات مجلس هفدهم سخنرانی می‎کند.  او در این باره می‎گوید:«دو گروه آنجا با هم مبارزه می‎کردند، تیپ جبهه ملی و آیت‎الله کاشانی نقطه مقابل سلطنت‎طلب‎ها بودند...از 9 نفر وکیل 5 نفر از ما بودند و آنها ناراحت شدند و توی مسجد ریختند. رئیس شهربانی وقت سرتیپ نخعی و فرمانده لشکر سرلشکر مقبلی اینها را مسلح کرده بودند... آنها آمدند برای کشتن من... مرا از نقطه‎ای فراری دادند.»

در زمان قیام 30 تیر که به حکم جهادی آیت‎الله کاشانی انجام شد، در سبزوار بود و به گفته خودش اینجا هم «می‎خواستند او را بکشند و او فرار کرده است.» همان سال با اقلیم سادات شهیدی دختر سیدجلال شهیدی محلاتی ازدواج می‎کند و اگرچه به تهران رفت و آمد دارد و ارتباطش با کاشانی را ادامه می‎دهد اما تا زمان کودتای 28 مرداد 1332 فعالیت سیاسی و مبارزاتی چندانی انجام نمی‌دهد. او درباره رابطه آیت‌الله خمینی و آیت‌الله کاشانی در این زمان می‎گوید:«وقتی آیت‎الله کاشانی بیمار بود در خانه‎ای در دزاشیب استراحت می‎کردند و امام تهران بودند، ما با ماشین یکی از رفقا رفتیم امام را سوار کردیم، بردیم دیدن مرحوم آیت‎الله کاشانی... برای آیت‌الله کاشانی دعا خواندند. آیت‌الله کاشانی فرمودند...«به جدم قسم شما خیرالموجودین و امید ملت هستید.»»

فوت آیت‎الله بروجردی و همراهی با امام

«آقای مولایی به ایشان[امام خمینی]گفتند ما رساله شما را می‎خواهیم، ما مقلد شما هستیم. بالاخره رساله ایشان را گرفتند و طلبه‎ها با پول خودشان آن را چاپ کردند...[ما دور و بر امام جمع شده بودیم.](خاطرات و مبارزات شهید محلاتی/ مرکز اسناد انقلاب اسلامی)» در پی فوت آیت‌الله بروجردی اسامی چندین چهره برای مدیریت حوزه و مرجعیت شیعیان مطرح شد؛ از جمله این چهره‎ها آیت‌الله خمینی بود که بسیاری از روحانیون جوان به‌ویژه آنها که نگاه مبارزاتی با حکومت داشتند؛ دور او جمع شدند و فضل‌الله محلاتی هم یکی از آنها بود.

او درباره گسترش روابطش با آیت‎الله خمینی می‎گوید:«[یک روز فردی پولی را در اختیار من گذاشت که به آقایان قم بدهم] من پول را در محضرشان[امام]گذاشتم. ایشان گفتند این پول سهم امام است نه مال من و مال شما... از ایشان خواستم که اگر اجازه بدهند من همانطور که مورد نظر ایشان است در گرفتن سهم امام عمل کنم. ایشان به خط مبارک خودشان همان روز اجازه برای من صادر کردند...». 

سال 1340 او به تهران می‎آید و در جلسات درس سیداحمد خوانساری و جلسات درس خصوصی مرتضی مطهری شرکت می‎کند. همزمان با تغییر و تحولات در حوزه به مرور رابطه محلاتی با آیت‎الله خمینی  چنان افزایش می‎یابد که وقتی لایحه انجمن‎های ایالتی و ولایتی مطرح می‎شود و ایشان به مخالفت با آن می‎پردازد؛ تلگرافی که آیت‎الله خمینی خطاب به نخست‌وزیر وقت، اسدالله علم نوشته می‎شود به محلاتی می‌‎سپرد و به گفته خودش«کارش از همان موقع شروع شد.» او اعلامیه‌‎های آیت‌الله خمینی را به تهران می‎آورد و با گروه «ارگان مخفی» که در رأس آن حسین مصدقی که کارش فروش کاغذ بود، آن را چاپ و پخش می‎کند. با پخش دومین اعلامیه با افرادی مانند حبیب‎الله عسگراولادی، مهدی عراقی، صادق امانی و آنهایی که بعداً موتلفه اسلامی را راه می‎اندازند، آشنا می‎شود و کم‎کم مشکل مالی چاپ و توزیع اعلامیه‎ها هم حل می‎شود.

در نهایت مصوبه انجمن‎های ایالتی و ولایتی با این اعتراضات لغو می‎شود. محلاتی در این بین حامل متنی بود که با تایید آیت‌الله خمینی و سایر علمای قم قرار شد در پی الغای این مصوبه در روزنامه‎ها منتشر شود. در قضیه رفراندوم انقلاب سفید هم محلاتی به عنوان رابط بین آیت‌الله خمینی و آیت‎الله بهبهانی در قم و تهران بود. او درباره جلسه‎ای که در قم و میان علما برگزار شد چنین تعریف می‎کند:«بعد از جلسه من تا خانه ایشان را همراهی کردم، در بین راه امام فرمودند: من این دفعه با شاه طرفم، می‎دانم اگر اقدام کنم مرا تنها می‎گذارند و عقب می‎کشند... آقای شریعتمداری می‌گوید من می‎ترسم پلیس در خانه‎مان را بزند... بروید به آقایان بگویید: خطر دارد! خطر زندان دارد! خطر کشته شدن دارد!...»

پس از آن محلاتی به تهران می‎رود و موضوع را مطرح می‎کند و البته حمایت‎های چندانی صورت نمی‎گیرد؛ گرچه اعتراضات به رفراندوم و اصول آن از سوی علما به اشکال و در موضوعات مختلفی از اصلاحات ارضی تا حضور زنان انجام می‎گیرد. 

اولین بازداشت محلاتی در 4 بهمن 1341 انجام می‎گیرد و او را به قزل‌قلعه می‎برند و 4 روز در آنجا می‎ماند و سپس او را آزاد می‎کنند. پس از آن حادثه فیضیه رخ می‎دهد. او درباره این رخداد گفته است:«در آن زمان ما در تهران بودیم، وقتی که همان شب یا فردا شب به قم رفتیم دیدیم که عده‎ای از دوستداران امام آمده‎اند که ایشان را یک جایی مخفی کنند.

امام فرمودند:«همه تان بروید بیرون، من از جایم تکان نمی‎خورم.» همان جا ثابت ماندند و یک نقطه اتکایی شدند برای بقیه.» با رسیدن به محرم برنامه روشنگری وعاظ و روحانیون به پیشنهاد آیت‌الله خمینی در دستور کار طلاب قرار می‎گیرد و محلاتی در روز هشتم در خانه آیت‌الله خمینی به خواست ایشان بالای منبر رفت. او درباره این سخنرانی چنین تعریف کرده است:«من منبر را به حول و قوه الهی شروع کردم و خیلی شدید، حملات رژیم به مدرسه فیضیه و تجاوزات‌شان را برشمردم. جمعیت خیلی زیاد بود و بعد هم امام فرمودند:«من روز عاشورا می‎خواهم به مدرسه فیضیه بروم. شما بیایید آنجا و سخنرانی کنید»

اما من باید به تهران می‎رفتم.» محلاتی در آن جلسه حضور پیدا نمی‎کند. بعد هم که شب دوازدهم محرم و شب پانزدهم خرداد و شروع اعتراضات رقم می‎خورد. او و مطهری در خیابان پیروزی بالای منبر رفتند. همان شب مطهری بازداشت می‌شود و محلاتی در خانه‌ای مخفی می‌شود و چند روزی در آنجا می‎ماند. خبر دستگیری امام و کشتار مردم را در این خانه می‎شنود. او دو ماه مخفی می‎شود اما به نامه‌نگاری با آیت‎الله شریعتمداری می‎پردازد و از فجایع سخن می‎گوید. البته قاصد بازداشت و این نامه‎ها به مقصد نمی‎رسد و اگرچه قاصد محل اختفا را لو می‎دهد او پیش از رسیدن ماموران آنجا را ترک می‎کند.

گواهی اجتهاد امام

با دستگیری امام خمینی و نگرانی از نحوه برخورد با او، فضل‎الله محلاتی و برخی دیگر از روحانیون درصدد بر می‎آیند که با گرفتن گواهی اجتهاد امام از سوی 4 مرجع تقلید از «مصونیت مراجع» برای او استفاده کنند. آیت‎الله خمینی در 12 مرداد 1342 آزاد می‎شود و به خانه شیخ عباس نجاتی برده می‎شود. ساعاتی پس از ورود او به این خانه محلاتی نیز به آنجا می‎رود و آنجا می‌ماند. از آن پس تا همه‌ی مدتی که امام در محدودیت در خانه‎های تحت نظر ساواک است، محلاتی همچنان ارتباطش را حفظ می‌کند و با هماهنگی سیدمصطفی خمینی به پخش اعلامیه و... می‎پردازد.

محلاتی در ماه رمضان همان سال به قم می‎رود و سخنرانی‎های تندی علیه حکومت پهلوی انجام می‎دهد تا جایی که در اسناد ساواک درباره او در این برهه زمانی آمده است:«محلاتی جزء دسته فدائیان اسلام سابق و از طرفداران سرسخت[امام]خمینی است.»  فضل‎الله محلاتی می‎گوید که با «انتشار اخباری درباره تصویب قانون کاپیتولاسیون او و احمد مولایی اطلاعات آن را به آیت‌الله خمینی می‌رسانند.» و در پخش اعلامیه و برنامه‌ریزی برای اعتراض به کاپیتولاسیون در کنار هیئت‌های موتلفه حضور پیدا می‎کند.

با تبعید آیت‌الله خمینی به ترکیه در 13 آبان 1343 محلاتی به ساواک احضار می‌شود. او در این باره می‎گوید که در این احضار با ادبیات توهین‌آمیزی به او می‎گویند که  آیت‌الله خمینی درگذشته است و او را از هر گونه اقدام اعتراضی منع می‎کنند. با این حال اعتراضات با پخش اعلامیه و تلگراف‌ها و تعطیلی بخشی از بازار انجام گرفت و محلاتی هم در سخنرانی تندی در نیمه‌شعبان به این موضوع می‎پردازد و در پایان هم برای آیت‎الله خمینی دعا می‎کند و همین موضوع موجب بازداشت دوباره محلاتی در 28 آذر می‎شود. براساس اسناد ساواک او به دلیل «اقدام ضدامنیت داخلی مملکت» بازداشت شده است.

او در تاریخ 14 دی 1343 از زندان قزل‎قلعه آزاد می‎شود. محلاتی چند روز بعد از آزادی در هیئت اتفاقیون در خانه قاسم فروزنده سخنرانی می‎کند و اگرچه هیئتی خانگی بود، باردیگر بازداشت می‌شود و 8 ماه زندانی و منع منبر می‎شود. در این دوران او با افرادی مانند احمد کافی و محمدمهدی ربانی‌املشی و سیدمهدی امام‌جمارانی هم‌بند بوده است. پس از  مدتی  موسی قمی در  بازداشتش مدعی می‎شود که اعلامیه آیت‌الله خمینی را  با حفظ کردن مفاد آن به محلاتی ‌رسانده است و عامل انتشارش او بوده است. همین موجب می‎شود 2 روز قبل از جشن تاجگذاری محمدرضاشاه بازداشت و تا 2 روز بعد از آن آزاد نشود. 

او در سال 1346 با وجود سوابقی که داشت گذرنامه‌اش برای رفتن به مراسم حج صادر می‎شود و با وجود تاکید تهامی، مامور ساواک در حج که در مراسم دعا برای شاه حضور پیدا کند، او از این اقدام اجتناب می‎کند. پس از آن به نجف و به دیدار آیت‎الله خمینی و سیدمصطفی خمینی می‎رود و برای ادامه مسیر مبارزاتی به گفت‌وگو با ایشان می‎پردازد. 

بازداشت دوباره به جرم ارتباط با مجاهدین خلق

او دوباره در دی 1351 به جرم کمک مالی به سازمان مجاهدین خلق بازداشت شد اما سندی دال بر این کمک پیدا نمی‎شود و 19 بهمن او را آزاد می‎کنند. پس از آن ساواک برای قطع ارتباط مالی آیت‌الله خمینی با طلاب و پرداخت شهریه بسیاری از وکلای مالی و چهره‌های مرتبط با او از جمله محلاتی را بازداشت می‎کند و او یک ماه در بازداشت می‎ماند. او در همین سال برای مدتی به دلیل برگزاری جلسات روحانیون نیز بازداشت می‎شود و به قزل‎قلعه فرستاده شد اما  او پس از این آزادی این جلسات را ادامه می‌دهد.

دیدار دوباره با سیدمصطفی این‎بار در مکه

فضل‌الله محلاتی تلاشش این بود که هر سال به مراسم حج برود و معمولاً از آن طرف سری به نجف هم می‎زد. در سفر به مکه گاهی وجوهاتی که به کمک مرتضی مطهری و آیت‌الله طالقانی برای کمک به مبارزان فلسطینی جمع‌آوری می‎شد به دست آن‌ها می‎رساند. سال 1353 سفر به مکه برای او متفاوت از هر سال بود؛ او در این سال فرصت دیداری با سیدمصطفی خمینی در مکه را پیدا می‎کند. محلاتی اگرچه به سختی و با وساطت عباس مهاجرانی واعظ و نوشتن «تعهد» گذرنامه خود را گرفته بود اما با سید مصطفی خمینی در مکه دیدار کرد و به گفته او «سیدمصطفی خمینی در این سفر، شب‎ها به مسجدالحرام می‎رفت و روی ریگ‎ها رو به کعبه می‎نشست،...اما بیشتر ایرانیان از ترس گزارشگران ساواک جرأت نزدیک شدن به وی را نداشتند.»

پس از این دیدار و بازگشت به ایران او توسط کمیته ضدخرابکاری بازداشت می‎شود. اگرچه او روزهای زیادی را در بازداشت نمی‎ماند اما تا چند ماه قبل از پیروزی انقلاب ممنوع‌المنبر می‌شود. از این به بعد او به ساخت و مدیریت مسجد بزرگی در محله سرآسیاب تهران و حسینیه‎ای در میدان شهدا مشغول شد و همزمان با آن انتشار اعلامیه‌‎های آیت‌الله خمینی را در پیش گرفت.

جیمی کارتر و فضای باز سیاسی 

روی کار آمدن جیمی کارتر در آمریکا و اعمال فضای باز سیاسی در کشورهایی مانند ایران از نگاه محلاتی عاملی شد که «دامنه افشاء جنایات رژیم پهلوی» را تشدید کرد و «فعالیت نیروهایی مانند جامعه روحانیت مبارز که سال‎ها در خفا مشغول به اقدامات انقلابی بودند»، به فضای عمومی کشاند (اعلام تشکیل رسمی سال 1356) و او اولین دبیرکل جامعه روحانیت مبارز شد.

unnamed copy

محلاتی در این زمان با ترتیب دادن جلساتی که در آن «هاشمی‌رفسنجانی، محمد بهشتی و مرتضی مطهری مشاور عالی جامعه روحانیت مبارز بودند» به هماهنگی برنامه‎هایی مانند دریافت اعلامیه‌ها از نجف، انتقال مبالغ مالی، ارسال و دریافت پیام‌های امام خمینی می‌پرداختند. (خاطرات و مبارزات شهید محلاتی/مرکز اسناد انقلاب اسلامی).» در پی همین جلسات او در بهار 1357 هم  بازداشت و به زندان کمیته مشترک برده می‎شود.

او درباره این دوره از زندانش می‎گوید:«دیگر شکنجه در کار نبود، نفوذ و تاثیر ماموران ساواک از بین رفته بود و فحاشی به زندانیان، جای خود را به احترام داده بود.» البته او معتقد بود که «سطح مبارزات انقلابی به حدی رسید که شاه در پی دلجویی برای جلوگیری از اوج‌گیری بیشترش بود.» او پس از این دوره بازداشت به منبر بازگشت و از نیمه مرداد تا نیمه شهریور به سخنرانی‎های عمومی پرداخت. 

از 17 شهریور 57 تا پیروزی انقلاب

محلاتی و اعضای جامعه روحانیت مبارز پس از راهپیمایی 13 شهریور که در روزعید فطر برگزار شده بود، قصد بر این داشتند که این اعتراضات را ادامه دهند. بنابراین با صدور اعلامیه‌ای قرار بر این شد 16 شهریور مردم به راهپیمایی بپردازند و مردم در این اعتراضات شعار مرگ بر شاه سر دادند اما برخوردی صورت نگرفت. برای روز 17 شهریور اگرچه جامعه روحانیت اعلام کرد که تجمعی در کار نیست اما گروهی برای آن روز اعلام برنامه کردند و واقعه 17 شهریور و کشتار مردم از سوی حکومت صورت گرفت. گرچه چهره‎هایی مانند محمد مفتح در پی این اعتراضات دستگیر شدند اما محلاتی توانست باردیگر مخفی و از دستگیری در امان بماند.

ماه‎های منتهی به انقلاب

کمی پیش از مصاحبه آیت‌الله خمینی با روزنامه لوموند، محلاتی به خانه احمد صدرحاج‌سیدجوادی دعوت می‎شود. او درباره این جلسه از حضور چند نفر از اعضای نهضت آزادی و تلاش آنها برای ارتباط با آیت‌الله خمینی در راستای جلوگیری از حمله به آمریکا در گفت‌وگویش خبر داده است که البته «محلاتی با حاضران در جلسه مخالفت می‌کند و پیام مذکور را به امام منتقل نمی‎‌کند.»

در همه روزهای حضور آیت‌الله خمینی در پاریس محلاتی هم علاقه داشته برای دیدار به آنجا برود اما به دلیل برنامه مبارزاتی که برای خود تعریف و وظایف اجرایی‌ای که داشت، چنین فرصتی پیدا نمی‎کند. او در تهران و قم به دنبال همراه‌سازی مراجع تقلید از جمله آیت‌الله محمدرضا گلپایگانی، آیت‌الله شریعتمداری و... می‎پردازد و در برگزاری اغلب تجمعات اعتراضی و راهپیمایی‎ها هم فعال است. مثلاً به گفته محلاتی پس از اینکه در 19 آذر 57 راهپیمایی به دعوت نهضت آزادی انجام می‎گیرد و در آن به توصیه آیت‌الله طالقانی شعار «مرگ بر شاه» گفته نمی‎شود.

او و جامعه روحانیت روز 20 آذر راهپیمایی برگزار می‎کنند و از شعارهای اصلی‌شان «مرگ بر شاه» است و خود محلاتی نیز از تشویق‌کنندگان مردم به گفتن این شعار است. در پس این روزها اعتصابات نیز آغاز می‎شود و دور جدید فعالیت محلاتی این بار با همکاری مهدی کروبی و سیدعلی غیوری برای تامین حقوق کارگران سهیم در اعتصابات است. آنها با جمع‌آوری کمک‎ها از بازار و مردم، مانع از بروز مشکل در معاش کارگران می‎شوند.

تشکیل کمیته استقبال

«یک روز صبح زود با تماس تلفنی آقای مطهری از قصد امام خمینی برای بازگشت به ایران خبردار می‎شوم(گفت‌وگو با حمید روحانی).» محلاتی و برخی دیگر با اصل بازگشت آیت‎الله خمینی در چنین شرایطی مخالفت می‎کنند... زیرا معتقد بودند اگر به ایران برگردند، ممکن است با خطر جانی مواجه شوند. با این حال تصمیم امام قطعی بود و آنها کمیته استقبال را راه انداختند و مرتضی مطهری، محمد مفتح و فضل‎الله محلاتی به‌عنوان مسئولان کمیته استقبال انتخاب شدند و فقط محلاتی کسی بود که در تمام زمان حضور امام خمینی در مدرسه رفاه بر جریان امور نظارت و در آنجا حضور داشت.

او در بیان اقداماتش در کمیته علاوه بر هماهنگی‌ها گفته است که وقتی تیمسار مقدم، آخرین رئیس کل ساواک به ستاد استقبال مراجعه کرد و پیشنهاد ماشین ضدگلوله داد با آن مخالفت تندی کرده است و خود به تهیه ماشین ضدگلوله و حتی هلیکوپتر اقدام کرد.

پیروزی انقلاب

امام خمینی 12 بهمن به ایران آمد و تا 22 بهمن مسیر برای شروع یک نظام دیگر در ایران هموار شد. عصر روز 22 بهمن محلاتی به همراه 4 فرد مسلح به یک ایستگاه رادیو در نزدیکی سیدخندان رفت و ساعت 17:15 دقیقه وارد ایستگاه شد و به کمک یکی از مهندسان مشغول به کار در آنجا، رادیو را برای بیان پیام انقلابیون آماده کرد: «بسم‎الله الرحمن الرحیم،این صدای انقلاب ایران است...».

انقلاب پیروز شد و امام خمینی از او خواست مسئولیت رسیدگی به پرونده‌های مسئولان حکومت سابق را قبول کند اما او نپذیرفت و مسئولیت به خلخالی سپرده می‎شود.پس از آن او به‌عنوان معاون محمدرضا مهدوی‌کنی در کمیته انقلاب فعالیت می‎کند و در شهریور 1358 هم به همراه محی‌الدین انواری به سرپرستی کاروان‌ها و زائران حج منصوب می‎شود و در 28 خرداد به عنوان نماینده امام خمینی در سپاه پاسداران منصوب می‎شود.

او در انتخابات اولین دوره مجلس نیز به عنوان نماینده مردم محلات حضور دارد و به همراه احمد سلامتیان و مهدی بازرگان به اعتبارنامه حسن آیت رای منفی می‎دهد. در نهایت او در 1 اسفند سال 1364 در سانحه هوایی که بنا بر روایت رسمی جمهوری اسلامی ایران اسقاط توسط جنگنده عراقی بوده است؛ به همراه 50 چهره نظامی و قضایی و نمایندگان مجلس کشته می‎شود.

دیدگاه

ویژه سیاست
سرمقاله
آخرین اخبار