یار نواب، معتمد امام/بازخوانی کارنامه مبارزاتی فضلالله محلاتی
فضلالله محلاتی اگرچه به سختی و با وساطت عباس مهاجرانی واعظ و نوشتن «تعهد» گذرنامه خود را گرفته بود اما با سید مصطفی خمینی در مکه دیدار کرد و به گفته او «سیدمصطفی خمینی در این سفر، شبها به مسجدالحرام میرفت و روی ریگها رو به کعبه مینشست،...اما بیشتر ایرانیان از ترس گزارشگران ساواک جرأت نزدیک شدن به وی را نداشتند.»
«اولین برنامه مبارزه من که همگام با فدائیان اسلام بود، مبارزه با آوردن جنازه رضاخان به ایران بود...طبق جلساتی که محرمانه داشتیم تصمیم گرفتیم که فجایع رضاشاه در مدرسه فیضیه بیان شود...قرار شد غسل شهادت بکنیم... یک اعلامیه مجملی هم در قم پخش شد...آن روز را همگی روزه گرفتیم. نفر اول سیدهاشم[حسینی] بود... من هم نفر پنجم-ششم بودم...متولی وقت آمد که جلوی ایشان را بگیرد، ولی مطلب روشن بود که چه میخواهند بگویند و مبارزه شروع شد... کار به جایی رسید که با تهدیدهایی که کردیم - هنگام عبور دادن جنازه از خیابانهای قم- از معممین حتی یک نفر حاضر نشد در خیابان باشد.
اعلام کردیم روزی که میخواهند جنازه را بیاورند اگر آن روز کسی در خیابان حاضر شود نابودش میکنند؛ بنابراین حتی یک نفر معمم حضور پیدا نکرد و اینها ناچار چند نفر از کفشکنهای صحن[حرم حضرت معصومه] را که ریش داشتند به سرشان عمامه گذاشتند و به عنوان روحانی همراه جنازه آوردند که بگویند روحانیان هم آمدند.» متن مذکور بخشی از گفتوگوی سیدحمید روحانی با فضلالله محلاتی در سال 1362 و 1363 است که از خاطرات و شروع فعالیت مبارزاتیاش در سال 1329 و همزمان با تشییع جنازه رضاخان در قم گفته است.
اغلب او را با تصویر و صدایش در روز 22 بهمن آنجا که پس از تصرف رادیو و تلویزیون پشت میکروفون میگوید:«بسماللهالرحمن الرحیم. این صدای انقلاب اسلامی ایران است... ملت غیور و شرافتمند ایران شکر خدایی را که بر ما منت نهاد و رژیم جنایتکار شاهنشاهی را در هم فروریخت...» به یاد میآورند؛ چهرهای که در کنار سیدمجتبی نوابصفوی و فدائیان اسلام فعالیت سیاسی را آغاز کرد و در ادامه در کنار چهرههایی مانند ابوالقاسم کاشانی قرار میگیرد و همچنین همراه انقلابیون تا پیروزی انقلاب در بزنگاههای مختلف حضور پیدا میکند.
پس از پیروزی انقلاب هم امام خمینی از او میخواهد که حاکم شرع دادگاههای انقلاب شود اما او با این بیان که «قضاوت از من بر نمیآید.» از پذیرش آن استنکاف کرد و صادق خلخالی در این مقام قرار میگیرد. اگرچه او در همه سالهای پس از آن از عملکرد خلخالی دفاع و از موانعی که مهدی بازرگان و دولت موقت در اعدام افراد بیشتری از وابستگان به حکومت پهلوی ایجاد کردند؛ انتقاد میکند(گفتوگو با سید حمید روحانی). در نهایت هم ابتدا نماینده مردم محلات در مجلس شورای اسلامی و پس از آن نماینده امام خمینی در سپاه میشود. در ادامه نگاهی به زندگی مبارزاتی و سیاسی او خواهیم داشت.
ورود به فعالیت و مبارزاه سیاسی
فضلالله محلاتی در سال 1309 در شهر محلات و در خانوادهای کشاورز و کاسب به دنیا آمد. به گفته خودش «پدر و مادرش بیسواد بودند و به خاطر جو فرهنگیای که در آن موقع وجود داشت، نمیگذاشتند بچهها به مدارس دولتی بروند.» بنابراین در سن ششسالگی به مکتب میرزا میرود و شش کلاس در آن درس میخواند. چون پدرش خواندن و نوشتن نمیدانست؛ به مغازه و باغ و صحرا میرود و به آنها در کار کمک میکند. در تابستان همان سالها آیتالله محمدتقی خوانساری و آیتالله رضا صدر و آیتالله خمینی و بسیاری از روحانیون دیگر به محلات میآیند و در گفتوگویش با روحانی به این نکته اشاره داشته است که با «آقا مصطفی[خمینی] به باغ و گردش میرفتم.» در همین زمان و در این ارتباطات او به تحصیل علوم دینی علاقهمند میشود.
محلاتی در این زمینه گفته است:«ناگهان عشق و علاقه بر من مستولی شد که بروم طلبه شوم. پدرم مخالف بود و من در کتابهای دعا جستوجو میکردم که ببینم چه دعایی موجب میشود که انسان حاجتش برآورده شود. یادم هست که در همان سال عمل امداوود را به جا آوردم؛ سه روز روزه ماهرجب با همان اعمال خاص، و حاجتم این بود که پدرم راضی شود... با گریه و زاری گفتم که میخواهم طلبه شوم و پدرم راضی نیست. آیتالله شهیدی عموی مرا خواست و به وی گفت که شما پدر ایشان را راضی کنید و من هم ایشان را سرپرستی میکنم... به هر حال عمویم پدرم را راضی کرد و من در سال 1324 عازم قم شدم.»
از جمله اساتید او آیتالله صدوقی، آیتالله منتظری، آیتالله مطهری، آیتالله مشکینی و اسدالله اصفهانی نورآبادی، مهدی حائرییزدی، میرزا ابوالفضل قمی، علامه طباطبایی، آیتالله بروجردی، آیتالله خوانساری، آیتالله آملی، آیتالله خمینی و... بودهاند. به گفته او در پی حضورش در حوزه علمیه قم، آیتالله خوانساری سرپرستی او را به عهده میگیرد و بیشترین رفت و آمدش به خانه او بوده است.
او در این باره با اشاره به فعالیتهای مبارزاتی آیتالله خوانساری در کنار آیتالله ابوالقاسم کاشانی «در زمان میرزای شیرازی» گفته است:«اجمالاً مرد با تقوا و شجاعی بود، به مبارزه هم معتقد بود. در نتیجه من این روح مبارزه را در درجه اول از ایشان گرفتم.» و البته آشناییاش با نوابصفوی هم در خانه او اتفاق میافتد. او درباره نوابصفوی میگوید:«اشخاص را خیلی تشجیع میکرد و جاذبه داشت.
روی همین جاذبه مرا هم به خودش جذب کرد و من چند سالی با فدائیان اسلام همکاری میکردم و در کنار درسی که میخواندم مبارزه را هم شروع کردم.» پس از آن هم او در کنار فدائیان اسلام در سال 1329 مانع از حضور روحانیون قم در تشییع رضاخان شد. او درباره این دوران چنین توضیح داده است:«هر جا که میرفتیم ماموران آگاهی قم دنبال ما بودند و پرونده و سابقه سیاسی من اولین برگهاش از همان جا شروع شد.» او پس از آن در پی اعلام پذیرش دوفاکتوی رسمیت اسرائیل از سوی دولت ایران در مبارزه و مخالفتهایی که فدائیان اسلام در این رابطه انجام دادند نیز حضور پیدا میکند.
در آن زمان نوابصفوی در سخنرانیاش در فیضیه اعلام میکند:«باید اول پهلوی را از بین ببریم تا بتوانیم با اسرائیل بجنگیم.» پس از این سخنرانی او و برخی طلبههای دیگر به خانه آیتالله خوانساری میروند و خواهان کمک به فلسطین و جنگ با اسرائیل میشوند و در دفتری نامشان را مینویسند که به جنگ بروند؛ پس از سروصداهای آنها برخی افراد بازداشت میشوند و آیتالله بروجردی که مدیر حوزه علمیه است با این اقدامات در فضای حوزه و برهم زدن آن مخالفت میکند و قرار بر این میشود که یاران نواب از حوزه اخراج شوند که با وساطت مرتضی حائرییزدی او میتواند در حوزه بماند.
آشنایی با آیتالله کاشانی
آیتالله کاشانی در 20 خرداد 1329 به دعوت دولت وقت و پس از انتخابات مجلس شانزدهم که او هم به عنوان نماینده به آن راه یافته بود، از تبعید بازمیگردد. پس از حضور او در تهران محلاتی جوان «خودش را به او معرفی» میکند. در این باره فضلالله محلاتی میگوید:«آن موقع درسم را میخواندم و بهخصوص پنجشنبه و جمعه میرفتم تهران و در خانههای مخفی با مرحوم نواب یا منزل مرحوم آیتالله کاشانی بودم. در این زمان مکرر از طرف مرحوم آیتالله کاشانی برای تبلیغ به شهرستان اعزام شدم.» مدتی در مشهد و سپس به آذربایجان میرود.
او که به عنوان نماینده کاشانی در این مناطق حضور داشت و از آیتالله خوانساری هم مجوز تبلیغ برای حضور در انتخابات را گرفته بود، در تبریز به منبر میرود و در مسجد جامع تبریز درباره مسائل روز و شرکت در انتخابات مجلس هفدهم سخنرانی میکند. او در این باره میگوید:«دو گروه آنجا با هم مبارزه میکردند، تیپ جبهه ملی و آیتالله کاشانی نقطه مقابل سلطنتطلبها بودند...از 9 نفر وکیل 5 نفر از ما بودند و آنها ناراحت شدند و توی مسجد ریختند. رئیس شهربانی وقت سرتیپ نخعی و فرمانده لشکر سرلشکر مقبلی اینها را مسلح کرده بودند... آنها آمدند برای کشتن من... مرا از نقطهای فراری دادند.»
در زمان قیام 30 تیر که به حکم جهادی آیتالله کاشانی انجام شد، در سبزوار بود و به گفته خودش اینجا هم «میخواستند او را بکشند و او فرار کرده است.» همان سال با اقلیم سادات شهیدی دختر سیدجلال شهیدی محلاتی ازدواج میکند و اگرچه به تهران رفت و آمد دارد و ارتباطش با کاشانی را ادامه میدهد اما تا زمان کودتای 28 مرداد 1332 فعالیت سیاسی و مبارزاتی چندانی انجام نمیدهد. او درباره رابطه آیتالله خمینی و آیتالله کاشانی در این زمان میگوید:«وقتی آیتالله کاشانی بیمار بود در خانهای در دزاشیب استراحت میکردند و امام تهران بودند، ما با ماشین یکی از رفقا رفتیم امام را سوار کردیم، بردیم دیدن مرحوم آیتالله کاشانی... برای آیتالله کاشانی دعا خواندند. آیتالله کاشانی فرمودند...«به جدم قسم شما خیرالموجودین و امید ملت هستید.»»
فوت آیتالله بروجردی و همراهی با امام
«آقای مولایی به ایشان[امام خمینی]گفتند ما رساله شما را میخواهیم، ما مقلد شما هستیم. بالاخره رساله ایشان را گرفتند و طلبهها با پول خودشان آن را چاپ کردند...[ما دور و بر امام جمع شده بودیم.](خاطرات و مبارزات شهید محلاتی/ مرکز اسناد انقلاب اسلامی)» در پی فوت آیتالله بروجردی اسامی چندین چهره برای مدیریت حوزه و مرجعیت شیعیان مطرح شد؛ از جمله این چهرهها آیتالله خمینی بود که بسیاری از روحانیون جوان بهویژه آنها که نگاه مبارزاتی با حکومت داشتند؛ دور او جمع شدند و فضلالله محلاتی هم یکی از آنها بود.
او درباره گسترش روابطش با آیتالله خمینی میگوید:«[یک روز فردی پولی را در اختیار من گذاشت که به آقایان قم بدهم] من پول را در محضرشان[امام]گذاشتم. ایشان گفتند این پول سهم امام است نه مال من و مال شما... از ایشان خواستم که اگر اجازه بدهند من همانطور که مورد نظر ایشان است در گرفتن سهم امام عمل کنم. ایشان به خط مبارک خودشان همان روز اجازه برای من صادر کردند...».
سال 1340 او به تهران میآید و در جلسات درس سیداحمد خوانساری و جلسات درس خصوصی مرتضی مطهری شرکت میکند. همزمان با تغییر و تحولات در حوزه به مرور رابطه محلاتی با آیتالله خمینی چنان افزایش مییابد که وقتی لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی مطرح میشود و ایشان به مخالفت با آن میپردازد؛ تلگرافی که آیتالله خمینی خطاب به نخستوزیر وقت، اسدالله علم نوشته میشود به محلاتی میسپرد و به گفته خودش«کارش از همان موقع شروع شد.» او اعلامیههای آیتالله خمینی را به تهران میآورد و با گروه «ارگان مخفی» که در رأس آن حسین مصدقی که کارش فروش کاغذ بود، آن را چاپ و پخش میکند. با پخش دومین اعلامیه با افرادی مانند حبیبالله عسگراولادی، مهدی عراقی، صادق امانی و آنهایی که بعداً موتلفه اسلامی را راه میاندازند، آشنا میشود و کمکم مشکل مالی چاپ و توزیع اعلامیهها هم حل میشود.
در نهایت مصوبه انجمنهای ایالتی و ولایتی با این اعتراضات لغو میشود. محلاتی در این بین حامل متنی بود که با تایید آیتالله خمینی و سایر علمای قم قرار شد در پی الغای این مصوبه در روزنامهها منتشر شود. در قضیه رفراندوم انقلاب سفید هم محلاتی به عنوان رابط بین آیتالله خمینی و آیتالله بهبهانی در قم و تهران بود. او درباره جلسهای که در قم و میان علما برگزار شد چنین تعریف میکند:«بعد از جلسه من تا خانه ایشان را همراهی کردم، در بین راه امام فرمودند: من این دفعه با شاه طرفم، میدانم اگر اقدام کنم مرا تنها میگذارند و عقب میکشند... آقای شریعتمداری میگوید من میترسم پلیس در خانهمان را بزند... بروید به آقایان بگویید: خطر دارد! خطر زندان دارد! خطر کشته شدن دارد!...»
پس از آن محلاتی به تهران میرود و موضوع را مطرح میکند و البته حمایتهای چندانی صورت نمیگیرد؛ گرچه اعتراضات به رفراندوم و اصول آن از سوی علما به اشکال و در موضوعات مختلفی از اصلاحات ارضی تا حضور زنان انجام میگیرد.
اولین بازداشت محلاتی در 4 بهمن 1341 انجام میگیرد و او را به قزلقلعه میبرند و 4 روز در آنجا میماند و سپس او را آزاد میکنند. پس از آن حادثه فیضیه رخ میدهد. او درباره این رخداد گفته است:«در آن زمان ما در تهران بودیم، وقتی که همان شب یا فردا شب به قم رفتیم دیدیم که عدهای از دوستداران امام آمدهاند که ایشان را یک جایی مخفی کنند.
امام فرمودند:«همه تان بروید بیرون، من از جایم تکان نمیخورم.» همان جا ثابت ماندند و یک نقطه اتکایی شدند برای بقیه.» با رسیدن به محرم برنامه روشنگری وعاظ و روحانیون به پیشنهاد آیتالله خمینی در دستور کار طلاب قرار میگیرد و محلاتی در روز هشتم در خانه آیتالله خمینی به خواست ایشان بالای منبر رفت. او درباره این سخنرانی چنین تعریف کرده است:«من منبر را به حول و قوه الهی شروع کردم و خیلی شدید، حملات رژیم به مدرسه فیضیه و تجاوزاتشان را برشمردم. جمعیت خیلی زیاد بود و بعد هم امام فرمودند:«من روز عاشورا میخواهم به مدرسه فیضیه بروم. شما بیایید آنجا و سخنرانی کنید»
اما من باید به تهران میرفتم.» محلاتی در آن جلسه حضور پیدا نمیکند. بعد هم که شب دوازدهم محرم و شب پانزدهم خرداد و شروع اعتراضات رقم میخورد. او و مطهری در خیابان پیروزی بالای منبر رفتند. همان شب مطهری بازداشت میشود و محلاتی در خانهای مخفی میشود و چند روزی در آنجا میماند. خبر دستگیری امام و کشتار مردم را در این خانه میشنود. او دو ماه مخفی میشود اما به نامهنگاری با آیتالله شریعتمداری میپردازد و از فجایع سخن میگوید. البته قاصد بازداشت و این نامهها به مقصد نمیرسد و اگرچه قاصد محل اختفا را لو میدهد او پیش از رسیدن ماموران آنجا را ترک میکند.
گواهی اجتهاد امام
با دستگیری امام خمینی و نگرانی از نحوه برخورد با او، فضلالله محلاتی و برخی دیگر از روحانیون درصدد بر میآیند که با گرفتن گواهی اجتهاد امام از سوی 4 مرجع تقلید از «مصونیت مراجع» برای او استفاده کنند. آیتالله خمینی در 12 مرداد 1342 آزاد میشود و به خانه شیخ عباس نجاتی برده میشود. ساعاتی پس از ورود او به این خانه محلاتی نیز به آنجا میرود و آنجا میماند. از آن پس تا همهی مدتی که امام در محدودیت در خانههای تحت نظر ساواک است، محلاتی همچنان ارتباطش را حفظ میکند و با هماهنگی سیدمصطفی خمینی به پخش اعلامیه و... میپردازد.
محلاتی در ماه رمضان همان سال به قم میرود و سخنرانیهای تندی علیه حکومت پهلوی انجام میدهد تا جایی که در اسناد ساواک درباره او در این برهه زمانی آمده است:«محلاتی جزء دسته فدائیان اسلام سابق و از طرفداران سرسخت[امام]خمینی است.» فضلالله محلاتی میگوید که با «انتشار اخباری درباره تصویب قانون کاپیتولاسیون او و احمد مولایی اطلاعات آن را به آیتالله خمینی میرسانند.» و در پخش اعلامیه و برنامهریزی برای اعتراض به کاپیتولاسیون در کنار هیئتهای موتلفه حضور پیدا میکند.
با تبعید آیتالله خمینی به ترکیه در 13 آبان 1343 محلاتی به ساواک احضار میشود. او در این باره میگوید که در این احضار با ادبیات توهینآمیزی به او میگویند که آیتالله خمینی درگذشته است و او را از هر گونه اقدام اعتراضی منع میکنند. با این حال اعتراضات با پخش اعلامیه و تلگرافها و تعطیلی بخشی از بازار انجام گرفت و محلاتی هم در سخنرانی تندی در نیمهشعبان به این موضوع میپردازد و در پایان هم برای آیتالله خمینی دعا میکند و همین موضوع موجب بازداشت دوباره محلاتی در 28 آذر میشود. براساس اسناد ساواک او به دلیل «اقدام ضدامنیت داخلی مملکت» بازداشت شده است.
او در تاریخ 14 دی 1343 از زندان قزلقلعه آزاد میشود. محلاتی چند روز بعد از آزادی در هیئت اتفاقیون در خانه قاسم فروزنده سخنرانی میکند و اگرچه هیئتی خانگی بود، باردیگر بازداشت میشود و 8 ماه زندانی و منع منبر میشود. در این دوران او با افرادی مانند احمد کافی و محمدمهدی ربانیاملشی و سیدمهدی امامجمارانی همبند بوده است. پس از مدتی موسی قمی در بازداشتش مدعی میشود که اعلامیه آیتالله خمینی را با حفظ کردن مفاد آن به محلاتی رسانده است و عامل انتشارش او بوده است. همین موجب میشود 2 روز قبل از جشن تاجگذاری محمدرضاشاه بازداشت و تا 2 روز بعد از آن آزاد نشود.
او در سال 1346 با وجود سوابقی که داشت گذرنامهاش برای رفتن به مراسم حج صادر میشود و با وجود تاکید تهامی، مامور ساواک در حج که در مراسم دعا برای شاه حضور پیدا کند، او از این اقدام اجتناب میکند. پس از آن به نجف و به دیدار آیتالله خمینی و سیدمصطفی خمینی میرود و برای ادامه مسیر مبارزاتی به گفتوگو با ایشان میپردازد.
بازداشت دوباره به جرم ارتباط با مجاهدین خلق
او دوباره در دی 1351 به جرم کمک مالی به سازمان مجاهدین خلق بازداشت شد اما سندی دال بر این کمک پیدا نمیشود و 19 بهمن او را آزاد میکنند. پس از آن ساواک برای قطع ارتباط مالی آیتالله خمینی با طلاب و پرداخت شهریه بسیاری از وکلای مالی و چهرههای مرتبط با او از جمله محلاتی را بازداشت میکند و او یک ماه در بازداشت میماند. او در همین سال برای مدتی به دلیل برگزاری جلسات روحانیون نیز بازداشت میشود و به قزلقلعه فرستاده شد اما او پس از این آزادی این جلسات را ادامه میدهد.
دیدار دوباره با سیدمصطفی اینبار در مکه
فضلالله محلاتی تلاشش این بود که هر سال به مراسم حج برود و معمولاً از آن طرف سری به نجف هم میزد. در سفر به مکه گاهی وجوهاتی که به کمک مرتضی مطهری و آیتالله طالقانی برای کمک به مبارزان فلسطینی جمعآوری میشد به دست آنها میرساند. سال 1353 سفر به مکه برای او متفاوت از هر سال بود؛ او در این سال فرصت دیداری با سیدمصطفی خمینی در مکه را پیدا میکند. محلاتی اگرچه به سختی و با وساطت عباس مهاجرانی واعظ و نوشتن «تعهد» گذرنامه خود را گرفته بود اما با سید مصطفی خمینی در مکه دیدار کرد و به گفته او «سیدمصطفی خمینی در این سفر، شبها به مسجدالحرام میرفت و روی ریگها رو به کعبه مینشست،...اما بیشتر ایرانیان از ترس گزارشگران ساواک جرأت نزدیک شدن به وی را نداشتند.»
پس از این دیدار و بازگشت به ایران او توسط کمیته ضدخرابکاری بازداشت میشود. اگرچه او روزهای زیادی را در بازداشت نمیماند اما تا چند ماه قبل از پیروزی انقلاب ممنوعالمنبر میشود. از این به بعد او به ساخت و مدیریت مسجد بزرگی در محله سرآسیاب تهران و حسینیهای در میدان شهدا مشغول شد و همزمان با آن انتشار اعلامیههای آیتالله خمینی را در پیش گرفت.
جیمی کارتر و فضای باز سیاسی
روی کار آمدن جیمی کارتر در آمریکا و اعمال فضای باز سیاسی در کشورهایی مانند ایران از نگاه محلاتی عاملی شد که «دامنه افشاء جنایات رژیم پهلوی» را تشدید کرد و «فعالیت نیروهایی مانند جامعه روحانیت مبارز که سالها در خفا مشغول به اقدامات انقلابی بودند»، به فضای عمومی کشاند (اعلام تشکیل رسمی سال 1356) و او اولین دبیرکل جامعه روحانیت مبارز شد.
محلاتی در این زمان با ترتیب دادن جلساتی که در آن «هاشمیرفسنجانی، محمد بهشتی و مرتضی مطهری مشاور عالی جامعه روحانیت مبارز بودند» به هماهنگی برنامههایی مانند دریافت اعلامیهها از نجف، انتقال مبالغ مالی، ارسال و دریافت پیامهای امام خمینی میپرداختند. (خاطرات و مبارزات شهید محلاتی/مرکز اسناد انقلاب اسلامی).» در پی همین جلسات او در بهار 1357 هم بازداشت و به زندان کمیته مشترک برده میشود.
او درباره این دوره از زندانش میگوید:«دیگر شکنجه در کار نبود، نفوذ و تاثیر ماموران ساواک از بین رفته بود و فحاشی به زندانیان، جای خود را به احترام داده بود.» البته او معتقد بود که «سطح مبارزات انقلابی به حدی رسید که شاه در پی دلجویی برای جلوگیری از اوجگیری بیشترش بود.» او پس از این دوره بازداشت به منبر بازگشت و از نیمه مرداد تا نیمه شهریور به سخنرانیهای عمومی پرداخت.
از 17 شهریور 57 تا پیروزی انقلاب
محلاتی و اعضای جامعه روحانیت مبارز پس از راهپیمایی 13 شهریور که در روزعید فطر برگزار شده بود، قصد بر این داشتند که این اعتراضات را ادامه دهند. بنابراین با صدور اعلامیهای قرار بر این شد 16 شهریور مردم به راهپیمایی بپردازند و مردم در این اعتراضات شعار مرگ بر شاه سر دادند اما برخوردی صورت نگرفت. برای روز 17 شهریور اگرچه جامعه روحانیت اعلام کرد که تجمعی در کار نیست اما گروهی برای آن روز اعلام برنامه کردند و واقعه 17 شهریور و کشتار مردم از سوی حکومت صورت گرفت. گرچه چهرههایی مانند محمد مفتح در پی این اعتراضات دستگیر شدند اما محلاتی توانست باردیگر مخفی و از دستگیری در امان بماند.
ماههای منتهی به انقلاب
کمی پیش از مصاحبه آیتالله خمینی با روزنامه لوموند، محلاتی به خانه احمد صدرحاجسیدجوادی دعوت میشود. او درباره این جلسه از حضور چند نفر از اعضای نهضت آزادی و تلاش آنها برای ارتباط با آیتالله خمینی در راستای جلوگیری از حمله به آمریکا در گفتوگویش خبر داده است که البته «محلاتی با حاضران در جلسه مخالفت میکند و پیام مذکور را به امام منتقل نمیکند.»
در همه روزهای حضور آیتالله خمینی در پاریس محلاتی هم علاقه داشته برای دیدار به آنجا برود اما به دلیل برنامه مبارزاتی که برای خود تعریف و وظایف اجراییای که داشت، چنین فرصتی پیدا نمیکند. او در تهران و قم به دنبال همراهسازی مراجع تقلید از جمله آیتالله محمدرضا گلپایگانی، آیتالله شریعتمداری و... میپردازد و در برگزاری اغلب تجمعات اعتراضی و راهپیماییها هم فعال است. مثلاً به گفته محلاتی پس از اینکه در 19 آذر 57 راهپیمایی به دعوت نهضت آزادی انجام میگیرد و در آن به توصیه آیتالله طالقانی شعار «مرگ بر شاه» گفته نمیشود.
او و جامعه روحانیت روز 20 آذر راهپیمایی برگزار میکنند و از شعارهای اصلیشان «مرگ بر شاه» است و خود محلاتی نیز از تشویقکنندگان مردم به گفتن این شعار است. در پس این روزها اعتصابات نیز آغاز میشود و دور جدید فعالیت محلاتی این بار با همکاری مهدی کروبی و سیدعلی غیوری برای تامین حقوق کارگران سهیم در اعتصابات است. آنها با جمعآوری کمکها از بازار و مردم، مانع از بروز مشکل در معاش کارگران میشوند.
تشکیل کمیته استقبال
«یک روز صبح زود با تماس تلفنی آقای مطهری از قصد امام خمینی برای بازگشت به ایران خبردار میشوم(گفتوگو با حمید روحانی).» محلاتی و برخی دیگر با اصل بازگشت آیتالله خمینی در چنین شرایطی مخالفت میکنند... زیرا معتقد بودند اگر به ایران برگردند، ممکن است با خطر جانی مواجه شوند. با این حال تصمیم امام قطعی بود و آنها کمیته استقبال را راه انداختند و مرتضی مطهری، محمد مفتح و فضلالله محلاتی بهعنوان مسئولان کمیته استقبال انتخاب شدند و فقط محلاتی کسی بود که در تمام زمان حضور امام خمینی در مدرسه رفاه بر جریان امور نظارت و در آنجا حضور داشت.
او در بیان اقداماتش در کمیته علاوه بر هماهنگیها گفته است که وقتی تیمسار مقدم، آخرین رئیس کل ساواک به ستاد استقبال مراجعه کرد و پیشنهاد ماشین ضدگلوله داد با آن مخالفت تندی کرده است و خود به تهیه ماشین ضدگلوله و حتی هلیکوپتر اقدام کرد.
پیروزی انقلاب
امام خمینی 12 بهمن به ایران آمد و تا 22 بهمن مسیر برای شروع یک نظام دیگر در ایران هموار شد. عصر روز 22 بهمن محلاتی به همراه 4 فرد مسلح به یک ایستگاه رادیو در نزدیکی سیدخندان رفت و ساعت 17:15 دقیقه وارد ایستگاه شد و به کمک یکی از مهندسان مشغول به کار در آنجا، رادیو را برای بیان پیام انقلابیون آماده کرد: «بسمالله الرحمن الرحیم،این صدای انقلاب ایران است...».
انقلاب پیروز شد و امام خمینی از او خواست مسئولیت رسیدگی به پروندههای مسئولان حکومت سابق را قبول کند اما او نپذیرفت و مسئولیت به خلخالی سپرده میشود.پس از آن او بهعنوان معاون محمدرضا مهدویکنی در کمیته انقلاب فعالیت میکند و در شهریور 1358 هم به همراه محیالدین انواری به سرپرستی کاروانها و زائران حج منصوب میشود و در 28 خرداد به عنوان نماینده امام خمینی در سپاه پاسداران منصوب میشود.
او در انتخابات اولین دوره مجلس نیز به عنوان نماینده مردم محلات حضور دارد و به همراه احمد سلامتیان و مهدی بازرگان به اعتبارنامه حسن آیت رای منفی میدهد. در نهایت او در 1 اسفند سال 1364 در سانحه هوایی که بنا بر روایت رسمی جمهوری اسلامی ایران اسقاط توسط جنگنده عراقی بوده است؛ به همراه 50 چهره نظامی و قضایی و نمایندگان مجلس کشته میشود.