نگران آتش نفاق/درباره آرا و مواضع مهدی بازرگان در سی امین سالگرد درگذشت او
مهدی بازرگان: میدانیم که تا همکاری و گذشت و هماهنگی میان رجال و مخصوصاً روشنفکران و رهبران ما وجود نداشته باشد، نهتنها تشکیل جبهههای نیرومند مبارز میسر نمیشود، بلکه به فرض معجزه و نبوغ و با وجود مقتضیات مختلف پس از حصول موفقیتهای اولیه، خانه های استقلال و آبرو که به خون دل و فداکاری برپا شده باشد، با آتشِ نفاق و جدایی و خودخواهیها به زودی نابود میشود.
«شاید در هیچ جای دنیا فردیت و خودیت (اگر این اصطلاح قابل استعمال باشد) به اندازه ایران نیست. ما وقتی که نخواهیم و نتوانیم دور هم جمع شده، همکاری و همراهی نمائیم، نه مواهب طبیعی و درآمدهای ملی ما را خوشبخت خواهد کرد، نه از علم و فن بهرهای خواهیم گرفت و نه از هوش و بینائی؛ و نه حسن تشخیصهای سیاسی رفع گرفتاریهایمان را خواهد کرد... در تاریخ باستان و مخصوصاً در سنوات اخیر، مزه این خصلت ملّی! تشتت و تفرقهها را خوب چشیده و میدانیم که تا همکاری و گذشت و هماهنگی میان رجال و مخصوصاً روشنفکران و رهبران ما وجود نداشته باشد، نهتنها تشکیل جبهههای نیرومند مبارز میسر نمیشود، بلکه به فرض معجزه و نبوغ و با وجود مقتضیات مختلف پس از حصول موفقیتهای اولیه، خانههای استقلال و آبرو که به خون دل و فداکاری برپا شده باشد، با آتشِ نفاق و جدایی و خودخواهیها به زودی نابود میشود؛ اگر دشمن خارجی و ایادی داخلی او نیز جرأت یا فرصت خرابکاری را نکنند، خود ما به دست همدیگر به زودی آن را متلاشی خواهیم کرد...»
این متن بخشی از سخنان مهدی بازرگان، چهره سیاسی ملی-مذهبی و نخستوزیر دولت موقت است که در سال 1336 مطرح کرده و بعدها در ماهنامه «حکمت» منتشر شد. جمله به جمله این مطلب با نقد به جامعه و مردم که ناکام در وحدت و وفاق هستند، پیش رفته است؛ موضوعی که ضرورتش در همه سالهای پس از انقلاب از سوی برخی چهرههای سیاسی بهویژه آنها که یک سر فعالیتشان در جامعه و در میان مردم بوده است، مطرح شده است. برخی از این چهرهها در منش و روششان شاهد توجه آنها به این موضوع و نگرانیشان از گسستها و فاصلهها بهویژه بین مردم و دولت بودهایم؛ از جمله این چهرهها مهدی بازرگان و شاید افرادی همچون سیدمحمد خاتمی، ابراهیم یزدی و... باشند (البته بسیاری افراد دیگر هم با همین منش هستند اما به دلیل تلاش این دو چهره یکی پس از حوادث 88 و دیگری در سالهای فعالیت دولت اصلاحات با مجله «وفاق ملی» در این مسیر هدفمند ورود کردهاند) البته که این افراد بیش از آنکه نزدیک به هسته سخت قدرت باشند، تلاشهای خودشان، تفاوت نگاهشان و البته جبر سیاسی آنها را از آن دور ساخته است و نگاهشان به اجتماع همواره اثرگذار بر رفتارشان بوده است.
حالا هم مسعود پزشکیان، رئیسجمهور وقت «وفاق ملی» را شعار و گویا گفتمان دولتش انتخاب کرده است؛ با این تفاوت که برخلاف گذشتگان حالا با پذیرش شعارش، هم از سوی بخشی از حاکمیت و هم از سوی بسیاری از فعالان سیاسی و اندیشمندان روبهرو شده است. تلاش برای ایجاد وفاق و نزدیکی و ممانعت از شقاق و تفرقه در چهرههای سیاسی مانند بازرگان و... که کارکشته دنیای سیاست بوده؛ پیش از اینها قابل مشاهده است و حالا به مناسبت سیامین سالگرد درگذشتش به نمونههایی از این تلاش او برای جلوگیری از گسستها پرداختهایم.
او موجبات وضع موجود (آن زمان) کشور را «نداشتن هدف واحد» عنوان کرده است و در مطلب خود آورده است:«چون همه خود را و راحت و انتفاع و نجات شخصی را طالبیم، پس به تعداد نفوس در این کشور، هدف و مقصد وجود دارد و چون به یکدیگر دروغ میگوییم و خیانت میورزیم، اگر منافع خصوصی هم به طور موقت ایجاب مشارکت و اتحاد نماید، از آن میگریزیم. هرگاه بهطور استثناء در موارد خاص، یا در اشخاص خوب، وحدت هدف و حُسننیت پیدا شود، چون راه و رسم همکاری را بلد نیستیم و اصولاً مرد کار و اثر نمیباشیم، در اجتماعمان نتیجه و گرمی نمیبینیم، بنابراین به زودی از هم میپاشیم...»
تلاش برای وفاق در پیش از انقلاب
سال 1332 وقتی دولت ملی محمد مصدق با کودتای 28 مرداد سقوط کرد؛ از جمله چهرههایی که برای هدفی که مدنظر داشت - یعنی بهبود وضعیت مردم در فضای کار خود، ریاست شرکت آب و فاضلاب - بازرگان بود البته تا زمانی که به او به دلیل ارتباط با اعضای جبهه ملی انتقاد و یا ارتباط با ملیون را مطرح کردند؛ پس از اجبار در تصمیمگیری او از جمله چهرههایی بود که در کنار آیتالله زنجانی نهضت مقاومت ملی را در پیش گرفت و اگرچه بعدها در سال 1341 نهضت آزادی را با یدالله سحابی و آیتالله محمود طالقانی راه انداخت و جبهه ملی از پذیرش آنها در زیرمجموعه تشکلهای سیاسیاش اجتناب کرد اما در روابط او همیشه توانایی ارتباط حداکثری با نگاهها و نظرات متفاوت را داشت؛ چنانچه اگرچه دیگر عضو جبهه ملی نبود اما با بسیاری از سران و رهبران آن ارتباط خودش را حفظ کرد و در تصمیمگیریهای بعدی چهرههای ملی هم، او از جمله افراد مورد اعتماد آنها بود؛ چنانچه در نامه 3 امضایی «شاپور بختیار، داریوش فروهر و کریم سنجابی» که در 22 خرداد 1356 منتشر شد و در آن خطاب به محمدرضا پهلوی گفته شده بود که «برای نجات کشور به حکومت استبدادی پایان دهد و اصول مشروطیت را تمکین کند»، نویسنده این نامه بازرگان بودهاست و چون قرار بود امضاکنندگان بیشتر باشند او آن را امضا نکرد.
در خاطراتی که چهرههای مختلف سیاسی از ملیون تا برخی از مذهبیون درباره بازرگان مطرح کردهاند، معمولاً سخنانشان حول تلاش او برای نزدیکسازی و از بین بردن تفرقهها بود. حتی آنجا که او پس از انتشار بیانیهای تحت عنوان «انقلاب چیست و انقلابی کیست» به همراه آیتالله طالقانی و عباس شیبانی بازداشت و به زندان قصر برده شد. او در دادگاه خطاب به شاه میگوید:«ما آخرین گروهی هستیم که با زبان قانون با شما صحبت میکنیم، این پیام را به شخص اول [مملکت] برسانید.» و البته اگرچه آن روزها همزمان با درگیریها بر سر رفراندوم انقلاب سفید شاه بود؛ اما هنوز چهرههایی مانند بازرگان امید داشتند که حکومت به تلاش برای ایجاد انسجام روی آورد و عملاً در جایگاه منتقد حاکمیت بودند تا مبارز علیه حکومت.
به هر حال این رفراندوم آن هم پس از آنکه در روزهای منتهی به 6 بهمن، محمدرضا پهلوی درباره مخالفان رفراندوم با لحن توهینآمیز سخن گفت و در نهایت هم با بیتوجهی به تنوع نگاهها و برداشتها از سوی چهرههای سیاسی و مذهبی آن رفراندوم را برگزار کرد، آتش به خرمن مخالفتها انداخت تا جایی که عملاً آن اتحاد و وفاق نه در کنار حکومت بلکه در برابر آن شکل گرفت.
به عبارتی از همین نقطه زمانی، چهرههای نگران برای آینده کشور از مخالف به مبارز تبدیل و تلاش برای وفاقشان از حول چانهزنی با حکومت به مبارزه با حکومت و در جمع انقلابیون شکل گرفت و یکی از چهرههای موثر در اتحاد مردم همین مهدی بازرگان با ایجاد تشکل نهضت آزادی و نزدیکسازی دانشجویان و روشنفکران با مذهبیون بود. عملاً او در کنار آیتالله طالقانی و یدالله سحابی پل ارتباطی این دو جریان و موجب کاهش اختلافات با همین رویاروییها شد.
تلاش برای ایجاد وفاق پس از پیروزی انقلاب
مهدی معتمدیمهر از اعضای دفتر سیاسی نهضت آزادی ایران، در گفتوگو با هفتهنامه «صدا» درباره علت «کنارهگیری بازرگان از دولت موقت» گفته بود:«رقابتهای ناشی از جاهطلبیها و بیوفاییهای همراهان قدیم و تلاش برای تبدیل این روحیه به وفاق و همدلی»، از جمله عوامل اصلی بود. براساس خاطرات بسیاری از چهرههای نزدیک به بازرگان، هم در روزهای منتهی به انقلاب و هم در روزهای پس از پیروزی انقلاب و این جنبش عظیم شکلگرفته در سال 57، از جمله خصایص روحی او تلاشی بود که او برای جمع نگاه داشتن افراد زیر پرچم انقلاب و کاهش هزینهها داشت؛ آنجا که او به عنوان نخستوزیر دولت موقت با حکم امام خمینی با شاپور بختیار آخرین نخستوزیر محمدرضا پهلوی به رایزنی میپردازد؛ آن هم در شرایطی که پیش از این و به گفته اعضای جبهه ملی بختیار برخلاف توافق این تشکل، نخستوزیری شاه را پذیرفته بود.
به عبارتی افرادی مانند بازرگان بهعنوان چهره مورد اعتماد امام خمینی، کریم سنجابی، عباس امیرانتظام تلاششان را کردند که چادر نظامی که با انقلاب شکل میگیرد؛ برای حضور اکثریت حتی چهرههایی مانند بختیار هم فراهم باشد؛ مسئلهای که در پی بازگشت امام خمینی و بحثهایی که از سوی همراهان و انقلابیون مطرح شد بینتیجه ماند. در ادامه مسیر هم مشهور است که بازرگان هرجا که دستش میرسید، در این مسیر کاهش اختلافات و وفاقها گام بر میداشت.
مثلاً او پس از استقرار جمهوری اسلامی ایران هم در پی برخوردها و اعدامها همچون آیتالله طالقانی در تلاش بود مانع از تندرویها شود تا در نهایت آنچه به عنوان جمهوری اسلامی شناخته میشود با جلب حداکثر افراد و نیروهای سیاسی و اجتماعی شکل گیرد. چنانچه او و ابراهیم یزدی در پی شنیدن اخبار مرتبط با اعدامها توسط صادق خلخالی که احکامی حداکثری داده بود؛ به سراغ امام خمینی رفتند تا مانع آن شوند یا وقتی درباره تصمیمش به استعفا از دولت تحلیل میشود او در ضرورت حفظ وفاق و جلوگیری از اتفاقات ناشی از چنددستگی این کار را انجام داده است. پس از آن هم در فرازونشیب دهه 60 و ابتدای دهه 70 و تا زمان مرگش در زوریخ بسیاری از نشست و برخاستها و تا آن زمان که امکان سخنرانی برایش وجود داشت؛ درباره هشدار به حذفها و ضرورت حفظ افراد در حاکمیت سخن گفته است.
سخن آخر
بالاخره فعالیت سیاسی و اجتماعی همه افراد با ایراداتی همراه است و کسی را نمییابیم که مبرا از اشتباه باشد. در این بین هم احتمالاً در پس همین مطلب بسیاری از ما به این نتیجه برسیم که او اگر خواهان وفاق و حفظ گروههای سیاسی آن زمان زیر پرچم نظام بوده است؛ اولین کاری که نباید میکرد همین استعفا و خروجش از حاکمیت بود؛ حتی اگر واقعاً براساس نامه استعفای کریم سنجابی، وزیر این دولت دخالتها مانع از پیشبرد برنامهها میشده است.
به عبارتی برداشت از این موضوع وجود دارد که او با کنار کشیدنش فرصت را از همفکران و همجریانیهایش گرفته است؛ البته که او پس از خروجش از دولت در انتخابات مجلس اول شرکت کرد و با این تصور که میتواند در مسیر طبیعی سیاستورزی به ادامه حیات سیاسی تحت تشکل نهضت آزادی ایران بپردازد، چنین تصمیماتی گرفته است. در این بین و در راستای شکلگیری وفاق او علاوه بر منش در اندیشه، به این موضوع توجه داشته و پس از درگذشتش در سال 73 هم نهضت آزادی، هم در زمان او و هم در دوران پس از او به موضوع وفاق توجه کرده است و برگرفته از نگاه رهبران سهگانه این تشکل تعاریف خود را از وفاق بیان داشته است.
چنانچه در پی همین نگاه پس از طرح موضوع «وفاق ملی» از سوی پزشکیان محمدحسین بنیاسدی، دبیرکل فعلی نهضت آزادی و محمد توسلی دبیرکل سابق آن به سرعت به تبیین این اصطلاح و گفتمان بنا بر دیدگاه و منش و روش آن سه رهبران سیاسی و موسساناش در سال 1340 (آیتالله طالقانی، مهدی بازرگان و یدالله سحابی) پرداختند و از وفاق تاکتیکی و استراتژیکی تا وفاق همدلانه را تعریف کردهاند که علاوه بر اینکه برای گذر از مشکلات بر ضرورت وفاق و جمع شدن همه نگاهها برای عبور از پیچ موجود و مشکلاتی که با آن رودررو هستیم، اشاره میکنند و یا آن را در برنامههای پیشبرد اهدافشان از لحاظ سیاسی و دموکراتیک ضروری و قطعی میدانند؛ بر اخلاقی بودن وفاق به عنوان یک حُسن نیز تاکید دارند.
بازرگان شاید در اختلافات نهضت با جبهه ملی و تصمیمات این تشکل با انتقاداتی روبهرو شده باشد و شاید در موضوع انقلاب و حرکات انقلابی و فاصله گرفتن از اعتدال در انقلاب و پیوستن به انقلابیون هم با اما و اگرهایی روبهرو باشد و قطعاً درباره تصمیماتش در زمینه استعفا هم همانطور که گفتیم؛ سوالاتی را در اذهان ایجاد کرده است اما هر کاری که کرده و هر تصمیمی که گرفته باشد، قطعاً او از جمله چهرههایی است که میتوان از منش او برای حرکت به سمت وفاق ملی یاد کرد.