| کد مطلب: ۲۳۲۶۷
نگاه نازل قالیباف به مفهوم بلند وفاق

علی ربیعی در اعتماد نوشت:

نگاه نازل قالیباف به مفهوم بلند وفاق

به گزارش هم‌میهن، علی ربیعی طی یادداشتی با عنوان «روش‌شناسی وفاق» در روزنامه اعتماد نوشت:

علی ربیعی مفهوم وفاق را از منظر آکادمیک در شرایط امروز جامعه ایرانی تحلیل می‌کند

مهدی بیک اوغلی

هر دولتی با کلید واژه خاصی در ناخودآگاه جمعی جامعه ثبت می‌شود. از این منظر در دولت مسعود پزشکیان، کلیدواژه‌هایی چون «وفاق» و «آشتی ملی» بیشتر طنین‌انداز می‌شود. اما هر اندازه بیشتر از عمر دولت چهاردهم می‌گذرد، ابهامات درباره مفهوم و معنای وفاق نیز بیشتر می‌شود. هر طیف سیاسی و فکری در ایران از ظن خود، معنای این واژه را تفسیر کرده و برای آن معنا ارائه می‌کند. برای اصولگرایان، وفاق به معنای تشکیل شرکت سهامی عام است که در آن هر طیفی، باید سهم خاص خود را برداشت کند و اگر این گونه نشود در زمره خاسران خواهند بود! شاید به همین دلیل باشد که طیف‌های رادیکال جناح راست از دولت گلایه می‌کنند که چرا به اندازه نواصولگرایان و اصولگرایان میانه از دولت بهره نداشته‌اند! برای سایر طیف‌های میانه و نحله‌های مختلف هم وفاق از منظر معنا‌شناسی، تعاریف خاص خود را دارد. در یک چنین شرایطی لازم است موضوع وفاق از منظر آکادمیک و پدیدارشناسانه نیز مورد ارزیابی قرار بگیرد. مهم‌تر از آن ضروری است که بدانیم رییس‌جمهور درباره وفاق چگونه می‌اندیشد و چه تعریفی از وفاق دارد؟ برای علی ربیعی و بسیاری از متفکران اصلاح‌طلب، وفاق نه به معنای سهم‌خواهی و شرکت سهامی، بلکه به معنای دستیابی به فهم مشترکی است که باید در حل مسائل اصلی کشور از آن بهره برده شود. علی ربیعی با واکاوی لایه‌های سطحی مفاهیم و غور و سیر در نظریات جامعه‌شناسی و سیاسی، تعریفی متفاوت و جذاب از وفاق ارائه می‌کند. او وفاق را نه به معنای توافق گروه‌های سیاسی، بلکه به مفهوم فهم مشترک میان لایه‌های مختلف ازجمله حاکمیت با دولت، دولت با نخبگان، نخبگان با مردم و نهایتا مردم با مردم ارزیابی می‌کند. به‌زعم این استاد رشته ارتباطات و چهره‌ای که سال‌ها در فراز و نشیب عرصه‌های اجتماعی حضور داشته، مهم‌ترین سطح دستیابی به وفاق، درکی است که میان مردم با مردم در کوچک‌ترین بنیان اجتماعی یعنی خانواده‌ها شکل می‌گیرد. ربیعی در عین حال مقصود و منظور رییس‌جمهور از وفاق را دستیابی به این فهم مشترک برای حل مسائل و مشکلات اجتماعی می‌داند.

 

‌ این روزها بحث‌ها زیادی درباره بحث وفاق در جامعه می‌شود. بعضا روایت‌های عجیب و غریبی درباره وفاق شنیده می‌شود. از منظر آکادمیک این گزاره را چطور می‌توان تحلیل کرد؟

من معتقدم که «وفاق» هم به مثابه نظریه است و هم به مثابه روش. متاسفانه بین این دو گزاره، یک خلط مفهوم ملاحظه می‌شود. حتی گاهی بسیار سطح پایین و نازل به مقوله وفاق نگاه می‌شود. به عنوان مثال مدتی قبل رییس مجلس در اظهاراتی گفت: « نظاره می‌کنیم تا در مدیران میانی هم وفاق صورت بگیرد و از یک جناح افراد انتخاب نشود!» که به نظرم، برداشت و نگاهی بسیار نازل به این مفهوم بلند است. به‌رغم اینکه وفاق را به مثابه نظریه و روش تلقی می‌کنم، معتقدم وفاق یک ضرورت بی‌بدیل برای ایران امروز است. برای این موضوع هم دلایل خاص خودم را دارم، ذکر این نکته هم ضروری است این دیدگاه درخصوص وفاق پس از پیروزی دکتر پزشکیان به ذهن ما خطور نکرده. بلکه این مباحث از زمان انتخاب و حمایت از دکتر پزشکیان میان یک نحله فکری در بطن جریان اصلاحات مطرح بوده است.

‌ اما چرا امروز در این شرایط به وفاق نیاز داریم و چرا ضرورت ایران امروز، مساله وفاق است؟ آیا امکان نداشت بدون نظریه وفاق با رویکرد خالص‌سازی و یکدست‌سازی‌های همدستانه قبلی، کشور به پیش برود؟

این رویکردها (خالص‌سازی، یکدست‌سازی و...) همگی با شکست روبه‌رو شده‌اند. کشور در سطوح سیاسی، حکمرانی، اجتماعی و نهادهای مدنی و... به اندازه‌ای دچار تعارضات و پراکندگی شده بود که وفاق به عنوان راه‌حل‌های برون‌رفت از بن‌بست‌های تلنبار شده در برابر ما قرار گرفت. اما چرا وفاق یک امر بی‌بدیل است؟ با توجه به تجربه زیسته‌ام و بنا به تعبیری خاص، مبتنی بر پیچی که طی سال‌های اخیر در سیاست خورده‌ام به این نتیجه رسیده‌ام که ما در فهم مسائل دچار اختلاف نظر هستیم. این تعارضات فقط در میان سیاستگذاران و در سطح نخبگی سیاسی نبود. حتی در سطح حاکمیت با دولت، سطح دولت با نهادهای مدنی و حتی در درون جامعه و در سطح نخبگان سیاسی این تعارضات نمایان شده است. ما فهم مشترک در مورد مسائل نداشتیم، علت‌شناسی مشترک در مورد مسائل و تعرضات نداشتیم و راه‌ حل مسائل هم در زمینه بسیاری نداشتیم. چند مثال برای شما می‌زنم تا بحث بهتر روشن شود. در مورد سیاست خارجی کشور، طی سال‌های اخیر هیچ فهم مشترکی وجود نداشت. این فقدان در درک مشترک، بزرگ‌ترین دستاوردهای مقطعی جامعه را هدر داد. تا همین اواخر هم نشانه‌های این هدررفت قابل مشاهده است. حتی معتقدم در مورد مفهوم توسعه هنوز یک هم‌نظری و نظرگاه مشترک میان بخش‌های مختلف وجود ندارد. به عبارت روشن‌تر، بین نظریه بقا و توسعه به یک اشتراک مفهومی نرسیده‌ایم. یکی از مهم‌ترین موضوعات مطرح شده در سال 1401 تغییرات ارزش‌های جاری میان مردم با ارزش‌های رسمی دولت بوده است. در این بخش هم تفاهمی در جامعه ایرانی وجود نداشت؛ موضوعی که منجر به هماوردی خیابانی در سطح گسترده شد. این مثال‌ها را زدم تا به شما بگویم چرا نیازمند وفاق به مثابه یک نظریه و روش‌های اعمال وفاق هستیم.

‌ اما این فهم مشترک که شما از آن یاد کردید در شکل بنیادینش کجا باید رخ بدهد؟

قبل از هر چیز، خوب است این عدم فهم مشترک دسته‌بندی شود. در نظریه‌های شناخته شده دولت‌ها، بازارها و جامعه شاکله‌ای را شکل می‌دهند. اما در ایران این دسته‌بندی‌ها متفاوت است. دولت به مفهوم اخص و اعم به کار برده می‌شود. یک دولت وجود دارد و یک حاکمیت. این نوع دسته‌بندی به این شکل اما در جهان وجود خارجی ندارد. در ایران بازار وجود دارد، جامعه وجود دارد و نهادهای مدنی هم وجود دارد! اگر بخواهیم بگوییم فهم مشترک در کدام قلمرو باید رخ بدهد، باید نسبتی بین دولت و حاکمیت در نظر گرفته شود. نسبتی میان دولت و جامعه و نسبتی هم بین دولت و سیاستگذاران هم‌عرض در نظر گرفته شود. شخصا نام این گسل‌هایی که ناشی از عدم فهم مشترک است را «بی‌ریختی سامان سیاسی» یا «بی‌سامانی سیاسی» می‌گذارم. این دوگانه‌ها ما را به یک سیستم کاهنده و نه خود تداوم‌دهنده بدل کرده است. این اختلافات سیستم سیاسی ایران را به سیستمی خود کاهنده بدل کرده است.

‌ به بحث وفاق بازگردیم؛ وفاق برای جامعه امروز ایرانی با این سطح از عدم فهم مشترک‌ها چه معنا و مفهومی دارد؟

وفاق گزاره جدیدی نیست؛ وفاق یک نظریه دیرین است و یک نیاز جدید است. چه در فرهنگ ایرانی ما چه در فرهنگ دینی و حتی در ادبیات کلاسیک ایران زمین، ردپای موضوع وفاق پیداست. در ایران چند سالی است که مفاهیمی چون کنشگری مرزی، میانجی‌گری، میان‌داری و... بسیار تکرار شده است. این مفاهیم همگی از ریشه‌های وفاق برخاسته‌اند. بنابراین وفاق به مثابه نظریه که بتواند به عنوان روح جمعی کلیت جامعه نمایان شده و ایران را از شرایط خطرناک فعلی عبور بدهد، مطرح است.

شما از وفاق به عنوان یک روش هم یاد کردید، چطور می‌توان وفاق را به عنوان روشی برای حل مشکلات و معادلات در نظر گرفت و از آن بهره برد؟

در رویکردهای نازل انگارانه‌ای که امروز شکل گرفته، وفاق همراستای توافق و ایجاد یک شرکت سهامی در نظر گرفته می‌شود. معتقدم اگر وفاق منجر به حل مساله نشود، بی‌معنا خواهد بود. در روش‌شناسی، درباره وفاق افقی و وفاق عمودی بحث می‌کنم. در وفاق افقی، وفاق میان نخبگان سیاسی شکل می‌گیرد. وفاق میان نخبگان سیاسی وفاق افقی است که شرط نخست و نیاز جدی است. اما وفاق در این قلمرو، متوقف نمی‌شود. در این مرحله وفاق به منزله دادن پست به گروه‌های مختلف - همان طور که طیف‌های مختلف سیاسی امروز تلقی کرده‌اند - نیست. اصل موضوع در وفاق افقی فهم مشترک از مسائل و حل مساله و راه‌حل‌های مشترک است. اگر این روی سکه وفاق رخ بدهد، بسیاری از مشکلات حل می‌شود.

‌ اما برخی افراد و جریانات، معنای وفاق را به معنای سهم‌خواهی جناح‌ها و طیف‌های مختلف در نظر می‌گیرند. شما بفرمایید، دیدگاه رییس‌جمهور از وفاق چیست؟

قرار نیست در وفاق، دولت تقسیم شده و مثلا عنوان شود، برای جبهه پایداری 3 سهم، برای جناح دیگر اصولگرا 2 سهم و برای فلان گروه و جناح فلان سهم در نظر گرفته شود! اگر فهم مشترک برای حل مساله شکل نگیرد، وفاق بی‌معنا خواهد بود. می‌دانم و یقین دارم که دیدگاه رییس‌جمهور از وفاق، ایجاد اشتراک نظری برای حل مسائل مهم کشور است. نزدیک کردن دیدگاه‌ها برای حل مسائل کشور است. در کنار این بحث یک وفاق عمودی هم وجود دارد. از بحث «وفاق عمودی رو به بالا» و «وفاق عمودی رو به پایین» می‌توان صحبت کرد. در بحث وفاق عمودی رو به بالا، دولت و حاکمیت دو بخش جدا از هم هستند. هر زمان این دو بخش از هم فاصله داشتند، حتی دستاورد بزرگی در حد و اندازه برجام هم از میان رفته است. ظرفیت‌های جریان اصلاحاتی که می‌توانست بسیار موثر باشد، به حاشیه رفت. امروز نیازمند نوعی اعتماد و اطمینان میان حاکمیت و دولت برای حل مسائل هستیم. فکر می‌کنم به‌رغم نقدها و انتقاداتی که برخی از روی عدم درک درست متوجه دکتر پزشکیان می‌کنند، رویکرد ایشان به مثابه روش، راه‌حل درستی بوده است. در واقع با یک اعتماد درست رو به بالا است که می‌توان فهم مشترکی از مسائل پیدا کرد و آن را پیش برد. اما باز هم وفاق در این مرحله متوقف نمی‌شود. دولت همچنین باید در مسیر «وفاق عمودی رو به پایین» حرکت کند. اگر دولت در این مسیر حرکت نکند، وفاق ابتر و ناقص مانده است. در وفاق عمودی رو به پایین باید بتوان بین نهادهای مدنی، بین میانجی‌های اجتماعی ارتباط معقولی ایجاد کرد. بارها نوشته‌ام که جامعه بدون میانجی، جامعه‌ای بیمار و ناآرام است. یکی از مشکلات جامعه ما این است که جامعه میانه‌پذیر نبوده است. حتی نگاه امنیتی به میانه یکی از مشکلات کشور بوده است. لازم است نظریه وفاق در روش منجر به ایجاد تفکر مشترک برای حل مسائل مشترک با نهادهای میانی شود. این نهادها شامل انجمن‌های علمی متنوع، انجمن‌های صنفی گوناگون، اتحادیه‌های مختلف و... می شوند.

‌ بخشی از این ضرورت وفاق به وفاق میان مردم باز می‌گردد. وفاق در عمیق‌ترین لایه‌های اجتماعی چگونه شکل می‌گیرد؟

تکمیل‌کننده این بحث وفاق دولت با جامعه و نهادهای پایین‌تر از نهادهای مدنی و میانی و با خود جامعه است. یکی از مشکلات جدی که امروز در جامعه وجود دارد، رویارویی جامعه با جامعه است. من اسم این گزاره را کوهانه‌های ارزشی متفاوت می‌گذارم؛ تیز شدن این کوهانه‌ها آسیب‌های زیادی را متوجه جامعه می‌کند. این مشکل هم ناشی از عدم توافق و فقدان هم نظری در مسائل است. وقتی کوهانه‌های ارزشی جامعه هر کدام با ارزش‌های موجود در گروه‌های افقی گره می‌خورند، بدل به نیروی آنها می‌شوند. نهایتا وقتی این افراد روبه روی هم می‌ایستند، وضعیت خطرناکی در جامعه شکل می‌گیرد. تمام سنجش‌ها نشان می‌دهند تا چه اندازه تفاوت‌های نظری در جامعه وجود دارد که در شرایط ناگوار می‌توانند رو در روی هم بایستند. این رویارویی‌ها منجر به خروج جامعه از حالت یکپارچگی و انسجام می‌شود. ممکن است جامعه در برابر حاکمیت بایستد و انتقاد و اعتراض کند، اما وقتی شرایط بحرانی می‌شود که مردم در برابر مردم و جامعه در برابر جامعه بایستد.

به نظرم در نظریه وفاق و در بحث وفاق به مثابه روش، یکی از روش‌هایی که دولت باید در پیش بگیرد؛ آشتی بین گروه‌های اجتماعی پایین‌تر از نهادها است. حتی در سطح خانواده، ما به یک نظریه وفاق نیاز داریم.

 

دیدگاه

ویژه سیاست
پربازدیدترین
یادداشت
آخرین اخبار