| کد مطلب: ۱۳۰۳۴
دوم‌‏خرداد هم روزنه‏‌گشایی بود

روایتی درباره تبارشناسی تاریخی و مبانی جامعه‏‌شناختی بیانیه ۱۱۰ امضایی

دوم‌‏خرداد هم روزنه‏‌گشایی بود

محمدجواد روح، سردبیر روزنامه «هم‌میهن» که از جمله 110 امضاءکننده بیانیه «روزنه‌گشایی کنیم» است، روز سه‌شنبه در جریان نمایشگاه مطبوعات، در نشستی به میزبانی سایت «انصاف‌نیوز»، به تبیین تبار تاریخی و مبانی جامعه‌شناختی ایده «روزنه‌گشایی» و نسبت آن با گفتمان اصلاح‌طلبی و نیروهای سیاسی اصلاح‌طلب پرداخت. متنی که در پی می‌خوانید، چکیده و ویراسته این گفتار در نشستی است که نزدیک به سه ساعت ادامه داشت.

 

1

 

بیانیه ۱۱۰ امضایی بیش از اینکه یک کنش سیاسی مقطعی و انتخاباتی محسوب شود، سعی دارد با رویکردی جامعه‌شناختی و با سود جستن از تجربیات تاریخی، نگاه متمایزی به روند تحولات ایران داشته باشد و راهبرد و ایده‌ای پیشنهاد کند که به «روزنه‌گشایی» معروف شده است. این نگاه به‌طور طبیعی برآمده از برخی نظریات سیاسی، اجتماعی، جامعه‌شناسی، تاریخی و تجربیات سیاسی پیش و پس از انقلاب است. از بُعد نظریات اجتماعی، اغلب تحلیلگران به نسبت این بیانیه با بحث «کنشگری مرزی» اشاره می‌کنند که حضور دکتر مقصود فراستخواه (جامعه‌شناس و صاحب نظریه «کنشگری مرزی») در میان امضاکنندگان بیانیه، این ارزیابی را تقویت کرده است. من نیز این مسئله را قبول دارم و رد نمی‌کنم؛ چراکه نیروهای فکری اگر بخواهند که در جامعه مؤثر باشند، نمی‌توانند نسبت به تحولات سیاسی و نهاد سیاست بی‌توجه باشند و خود را در برج عاج روشنفکری ببینند و صرفاً مباحث کلان نظری و علمی را مطرح کنند. این موضوع، مسئله جدیدی هم نیست. در تاریخ معاصر ایران بخش قابل‌توجهی از روشنفکران و اهالی تحلیل که درحوزه فکری و ایدئولوژیک خود صاحب فکر بودند، سعی می‌کردند در عرصه سیاست هم تاثیر بگذارند. دلیل آن هم این است که این رویکرد که امروز آن را «کنشگری مرزی» می‌خوانیم، یک رویکرد گریز‌ناپذیر است؛ آن‌هم در جامعه‌ای که ساخت سیاسی به سمت اقتدارگرایی گرایش دارد – چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب – و حتی اگر شما هم با سیاست کاری نداشته باشید، سیاست با شما کار دارد. مخصوصاً بعد از انقلاب که ساخت سیاست رویکرد ایدئولوژیک و دینی نیز پیدا کرده و در مناسبات معمول زندگی، سبک زندگی، امور اقتصادی جامعه ورود کرده است و نمی‌گذارد که شما یک رویکرد عرفی و عادی در پرداختن به امور جامعه داشته باشید. یا در مسئله علم، سال‌هاست که با بحث انقلاب فرهنگی، پالایش دانشگاه‌ها و اسلامی کردن علوم انسانی مواجه هستیم. در نتیجه، شما نمی‌توانید که یک استاد جامعه‌شناسی یا اقتصاد باشید و بگویید نسبت به سیاست بی‌طرف هستم و تنها به کار علمی خود می‌پردازم؛ چراکه نهاد سیاست می‌آید و می‌گوید وقتی ما جامعه‌شناسی اسلامی، اقتصاد اسلامی و سیاست اسلامی داریم، چرا شما مباحث غربی را تئوریزه می‌کنید. چنان‌که با همین رویکرد در سال‌های اخیر شاهد تشدید اخراج اساتید، تألیفات و تغییرات در محتوای علوم انسانی در دانشگاه‌ها بوده‌ایم. بنابراین، کنش‌گری مرزی برای نیروهای فکری و مدنی یک امر ناگزیر است و هر کسی که اندک نگاهی واقع‌بینانه به جامعه داشته و اهل تحلیل و خرد باشد، ناچار از کنش‌گری مرزی است. مگر اینکه بخواهد چشم‌هایش را بر روند تحولات جامعه ببندد و در واقع نه یک روشنفکر، استاد دانشگاه یا روزنامه‌نگار، بلکه یک کارمند باشد؛ در این حالت نیز بهتر است که استخدام نهادهای حکومت شوند که حداقل منفعت مادی آن را داشته باشند.

2

 

اما در کنار نسبت بیانیه 110امضایی با نظریه «کنشگری مرزی» که شخصاً نیز آن را قبول دارم، خاستگاه نظری این بیانیه را بیشتر با نظریه «جامعه کوتاه‌مدت» دکتر همایون کاتوزیان مرتبط می‌بینم و فراتر از این ایده و بیانیه «روزنه‌گشایی»، کلاً حرکت اصلاح‌طلبانه را تلاشی سیاسی برای بلندمدت‌سازی جامعه و جلوگیری از توقف و تسلسل روندهای توسعه‌گرایی و دموکراسی‌خواهی می‌دانم (دراین‌باره، در شماره اول اسفندماه روزنامه «هم‌میهن»، در گفتاری با عنوان «رای دادن علیه جامعه کوتاه‌مدت» بیشتر توضیح داده‌ام). چنان‌که یکی از انتقاداتی که به امضاءکنندگان بیانیه مطرح می‌شود این است که می‌گویند «استمرارطلب» هستید. من به‌صراحت می‌گویم: «بله؛ من استمرارطلب هستم. چراکه نمی‌خواهم نظریه جامعه کوتاه‌مدت کاتوزیان بیش از این در ایران ادامه پیدا کند». آقای کاتوزیان سال 1392 مصاحبه و مطرح کرد که رای دادن مردم به روحانی من را امیدوار کرد که جامعه ایران از سیکل کوتاه‌مدت خود خارج شده باشد. یعنی جامعه پس از یک وقفه ۸ساله دولت احمدی‌نژاد پس از دولت سیدمحمد خاتمی، بار دیگر با رای به روحانی به کنش‌گری سیاسی و انتخاباتی بازگشت تا سعی کند که تجربه تاریخی انباشت سرمایه اجتماعی و تقویت تدریجی نهادها و جامعه مدنی را امتداد دهد. ما باید باور کنیم که مسیر اصلاح‌گری لغزنده است. چنان‌که زمانی، آقای مهاجرانی از اصطلاح «بار شیشه» برای توصیف حرکت اصلاحات استفاده می‌کرد. یک پاره‌سنگ زیر پای مرکبی که این بار را در این مسیر لغزنده حمل می‌کند، محموله را به زمین می‌ریزد. احمدی‌نژاد همین پاره‌سنگ در مسیر اصلاح‌طلبی بود که تمام سرمایه اجتماعی و اقتصادی را بر باد داد. بعد هم ما را گرفتار تورم، بیماری هلندی اقتصاد و تحریم کرد، حالا هم از همه اپوزیسیون‌تر شده است. رئیسی هم مانند احمدی‌نژاد است. اما توانایی سخنرانی احمدی‌نژاد را هم ندارد. نمی‌شود که هر بار ما به آن‌ها چک سفیدامضا بدهیم و بگوییم که ما کاندیدا نداریم، شما تشریف بیاورید با رای اقلیت رئیس‌جمهور و نماینده شوید و هر بلایی خواستید سر مردم ایران بیاورید.  

3

 

از این منظر، معتقدم درباره بیانیه 110امضایی نیز باید نگاه و روایتی بلندمدت داشت و تبار تاریخی و ریشه‌ها و روندهای پیشین آن را شناخت. بااین نگاه است که به‌صراحت باید تاکید کرد: شکل‌گیری بحثی مانند روزنه‌گشایی منبعث از اصلاح‌طلبی است. روزنه‌گشایی در تعارض با اصلاح‌طلبی نیست. به بیان صریح‌تر، انتخابات دوم خرداد 1376 به‌عنوان نقطه‌عطف و بروز نهایی تفکر اصلاح‌طلبی در ایران (که سوابق پیشینی مانند نهضت آزادی پس از انقلاب و جبهه ملی پیش از انقلاب را داشته است)، خود تلاشی برای روزنه‌گشایی در ساختار سیاسی دهه 1370 بود. بزرگانی که امروز منتقد روزنه‌گشایی هستند و بعضاً، حتی این عبارت را به تمسخر به کار می‌برند، خودشان کسانی هستند که صدها بار در مصاحبه‌هایشان گفته‌اند ما انتخابات دوم خرداد را با این رویکرد شرکت کردیم که ۳ یا ۴ میلیون نفر به آقای خاتمی رای بدهند و این سبد رای تبدیل به بستری شود برای شکل‌گیری یک نیروی اجتماعی و یک گفتمان جدید. اما در عمل، موج اجتماعی برخاست و این ۳ یا ۴ میلیون رای تبدیل به ۲۰ میلیون شد. به دنبال این موج، یک دولت هشت‌ساله و در کنار آن نیز مجلس ششم شکل گرفت. اما همین موج در  سال ۱۳۸۱ و انتخابات شوراها که آزادترین انتخابات پس از جمهوری اسلامی بود، فروکش کرد؛ به‌طوری که ۱۰۰ هزار نفر به آقای تاج‌زاده (که امروز تبدیل به نماد رای ندادن و دفاع از آزادی انتخابات شده‌اند)، رای دادند و ایشان رتبه شانزدهم تهران را کسب کرد. تاج‌زاده کسی بود که خودش نقش اساسی را در شکل‌گیری شوراها داشت. به نظر من، تنهایی که آن روز تاج‌زاده حس کرد؛ از تنهایی امروز او در زندان سنگین‌تر بود. همان‌طور که خیلی‌های دیگر از کارگزاران و نهضت آزادی و دیگر نیروهای اصلاح‌طلب چنین احساسی داشتند.

4

 

به‌رغم این شکست و رویگردانی جامعه از صندوق رای، عموم اصلاح‌طلبان این رویکرد روزنه‌گشایی (یا همان اصلاح‌طلبی با تکیه بر صندوق رای) را ادامه دادند. ما به‌عنوان طرفداران دکتر معین در انتخابات سال 1384، همین رویکرد را داشتیم. من در آن زمان دبیر سیاسی روزنامه «اقبال» بودم که در مقطع کوتاهی پیش از انتخابات، ارگان مجاهدین انقلاب، جبهه مشارکت و هواداران دکتر معین بود. قبل از اینکه نهضت آزادی و نیروهای ملی – مذهبی حمایت خودشان را از دکتر معین اعلام کنند، یادداشتی نوشتم مبنی بر اینکه کمپین انتخاباتی دکتر معین اسب تروایی است برای نیروهای اپوزیسیون قانونی و نیروهایی که امکان حضور مستقیم در ساخت قدرت را ندارند، تا از این طریق، همچون افسانه تروا به «شهر قدرت» وارد شوند. اگر انتخابات دوره دوم شوراها را کنار بگذاریم، انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۳۸۴ اولین جایی بود که در سطح دولت قرار بود چهره‌هایی مثل مهندس عزت‌الله سحابی و حتی شیرین عبادی وارد ساختار سیاسی شوند و در این جهت نیز، از دکتر معین حمایت کردند و وارد کمپین انتخاباتی ایشان شدند. اگر آن انتخابات با پیروزی دکتر معین همراه می‌شد، قرار بود که مهندس سحابی ریاست سازمان برنامه و بودجه کشور را برعهده بگیرد. در واقع، آن انتخابات قرار بود یک روزنه‌گشایی مهم برای نیروهای اپوزیسیون قانونی و حتی چهره‌های سکولار برای مشارکت در ساخت سیاسی باشد؛ هرچند که آن انتخابات به دلایل مختلف از جمله تحریم انتخابات از سوی جنبش دانشجویی و بخش‌های دیگری از روشنفکران به نتیجه نرسید. آن هم در شرایطی که اگر دکتر معین دو تا سه میلیون رای بیشتر آورده بود، به دور دوم راه پیدا می‌کرد. اما همان موقع هم اصلاح‌طلبان از سوی تحریم‌گران مورد تمسخر قرار می‌گرفتند (هرچند حجم حملات و اتهام‌زنی‌ها خیلی کم‌تر از امروز بود). همین روند در سال 1392 هم ادامه پیدا کرد که به برجام و کاهش شکاف اجتماعی پس از 1388 ختم شد. بنابراین، روزنه‌گشایی از لحاظ گفتمانی، همان اصلاح‌طلبی است و پدیده جدیدی نیست. صرفاً یک کلمه جدید است که مفهوم را به صورت روشن‌تر بیان می‌‌کند.

5

 

از یک منظر دیگر هم روزنه‌گشایی و حضور نیروهای میانه‌رو، توسعه‌گرا و اصلاح‌طلب در ساخت قدرت اهمیت دارد. از یک سو، حضور این نیروها همچون سپر بلایی برای نهادهای مدنی و بدنه تغییرخواه جامعه عمل می‌کند و منازعه کلان جامعه و اقتدارگرایان را به منازعه‌ای درون ساختار سیاسی فرومی‌کاهد و از بسیاری منازعات و ستیزهای اجتماعی جلوگیری می‌کند. چنان‌که شاهد بودیم با روی کار آمدن رادیکالیسم یکدست اقتدارگرا، بستر ستیز فراهم شد و به رخدادهایی نظیر مرگ مهسا امینی انجامید. اتفاقی که مشابه آن و به‌رغم وجود گشت ارشاد در دولت‌های خاتمی و روحانی رخ نمی‌داد. اما از سوی دیگر، حضور نیروهای اصلاح‌طلب و منتقد در سطح سیاست منجر به این می‌شود که در میان خود جریان راست و اقتدارگرا هم، نیروها و طیف‌های ریشه‌دارتر، معتدل‌تر و خردورزتر میدان‌دار شوند و تندروها و گرایش‌های رادیکال و تنش‌جو به حاشیه بروند. چنان‌که چهره‌ای نظیر ناطق‌نوری که در سال 1376 نامزد رسمی آنها بود و در سال 1384 رئیس شورای هماهنگی نیروهای انقلاب بود؛ اما بر اثر روند تحولات پس از 1384 چنان به حاشیه رفته که عملاً در کنار خاتمی و اصلاح‌طلبان قرار گرفته است. یا موارد مشابهی که برای هاشمی‌رفسنجانی، حسن روحانی و علی لاریجانی رخ داد. حتی در انتخابات پیش رو، محمدرضا باهنر را ناچار کردند از تهران به کرمان برود. در مقابل، هرچه از سال 1384 به این سو می‌آییم، جبهه پایداری و چهره‌های رادیکال و نزدیک به نهادهای نظامی و... میدان‌دار سیاست در جناح راست شده‌اند. خروجی این وضعیت این است که در انفعال و حاشیه رفتن اصلاح‌طلبان (اتفاقی که برای «جبهه ملی» در سال‌های 1340 تا 1357 رخ داد)، از یک سو گرایش‌های برانداز در اپوزیسیون محوریت پیدا می‌کنند (چنان که در سال گذشته حتی طیف‌های ساواکی سلطنت‌طلبان و نیز مجاهدین خلق تبدیل به بازیگران فعال شدند) و از سوی دیگر، جبهه پایداری و تندروهای راست محوریت را در ساخت سیاسی پیدا کرده‌اند. آیا خروجی مواجهه و تصادم این دو طیف برای جامعه ایران، جز خشونت و ستیز و نابودی و احتمالاً تجزیه خواهد بود؟ این، همان نگرانی است که چهره‌های ایران‌دوستی چون عزت‌الله سحابی، محمود دولت‌آبادی، بهزاد نبوی، اردشیر زاهدی و... (بهرغم همه اختلافات عقیدتی خود) در همه این سال‌ها داشته‌اند و به سهم خود در جهت جلوگیری از آن برآمدند.

6

 

نکته دیگر اینکه، وقتی ما از روزنه‌گشایی سخن می‌گوییم، بخشی از مخالفان و منتقدان فکر می‌کنند که ما قصد داریم خودمان را وامدار قدرت کنیم؛ یا دست‌کم، به قدرت خوش‌بین هستیم. بعضی دیگر نیز برچسب‌هایی مثل «مزدور» و «وابسته» را علیه ما به کار می‌برند یا می‌گویند که این کار علیه تاج‌زاده و خاتمی است. درحالی‌که وقتی از روزنه‌گشایی صحبت می‌کنیم، قبل از آن باید باور داشته باشیم که انسدادی وجود دارد که باید در این فضای انسداد ساختاری و اجتماعی، روزنه‌ای باز کرد. به عبارت دیگر، اتفاقاً ما از دوستان مخالف شرکت در انتخابات، ناامیدتر و نسبت به ساختار موجود بدبین‌تر هستیم. چنان‌که بسیاری از مخالفان شرکت در انتخابات چه سال 1400 و حتی الان می‌گویند که بگذارید همه‌چیز یکدست شود تا آن‌ها در نتیجه فشارهای بین‌المللی و فشارهای اجتماعی ناچار به عقب‌نشینی شوند. باید از این دوستان پرسید که دو سال از یکدست‌سازی گذشت. چه اتفاقی افتاد؟ در حوزه سیاست خارجی که آقای  ظریف گفت که اجازه دهید من مجدداً مذاکره و برجام را احیا ‌کنم، اما آن را دولت آقای رئیسی امضا کند تا به اسم شما تمام شود. آن کار را نکردند. در این دو سال و چند ماه هم که یکسری ملاقات‌ و مذاکرات انجام دادند و کار به این‌جا رسید که عملاً احیای برجام ناممکن شده است. نه‌تنها برجام را به جایی نرساندند بلکه سیاست خارجی ایران را در مسائلی مانند اوکراین و غزه با مشکلات جدیدی روبه‌رو کردند. کار را به جایی رساندند که معتقدم اگر رهبری نبود، تاکنون وارد جنگ شده بودیم. به غیر از این بحث‌ها و فشار خارجی، با بحث‌های داخلی هم روبه‌رو هستیم. آیا در اعتراضات اجتماعی پس از انقلاب، حرکتی گسترده‌تر از فشارهای ۱۴۰۱ داشته‌ایم؟ کار به جایی رسید که یک سال پیش بسیاری  از مخالفان فکر می‌کردند در آستانه انقلاب قرار دارند؛ اما همان‌ها امروز می‌ترسند که بهخاطر یک بیانیه که عده‌ای منتشر کرده‌اند و از مشارکت در انتخابات گفته‌اند، نظام تثبیت شود! آیا حرف پارسال آنها که راجع به پیروزی قریب‌الوقوع و وعده تشکیل مجلس مؤسسان بود، درست است یا صحبت‌های امسال‌شان که بیانیه تحلیلی ۱۱۰ کنشگر را چنین برای نظام مشروعیت‌زا معرفی می‌کنند؟ (آن هم بیانیه گروهی که حتی لیست انتخاباتی هم نداده‌اند و صرفاً گفته‌اند که باید از فرصت انتخابات استفاده و گفت‌وگو کرد). بحث ما این است، شما هم بیایید حرف‌هایتان را بیان کنید.

7

 

ایراد دیگری که منتقدان وارد می‌کنند، درباره نسبت این بیانیه با مواضع جبهه اصلاحات است. من اوایل آبان‌ماه در متن تحلیلی مفصل «نه جبهه، نه اصلاحات» ارزیابی و پیش‌بینی خود را دراین‌باره نوشته بودم و حتی پیشنهاد جدا شدن دو طیف و تشکیل جبهه‌های «انتخابات‌محور» و «جامعه‌محور» را داده بودم؛ اما بزرگان و احزاب هر دو طیف ظاهراً مصلحت را در تداوم ساختار موجود می‌بینند. آن هم در شرایطی که داخل جبهه اصلاحات ساختاری چیده شده که در زمان تصمیم‌گیری در قبال راهبرد انتخاباتی، طیف اقلیت عملاً امکان و امیدی به اکثریت شدن ندارد. البته، ما نمی‌گوییم شما اکثریت نیستید، اتفاقاً اکثریت هستید؛ اما یک ساختار باید طوری چیده شود که اقلیت هم امید اکثریت شدن در یک مقطع یا انتخابات دیگر را داشته باشد. اما با این ساختار، جبهه‌ای شکل گرفته و خروجی آن این است که در آستانه هر انتخاباتی اعلام می‌کند شرکت نمی‌کنیم یا شش ماه مانده به انتخابات می‌گویند که «این انتخابات، انتخابات ما نیست» و تلویحاً توصیه می‌کنند نامزد هم نشوید. اگر دوستان مثل انتخابات مجلس هفتم یا یازدهم حداقل نامزد می‌شدند اما تائیدصلاحیت نشده بوند، می‌گفتیم کاندیدا داشتیم که رد شد و شرکت نمی‌کنیم. حتی در انتخابات ۱۴۰۰ نسبتاً حرف دوستان مورد قبول بود؛ چراکه می‌گفتند ما ۹ کاندیدا داشتیم، اما هیچ‌کس تائیدصلاحیت نشد. اما در این انتخابات، عملاً اصلاح‌طلبان به میدان نیامدند. همین چند روز پیش انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه‌ها بیانیه تندی علیه شورای نگهبان صادر و در آن از «انتخابات نمایشی و فرمایشی» انتقاد کرد. از دبیرکل انجمن پرسیدم که شما چند نفر کاندیدا داشتید؟ گفت یک نفر از انجمن در کل کشور کاندیدا بود که ردصلاحیت شد. دیدم حق دارند چنین اعتراض کنند؛ بالاخره، ۱۰۰درصد کاندیداهای آنها ردصلاحیت شده بود! اما دوستان نگفتند که چند درصد اعضای آنها اصولاً برای این انتخابات نامزد شده بود؟ چرا آن طرف بازی را نبینیم؟ در همین انتخابات، شواهد و قرائن نشان می‌دهد وضعیت دست‌کم از مجالس دهم و یازدهم بهتر است. چند نفر از کارگزاران و چند نفر از چهره‌های شورای مرکزی حزب اعتماد ملی و چهره‌های شناخته‌شده تائیدصلاحیت شده‌اند. یا علی مطهری که در انتخابات پیشین ردصلاحیت شده بود، این بار مورد تائید قرار گرفت. چند نماینده مجلس دهم که برای دور پیشین انتخابات ردصلاحیت شده بودند، برای انتخابات مجلس دوازدهم مورد تائید قرار گرفتند. این ۱۱۰ نفری که در شهرستان‌ها به‌عنوان نامزد مطرح هستند و تعدادی که در تهران هستند، نمی‌گوییم چهره‌های بسیار شاخص و درجه اول اصلاحات هستند؛ اما دست‌کم از مجلس دهم خیلی شناخته‌شده‌تر هستند و حداقل، کسانی که لیست‌ها را می‌بندند، خودشان این افراد را می‌شناختند. یعنی، در این دوره فراخوان ندادند که هرکس اصلاح‌طلب است خودش را معرفی کند تا در لیست قرار بگیرد. بنابراین، به نظر می‌رسد وضعیت‌ تاییدصلاحیت‌ها از مجلس دهم و یازدهم بهتر است. آن هم در شرایطی که ۹۰ درصد چهره‌های سیاسی اصلاح‌طلب و اعتدال‌گرا – حتی اعضای دولت حسن روحانی – برای شرکت در انتخابات مجلس نامزد نشدند. وضعیت طوری بود که بعد از تمام شدن پیش‌ثبت‌نام‌، در «هم‌میهن» تیتر زدیم که «اصلاح‌طلبان نیامدند». کیهان هم از این تیتر بسیار عصبانی شد و مطرح کرد که چند هزار اصلاح‌طلب نامزد شده‌اند. اما واقعیت این بود که اکثریت قریب‌به‌اتفاق نامزدهای بالقوه اصلاح‌طلب خودشان به صحنه نیامدند. به عبارت صریح‌تر، ردصلاحیت اصلی توسط خود جبهه اصلاحات انجام شد. آن‌هایی که نمی‌خواستند کاندیدا شوند که هیچ؛ با تصمیمی که جبهه اصلاحات گرفت، بخش عمده‌ای از آن‌هایی که قصد نامزدی داشتند هم، منفعل و دلسرد شدند. در نتیجه، حالا به این نقطه رسیده‌ایم که مطرح می‌شود ما کاندیدای قابل قبولی نداریم. درحالی‌که این حرف اشتباه است. آقای مرعشی دبیرکل کارگزاران می‌گوید ما برای هر ۱۰ کرسی استان کرمان، کاندیدای شناخته‌شده داریم. استان قزوین همین وضعیت را دارد. یا چهره‌ای در حد محمدباقر نوبخت در رشت کاندیدا و تایید شده است. آیا نوبخت فرد ناشناخته‌ای محسوب می‌شود؟ نوبخت با سابقه چند دوره نمایندگی مجلس، سخنگویی دولت و معاونت ریاست‌جمهوری، قابلیت مطرح شدن برای گزینه ریاست مجلس یا حداقل ریاست کمیسیون برنامه و بودجه را ندارد؟ آقای مطهری در یکی از مصاحبه‌های اخیرشان گفتند که از لیست ۳۰ نفره تهران، بیست نفر چهره‌هایی هستند که اگر مشارکتی اتفاق بیفتد، آنقدر شناخته‌شده هستند که قابلیت رای‌آوری داشته باشند. ما به‌عنوان ناظر سیاسی و کنشگر نمی‌توانیم چشم‌مان را روی همه این مسائل ببندیم و مطرح کنیم که کاندیدایی نداریم و درعین‌حال، تحریم هم نمی‌کنیم! باید از جبهه اصلاحات پرسید که پس دقیقاً شما در این انتخابات و در صحنه سیاست، چه می‌کنید؟

8

 

به نظر می‌رسد اصل موضوع این است که دوستان دیدند مشارکت پایین است و رای وجود ندارد، برای همین کاندیدا نشدند و لیست هم ندادند. ریشه این موضع انتخاباتی، فقط ترس از شکست است. عدم شرکت در این انتخابات، هیچ توجیه دیگری ندارد. ما شجاعت این را داریم که با علم به احتمال شکست، از این فرصت استفاده کنیم. اما فراتر از این بگومگوهای انتخاباتی، باید توجه داشت نکته اساسی‌تر بیانیه 110امضایی، احیای اصلاح‌طلبی و خارج شدن از دوران تعلیق سیاست است و در قبال این خواست کلان، مسئله انتخابات، قضیه فرعی است. اصل قضیه تاکید بر این گفتمان است که اتفاقاً در فضای پس از انتخابات، فرصت بیشتری برای تبیین و تشریح آن فراهم خواهد شد.

 

 

دیدگاه

ویژه سیاست
سرمقاله
پربازدیدترین
آخرین اخبار