| کد مطلب: ۱۱۰۹۷

ایده‌‎ها، کاندیداها و انتخــابات 88

گزارشی از مناظره احمد زیدآبادی و علی خضریان در دانشگاه امیرکبیر

مشارکت در انتخابات محور اول بحث در مناظره احمد زیدآبادی، فعال سیاسی و تحلیلگر و علی خضریان، عضو جبهه پایداری و نماینده فعلی مجلس بود که در جلسه‏‌ای با عنوان «گره مشارکت در دستان خانه ملت» به همت واحد سیاسی انجمن اسلامی دانشگاه امیرکبیر برگزار شد؛ بخش دوم این مناظره با محوریت پشت پرده فعالیت‏‌های انتخاباتی سال 88 بیش از یک مناظره به گفت‌وگوی خضریان و سوال او از زیدآبادی بدل شد که در ادامه می‎‌آید:

زیدآبادی: اصلاً ایراد من صدها بار، مقالات من علیه آقای روحانی هست، می‌توانید سرچ کنید و ببینید که از دست من شاکی هستند، آقای ظریف از دست من عصبانی بود، هنوز هم هست. چون حرفی می‌زد که نامربوط بود و من نقد می‌کردم. خاستگاه من ملی-‌مذهبی است و الان هم خودم را به عنوان نیروی چهارم تعریف کردم، یعنی جزو هیچ‌کدام از این نیروها نیستم، به‌عنوان یک شهروند آمدم که صحبت کنم. من که نمی‌توانم دائم در دعوای شما باشم که چرا او چنین کرده و او چنان، این نتیجه و ثمرۀ چیزی است به نام جمهوری اسلامی، هرچه هست همین است. این جمهوری اسلامی است که من به‌عنوان طرف انتقادی خودم با آن طرف هستم. بالاخره می‌خواهند چه کنند؟ مشارکت را که به این صورت درآورده‌اند، شما مدام دعوا را در تقابل بین خودتان می‌برید و می‌گویید این دوگانگی از بین رفته است، ولی باز در همان دوگانگی صحبت می‌کنید. من هیچ‌وقت در این سیستم برانداز بوده‌ام؟ دوره‌ای که می‌شده براندازی باشد من با تمام قوا مخالفت کردم و هزینه‌اش را متقبل شدم. بی‌‌نهایت هم فحش خوردم.

خضریان: شما دبیرکل سازمان دانش‌آموختگان بودید و صبح تا شب سازمان دانش‌آموختگان روی VOA بود به چه براندازی می‌گویید؟

زیدآبادی: نهایتاً شما اگر با یک به اصطلاح رادیوی خارجی مصاحبه کنید، می‌شوید برانداز. برانداز معنای مشخصی دارد، می‌خواهد از یک طریقی یک سیستم را ساقط کند. شما در این‌جا بنشینید و یک عالم مرزی را تعیین کنید که اگر اعتقادات متافیزیکی نداشته باشید از رده خارج هستید، اگر مسلمان باشید، اما شیعه نباشید از حقوق‌تان منع می‌شوید، شیعه باشید 12 امامی نباشید حذف می‌شوید...

خضریان: این حرف‌ها را نزنید، چه ربطی دارد؟

زیدآبادی: اجازه بدهید. اگر 12 امامی باشید و به ولایت‌فقیه اعتقاد نداشته باشید، حذف می‌شوید. اگر به ولایت‌فقیه اعتقاد داشته باشید، اما در چارچوب قانون اساسی نباشید پس هیچ. یعنی اینقدر همه‌چیز را محدود کرده‌اند. شما خودتان مجلسی هستید و اینقدر همه را برانداز معرفی می‌کنید، همه را غیرخودی می‌دانید و از حقوق شهروندی نفی می‌کنید. ما در کرمان هستیم و در بعضی شهرستان‌ها دیده‌ام که بعضی‌هایشان (حالا در شورای شهر بود) می‌گفتند هر کسی بتواند به من رأی بدهد من از شما یک حمایتی می‌کنم بعضی‌ها قاچاقچی هستند و این را می‎گویند. من می‌گویم نام این انتخابات نیست و اصلاً مشارکت هم در آن معنا ندارد. مشارکت یعنی هر تعداد حزبی که بتوانند بدنه‌ای داشته باشند و به یک نیروی کارشناسی متکی باشند، به افراد بسیار مسلطی به اوضاع، برنامه‌ای بدهند، این برنامه‌ها با هم رقابت می‌کنند و انتخابات باید حزبی باشد. یعنی آن سیستمی که این افراد بالا می‌آیند، اساساً به نظرم معیوب است و انتخابات باید حزبی باشد. این حزب‌ها آن‌جا می‌روند و من می‌توانم از آن‌ها پرسش و پاسخ کنم، یعنی مورد پرسش قرار بدهم و به چالش بکشم؛ که اگر آن را نخواستم در کنارش آلترناتیوی باشد. همه‌جای دنیا یک هیئت بی‌طرف انتخاباتی شکل می‌گیرد که به همه فقط براساس ملاک‌های شکلی می‌گوید که با هم رقابت کنید، هر چه مردم انتخاب کردند. شما که می‌گویید مردم نمی‌توانند انتخاب کنند، مردم آگاهی ندارند، درک درستی ندارند و...

خضریان: شما الان گفتید که با تریاک مردم را می‌خرند.

زیدآبادی: بله این هم هست.

خضریان: من که حرفی در این رابطه نزدم.

زیدآبادی: حرفم این است که سیستم انتخاباتی شما این کار را کرده است، بله سوءاستفاده هم می‌شود. به هر حال گفته می‌شود که شما صلاحیت ندارید و وزارت اطلاعات اول نظر بدهد که چکار کردید، بعد اطلاعات سپاه نظر بدهد، این‌جا و آن‌جا نظر بدهند که پرونده نداشته باشید، حرف خاصی نزده باشید که به خاطرش زندان نرفته باشید، محرومیت نداشته باشید و... همه این‌ها که نشد به شما می‌گوییم برای انتخابات بیا، بعد همین که می‌آید اگر با هم اختلاف داشته باشید به جان هم می‌افتید. یعنی نمی‌توانید کار کنید، می‌خواهید گردن چه کسی بیاندازید؟ نتیجۀ این‌که نمی‌توانید کار کنید هزینه‌اش را مردم می‌پردازند. من به عنوان شهروند از تمام شما، همۀ کسانی که بودند، آقایان خاتمی و روحانی و نمایندگان شما درخواست می‌کنم که بگویید شما می‌خواهید برای کشور چه کار کنید؟... ما می‌گوییم اگر نمی‌گذارند شما دنبال کارتان بروید، آن‌که می‌گذارند، بیاید. حال آن‌که می‌گذارند قرار است بیاید، می‌گوید نه دیگری آنقدر خراب کرده که ما باید آواربرداری کنیم، همان چیزی که وقتی یک فرد جدید می‌آید نسبت به قبلی می‌گوید. الان این کشور با مشکلات عینی مواجه است. باید وضع بد اقتصادی را پاسخ دهید این‌که او چه کرد و این چه کرد، قبلاً اتفاق افتاده است. من را که بردید و پدرم را درآوردید، مگر من را رها کردید فرض کنید همۀ این اتهامات درست است، بله برانداز بودید، بله، این ادوار تحکیم خیلی خشن بود و... من کلاً 2 سال دبیرکل ادوار بودم، بروید کارنامه‌اش را ببینید که اصلاً فعالیتی نداشتیم. ما فقط برای نیروهایمان آموزش داشتیم و قصد داشتیم شعبه بزنیم.

خضریان: چه سالی؟

زیدآبادی: من از سال 86 تا 88 دبیرکل ادوار بودم. راجع به آنچه از سوی ادوار بوده است، هر کدام از بچه‌ها فعالیتی داشتند و هر کدام در جایی هستند و ممکن است با هم اختلافی داشته باشیم. آنچه در دوران ادوار اتفاق افتاده، من از تک‌تک اعمالش دفاع می‌کنم. همه در چارچوب قانون و نوعی فعالیت بود و اگر این‌ها را منع کنید چه رخ خواهد داد؟ حالا شما با هم دعوا داشتید و نمی‌توانستید همدیگر را تحمل کنید هر کسی تحمل نکرده، خلاف است. ما کشوری داریم و مجبوریم در آن همدیگر را تحمل کنیم، باید تساهل و تسامح را یاد بگیریم، حتی اگر طرف را قبول نداریم باید‌ آن را تحمل کنیم. ولی این از این طرف نبوده است. بچه‌ها را اینطور گرفتند، آنطور بردند، آنطور اذیت کردند و... می‌خواهید شمه‌اش را بگویم که خجالت بشود، همین مجید توکلی بچۀ 18ساله این‌جا آمد. چیزی نگذشت و 20 ساله بود، چه کسی یک بچۀ 20 ساله را آن‌جا می‌برد که بلا سرش بیاید که او را در موضع تند بیندازد و بگویند این تند است و تا ابد بخواهید او را زندانی کنید، این شد کار؟ شما باید رفتارهای خودتان را ببینید. الان قدرت دارید و می‌توانید قانوگذاری کنید، الان با همۀ این نیروها همگن هستید. بگویید دعواها بلند شده است، الان باید بگویید می‌خواهید برای آلودگی هوا که اگر خداوند رحم نکند و بادی و بارانی نفرستد ما همه اینجا مردیم و خفه شدیم، می‌خواهید برای این چه کار کنید؟ من تا سر حد مرگ در انفرادی بودم، داشتم می‌مردم و دنبال راهی می‌گشتم که خودم را خلاص کنم که به خاطر چند حرف بوده است. یعنی از آقای کروبی در سال 88 دفاع کردیم، مگر چه بود؟ چه کار کردیم؟

خضریان: من به 88 شما کار دارم تا بعد به سراغ بقیه بروم. شما سال 88، 44 سال داشتید و یک انسان کاملاً عاقل و بالغ بوده‌اید. یعنی الان من 38 سال دارم، آن موقع شما 6 سال از الان من بزرگ‌تر بودید و الحمدلله کاملاً عاقل، بالغ و فهمیده. ایدۀ حکمرانی آقای کروبی چه بود که سال 88 ستاد ایشان را اداره کردید. وقتی شما آن سال از آقای کروبی دفاع می‌کنید یعنی می‌گویید این نسخۀ ادارۀ کشور است و می‌گویید من آبروی خودم، فعالیت سیاسی‌ام و تمام نکاتی که شما می‌گویید ملی ـ مذهبی و... است را آوردم و خرج می‌کنم و می‌گویم اگر شیخ مهدی کروبی رأی بیاورد، کشور اداره می‌شود. این را برای بچه‌ها مشخص کنید که سال 88 ایدۀ حکمرانی آقای کروبی برای ادارۀ کشور کجا و چه بوده است که شما حامی ایشان شدید؟ نکتۀ بعدی این است که وقتی می‌گویید صحبت کردن با VOA آیا به معنای این است که ما برانداز هستیم؟! من وارد محتواهایش نشدم، می‌خواهید بعداً با هم محتواها را مرور کنیم و ببینیم چه صحبت‌هایی در صدای آمریکا بیان شده است و آن وقت موضع صدای آمریکا چه بوده است، یعنی از دل میزگردی که بچه‌های شما ارتباط گرفتند و بعد صحبت کردند آیا این براندازی برداشت می‌شود یا خیر. بله، این موضوعی است که ما باید مخالف و منتقد را تحمل کنیم، اما تا کجا؟ مرز آن را به ما بگویید. بعد شما هر کاری هم می‌کنید می‌گویید این را باز بگذارید، برای چه باز بگذاریم؟ برای کجا باز بگذاریم؟ شما در سال 88 توانستید فعالیت سیاسی کنید در سطح عالی ریاست‌جمهوری کشور در انتخابات کنش داشتید. آقای کروبی هم نامزد بودند، آقای میرحسین موسوی هم نامزد بودند، سال 84 آقای مصطفی معین نامزد بوده است. اصلاً با رأی حکومتی و نظر حکومتی رهبر انقلاب در انتخابات حضور پیدا کرده است. آن شعارهایی که در انتخابات داد، رفراندوم و... که شما بهتر از من به خاطر دارید، مردم به این اقبال نشان ندادند، این‌که شما می‌گویید کل این‌ها به من ربطی ندارد، من با احمد زیدآبادی کاری ندارم. من که با شما مسئلۀ شخصی ندارم. بگویید جریان‌تان چیست؟ چه کار کرده است؟ من جریان ملی‌-مذهبی‌ها را نقد کنم؟ ملی-‌مذهبی‌ها که اول انقلاب تکلیف خودشان را مشخص کردند و مقابل حکم شرع ایستادند. امام گفت که این‌ها حق فعالیت سیاسی ندارند، آقای زیدآبادی مگر من گفتم مقابل حکم شرع بایستید؟ اول انقلاب مقابل حکم قصاص ایستادند، آیا اینطور هست یا خیر؟

زیدآبادی: منظورتان جبهۀ ملی است.

خضریان: می‌خواهم بگویم این را یک جا با هم تعیین‌تکلیف کنید که بگوییم این جبهه ملی، این نهضت آزادی، ما با چه چیزی از شما مواجه هستیم؟ من که با شخص آقای زیدآبادی مسئله ندارم. من می‌گویم اتفاقات متعددی در این کشور رخ داده و شما روی آن کنشی داشتید. یک سوالم هم در رابطه با سال 88 است که راجع به کنشی که انجام دادید، توضیح دهید که اگر حداقل 2 سال دیگر عفو بعدی هم خورد و توانستید به یک انتخابات بیایید... چون ما در جمهوری اسلامی زیاد دیدیم که طرف در ستاد اصلی آقای میرحسین بود و جزو وزرای آقای روحانی هم بود. اینطور نیست که کسی 88 هر کاری کرده، بعداً در این کشور هیچ‌کاره باشد. در چرخ گردون جمهوری اسلامی اتفاقاً به دلیل همین مردم‌سالاری دینی دیدیم که برخی از این افراد در لایه‌های دیگر بروز و ظهور پیدا می‌کنند. آقای عباس آخوندی هم باشید، در ستاد آقای میرحسین هم باشید، بعد هم وزیر می‌شوید و مسکن هم نمی‌سازید و الان من باید پاسخ بدهم و بگویم مسکن در کشور گران شده است، چون این آقا گفت که مسکن مهر، مزخرف است. من چه کار کنم؟ او وزیر این کشور بود و باید می‌ساخت، چرا امروز همه پُز روشنفکری دارند، درحالی‌که پدر و مادر من در همان خانه‌های مسکن مهر پرند ساکن شدند، یعنی خانه‌دار شدند، خیلی از آدم‌ها با همین خانه‌ها خانه‌دار شدند. ولی یک عده می‌گفتند قوطی کبریت و یک عده می‌گفتند شما پایین‌ترین بخش جامعه هستید، بیایید با هم به پرند برویم و من خانه پدر و مادرم را به شما نشان بدهم تا ببینید چه کسی پایین‌ترین قشر جامعه بوده است. پایین‌ترین قشر جامعه شما نبودید، پایین‌ترین قشر جامعه آن‌جا تازه خانه‌دار شدند. شما هر روز در فلان روزنامه مطلب می‌نویسید و به بچه‌ها هم می‌گویید که من با او هیچ ارتباط و همکاری‌ای ندارم، او هم روزنامه‌اش را خیرات کرده که گذاشته برایش بنویسید. این چه حرفی است؟ یعنی از همین‌جا صداقت را جلوی بچه‌ها زیر سوال می‌برید. بله من در روزنامه کار می‌کنم، آقای کرباسچی هم کار می‌کند، مگر چه ایرادی دارد؟ مگر من گفتم شما خلاف کردید؟ آن‌وقت در همین روزنامه شما که الان پُز آزادی می‌دهید، شما که مسئله‌تان آزادی است... ببینید بچه‌ها در رابطه با آزادی جمله‌ای شبیه به این از مارکس هست که می‌گوید آزادی خوب است، ولی مخالف آزادی دیگران است. یعنی آزادی برای دیگران نه و برای خودمان خوب است. آزادی آن‌جایی معنا پیدا می‌کند که ما به مخالف‌مان اجازه می‌دهیم حرف بزند. وگرنه آن‌که با ما موافق است و حرف می‌زند که آزادی نیست، آن را که دوست داریم حرف بزند یا آن‌جا آزادی، آزادی است که ما اجازه می‌دهیم این آزادی برای همه محقق شود. من جملۀ خوبی از قبل از شما به خاطر دارم که گفتید زندگی چیز شیرینی است، همه‌چیز ارزش این را که ما برای زندگی فدا کنیم، دارد، الا شرافت، شرافت عزیزتر و محترم‌تر است. خاطرم هست چنین جمله‌ای را قبلاً از شما خواندم. چرا این شرافت و مطلبی که راجع به آن صحبت می‌کنیم مثلاً به ملت مظلوم غزه و فلسطین می‌رسد، آن‌جا باید شرافت را کنار بگذارند، چون طرف مقابل‌شان قدرتمند است. شما ببینید کشورتان را گرفته و ما دودولتی را در روزنامه ترویج می‌کنیم، یعنی شما آزادی‌خواه هستید؟ به نظرم این موضع در مورد آزادی ریاکارانه است. شما در همین روزنامۀ خودتان، چون پایان‌نامه‌تان دولت اسرائیل است، شما در همین روزنامه موضع‌تان مشخص است. یعنی همۀ دنیا از یهودی، مسیحی، بی‌دین، با دین و... همه می‌گویند این ملت مظلوم است و همه مقابل این ظلمی که به این‌ها می‌شود می‌ایستند و شما به ما می‌گویید آن زمانی که طیف علامه تحت هدایت و راهبری‌های شما بود، نام حماس را با چه عنوانی در روزنامه‌ها منتشر کردید؟ بچه‌های الان نه، دهۀ 80 زمانی که حماس با رأی مردم انتخاب شده بود. الان می‌گویند همۀ گروه‌ها بیایند، حماس هم شرکت کرده بود کرسی‌های بیشتری گرفت و پیروز شد. آقای زیدآبادی! همان موقع بچه‌های شما نوشتند حماس تروریست است. نه الان، مثل همان ماجرای احمدی‌نژاد 84 را عرض می‌کنم، همان موقع که رأی آورده بود، موضع اسرائیل را مطرح کردم و الان هم حرف‌شان این است که طرف مقابل شما زور و قدرتی دارد، او توانسته شما را ناکار کند. حالا که توانسته ناکار کند در نهایت این است دودولتی را بپذیرید، شرافت چیست؟ دو طرف بنشینید و بپذیرید، شما هم باید کوتاه بیایید، زندگی شیرین است و شرافت هم این‌جا... چطور در مورد خودمان و مسئله داخلی خودمان اینطور نمی‌گوییم؟ آقای زیدآبادی! یک جریان فکری است که شما هنوز با آن همکاری می‌کنید. شما هنوز کنار عباس عبدی و غلامحسین کرباسچی نشسته‌اید. شما یک جریان فکری هستید که با این‌ها نشست و برخاست می‌کنید. این جریان فکری و آن روزنامه و خود موضع‌های شما در مورد بحث فلسطین، آیا این‌جا آزادی‌خواهی و شرافت معنا ندارد؟ شما و دوستان‌تان در آن سال‌هایی که روزنامه دست‌تان بود و روزنامه اداره کردید و روزنامه‌نگار بودید، همین علامه مصباح را چطور در افکار عمومی جلوه دادید؟ کاریکاتور تمساح کشیدند و بالای آن نوشتند استاد تمساح. یعنی کسی که مخالف من است نباید حرف بزند حتی او را هجو و هو هم می‌کنم، نمی‌گذارم صدایش به مردم برسد، چرا؟ چون روی منطق حرف می‌زند و اگر منطق‌اش به گوش مردم برسد که موضع مردم در مورد آزادی و مسائل دیگر مشخص می‌شود. باید او را آنقدر هجو کنیم که کسی جرأت نکند حرفی از آقای مصباح بزند. این سابقۀ روزنامه‌نگاری دوستان شماست که همین الان از همان طیف در روزنامۀ هم‌میهن هستند.

زیدآبادی: من هرچه تلاش می‌کنم بحث را به امروز و آینده بکشانم، آقای خضریان بحث را به گذشته می‌کشاند. من بارها توضیح دادم که من عضو حزب، گروه و دسته‌ای نیستم، اگر باشم از آن حمایت می‌کنم. الان هم از مواضع خودم حمایت می‌کنم. اگر اینطور باشد که ایشان می‌گوید تو با فلانی رفت و آمد می‌کنی، پس مسئول مواضع آن‌ها هستی، یعنی من روابطم را قطع کنم و در خانه بنشینم؟ یک روابط اجتماعی هست. اگر اینطور باشد که عذر می‌خواهم شما هم پس آن کسی که من را شکنجه می‌کرد، طرفدارش هستید، پس شما شکنجه‌گر هستید چرا آمدید این‌جا بحث می‌کنید؟ اتفاقاً نوشته‌ام یعنی از آدم‌هایی نیستم که بتوانید من را گیر بیاندازید که آن موقع سکوت کردید، مخصوصاً حرف می‌زنم که بعداً این مشکلات پیش نیاید. شما درواقع باید به حرف من پاسخ بدهید، این‌که سال 88 ما چرا از آقای کروبی حمایت کردیم، در خاطراتم مفصل نوشتم، حال اجازه نمی‌دهند چاپ شود.

خضریان: این‌جا بگویید.

زیدآبادی: من وقتی از شرافت حرف می‌زنم شرافت شخصی است، یعنی یک انسان هیچ‌وقت نباید اجازه بدهد دیگری، روحش...

خضریان: یعنی شرافت را در سطح ملی قبول ندارید؟

زیدآبادی: اگر همۀ افراد با هم توافق کنند، بله. یعنی یک تکه‌ای نمی‌توانند به نام بقیه بروند مقاومت کنند و بگویند گور بابای بقیه کشته شدند و نابود شدند. یک تعداد نمی‌خواهند این کار را بکنند، حق هزینه کردن از آن‌ها ندارید.

خضریان: الان در راهپیمایی تشییع حاج قاسم سلیمانی، عملاً رفراندوم را نسبت به فرمانده سپاه قدس نشان دادند.

زیدآبادی: رفراندوم که راه‌حل دارد، یک صندوقی است که رأی‌تان را در آن می‌اندازید.

خضریان: تشییع حاج قاسم نقطۀ اوج مقاومت بود. فرماندۀ سپاه قدس شهر به شهر، رفراندوم را مردم نشان دادند. شما نمی‌توانید 5 نفر را بگویید یک جریانیم، اما راجع به همه مردم صحبت می‌کنید.

زیدآبادی: چند نفر به آن تشییع جنازه آمدند؟ هر عددی که می‌خواهید بگویید. می‌گویید 20 میلیون آمدند.

خضریان: آنقدر که در کرمان حتی کشته دادند.

زیدآبادی: چند میلیون آمدند، بالاخره آن‌هایی که نیامدند می‌گویند ما اکثریت هستیم، راه‌حل این خیلی ساده است. اگر می‌خواهید رفراندوم کنید صندوقی بگذارید.

خضریان: برای ما که در مجلس هستیم واضح است، شما با رأی مردم به مجلس بروید با جریان ذهنی‌تان عملی کنید.

زیدآبادی: کدام رأی مردم، مگر شما چقدر رأی آوردید؟ در تهرانی که 12 میلیون جمعیت دارد و 7، 8 میلیون می‌توانند رأی بدهند.

خضریان: آن جریان ذهنی را عملی کنید و به مجلس بیاورید.

زیدآبادی: اجازه بدهید صحبتم را انجام دهم. شما در این تهران 700 هزار رأی آوردید...

خضریان: من 740هزار رأی آوردم.

زیدآبادی:  740 هزار از یک تهرانی که حدود 12 میلیون جمعیت دارد و حدود 7، 8 میلیون می‌توانند شرکت کنند؛ یعنی می‌گویند می‌توانیم یک‌دهم رأی عمومی را از جانب شما حرف بزنیم.

خضریان: برای این‌که رئیس‌جمهور شما کاری کرده بود که مردم نیامدند رأی بدهند.

زیدآبادی: این بار هم که انتخابات است ببینیم چقدر رأی می‌آوریم به جای 700هزار تا چند تا می‌شود. حرف اصولی من این است که هر کسی باید به قیمت تحمل هزینه توسط خودش فداکاری کند. من که در زندان از نظر خودم مقاومت می‌کردم هیچ‌وقت به بقیه نگفتم شما هم بیایید همین کار کنید.

خضریان: شما آقای کروبی را برای ما بگویید.

زیدآبادی: بگذارید بحث را پیش ببریم. من آدمی بودم که از سال 76 اصلاً اعتقاد نداشتم که آقای خاتمی رئیس‌جمهور شود. زیرا فکر می‌کردم دوگانگی‌ای ایجاد می‌شود که جناح مقابل از زیر بار مسئولیت شانه خالی می‌کند و شروع می‌کند به نابود کردن پتانسیل اجتماعی و این کار را هم کردند، یعنی جنبش دانشجویی را با بگیر و ببند و اذیت و آزار از بین بردند، بعضی‌ها را رادیکالیزه کردند، بعضی‌هایشان را به زندان بردند و همۀ نیروها را سرخورده کردند. من می‌دانستم نتیجه، این می‌شود، بنابراین اصلاً موافق نبودم آقای خاتمی بیاید و اصلاً با انتخابات موافق نبودم. سال 78 وقتی انتخابات مجلس شد، البته من با توجه به یک چیزی،ۀ‌ای هم نوشتم که همان موقع نه پرونده‌ای داشتم و نه هیچ چیز دیگری، اما ماده‌ای بود که طبق آن گفتند این مخالف اسلام است و با این عنوان صلاحیت من را رد کردند و تمام شد. گفتم کجا من مخالف اسلام هستم نشان بدهید، گفتند برو دنبال کارت، مگر ما به کسی پاسخ می‌دهیم به شما نیامده که از این سوالات بکنید. این هم کل پاسخی بود که دادند. بعد هم من کاری به انتخابات نداشتم، سال 84 هم رأی ندادم. سال 86 دبیرکل ادوار شدم و یک تحلیلی از شرایط داشتیم و من گفتم پتانسیل جدیدی به وجود آمده که اگر یک کاندیدای پیشگام را معرفی کنیم، احتمال دارد در این وضعیت توازن قوای جدیدی شکل بگیرد. هنوز هم اعتقاد دارم تا آن توازن قوا شکل نگیرد موضوع حل نمی‌شود، یعنی بین نیروهای اجتماعی و در رابطه با قدرت. ما آقای نوری را به عنوان کاندیدای خودمان معرفی کردیم.

خضریان: کدام آقای نوری؟

زیدآبادی: آقای عبدالله نوری. بنده با ایشان صحبت کردم...

خضریان: بگویید سوابقش چه بوده حداقل بچه‌ها بدانند، چون من که می‌دانم.

زیدآبادی: حال هرچه بوده است.

خضریان: بگویید این گزینۀ ما برای ریاست‌جمهوری بوده است...

زیدآبادی: من که دارم می‌گویم.

خضریان: معلمِ یک کلاس درس بوده و در دانشگاه هم به جمهوری اسلامی فحش می‌داده است.

زیدآبادی: آقای نوری وزیر کشور این مملکت بوده و آقای خمینی هم در توصیف ایشان گفته فرزند باهوشِ سیاسی من این است، حالا شما اینطور می‌گویید. ایشان را به‌عنوان نماینده‌اش در سپاه و جهاد گذاشته بود و ‌ آقای نوری زمان آقای خمینی همه‌کاره بود و همیشه پایش آن‌جا باز بود.

خضریان: شما عبدالله نوری وزیر کشور را می‌گویید.

زیدآبادی: پس خیال کردید چه کسی را می‌گویم.

خضریان: خیال کردم رفیقتان را می‌گویید، تعجب کردم.

زیدآبادی: کدام رفیقم؟

خضریان: بگذریم.

زیدآبادی: بگویید اگر اسمی دارد.

خضریان: من اشتباه کردم، من عبدالله مومنی را با نوری

اشتباه گرفتم.

زیدآبادی: عبدالله مومنی روی چه حسابی باید کاندیدا شود؟

خضریان: عبدالله نوریِ روحانی را می‌گویید.

زیدآبادی: بله آقای عبدالله نوری، عبدالله مؤمنی که فرق دارد. به هر حال ما می‌خواستیم اجماعی روی آقای نوری انجام بدهیم، این اجماع صورت نگرفت و خود اصلاح‌طلبان مخالفت کردند، ابتدا آقای خاتمی آمد، من مخالف آمدن آقای خاتمی بودم. بحث‌های زیادی بین ما در گرفت و من فشار زیادی را تحمل کردم. فکر می‌کردم با آقای خاتمی سیستم اساساً کار نخواهد کرد نه این‌که با نوری کار می‌کند، درواقع نوری را به خاطر توازن قوا وارد کرده بودیم. آن هم نشد و یکباره آقای میرحسین که آمد جو انتخاباتی به قدری غلیظ و شدید شد که ما به‌عنوان یک نیروی سیاسی که ادوار حزبی بود و من هم دبیرکل آن بودم، باید یک موضع انتخاباتی می‌گرفتیم. طبیعتاً باید از این انتخابات کناره می‌گرفتیم، ولی فضای موجود این کار را برایمان امکان‌پذیر نکرد. بعد ما این وسط ماندیم که چه کار کنیم؟ وقتی کاندیدایمان نبود در کشوری که نمی‌توانیم کاندیدا داشته باشیم، گفتم عقب‌نشینی از انتخابات که تقریباً امکان‌ناپذیر است، چون از همه طرف رویمان فشار زیاد بود که یک طوری در انتخابات شرکت کنیم، گفتیم با این دو آقایی که هستند مواضع این را تعدیل کنیم، یعنی از یک موضع ایده‌آل به یک موضع نسبی برسیم؛ با این دو نفری که هستند صحبت می‌کنیم، ببینیم برنامه‌شان چیست، چقدر از حرف‌های ما را می‌پذیرند و آن شرط و شروطی که داریم را چقدر قبول می‌کنند. درخواست ملاقات دادیم آقای مهندس موسوی گفتند تا بیست‌وششم وقت‌شان پر است قرار انتخابات روز بیست‌ودوم بود. گفتیم پس به نظر می‌آید که ایشان نمی‌خواهد با ما دیدار کند و منتفی کردیم. آقای کروبی در همان دفتری که در سعدآباد داشت اجازۀ ملاقات داد و رفتیم صحبت کردیم. من شرط و شروطی در مورد کابینه گذاشتم که سه پست باید با مشورت ما تعیین شود. ایشان شرایط ما را پذیرفت.

خضریان: یعنی هنوز برنامه را به ایشان ارائه ندادید، پذیرفت. بعد شما می‌گویید این آدم عاقل است و رفتید حمایت کنید.

زیدآبادی: بله آقای کروبی عاقل است به قول مرحوم دکتر جواد طباطبایی...

خضریان: سه نفر را هم نگفت چه کسانی؟

زیدآبادی: وقتی که رفت رأی داد، می‌دانید که مجموع نخبگان به آقای کروبی رأی دادند.

خضریان: خوب است که حداقل بچه‌ها می‌فهمند جریان چهارم چیست.

زیدآبادی: دکتر جواد طباطبایی را می‌شناسید که استاد برجستۀ دانشگاه تهران هستند، ایشان قصد داشتند به آقای کروبی رأی بدهند. دلیلش این بود که آقای کروبی از همۀ این‌ها عقل‌پذیرتر است و کاملاً هم درست می‌گوید. با آنها نشستیم و به این نتیجه رسیدیم.

خضریان: هم با همه می‌نشیند و هم از همه پول می‌گیرد.

زیدآبادی: تهمت نزنید.

خضریان: خودش گفته پول می‌گیرد.

زیدآبادی: من مشخصات آن پول را ده‌ها بار درۀ‌ها توضیح دادم.

خضریان: خودش گفت هر کسی پول بیاورد من می‌گیرم.

زیدآبادی: بله علت این‌که پول می‌گیرد این است که پدر آقای کروبی، شیخ احمد کروبی مردی روحانی و خیّر بوده است.

خضریان: من تهمتی نزدم.

زیدآبادی: تهمت زدید.

خضریان: خودش گفته است.

زیدآبادی: از موضع بحث را خارج می‌کنید، یحرفون الکلام عن مواضعه. اگر الان به الیگودرز بروید میدان اصلی شهر به اسم شیخ احمد کروبی است، آخوندی بوده که آدم‌های خیِّر پول می‌دادند و این پول را بین مستمندان پخش می‌کرده است.

خضریان: بعد به عنوان رئیس مجلس هم همان کار را انجام می‌دادند؟

زیدآبادی: آقای کروبی همین را ادامه داده است.

خضریان: من آقای کروبی را از نزدیک می‌شناسم، می‌دانم چه می‌کند.

زیدآبادی: آقای کروبی نصف خانه‌اش را در همان انتخابات فروخت که بتواند تبلیغاتش را تأمین کند. این پولی هم که می‌گرفت از همۀ این‌ها آقای کروبی مردتر بود. ما صدها زندانی سیاسی قبل از انقلاب داشتیم که بعد از انقلاب این بیچاره‌ها را به روز سیاه نشانده بودند. یعنی شغل، امنیت و هیچ چیزی نداشتند. بروید بپرسید که جز آقای کروبی چه کسی به این‌ها کمک می‌کرد؟ 

خضریان: نمایندۀ مجلس و رئیس مجلس نبود، اگر این موضع در مورد من باشد شما من را مؤاخذه می‌کنید که نمایندۀ مجلس هستید برای چه هر کسی پول داده است گرفتید؟

زیدآبادی: نه چه ایرادی دارد.

خضریان: چه حرفی است، یک چیزی بگویید که بچه‌ها می‌شنوند بدانند موضوع‌اش چیست.

زیدآبادی: بستگی دارد می‌خواهید چه کنید و در چه صندوقی است. الان مراجع را نگاه کنید که پول می‌گیرند و سهم امام می‌گیرند. هر کدام از شما بروید...

خضریان: هم اسم معلوم است هم خمس و هم محل خرج.

زیدآبادی: پول بدهید...

خضریان: در همین سه سال که من نماینده‌ام کلی آدم می‌آید و مبلغ را می‌دهد، این حرف‌ها چیست اگر من می‌گرفتم قابل دفاع بود؟ این چه حرفی است که می‌زنید؟

زیدآبادی: اگر شما صندوقی درست کنید که مختص کار خیر باشد و بگویید در آن بریزید...

خضریان: اصلاً برای همین به ما پول می‌دهند که بروید کار خیر کنید، مگر برای چه می‌دهند؟

زیدآبادی: و اگر شما کاری برای آن نکنید هیچ مشکلی ندارید، اگر اینطور باشد که تمام امور مملکت‌های دیگر هم با همین کارهای خیر می‌گذرد.

خضریان: ما بهزیستی داریم، کار خیر می‌خواهید بکنید به حساب آن‌جا بریزید، این چه حرفی است؟

زیدآبادی: بهزیستی که همه را تحت پوشش ندارد، این صندوق‌های خانوادگی هزار تا هست...

خضریان: اصلاً بریزد محک، چرا به آقای کروبی داده است؟

زیدآبادی: می‌گویم این آدم آن را به فلان آدم سیاسی که شما به روز سیاه نشاندیدش که نمی‌دهند، این آدم بخشی‌اش هم در همان 88 برای خانواده‌های بیچارۀ زندانی می‌داد. آقای منتظری هم همین کار را می‌کرد. یعنی اگر آقای منتظری این کمک‌های جزئی را به خانواده‌ها نمی‌کرد گرسنه می‌ماندند. آقای منتظری از کجا می‌گرفت؟ سهم امام، وقتی سهم امام می‌دادیم شناسنامه را چک می‌کردند و... در ازای آن، کاری می‌کرد؟ خیر. ببینید یک کمک مشروع است و یک کمک نامشروع، همۀ این‌ها...

خضریان: خمس و زکات و... مشخص است.

زیدآبادی: به جای گیر دادن که کار خیر کوچکی در حوزۀ خصوصی می‌کند...

خضریان: ایده‌شان چه بود، ایده‌اش را چطور می‌خواستند

اداره کنند؟

زیدآبادی: ادارۀ کشور خیلی سخت نبود...

خضریان: سه نفر از شما را سر کار می‌آورد و...

زیدآبادی: از ما نه، گفتم سه تا از وزرای شما...

خضریان: شما گفتید که ما سه نفر را پیشنهاد بدهیم، آن‌ها را بگذارند.

زیدآبادی: نگفتم پیشنهاد بدهیم. من گفتم که شما سه تا از وزرایتان را باید از طریق مشورت با ما تعیین کنید، اگر ما موافق نبودیم آن‌ها را نگذارید. شخص خاصی نبود یکی وزیر کشور بود چون گفتیم حزب سیاسی هستیم...

خضریان: اصل کشور را خواستید دیگر.

زیدآبادی: دوم روزنامه‌نگار هستیم و وزارت ارشاد را هم باید با ما صحبت کند...

خضریان: آن هم پذیرفت، جالب است. یعنی تا زمانی که می‌خواست رئیس‌جمهور شود نمی‌دانست چه کسی را می‌خواهد وزیر کشور بگذارد، یکباره نزدیک انتخابات آقای زیدآبادی گفته این‌ها را به ما بده و او هم موافقت کرده است. مشخص است که این آدم چقدر بابرنامه است.

زیدآبادی: نگفته به ما بدهید، گفته با ما مشورت کنید.

خضریان: سومی کجا بود؟

زیدآبادی: این انحصارطلبی وحشتناک شما...

خضریان: چه وحشتناکی، من سوال می‌پرسم...

زیدآبادی: حالا آقای کروبی...

خضریان: من 20 سال از شما کوچک‌تر هستم، شما که نباید از من بترسید، من سوال می‌کنم.

زیدآبادی: ببینید من اگر بخواهم از این چیزها برای گعده‌های شما بیاورم که مایۀ آبروریزی است، من رعایت‌تان را می‌کنم. خیلی برایتان خوشایند نخواهد بود که بخواهید این موضوع را ادامه بدهید. این‌که من از آقای کروبی دفاع می‌کنم و شما فکر کردید که پیرمرد در حصر است و هدف ساده و بی‌هزینه‌ای است و مدام به سمت او شلیک کنید. اگر راست می‌گویید، اگر عرضه دارید، اگر دروغ نمی‌گویید، محاکمه‌اش کنید. صد بار اعلام کرده که من به خاطر حوادث سال 88 می‌خواهم محاکمه شوم، اگر مرد هستید من را محاکمه کنید. ما هیچ شخصی را معرفی نکردیم، گفتیم سه پست وزارت ارشاد، وزارت کشور و آن یکی را به خاطر ندارم. آن پیرمرد که در حصر است، بی‌دلیل...

خضریان: بی‌دلیل؟! چون می‌گوید تقلب شده و من رئیس‌جمهور هستم. اصلاً ما نفهمیدیم او رئیس‌جمهور است یا آقای موسوی، یعنی تقلب به نفع چه کسی شده است؟

زیدآبادی: اگر شما حسن‌نیت داشتید سال 88، روز بیست‌ودومی که اعلام شد روز بیست‌وسوم مأموران‌تان نمی‌آمدند آدمی مثل من که نه گفته بود تخلف شده... اگر حسن‌نیت داشتید همان روز نمی‌آمدید من را جلوی زن و بچه‌ام با آن وضعیت بکوبید...

 

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی