قتلگاه کلمه
کنفوسیوس فیلسوف و حکیم چین معتقد است که «هر ظلمی در جهان از ظلم بر کلمات آغاز میشود». در واقع، کلمات بار معنایی خود را دارند و نمیتوان آن را تغییر داد. ظلم به کلمات به معنای تغییر مفهومی آنهاست.
ما نمیتوانیم با دیگران خشونتبار رفتار کنیم؛ ولی نام آن را برخورد مهربانانه بگذاریم. ما نمیتوانیم به کسی که درخواست آب میکند، کفش تحویل دهیم و بگوییم این آب است. ما نمیتوانیم در یک مسابقه عادی ده گل بخوریم و بعد بگوییم پیروز شدهایم. رفتار تبعیضآمیز را نمیتوان عادلانه معرفی کرد. این کارها ظلم به کلمات است و در واقع، بردن کلمه به کشتارگاه است.
ظاهراً مدیران دولت در قلب کردن مفاهیم متعارف کلمات خیلی گشادهدست هستند. آقای وزیر کار فرمودند: «بحمدالله و المنّه ما در حوزه اقتصاد یکی از اولین اقتصادهای جهان هستیم! مخصوصاً در این دولت و شاهد رونق هستیم.»
وزیر آموزشوپرورش نیز فرمودند که «ما در آستانه الگو شدن برای جهان هستیم، ما به قله نزدیک شدهایم و کسی که میتواند این الگو شدن را رقم بزند، نظام تعلیم و تربیت کشور است.» خوشبختانه ایشان تخفیف دادند و گفتند در آستانه الگو شدن هستیم؛ هرچند این تخفیف را پس گرفته و در ادامه معتقد بودند که نظام تعلیم و تربیت کشور میتواند این الگو شدن را رقم بزند. طبعأ منظورشان همین آموزشوپرورش و رسانههای رسمی و روحانیون باید باشد.
آخرین مورد هم سخنان آقای وزیر کشور است که در توئیت خود نوشتهاند: «مرحله دوم انتخابات پایان یافت. بحمدلله مردم حماسه آفریدند.»
اینگونه جملات و کاربرد کلمات در معانی مغایر با برداشت عرفی آنها در سیاست غیرمعمول نیست و ما موارد زیادی از آن را در سیاست بینالملل کشورها دیدهایم؛ ولی تکرار آن در سیاست داخلی استثنا است.
در دولت آقای رئیسی چنین کاربردی کم نیست و رئیس دولت نیز در این زمینه گشادهدست سخن میگویند. طبعاً، علت واقعی آن رویکرد روایتمحوری است که بر اعضای دولت غلبه دارد. به عبارت دیگر، گمان میکنند واقعیت را هرگونه تعریف و توصیف کنند، مردم همان را باور خواهند کرد.
درحالیکه در خوشبینانهترین حالت فقط اندکی از افراد خودشان مفتون چنین تعابیر و روایاتی میشوند. چگونه ممکن است که فتح خرمشهر در سومخرداد ۱۳۶۱ یا انتخابات دومخرداد ۱۳۷۶ را «حماسه» بنامیم و درعینحال، مشارکت انتخاباتی و اندک چنددرصدی در دور دوم انتخابات تهران را هم حماسهی مردم بنامیم؟ اگر یک نظرسنجی شود، به احتمال فراوان اکثریت قاطع مردم حتی اطلاع چندانی از این برنامه نداشتند. پس، چگونه چنین پدیدهای را میتوان حماسه نامید؟
همانگونه که الگوی جهان شدهایم؟ یا از اولین اقتصادهای جهان شدهایم که هر دو هم حتماً در همین مدت اندک حضور آقایان رخ داده و الا قبل از خود را که بهکلی نفی میکنند.
واقعیت این است که با قلب مفهوم کلمات و کشتن کلمه و نیز روایت مطابق میل و خواست خود، نمیتوان کشور را اداره کرد و یا مردم را قانع کرد. نهتنها مردم باور نمیکنند، بلکه از این پس اگر سخن درستی هم بگویید، کسی باور نخواهد کرد. چنین سیاستی موجب فرو رفتن بیشتر در گرداب خودساخته تبلیغاتی میشود.
هیچ اثر پایدار و ملموسی بر برداشت مردم نخواهد داشت؛ حتی دوستان دولت را ناراحت میکند. اخیراً سرلیست یکی از گروههای اصولگرا با صراحت تمام برداشت خود از پیام حضور چنددرصدی را اعلام کرد که مردم هیچکدام از ما را نمیخواهند.
هنگامی که پیام مشارکت کمتر از حداقلی اینچنین روشن است که دوستان خودشان هم آن را میگیرند، پس چرا باید آن را حماسه معرفی کرد؟ چنین بیانی هیچ کمکی به تغییر واقعیت موجود نمیکند؛ فقط درک جوانان و مردم از حماسههای تاریخی مثل فتح خرمشهر را مخدوش میکند.