زنان رادیکال شدهاند
هر شخص حقیقی یا حقوقی که بخواهد پولی را خرج کند باید مبتنی بر تامین بیشترین مطلوبیت باشد. مثلاً شخص حقیقی که تشنه است، پول خود را پیش از هر چیز صرف خرید آب و رفع تشنگی میکند، بعد دنبال رفع گرسنگی میرود و همینطور در رفع یا تامین نیازها با اولویت بعدی خرج میکند.
اگر بخواهیم محلهای هزینهکرد دولت را اولویتبندی کنیم، یکی از مهمترین آنها باید پژوهش، بهویژه پژوهش اجتماعی و سنجش افکارعمومی باشد. البته، برای این کار نیازی نیست که دولت از هزینههای دیگر خود کم کند. کافی است بودجه متعارف را تخصیص دهد و کارهای علمی انجام داده و منتشر کند تا متوجه شود که در بطن جامعه چه میگذرد؟
متاسفانه این حد از توجه به مسئله شناخت جامعه و هزینه کردن برای آن مغفول واقع شده است و منابع مالی صرف امور بیهوده و حتی با اثرات منفی میشود. «موج چهارم پیمایش ارزشها و نگرشهای مردم ایران» که سال گذشته از سوی دفتر طرحهای ملی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات انجام شد، یکی از مصادیق معدود نحوه بهینه مصرف بودجه عمومی بود که متاسفانه هنوز بهطور رسمی منتشر نشده است.
هرچند رئیس مرکز طرحهای ملی هفته گذشته اعلام کرد که مجلدی از نتایج این موج بهزودی منتشر خواهد شد. ما نیز امیدواریم تحقق این وعده مشمول فراموشی و ممیزی نشود. عدم انتشار نتایج این گزارش مثل خریدن آب از سوی فرد تشنه است که بهجای خوردن آن را در قفسه نگهداری کند.
بهرغم عدم انتشار رسمی نتایج مذکور، یک مرکز پژوهشی در گزارشی که اخیراً منتشر کرده به برخی از یافتههای محدود این پیمایش اشاره کرده که واجد اهمیت است.
دو موضوع «امید» و «رضایت» در این گزارش تحلیل شده که نتایج پیمایش بر حسب متغیرهای جنسیت، سن، درآمد، تحصیلات و محل سکونت مورد بررسی و مقایسه قرار گرفته است. در این سرمقاله فقط به یک نکته مهم آن اشاره میشود. جدا از نتایج توصیفی و خام پژوهش که نشاندهنده افزایش نارضایتی و ناامیدی نزد مردم است و جزئیات آن را در صفحات سیاسی امروز «هممیهن» خواهید خواند، نتایج نشان میدهد که زنان تا حدی ناراضیتر و ناامیدتر از مردان هستند.
به تعبیر دیگر، زنان نسبت به وضع جاری موضعی رادیکالتر از مردان دارند؛ درحالیکه مطالعات و پیمایشها نشان میدهد زنان در گذشته همواره در تحلیل از وضع موجود از مردان محافظهکارتر بودهاند و این شاید برای اولین بار باشد که زنان نقشی رادیکالتر ایفا میکنند. علت این تغییر رویکرد را باید در واقعیتهای جامعه دید.
سیاستهای رسمی در مواجهه با زنان و در مقایسه با مردان عادلانه نیست. زنان حس میکنند که حتی در موضوعات مشابه نیز، علیه آنان سیاستگذاری میشود و مردان مستثنا میشوند. آخرین مورد عجیب آن اقدام به محرومیت دوباره زنان از حضور در ورزشگاههاست. توجیه آن نیز بهکار بردن کلمات رکیک از سوی مردان است! اگر فرض کنیم به این دلیل باید کسانی را از حضور در ورزشگاه منع کرد، قطعاً آن گروه مردان هستند و نه زنان.
نکند هنوز موافق این رفتار هستند که «گنه کرد در بلخ آهنگری/ به شوشتر زدند گردن مسگری». برخی هم میگویند زنان هم الفاظ رکیک به کار بردهاند. این عذر بدتر از گناه است. پس چرا حضور هر دو جنس را از حضور در ورزشگاه ممنوع نمیکنید؟
شاید بگویند فحاشی برای مردان مهم نیست، برای زنان بد است. این هم تایید فحاشی مردان میشود. بهعلاوه، ساختاری که مجری صداوسیمای رسمی آن بخشی از چهرهها و جریانهای شناختهشده را «حرامزاده» و بخشی را «حراملقمه» معرفی میکند؛ حالا چه اعتراضی دارد به چند فحش رکیک در یک ورزشگاه؟
مسئله اساسی این است که دولت و حکومت فارغ از هر هدفی که دارند، وظیفه دارند که جامعه را بشناسند؛ شناختی که عینی و مبتنی بر شواهد و پژوهش باشد. اینگونه که از قرائن پیداست، آنان فاقد این شناخت هستند. در نتیجه، نه اهدافی متناسب با واقعیت دارند و نه سیاستهایی که قابلیت اجرایی داشته باشد. نتیجه آن نیز تبدیل اقشار محافظهکار و میانهرو به انقلابی و برانداز است.