مهمترین چالش طرح ترامپ/ اگر این طرح به نتیجه برسد، خاورمیانه وارد دوران جدیدی خواهد شد
حضور بلندمدت یک نیروی امنیتی عرب-مسلمان در غزه، از نظر تئوری، میتواند یک رابطه کاری دوفاکتو بین اسرائیل و کشورهایی مانند عربستان سعودی و پاکستان ایجاد کند.

دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، در یک نشست مطبوعاتی مشترک در کاخ سفید در تاریخ ۲۹ سپتامبر با بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، از یک طرح ۲۰ مادهای برای پایان دادن به جنگ تقریباً دو ساله غزه رونمایی کرد. مهمترین نکته، یعنی نکته ۱۵، مربوط به این است که چه کسی مسئولیت امنیت - و به تبع آن، حکومت - را در نوار غزه بر عهده خواهد گرفت.
واشنگتن با شرکای عربی و بینالمللی خود برای ایجاد نهادی به نام نیروی ثباتبخش بینالمللی همکاری خواهد کرد که به عنوان راهحل بلندمدت امنیت داخلی و شریک اسرائیل و مصر در تأمین امنیت مرزهای فلسطین عمل خواهد کرد. دو مسئولیت اصلی آن نظارت بر خلع سلاح حماس و غیرنظامی کردن غزه و ایجاد یک نیروی پلیس فلسطینی برای تبدیل شدن به نیروی امنیتی دائمی منطقه خواهد بود.
اما قبل از اینکه این اتفاق بیفتد، این موضوع مطرح است که چه کسی نیروهای امنیتی داخلی را تشکیل خواهد داد. گزارشهای فعلی نشان میدهد که این نیرو شامل نیروهایی از کشورهای عرب و مسلمان خواهد بود. جلساتی که ترامپ در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل برگزار کرد، نشان میدهد که ترکیه، عربستان سعودی، پاکستان، مصر، اندونزی، قطر، امارات متحده عربی و اردن بخش عمدهای از پرسنل را تأمین خواهند کرد. کشورهای عربی و مسلمان دیگری نیز میتوانند به آنها بپیوندند و پرسنلی از کشورهای غیرمسلمان نیز میتوانند در آن گنجانده شوند. لحن این طرح نشان میدهد که ایالات متحده ممکن است در بسیج این نیرو نقشی داشته باشد.
واشنگتن مطابق با دکترین ژئواستراتژیک جدید دولت ترامپ، انتظار دارد که کشورهای عربی و مسلمان بخش عمدهای از مسئولیت امنیتی را بر عهده بگیرند. آنها میتوانند این کار را تحت نظارت ائتلاف نظامی اسلامی ضدتروریسم ۴۱ عضوی که توسط عربستان سعودی در سال ۲۰۱۷ راهاندازی شد و ظاهراً توسط ژنرال بازنشسته پاکستانی، راحیل شریف، رهبری میشود، انجام دهند.
با این حال، این اتحاد هیچ نیروی دائمی ندارد و هرگز به عنوان یک نیروی حافظ صلح یا تثبیتکننده دائمی تحت یک فرماندهی واحد مستقر نشده است. ائتلافی که منحصراً از نیروهای عربی و مسلمان برای نظارت یا تثبیت در یک سرزمین ثالث تشکیل شده باشد، در تاریخ مدرن بیسابقه خواهد بود.
اولویت اول ایجاد یک زنجیره فرماندهی مشخص است. ایجاد یک ساختار نظامی کارآمد نیازمند درک سیاسی چندجانبه بین کشورهای شرکتکننده است. دو ذینفع اصلی منطقهای، ترکیه و عربستان سعودی، در این مذاکره نقش محوری دارند و چیدمان صندلیها در جلسه سازمان ملل - رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور ترکیه در رأس میز و فیصلبن فرحان، وزیر امور خارجه عربستان سعودی در سمت چپ ترامپ - عدم تعادل بین قدرت نظامی آنکارا و ریاض را نشان میدهد. به همین دلیل است که عربستان سعودی یک هفته قبل از آن، یک توافق دفاعی استراتژیک متقابل با پاکستان را رسمی کرد.
برای عربستان سعودی، توافق امنیتی با پاکستان به منظور بهبود اهرم فشار خود در مذاکرات و به تبع آن، نفوذ خود بر ماموریت غزه است. برای پاکستان، این امر اسلامآباد را به عنوان یک ذینفع کلیدی ارتقا میدهد، بهویژه اگر بخش عمدهای از مسئولیتهای نظامی را تحت توافق دوجانبه خود با ریاض بر عهده داشته باشد. جغرافیا و مشارکت تاریخی مصر در غزه نیز این کشور را به یک بازیگر حیاتی در این تلاش امنیت جمعی تبدیل میکند. در نهایت، یک ائتلاف از نیروهای نظامی باید بر سر یک ساختار و قوانین تعامل تحت یک فرمانده واحد توافق کنند که میتواند یک فرآیند طولانی و دشوار باشد.
اگر حماس با شرایط موافقت کند، اولین و دشوارترین وظیفه آن خلع سلاح جنبش اسلامگرای فلسطینی خواهد بود. خلع سلاح، ترخیص و ادغام مجدد همیشه دشوار است، اما با توجه به شیوع تونلهای زیرزمینی، این امر بهویژه در غزه دشوار خواهد بود. سپس این سوال مطرح میشود که چه تضمینهایی باید داده شود تا حماس نتواند خود را به عنوان یک نیروی نظامی بازسازی کند. غزه، به هر حال، سرزمین اصلی حماس است و تقریباً حماس در غزه چهار دهه سابقه یک سازمان شبهنظامی را دارد.
با فرض اینکه حماس تصمیم به کنار گذاشتن ساختار شبهنظامی خود بگیرد، هنوز مشخص نیست که به عنوان یک سازمان سیاسی چه اتفاقی برای آن خواهد افتاد. اطمینان از اینکه این گروه هیچ نقشی در حکومت آینده غزه نخواهد داشت، با توجه به اینکه 18 سال است که بر غزه حکومت میکند - و هیچ گروه رقیب جریان اصلی دیگری در این منطقه وجود ندارد - بسیار چالشبرانگیز خواهد بود. حماس در سال ۱۹۸۷ از دل شاخه فلسطینی اخوانالمسلمین که از سال ۱۹۴۶ به عنوان یک جنبش اجتماعی و مذهبی فعالیت میکرد، ظهور کرد. بنابراین، نیروهای امنیتی اسرائیل (ISF) نیز باید با حماس به عنوان یک پدیده اجتماعی برخورد کنند، حتی اگر تلاش کنند محیطی ایجاد کنند که در آن نتوانند کنترل اوضاع را به دست بگیرند.
این بدان معناست که نیروهای امنیتی داخلی (ISF) باید با طوایفی که شبهنظامیان از قبل از آنها برای پر کردن خلأ ایجادشده توسط حماس شروع به کار کردهاند، همکاری کند. نیروهای امنیتی داخلی همچنین باید با جناحهای غیرحماسی برای جذب و آموزش یک نیروی امنیتی بومی جدید همکاری کند. در همین حال، باید با نهاد انتقالی بینالمللی جدید موسوم به هیئت صلح، به ریاست خود ترامپ و احتمالاً با هماهنگی تونی بلر، نخستوزیر سابق بریتانیا، همکاری کند.
نیروهای امنیتی داخلی همچنین باید امنیت کمکهای بشردوستانه فوری (غذا، آب، سرپناه، مراقبتهای پزشکی) را که قرار است بین نزدیک به ۲ میلیون آواره غزهای توزیع شود، تضمین کنند. در درازمدت، طرح صلح ترامپ خواستار بهبود، بازسازی و توسعه غزه و ایجاد یک ساختار حکومتی جدید است؛ برنامهای که طبق این پیشنهاد، بانک جهانی رهبری آن را بر عهده خواهد داشت و این تازه بدون در نظر گرفتن اصلاح تشکیلات خودگردان فلسطین قبل از تبدیل شدن به نهاد رسمی حکومت در غزه است. به عبارت دیگر، نیروهای امنیتی داخلی حداقل به یک تعهد ۱۰ ساله چشم دوخته است.
برای کشورهایی مانند عربستان سعودی و پاکستان که فاقد روابط رسمی با اسرائیل هستند، مشارکت در این طرح مستلزم هماهنگی مستقیم و بیسابقه با اسرائیل برای ایجاد یک معماری امنیتی جدید در قلمرو فلسطین خواهد بود. به عبارت دیگر، آنها باید با نیروهای دفاعی اسرائیل همکاری کنند تا کنترل مرزهای غزه را حفظ کرده و حضور خود را در داخل این قلمرو حفظ کند. همکاری امنیتی بلندمدت بین کشورهای عربی/مسلمان شرکتکننده و ارتش اسرائیل این پتانسیل را دارد که ژئوپلیتیک منطقه را تغییر شکل دهد.
روند توافقنامههای ابراهیم تقریباً دو سال پیش با حمله حماس متوقف شد و عادیسازی روابط عربستان و اسرائیل را در کوتاهمدت غیرممکن کرده است. بنابراین، حضور بلندمدت یک نیروی امنیتی عرب-مسلمان در غزه، از نظر تئوری، میتواند یک رابطه کاری دوفاکتو بین اسرائیل و کشورهایی مانند عربستان سعودی و پاکستان ایجاد کند.