| کد مطلب: ۳۲۲۲۲

انقلاب به روایت BBC / بازخوانی موضع بریتانیا در قبال وقوع انقلاب اسلامی در ایران

MI۶ بریتانیا در همکاری با سیا تلاشی گسترده برای حذف گروه‌‏های چپ مارکسیستی شروع کرد و موفق شد با دادن اطلاعات به مقامات جمهوری اسلامی آنان را در شناسایی و سرکوب سازمان مخفی حزب توده یاری دهد. این اطلاعات از طریق پاکستان به ایران منتقل شد.

انقلاب به روایت BBC / بازخوانی موضع بریتانیا در قبال وقوع انقلاب اسلامی در ایران

دهه ۱۹۷۰ میلادی دوره‌ای مهم در تاریخ بریتانیا و نظام بین‌الملل است. در این دهه، بریتانیا با چالش‌های داخلی و بین‌المللی متعددی مواجه شد که موقعیت آن را به عنوان یک قدرت جهانی تحت تأثیر قرار داد. هرچند موقعیت بریتانیا در نظام بین‌الملل در دهه ۱۹۷۰ میلادی با  زوال امپراطوری و استعمارزدایی تغییر کرد اما همچنان سایه امپراطوری پیشین باقی است.

بریتانیا طی جنگ جهانی اول به‌عنوان فاتح جنگ نفوذ خود را در جهان گسترش داد و طی جنگ جهانی دوم نیز هرچند آسیب دید اما باز هم با کمک آمریکا و شوروی توانست متحدین را شکست دهد اما پس از استقلال هند در دهه 1950 میلادی بود که روند استعمارزدایی در سایر کشورهای آسیایی و آفریقایی نیز سرعت گرفت و در نهایت بریتانیا در سال 1971 پایگاه‌های خود در شرق کانال سوئز را ترک کرد و به این ترتیب شیخ‌نشین‌های جنوب خلیج فارس که تحت‌الحمایه بریتانیا بودند به استقلال دست یافتند؛ با این حال همچنان متحد سنتی تحت نفوذ بریتانیا باقی ماند و این روابط تاکنون نیز ادامه دارد.

هم‌اکنون اتحادیه کشورهای همسود با عضویت 56 کشور بازمانده امپراطوری استعماری بریتانیاست که همچنان روابط نزدیکی با لندن دارند و بریتانیا در آن دارای نفوذ است. بریتانیا با وجود آنکه پس از جنگ جهانی دوم به صورت ظاهری جای خود را در جهان به آمریکا داد اما در واقع همچنان در برخی از عرصه‌ها سکاندار اصلی سیاست جهانی است. در شورای امنیت هرچند به ظاهر یکی از کشورهای عضو ریاست شورا را برعهده می‌گیرد اما در واقع هماهنگ‌کننده اعضا به‌ویژه قدرت‌های دارنده حق وتو با بریتانیاست.

بریتانیا از طریق کشورهای مشترک‌المنافع همچنان نفوذ فرهنگی، اقتصادی، و سیاسی خود را در بسیاری از مناطق جهان حفظ کرده است. بریتانیا کاهش قدرت استعماری خود را از طریق روابط نزدیک با ایالات متحده جبران کرده و این رابطه یکی از ارکان سیاست خارجی بریتانیا محسوب می‌شد. در دوران جنگ سرد، بریتانیا به‌عنوان یکی از متحدان اصلی آمریکا در مقابله با نفوذ شوروی عمل می‌کرد.

به‌رغم زوال امپراطوری، بریتانیا همچنان نفوذ قابل توجهی در خاورمیانه داشت. این نفوذ از طریق روابط با کشورهای عربی، حضور نظامی در منطقه، و کنترل منابع نفتی به‌ویژه در خلیج فارس حفظ شده بود. بریتانیا در دهه ۱۹۷۰ به عنوان سهامدار یا کارگزار استخراج و فروش کشورهای دارنده نفت که ایران نیز یکی از آنان بود، نقش مهمی در تحولات خاورمیانه، از جمله جنگ اعراب و اسرائیل و بحران نفت، ایفا کرد. 

روابط بریتانیا با رژیم پهلوی

بریتانیا از قرن نوزدهم تا میانه قرن بیستم، نفوذ قابل توجهی در ایران داشت. در سال 1901، ویلیام ناکس دارسی، زمین‌شناس بریتانیایی، ذخایر عظیم نفتی را در ایران کشف کرد و با «امتیاز انحصاری جست‌وجو، به دست آوردن، بهره‌برداری، توسعه، مناسب‌سازی برای تجارت، حمل و فروش نفت، آسفالت و گاز طبیعی»، در سراسر قلمرو ایران را به قیمت پائینی برای مدت شصت سال خریداری کرد.

امتیاز دارسی، شرکت نفت انگلیس و ایران (AIOC) - که بعدها بریتیش پترولیوم (BP) نامیده شد را قادر ساخت تا آبادان را به بزرگترین پالایشگاه نفت جهان تبدیل کند. این شرکت با وجود اینکه حق امتیاز و مالیات به ایران پرداخت می‌کرد، اما کاملاً تحت کنترل بریتانیا بود. سرمایه‌گذاری بریتانیا در ایران شامل تامین تجهیزات و آموزش برای مقاصد نظامی، ساخت جاده‌ها و بهبود زیرساخت‌ها بود. در واقع، همه اینها توسط ایران با وام 2 میلیون پوندی بریتانیا که از طریق «درآمد گمرکی» (یعنی از نفت) تضمین شده بود، پرداخت شد و بدین وسیله سلطه بریتانیا بر ایران را تثبیت کرد.

این نفوذ در دوره پهلوی نیز ادامه یافت، اما با تغییراتی همراه بود. بریتانیا در به قدرت رسیدن رضاشاه نقش داشت و از او به‌عنوان فردی که می‌تواند ثبات را به ایران بازگرداند، حمایت کرد. با این حال، رضاشاه به تدریج سیاست‌های ملی‌گرایانه‌ای مانند تلاش برای کاهش نفوذ خارجی در اقتصاد ایران در پیش گرفت که گاه با منافع بریتانیا در تضاد بود.

چالش بر سر امتیاز نفت دارسی که شرکت نفت ایران و انگلیس در نتیجه آن تاسیس شده بود، یکی از مهمترین چالش‌های میان ایران و بریتانیا بود که منجر به تنش در روابط بود. پس از اشغال ایران توسط متفقین در جنگ جهانی دوم و تبعید رضاشاه، محمدرضاشاه به قدرت رسید. بریتانیا در ابتدا نسبت به او تردید داشت، اما به‌تدریج از او به عنوان متحدی در برابر نفوذ شوروی حمایت کرد. 

پس از جنگ جهانی دوم موضوع کسب امتیاز نفت شمال توسط شوروی و حزب توده وابسته به مسکو تحت عنوان موازنه مثبت مطرح شد. هواداران شوروی استدلال می‌کردند که چون بریتانیا از امتیاز نفت جنوب برخوردار است باید موازنه مثبتی برقرار شود و امتیاز نفت شمال نیز به شوروی واگذار گردد. در این برهه بود که جبهه ملی با محوریت تنها شش نماینده مجلس تشکیل شد و سیاست موازنه منفی یعنی سلب امتیاز از هر دو گروه را مطرح کرد و بدین شکل قانون ملی شدن صنعت نفت در مجلس تصویب شد و محمد مصدق به عنوان رهبر جبهه ملی مامور اجرای این قانون شد.

گزارش‌ها و گزارش‌های سالانه AIOC در این سال‌های پرتلاطم حاوی توصیفات جالب و البته مغرضانه‌ای از وقایع مربوط به ترور رزم‌آرا، انتصاب مصدق، تلاش برای ملی‌سازی صنعت نفت، تصرف پالایشگاه توسط دولت ایران و اخراج کارکنان غیرایرانی عمدتاً انگلیسی و هندی است. دولت بریتانیا که از ازدست‌دادن کنترل بر ذخایر غنی نفت ایران وحشت‌زده شده بود، تحریم‌های اقتصادی وضع کرد و مانورهای نظامی در این منطقه انجام داد.

در نهایت بریتانیا و آمریکا نقشه‌ای با عنوان عملیات چکمه برای برکناری مصدق طراحی کردند. خاطره این دخالت امنیتی به نفع شاه که پایه‌های استبداد شاه را ایجاد کرد و منجر به تاسیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور ساواک شد در ذهن انقلابیون سال 1357 بسیار پررنگ بود.

پس از کودتا هرچند آمریکا نقش مهمتری در رابطه با ایران پیدا کرد اما بریتانیا  همچنان یکی از مهم‌ترین شرکای اقتصادی ایران بود. شرکت‌های بریتانیایی در بخش‌های نفت، گاز، صنایع نظامی، و زیرساخت‌ها فعال بودند. ایران نیز به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین خریداران تسلیحات بریتانیا، نقش مهمی در اقتصاد دفاعی این کشور ایفا می‌کرد. همکاری‌های امنیتی و اطلاعاتی بین دو کشور نیز گسترده بود. بریتانیا از شاه به عنوان «ژاندارم خلیج‌فارس» حمایت می‌کرد و او را متحدی در برابر نفوذ شوروی و جنبش‌های چپ‌گرا می‌دانست.

دولت ادوارد هیث در سال 1970 با فروش عمده تانک‌ها به ایران موافقت کرد و سال بعد یک تیم آموزشی نظامی برای سرویس و نگهداری آنها اعزام کرد. این خدمات عمدتاً توسط صدها نفر از کارکنان شاغل در یک شرکت نظامی به نام  Millbank Technical Services  انجام می‌شد. گزارش شده که این شرکت برای پنهان کردن نقش دولت،  به‌عنوان یک وسیله برای پرداخت رشوه به ایرانیانی که تسلیحات بریتانیایی دریافت می‌کردند عمل کرده است. گاردین گزارش داد: «شرکت تانک‌ها را از وزارت دفاع در یک معامله کاغذی خریداری می‌کند و همچنین پول نقد مخفی را به ایران می‌فرستاد.

سپس تانک‌ها را به ارتش ایران می‌فرستد و صورت‌حسابی برای تانک‌ها به اضافه رشوه ارائه می‌کرد». گاردین خاطرنشان می‌کند: «حیله‌گری این طرح در بالاترین سطح در بریتانیا تأیید شد.» برخی از مقامات بریتانیا دریافتند که ممکن است مشکلی در تامین تسلیحات بسیار برای رژیمی وجود داشته باشد که ممکن است روزی سقوط کند. یک دیپلمات در وزارت خاورمیانه در سال 1972 نوشت: «همه این تجهیزات می‌تواند در دست یک دولت انقلابی باشد». این هم مهم نبود در پایان این دهه، انگلیس فروش تسلیحاتی به ایران به ارزش بیش از یک میلیارد پوند داشت. قرار بود کمتر از 1200 تانک از سال 1978 تا 1982 تحت پروژه 4030 به شاه صادر شود.

شاه و همسرش در ژوئن 1972 از بریتانیا دیدن کردند. پیتر رامسبوتام خاطرنشان کرد: «آنها به عنوان مهمان اعلیحضرت ملکه در مسابقات سلطنتی ویندزور آمدند». او همچنین در بررسی سالانه خود برای وزارت خارجه نوشت که «نارضایتی فزاینده در سراسر کشور وجود دارد». این امر از آنجایی اتفاق افتاد که «کنترل شخصی و دقیق شاه بر هر جنبه‌ای از دولت و اقتصاد، نه‌تنها مانعی برای فعالیت احزاب سیاسی، بلکه برای وزرا، کارمندان ارشد دولتی و دیگر رهبران او در این کشور، بازدارنده است.»

تا سال 1974، اسناد بریتانیا حاوی گزارشی از نیوزویک بود که در آن پنجاه هزار نفر زندانی سیاسی در ایران وجود داشت. چیزی بین سی تا شصت هزار نفر برای سرویس بدنام و مخوف امنیت داخلی ساواک کار می‌کردند. عفو بین‌الملل و دیگران موارد متعددی از شکنجه توسط ساواک را ثبت کرده بودند. 

نیک براون، یکی از مقامات سفارت بریتانیا در تهران، به‌طور ناشناس به یکی از رسانه‌ها گفت که ساواک «بسیار کارآمد و مطمئناً به اندازه هر پلیس مخفی در منطقه بی‌رحم است». هیچ‌کدام از اینها بر سیاست بریتانیا تأثیری نداشت، مگر اینکه حمایت وایت هال از رژیم را عمیق‌تر کند.

پاتریک رایت از وزارت خاورمیانه وزارت امور خارجه در ژوئیه 1974 نوشت: «ایران به اندازه اکثر کشورها شرایط خوبی برای منافع بریتانیا است و من موافقم که هر چه شاه بیشتر دوام بیاورد، بهتر است اما در صورت مرگ یا سقوط ناگهانی او هنوز هم شانس خوبی برای یک دولت قوی و اساساً طرفدار غرب وجود دارد.» وزارت امور خارجه در سپتامبر 1975 در خلاصه‌ای برای جیمز کالاگان، وزیر امور خارجه، نظر خود را خلاصه کرد: «ما معتقدیم که ایران عامل مهمی برای ثبات در این منطقه است که بیش از 70 درصد واردات نفت ما را تولید می‌کند و شاه ما را یک عامل مهم و وزنه مقابل نفوذ روسیه در منطقه می‌بیند.... ایران مشتری عمده تجهیزات دفاعی بریتانیا در خارج از کشور است.»

کمک لندن به دستگاه سرکوب 

حمایت بریتانیا از شاه شامل حمایت در زمینه تبلیغاتی هم بود. اداره بدنام تحقیقات اطلاعات بریتانیا IRD، واحد تبلیغات جنگ سرد آن، نقش‌های مختلفی در تقویت توانایی شاه برای دفع تهدیدات داخلی، چه از طرف حزب توده طرفدار شوروی و چه از جانب ناسیونالیست‌های عرب حامی جمال عبدالناصر، رهبر مصر، ایفا کرد. IRD مطالبی را برای «استفاده غیرقابل انتساب توسط مطبوعات و رادیو» مستقیماً در اختیار ساواک قرار داد. آن الول، مسئول IRD در دسامبر 1964 نوشت: این شامل هزینه برای «ترجمه کتاب، مقالات برای مطبوعات و کارهای تبلیغاتی ضد خرابکارانه از انواع مختلف» بود.

لزلی گلس، دستیار معاون وزیر خارجه در امور خارجه نوشت: «ما به‌ویژه مشتاق دریافت ایده‌هایی برای انواع موضوعات و استدلال‌هایی هستیم که در سطح محلی مؤثر باشند» و افزود که همکاری بریتانیا با ساواک «رضایت‌بخش و مؤثر» بود. چند ماه قبل از آن، الول به درخواست سپهبد حسن پاکروان، رئیس ساواک سفر یکی از مقامات ارشد ساواک، دکتر زهتاب، به انگلستان را تبلیغ کرده بود. راضی نگه داشتن سرویس امنیت ایران برای بریتانیا مهم بود.

لندن لطف دیگری هم به ساواک کرد. یکی از مقامات تهران، مایکل الیوت، به الول اطلاع داد که ساواک از سفارت پرسیده است: «آیا می‌توانیم اسامی برخی از شرکت‌ها در لندن را که بتوانند تبلیغ وجهه ایران در خارج از کشور را بر عهده بگیرند، ارائه کنیم؟»  الیوت پیشنهاد کرد که این موضوع پیش برود و ایران می‌تواند تا 50000 پوند در ماه بپردازد. الول پاسخ داد که این موضوع با Colman Prentis & Varley، «یکی از بزرگترین آژانس‌های تبلیغاتی بریتانیا» مورد بحث قرار بگیرد. وی خاطرنشان کرد: به عنوان بخشی از این بسته، می‌توان بازدیدهایی از سفرنامه‌نویسان، کمپین بین آژانس‌های مسافرتی، دعوت‌نامه‌های ویژه برای گروه‌های گزارش تلویزیون و رادیو و غیره را ارائه کرد.

در دسامبر 1972، سفارت ایران در لندن در مورد کتابی که توسط الیزابت شارپ، نوشته شده است، به وزارت خارجه شکایت کرد. یکی از مقامات نوشت: «کتاب حاوی اتهامات مکرر فساد، آزار و شکنجه در ایران است و ارجاعات توهین‌آمیز به شاه را در بر می‌گیرد.» لندن تصمیم گرفت عذرخواهی کند. در این سند آمده است: «رئیس دپارتمان خاورمیانه رسماً به وزیر/مشاور ایرانی ابراز تأسف کرده و به وی اطمینان داده است که دیدگاه‌های کتاب به‌هیچ‌وجه منعکس‌کننده دیدگاه لندن درباره ایران نیست».

وی همچنین «توصیه کرد که تاسف‌نامه شخصی از طرف وزارت دفاع [معاون دائم] به سفیر ایران ارسال شود، زیرا این کتاب و واکنش‌های ما به آن بدون شک به شاه منتقل خواهد شد». وزارت امور خارجه همچنین به لرد بالنیل وزیر وقت برای گفت‌وگوی آتی با سفیر ایران در لندن پیشنهاد کرد: «وزیر کشور ممکن است بخواهد اعلام کند که از موضوع مطلع است و امیدوار است که این نشریه تاسف‌بار اجازه نداشته باشد به این روابط عالی که بین دو کشور ما وجود دارد آسیب برساند.»

زمانی که شاه پس از اعتراضات مرداد و شهریور از انگلستان درخواست تجهیزات امنیتی داخلی کرد، در آبان 1357، دیوید اوون فروش 175000 فشنگ گاز CS و حداکثر 360 نفربر زرهی غیرمسلح را تایید کرد. پارسونز، سفیر بریتانیا در تهران، ریچارد کلاترباک - کارشناس برجسته بریتانیا در مبارزه با شورش - را به طور خصوصی به ایران دعوت کرد و او را مشاور عالی یافت. هنوز مشخص نیست که کلاترباک در مورد چه چیزی به او مشاوره داده است. تنها زمانی که دیوید اوون در آذر 1357 متوجه شد که شاه در موقعیت «ناامیدکننده» قرار دارد، او و وزارت خارجه تصمیم گرفتند سقوط شاه را بپذیرند.

دیکتاتور در 26 دی از تهران گریخت و 12 بهمن امام خمینی از تبعید به ایران بازگشت. پس از این بود که انگلیسی‌ها سعی می‌کردند با پرهیز از هرگونه ارتباط با شاه، رابطه خود را با رژیم جدید اسلامی حفظ کنند. همراه با آمریکایی‌ها، لندن از دادن پناهندگی سیاسی به متحد سابق خود در بریتانیا امتناع کرد. اوون در زندگی‌نامه خود خاطرنشان کرد: «در تصمیم من هیچ افتخاری وجود نداشت، فقط محاسبات سرد منافع ملی بود و او آن را «اقدامی نفرت‌انگیز» می‌دانست.»

در همین حال، جمهوری اسلامی، قرارداد خرید تانک‌های انگلیسی را لغو کرد. از آنجایی که ایرانِ شاه قبلاً هزینه برخی از آنها را پرداخت کرده بود، این امر منجر به تلاش چندین دهه تهران برای پس گرفتن پول خود شد. 

موضع بریتانیا در قبال وقوع انقلاب 

در چنین شرایطی که روابط میان بریتانیا و حکومت پهلوی در عمیق‌ترین وضیعت خود قرار داشت انقلاب پیش‌بینی‌نشده‌ترین اتفاق بود. انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ یکی از مهم‌ترین رویدادهای دهه ۱۹۷۰ بود که تأثیرات عمیقی بر منطقه خاورمیانه و روابط بین‌الملل گذاشت. رادیو بی‌بی‌سی در زمانی که ابزارهای اطلاع‌رسانی چندانی در اختیار مخالفین قرار نداشت به وسیله‌ای برای اطلاع مردم از حوادث بدل شد و با وجود موضع رسمی دولت بریتانیا که حمایت از شاه بود اما همین میزان از اطلاع‌رسانی نیز به اطلاع مردم از روند حوادث و در نهایت سقوط شاه کمک کرد.

رادیو بی‌بی‌سی حتی در 13 آذر 1357 مصاحبه اختصاصی کوتاهی با امام خمینی در نوفل‌لوشاتو داشت. «جرالد مانسل» مدیرعامل بی‌بی‌سی در ۲۲ مهرماه ۱۳۵۷ در پاسخ به نامه‌ اعتراضی اردشیر زاهدی سفیر ایران در انگلیس نوشت: «به اعتقاد من، این واقعیت بدون چون و چرا باید پذیرفته شود که آیت‌الله خمینی در عرض چندماهه‌ی اخیر عامل مهمی در صحنه‌ی سیاسی ایران بوده است.

به همین جهت طبیعی است که هر قدم و هر جمله‌ی او مورد توجه رسانه‌های جهانی و از جمله بی‌بی‌سی قرار داشته باشد، ولی با این حال باید تذکر داد که براساس ضوابط تعیین‌شده برای اتاق خبر سرویس خارجی بی‌بی‌سی از اواسط ماه مه (اردیبهشت) به این طرف پخش مطالب مربوط به فعالیت‌های آیت‌الله خمینی هیچ‌گاه از نصف اخبار و تفسیرهای مربوط به ایران تجاوز نکرده است. در طول این مدت حدود ۴۶۰ مورد مطالب راجع به ایران از برنامه‌ی فارسی بی‌بی‌سی پخش شده که ۲۳ مورد آن راجع به آیت‌الله‌های مقیم ایران بوده است». 

موضع بریتانیا در قبال این انقلاب تحت تأثیر موقعیت آن در نظام بین‌الملل و منافع سنتی‌اش در خاورمیانه بود. بریتانیا، مانند آمریکا، از محمدرضاشاه به عنوان متحدی در خاورمیانه که نقش مهمی در مدیریت منطقه از سوی غرب و مقابله با نفوذ شوروی داشت، حمایت می‌کرد. با گسترش اعتراضات ضدسلطنتی در ایران، بریتانیا نگران سقوط شاه و ایجاد خلأ قدرت در منطقه بود. این نگرانی به‌ویژه به دلیل اهمیت استراتژیک ایران در خلیج‌فارس و نقش آن در تأمین انرژی غرب تشدید می‌شد. بریتانیا منافع اقتصادی قابل توجهی از جمله در صنعت نفت ایران داشت.

شرکت‌های بریتانیایی مانند بریتیش پترولیوم سهم بزرگی در صنعت نفت ایران داشتند. بریتانیا امیدوار بود که با حفظ روابط با رژیم جدید، بتواند این منافع را حفظ کند. با این حال، جهت‌گیری ضدغربی انقلاب و ملی‌گرایی اقتصادی رهبران جدید ایران، این امید را به چالش کشید. نخست‌وزیر جیمز کالاگان در دسامبر 1978 به جیمی کارتر، رئیس‌جمهور ایالات متحده، نوشت که سقوط شاه «بزرگترین پیامدهای سیاسی، استراتژیک و اقتصادی را برای غرب خواهد داشت.» با افزایش مخالفت‌ها با شاه در ایران و بزرگ‌تر شدن تظاهرات، لندن تقریباً تا آخر به دیکتاتور چسبید. دیوید اوون، وزیر امور خارجه، در 9 نوامبر 1978 - چند هفته قبل از فرار شاه - به کابینه گفت: «عیب او هر چه باشد، باز هم به نفع ما بود که شاه در قدرت بماند».

gettyimages-592038216-2048x2048 copy

با سقوط شاه و بازگشت امام خمینی به ایران، بریتانیا موضعی محتاطانه در پیش گرفت. بریتانیا تلاش کرد با رهبران جدید ایران ارتباط برقرار کند، اما نگرانی از جهت‌گیری ضدغربی انقلاب و تأثیر آن بر منافع اقتصادی و امنیتی بریتانیا وجود داشت. بریتانیا به همراه دیگر کشورهای غربی، نگران بود که انقلاب اسلامی الهام‌بخش جنبش‌های مشابه در دیگر کشورهای خاورمیانه به‌ویژه کشورهای حاشیه جنوب خلیج فارس که به صورت سنتی تحت نفوذ بریتانیا بودند شود و ثبات منطقه را تهدید کند.

در آبان 1358، دانشجویان پیرو خط امام به سفارت آمریکا در تهران حمله کردند و دیپلمات‌های آمریکایی را به گروگان گرفتند. این رویداد به اوج تنش‌های ایران و غرب انجامید. بریتانیا، به عنوان متحد نزدیک آمریکا، نگران بود که این بحران به تضعیف بیشتر نفوذ غرب در منطقه بیانجامد. به‌رغم تنش‌ها، بریتانیا تلاش کرد روابط اقتصادی و سیاسی محدودی با ایران حفظ کند. این تلاش‌ها به‌ویژه در زمینه‌های غیرسیاسی مانند تجارت و انرژی متمرکز بود.

موضع بریتانیا نسبت به این انقلاب ترکیبی از سردرگمی، احتیاط، و تلاش برای حفظ منافع بود. بریتانیا، مانند بسیاری از کشورهای غربی، وقوع انقلاب اسلامی را پیش‌بینی نکرده بود. تحلیل‌های اطلاعاتی بریتانیا و آمریکا از ایران، نتوانستند عمق نارضایتی عمومی از شاه و قدرت جنبش اسلامی را درک کنند. بریتانیا در ابتدا امیدوار بود که شاه بتواند با سرکوب اعتراضات، ثبات را به کشور بازگرداند. در ماه‌های پایانی حکومت شاه، بریتانیا به همراه آمریکا، تلاش کرد تا از او حمایت کند.

با این حال، این حمایت بیشتر جنبه نمادین داشت و شامل اقدامات عملی مؤثری نبود. بریتانیا نگران بود که سقوط شاه منجر به ایجاد خلأ قدرت و نفوذ شوروی در ایران شود. با خروج شاه از ایران در دی 1357 و بازگشت امام خمینی به کشور، بریتانیا به سرعت موضع خود را تعدیل کرد. لندن با نگرانی از احتمال نفوذ شوروی تلاش کرد با رهبران جدید ایران ارتباط برقرار کند، اما نگرانی از جهت‌گیری ضدغربی انقلاب و تأثیر آن بر منافع اقتصادی و امنیتی بریتانیا وجود داشت.

نگرانی از شوروی و اقدام علیه حزب توده

اما ترس اصلی بریتانیا و غرب در این دوره تشکیل حکومتی اسلامی در تهران نبود؛ هرچند منافع در ایران نیز دارای اهمیت بود اما مشکل و نگرانی اصلی موقعیت شوروی در آینده ایران بود که به صورت ناخواسته بریتانیا را به جمهوری اسلامی نزدیک می‌کرد. MI6  بریتانیا در همکاری با سیا تلاشی گسترده برای حذف گروه‌های چپ مارکسیستی شروع کرد و موفق شد با دادن اطلاعات به مقامات جمهوری اسلامی آنان را در شناسایی و سرکوب سازمان مخفی حزب توده یاری دهد. این اطلاعات از طریق پاکستان به ایران منتقل شد.

سرویس اطلاعاتی مخفی بریتانیا، MI6، با سیا همکاری کرد تا فهرستی از عوامل شوروی در ایران را در اختیار جمهوری اسلامی قرار دهد که از این اطلاعات برای دستگیری اعضای حزب توده استفاده شد. پرونده‌های بریتانیا نشان می‌دهد که چگونه مقامات وزارت خارجه به این موضوع فکر کرده‌اند که چگونه بریتانیا ممکن است از اعترافات اعضای حزب توده سود ببرند. این پرونده‌ها حاکی از آن است که انگیزه سیاست بریتانیا تمایل به جلب نظر حاکمان جدید تهران به خاطر نگرانی در مورد ژئوپلیتیک جنگ سرد و نفوذ شوروی در ایران بوده است.

طبق گزارش نیویورک‌تایمز و لندن‌تایمز، فهرست ایرانیانی که گفته می‌شود برای اتحاد جماهیر شوروی در ایران کار می‌کنند توسط ولادیمیر کوزیچکین، سرگرد KGB که در ژوئن 1982 برابر با خرداد 1361 به بریتانیا فرار کرد، در اختیار بریتانیا قرار گرفت. کوزیچکین  مسئول حفظ ارتباط با حزب توده، اصلی‌ترین سازمان چپ در ایران بود. این اطلاعات با سیا هم در میان گذاشته شد و از طریق پاکستان به تهران منتقل شد. ایران براساس این اطلاعات بیش از هزار نفر از اعضای حزب توده را دستگیر کرد و تعدادی اعدام شدند.

پرونده‌های مربوط به آن زمان نشان می‌دهد درحالی‌که ایران و انگلیس روابط دیپلماتیک خود را به طور کامل قطع کرده بودند مقامات انگلیسی از سرکوب حزب توده توسط ایران حمایت می‌کردند. درحالی‌که محاکمه سران حزب توده در ایران در حال انجام بود، بارینگتون رئیس بخش منافع انگلیس در تهران در 15 اردیبهشت 1362 با یکی از مقامات ارشد ایرانی ملاقات کرد و به دنبال نظرات بریتانیا در مورد «اقدام دولتش علیه حزب توده» بود که به گفته او، دلیلی بر «استقلال ایران از قدرت‌های بزرگ» بود.

برینگتون با توجه به یادداشت خود در مورد این دیدار پاسخ داد: «من گفتم هرگز به استقلال شک نکرده‌ام. آخرین [اقدامات] ایران به نظر من گام مهمی بود.» بارینگتون از اقدامات تهران در سرکوب حزب توده استقبال کرده و آن را یک فرصت می‌دانست. او نوشت که رؤسای نمایندگی‌های اروپایی «احساس کردند که زمان آن فرا رسیده است که کشورهای اروپای غربی و کشورهای همفکر خود خطوط خود را با ایران باز نگه دارند». بارینگتون بعداً در خاطرات خود نوشت که «در ایران باید پول به دست آورد» و «بخش مهمی از کار ما حفظ پیوندهای تجاری بریتانیا با ایران و ترویج صادرات بود». در 24 اردیبهشت 1362، ایران 18 دیپلمات شوروی را اخراج کرد. بارینگتون در مه 1983 به وزارت خارجه گفت که به دلیل تخریب حزب توده «یک نقطه عطف مهم در روابط شوروی/ایران و شاید در تاریخ احزاب کمونیست خارج از کشور به دست آمده است».

در این زمان موضوعات مختلفی برای اصطکاک بین ایران و اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت، که تجهیز عراق توسط مسکو و حمله شوروی به افغانستان مهمترین آنها بود. همچنین شوروی آماده نبود تا برای حمایت از حزب توده تلاش زیادی کند. بارینگتون در ژوئیه 1982 در نامه‌ای به لندن - که در آن زمان کوزیچکین در بریتانیا بود و اطلاعات را منتقل می‌کرد - اظهار داشت که پس از قدرت‌گیری جمهوری اسلامی در ایران روس‌ها «آماده بودند که در صورت لزوم، با خونسردی حزب توده را معامله کنند و آن را کنار بگذارند.»

بارینگتون پس از ماموریت در تهران موفق به دریافت نشان شوالیه شد و کمیساریای عالی بریتانیا در پاکستان شد. تایید رسمی همکاری با سیا برای انتقال اطلاعات کوزیچکین به ایران احتمالاً توسط نخست‌وزیر وقت مارگارت تاچر، وزیر امور خارجه فرانسیس پیم و رئیس MI6، کالین فیگورز انجام شده است.

در مجموع موضع بریتانیا در قبال انقلاب ایران زیر سایه جنگ سرد و رقابت با شوروی تحلیل می‌شد و بریتانیا و غرب ضمن ناراحتی از سقوط شاه از اینکه ایران در دامان شوروی نیفتاده خرسند بودند و حتی امیدوار بودند با گذشت زمان روابط با تهران را بهبود ببخشند. 

 عکس: Getty Images

دیدگاه

ویژه دیپلماسی
پربازدیدترین
وب گردی
آخرین اخبار