ولی رضا نصر استاد دانشگاه جانز هاپکینز وضعیت ایران و خاورمیانه را پس از انتخابات ایران در گفتوگو با کامران بخاری تحلیل میکند
بازنگری نظام و دغدغه کارآمدی
انتخابات ریاستجمهوری در ایران برای بسیاری از بازیگران منطقهای و بینالمللی از اهمیت ویژهای برخوردار است. نتیجه این انتخابات میتواند نمایانگر رویکرد ایران در سیاست خارجی و منطقهای در چهار سال آینده باشد و در شرایطی که منطقه خاورمیانه در آتش جنگ میسوزد، ایران بهعنوان یک بازیگر اثرگذار میتواند تعیینکننده بسیاری از تحولات پیش رو باشد.
آنچه در ادامه میخوانید گفتوگویی است که کامران بخاری، پژوهشگر اندیشکده مؤسسه نیولاینز برای استراتژی و سیاستگذاری با ولی نصر، استاد امور بینالملل و مطالعات خاورمیانه در دانشکده مطالعات پیشرفته بینالملل دانشگاه جانز هاپیکنز انجام دادهاست تا اثر انتخابات ایران و نتیجه آن را بر مسائل پیش روی خاورمیانه بررسی کند. این گفتوگو پیش از برگزاری انتخابات ریاستجمهوری انجام شدهاست و در نتیجه برخی از پیشبینیهای مطرحشده در آن در مورد انتخابات ممکن است با شرایطی که امروز – شنبه - تجربه میشود، متفاوت باشد.
*پیشبینی انتخابات بهویژه در ایران بسیار کار مشکلی است. شرایط چگونه است. چه کسی جانشین رئیسی میشود و باید چه انتظاری از وضعیت در ایران داشتهباشیم؟
به نظر من نخستین موضوع جالب این بود که از میان امیدواران، یعنی افرادی که برای نامزدی در انتخابات ثبتنام کردند، ۶ نفری تایید شدند که غافلگیرکننده بود. در این میان، افرادی هستند که مستقیماً قصد دارند مسیر رئیسی را ادامه دهند؛ بهویژه سعید جلیلی، دبیر پیشین شورای عالی امنیت ملی و نامزد پیشین انتخابات ریاستجمهوری، که مخالف برجام است و یک انقلابی سرسخت، یکدنده و بسیار تندرو محسوب میشود. اما موضوع غافلگیرکننده تایید پزشکیان، نامزد اصلاحطلب بود که تقریباً غیرقابل پیشبینی پذیرفتهشد. هیچکس انتظار نداشت که او تاییدصلاحیت شود. او شخصیت بسیار جالبی دارد.
تبار آذری دارد و در نتیجه به زبان ترکی حرف میزند، در تبریز به دنیا آمده و در تبریز بزرگشدهاست، اما در عین حال کُردی هم حرف میزند و ارتباطاتی با مناطق کُردنشین دارد. او یک آدم بسیار پاکدست است، بهعنوان فردی غیرفاسد شناخته میشود، جراح است و انسانی بسیار باتقوا. معلم قرآن است و برای کسانی که اهل تشیع هستند، او بهخوبی یکی از مکتوبات شیعیان، یعنی نهجالبلاغه را میشناسد؛ کتابی که مجموعه نوشتههای امام اول شیعیان است و پزشکیان متخصص آن محسوب میشود. در نتیجه او هم برای اصلاحطلبان جذاب است، هم برای بخش مذهبی جامعه. اصلاحطلبان و میانهروها انتظار دارند که او نمایش خوبی در انتخابات داشتهباشد.
او گفتهاست که محمدجواد ظریف را بهعنوان وزیر امور خارجه منصوب میکند [پزشکیان چنین وعدهای ندادهاست – هممیهن] و در یک مصاحبه ظریف را بهعنوان کارشناس همراه خود به تلویزیون برد. شخصیت جالب دیگر، شهردار پیشین تهران است که اکنون رئیس پارلمان ایران است، از فرماندهان پیشین سپاه پاسداران و نامزد پیشین انتخابات ریاستجمهوری که شخصیت شناختهشدهای در ایران به حساب میآید.
انتظار میرود که حضور این دو مشارکت را در انتخابات افزایش دهد. همانگونه که میدانیم مشارکت در انتخابات ۲۰۲۱ که به انتخاب رئیسی منجر شد، به شکل شرمآوری پایین بود و بعد از آن باز هم مشارکت پایینی در انتخابات پارلمانی شاهد بودیم. من فکر میکنم که جمهوری اسلامی، رهبر معظم و همه صاحبان قدرت، شاید بتوان اسمش را گذاشت دولت پنهان، دوست دارند که مشارکت افزایش پیدا کند. مشارکت بالا سیستم را تثبیت میکند. مشارکت بالا به جهان بیرون این پیام را میدهد که جمهوری اسلامی از شهروندانش بیگانه نشدهاست و پشتیبانی مردم را دارد.
اما هر چقدر که مشارکت بالاتر باشد به این معناست که احتمال انتخاب تندروها کمتر میشود، چراکه آنها یک پایگاه رای ثابت دارند که در هر حالتی به آنها رای میدهند. اما اگر مردم شروع به رای دادن بکنند، آنگاه رای تندروها معنای کمتری پیدا میکند. بگذارید اینگونه بگویم که اگر مشارکت به نزدیک ۶۰ درصد و بالاتر برسد، پزشکیان میتواند بهراحتی برنده شود. اگر نزدیک به ۵۰ درصد باشد قالیباف شانس بسیار بالایی برای برنده شدن دارد؛ مسئلهای که باید منتظر باشیم و ببینیم. مسئله دیگر این است که آیا انتخابات در دور اول تمام میشود یا اینکه شاهد دور دوم خواهیم بود.
اگر به دور دوم برویم، آنگاه محاسبات رای دادن شهروندان کاملاً تغییر خواهد کرد. ممکن است آنچه در انتخابات ۲۰۰۹ و ۱۹۹۷ رخ داد، تکرار شود. در چنین شرایطی، وضعیت جالبی رخ میدهد، اما با این وجود هیچیک از این مسائل هنوز باعث ایجاد شور و اشتیاق وسیع در میان ایرانیان نشدهاست، بهخصوص در میان افرادی که اساساً پشتشان را به مشارکت در انتخابات کردهاند و منطقی در شرکت در انتخابات نمیبینند. اما این انتخابات از دورهی قبل انتخابات ریاستجمهوری جالبتر است و بهصورت بالقوه امکان غافلگیریهای بیشتری وجود دارد. اگر قالیباف رئیسجمهور شود، شاهد بازانطباق در نظام خواهیم بود.
از نظر سیاست خارجی او میانهروتر خواهد بود. از نظر سیاست داخلی، قالیباف به فساد و چیزهای دیگر متهم شدهاست، اما یک مدیر کارآمد و باتجربه است. او شهردار موفق تهران بود و از نظر دیوانسالاری و اینها توانمند است. قطعاً دولت او را با رئیسی مقایسه خواهند کرد. اگر پزشکیان رئیسجمهور شود، آنگاه شاهد بازانطباق بزرگتری در نظام خواهیم بود، چراکه او فردی خارج از چارچوب ساختار قدرت کنونی است و برای بخش وسیعتری از جمعیت جذابیت دارد و بهصورت بالقوه میتواند تغییر بزرگتری در مقام رئیسجمهور ایجاد کند.
*این وضعیت چه واقعیتی را در مورد ایران نشان میدهد؟ آیا ما شاهد ظهور یک حسن روحانی جدید هستیم؟
من فکر میکنم که میتوان گفت بدون تردید یک نوع بازنگری در مورد نتیجهای که از انتخابات پیشین به وجود آمد، شکل گرفتهاست. با انتخاب رئیسی، کل نظام به صورت یکدست تندرو و محافظهکار شد. رئیسی دانشگاهها و دیوانسالاری کشور را تصفیه کرد و تعهد ایدئولوژیک را به شایستگی فنسالارانه اولویت داد. نتیجه چه بود؟ نتیجه یک دولت ناکارآمد بود. این سیاستها بود که به اعتراضها به حجاب در ایران منجر شد. بعد با همان اعتراضها هم با سوءمدیریت برخورد شد. ناامیدی وسیعی نسبت به کارآمدی و توانمندی رئیسی برای حکومت ایجاد شد. در نتیجه، اگر شما رهبر معظم باشید، سیاست خارجی، ایدئولوژی و هر چیز دیگری را کنار بگذارید میخواهید رئیسجمهوری داشتهباشید که باعث بدتر شدن مسائل نشود، تعداد بیشتری از مردم را بیگانهسازی نکند، باعث بیثباتی کشور نشود و وضعیت اقتصادی بد کشور را بدتر نکند.
در نتیجه با نگاهی به تواناییهای بالقوه پزشکیان و قالیباف، فکر میکنم که گشایشی ایجاد میشود که ائتلاف دیوانسالارانی که رئیسی به قدرت آورد، کنار بروند. در نتیجه تا حدی شاهد انطباق مجدد و بازنگری هستیم و فکر میکنم که این مهمترین ملاحظه رهبر معظم است. دوم اینکه فکر میکنم او میخواهد مشارکت بیشتر شود. هیجانی که نامزدی پزشکیان و قالیباف ایجاد کرد، با این هدف بود که مردم با این امید رای دهند که این دو نامزد سیاستهایی را که باعث انزوای جمهوری اسلامی از مردمش شد و انتخابات را از معنا تهی کرد، ادامه نمیدهند. قطعاً ریسک این اقدام این است که نامزد اصلاحطلب قدرت را در اختیار بگیرد.
به پزشکیان نگاه کنید، به نظر یک گزینه هوشمندانه میرسد. او فردی بسیار پاکدست است. او در بسیاری از زمینهها میانهرو است، بسیار اصلاحطلب است، اما در عین حال مردی مذهبی است و به ایدئولوژی و نگرشهای مذهبی ابتدای انقلاب متعهد است. بسیاری از تندروها دیگر پیرو الگوی اخلاق سالهای اولیه انقلاب نیستند. برای مثال، شهردار تهران که یک نامزد بسیار تندرو است، به فسادهای گسترده متهم شدهاست. زنان از او انتقاد میکنند که چند همسر دارد، این اتهام به او زده شدهاست که پولهای شهرداری را گم کردهاست. بدبینی زیادی نسبت به این افراد وجود دارد که خود را بسیار به لحاظ ایدئولوژیک راستگرا و خیلی انقلابی جلوه میدهند اما در عمل نماینده ارزشهای انقلاب نیستند.
پزشکیان درست در نقطه مقابل قرار دارد. در نتیجه به نظر من محاسبات بر این اساس است که اگر پزشکیان رای بیاورد، نظام او را میپذیرد. فکر نمیکنم که رهبر معظم دنبال تکرار ۲۰۰۹ (۱۳۸۸) باشد. در این شرایط اگر بخواهم مسائل را بررسی کنم، فکر میکنم که در تفکر رهبر معظم اولویت اصلی در واقع رئیسجمهوری است که بتواند کشور را اداره کند و اقتصاد را مدیریت کند. او فکر میکند که قالیباف بهترین گزینه برای این کار است و باور دارد که پزشکیان هم از پس این کار برمیآید، چراکه قبلاً وزیر بهداشت بوده و در پارلمان است. دوم اینکه او در واقع قصد دارد جمهوری اسلامی را به جایی برگرداند که پشتیبانی مردمی گستردهتری وجود داشتهباشد. همین باعث میشود که این انتخابات بسیار جالب توجه باشد. در نخستین گام، اجازه دادن به پزشکیان و قالیباف برای شرکت در انتخابات، دقیقاً مخالف آن چیزی بود که بسیاری در مورد رویکرد رهبر معظم پیشبینی میکردند.
*ما در انتخابات مجلس خبرگان رهبری و پارلمان دیدیم که تعداد زیادی از ایدئولوگها و یا تندروها که میتوان آنها را راست افراطی نامید، وارد مجلس شدند و اجازه دادند که قالیباف ریاست مجلس را در اختیار بگیرد. از این لحاظ اگر قالیباف یا پزشکیان به قدرت برسند، روابط آنها با مجلس چگونه خواهد بود؟ قالیباف قطعاً همین حالا روابط بهتری با مجلس دارد و مجبور است که ریاست مجلس را برای ریاستجمهوری کنار بگذارد، پزشکیان چطور؟ این حضور تندروها در مجلس چه اثری بر سیاست داخلی باقی میگذارد؟
نخست اینکه نه قالیباف و نه پزشکیان اگر رئیسجمهور شوند، قرار نیست کاری با مجلس خبرگان داشتهباشند، تنها وظیفه مجلس خبرگان انتخاب رهبر معظم است. اصلیترین مسئله آنها مجلس خواهد بود. بله، هر دوی آنها در مجلس سابقه دارند. پزشکیان سالیان دراز نماینده مجلس بود و قالیباف هم ریاست مجلس را برعهده دارد. هر دو شرایط سختی را پیش رو دارند.
نکته اینجاست که وقتی رئیسی رئیسجمهور بود، به دلیل نارضایتی عمومی و بهخصوص اعتراضات ۲۰۲۲ (۱۴۰۱) شاهد بودیم که در انتخابات مجلس و مجلس خبرگان کمترین مشارکت عمومی در هر انتخاباتی از ۱۹۷۹ (۱۳۵۷) تاکنون رخ داد. غیرممکن بود که در این شرایط تندروهایی که دنبال درگیری هستند وارد مجلس و مجلس خبرگان نشوند، چراکه برای میانهروی باید تعداد بیشتری رای مستقل، اصلاحطلب و سکولار در انتخابات شرکت میکرد. اگر این افراد رای ندهند، پایگاه رایدهندگان همیشگی تندروها همیشه رای میدهند و نتیجه مورد نظر خودشان را رقم میزنند.
من فکر میکنم که انتخابات ریاستجمهوری فرصتی برای رهبر معظم است که عقبنشینی کند یا به نوعی وضعیت دوران رئیسی را ریست کند. الان دیگر نمیشود که پارلمان را هم پاکسازی کرد، در نتیجه قدم به قدم پیش میروند. در حال حاضر کاملاً واضح است که رهبر معظم با پیروی از این راهبرد که به نظر میرسد با هدف افزایش مشارکت باشد تا در میان مردم برای مشارکت ایجاد اشتیاق کند، میخواهد در موضوع قرار دادن همه چیز در اختیار تندروها بازنگری کند.
هنوز کسی نمیداند که مشارکت چقدر خواهد بود، اینکه ۵۰ درصد باشد یا اینکه حتی بیشتر، اما خیلی روشن است که مشارکت از انتخاباتی که سال ۲۰۲۱ به انتخاب رئیسی منجر شد، بیشتر است. البته بگویم که این مشارکت ممکن است که صددرصد باعث انتخاب پزشکیان یا قالیباف نشود، هنوز نمیدانیم. اما میشود حدس زد که با ایجاد امکان مشارکت بیشتر، رهبر معظم ترجیح میدهد که یک رئیسجمهور میانهروتر قدرت را در اختیار بگیرد.
به نظر من مسئله برای او میانهرو بودن یا تندرو بودن نیست، بلکه مسئله کارآمدی است، و تندروها نشان دادند که کارآمد نیستند. ممکن است که خیلی ایدئولوژیک باشند، ممکن است که خیلی در مورد سیاست داخلی و خارجی پرسروصدا باشند، دنبال مسئله حجاب بروند، ممکن است که دنبال توافق هستهای بروند، اما نهایتاً نمیتوانند دولت را اداره کنند. در نهایت آن چیزی که مهم است این است که یک کشور ۸۵ میلیون نفری دارید که اولویت اصلی برای رهبری آن هم این است که اتوبوسها سر ساعت حرکت کنند، مردم از عملکرد وزارتخانههای مختلف راضی باشند. اگر مردم راضی نباشند، بیثباتی و مشکلات سیاسی پدید میآید.
*با توجه به شرایط سیاست داخلی ایران و با نگاهی به شبکه نیروهای تحت حمایت ایران در منطقه، فکر میکنید که سیاست خارجی ایران در ادامه چگونه خواهد بود؟
خب ما در شرایط خطیری قرار داریم، جنگ غزه ادامه دارد و نمیدانیم چه زمانی پایان مییابد و آیا به لبنان سرریز میشود یا نه. اینها مسائل ناشناخته بسیار مهمی هستند. من فکر میکنم که ایران تهاجمی عمل میکند، اما همزمان به این فکر میکند که میزانی نیرو وارد میدان کند که باعث بازدارندگی اسرائیل و ایالات متحده شود و در عین حال اسرائیل را در باتلاق غزه نگه دارد، چراکه میداند بعد از غزه، اسرائیل سراغ لبنان خواهد رفت، بعد سوریه و پس از آن دنبال ایران میآید. در نتیجه اینگونه نیست که اگر ایران حزبالله و حوثیها را رها کند، اسرائیل دست از سر ایران برمیدارد.
آنها فکر میکنند فقط از طریق نشان دادن قدرت به اسرائیل و نشان دادن این موضوع که گسترده کردن جنگ چه خطراتی در پی دارد، میتوانند وضعیت را حفظ کنند و همزمان میخواهند آمریکا را هم بترسانند، چراکه میدانند هر اندازه که ممکن است اسرائیل تمایل به جنگ داشته باشد، آمریکا نسبت به جنگ بیمیل است، چه بایدن باشد و چه ترامپ. در نتیجه رویکرد تهاجمی به نفع ایران است تا بتواند راهبرد بازدارندگی خود را عملی کند. نکته دوم این است که بهزودی در آمریکا انتخابات ریاستجمهوری برگزار میشود که باعث میشود برخی عدمقطعیتها ایجاد شود. به عبارت دیگر هنوز معلوم نیست چه چیزی میتوان از ترامپ انتظار داشت.
همه انتظار دارند که او مانند دوره گذشتهاش در خصوص خاورمیانه سیاستگذاری کند، اما این ایده بسیاری از سوالها را بیپاسخ باقی میگذارد. او تا کجا حاضر است از اسرائیل حمایت کند؟ تا چه اندازه حاضر است در مورد ایران ریسک کند؟ آیا او مانند دور گذشته ریاستجمهوریاش هنوز در مورد یک توافق هستهای جدید با ایران جدی است؟ و آیا او هنوز مانند گذشته در مورد وارد شدن به یک جنگ منطقهای با ایران بیمیل است؟ این فقط ایران نیست که منتظر است ببیند در ماه نوامبر در آمریکا چه اتفاقی میافتد، بلکه همه دوستان و رقبای ایران هم چنین نگرانیای دارند. در نتیجه تمامی تصویر خاورمیانه ممکن است در آن زمان تغییر کند.
در عین حال گفتیم که ایران برای مسئله جانشینی آماده میشود و از بسیاری جهات این مهمترین مسئلهای است که تمرکز ایران را به خود جلب میکند. در نتیجه هر کاری که ایران انجام دهد با این انگیزه است که در داخل فضا را برای جانشینی مساعد نگه دارد و این انگیزه را دارد که تا حدی ثبات را حفظ کند و مسائل را با وارد کردن ایران به یک جنگ، پیچیدهتر نکند. در نتیجه ما شاهد یک توازن ظریف هستیم. درست است که این ایران بود که حماس را حمایت کرد تا بتواند حملات ۷ اکتبر را عملی کند، در عین حال ممکن است منافعی هم در جنگ اسرائیل در غزه، حمایت گسترده اعراب از فلسطین، پیچیدهتر شدن مسئله عادیسازی روابط و فشار جامعه بینالملل به اسرائیل ببیند.
همه این نتایج ممکن است که برای ایران مطلوب باشد. اما در عین حال باید توجه داشتهباشیم ایران به شرایطی واکنش نشان میدهد که جنگ غزه بسیار بیشتر از آن چیزی که انتظار میرفت تنش ایجاد کرد. من فکر نمیکنم که سیاست خارجی ایران به صورت اساسی تغییر کند، اما فکر میکنم آنها در نتیجه شرایطی که در منطقه پدید میآید، سعی کنند واکنش نشان دهند و تلاش کنند تا جایگاهشان را در محیطی که به سرعت در حال تغییر است و نمیدانند دقیقاً به کدام سمت میرود، حفظ کنند. به نظرم آنها تلاش میکنند که روابط بازیافتهشان را با عربستان سعودی و امارات متحده عربی تا جایی که میتوانند حفظ کنند، سعی میکنند تا جایی که میتوانند حمایت بیشتری از هندوستان، پاکستان، روسیه و چین جلب کنند و تلاش میکنند خودشان را در یک چارچوب وسیعتر شبکه حمایتی قرار دهند و از انزوا خارج کنند.
*ایران و اسرائیل هنوز دو دشمن هستند و با شرایطی که چند ماه قبل در حمله ایران به اسرائیل و واکنش ضعیف اسرائیل دیدیم، آیا فکر میکنید شاهد یک پویایی جدیدی در منطقه بدون توجه به مسائل سیاست داخلی و عوامل دیگر هستیم؟ چراکه آرایش استراتژیک اسرائیل تغییر نمیکند و انتظار نمیرود که آرایش ایران هم تغییر کند و هر دو در تخاصم دائم هستند و دورنمایی برای پایان این تخاصم هم دیده نمیشود. دیدگاه شما در مورد صفحه شطرنج خاورمیانه با توجه به اینکه این دو، بازیگران اصلی آن هستند، چیست؟
کاملاً درست میگویید. یک مسئله در خاورمیانه کاملاً روشن است و آن این است که دو بازیگر اصلی داریم. دو قدرت نظامی داریم که یکدیگر را دشمن میبینند و در مقابل یکدیگر آرایش گرفتهاند. آینده صلح و امنیت در خاورمیانه در دستان این دو است. جهان عرب اساساً توانایی تصمیمگیری در این مورد ندارد. در واقع هر دو طرف عربها را میترسانند و میخواهند نبردشان را در زمین کشورهای عربی انجام دهند.
هر دو طرف دوستی عربستان سعودی را میخواهند. هر دو دوستی امارات متحده عربی را میخواهند. هر دو طرف علاقهمندند که جهان عرب میان آنها بیطرف نباشد. به نظر من نبرد مستقیم میان ایران و اسرائیل، بدون در نظر گرفتن اینکه کدام طرف از چه سلاحی استفاده کرد و چقدر نبرد جدی بود، عملاً ما را وارد یک فصل تازه کرد، چراکه این دو طرف مستقیماً به یکدیگر حمله کردند. بهخصوص ایران نشان داد که هم عزم و هم توانایی آن را دارد که مستقیماً به شکلی که تاکنون انجام ندادهبود، به این شکل علنی، به اسرائیل حمله کند.
برای اسرائیل، ایران الان یک مانع بزرگ و وسیع برای چیزی است که میخواهند در خاورمیانه به آن برسند. اسرائیلیها باور دارند که میتوانند از پس اعراب بر بیایند. هیچ ارتش عربی وجود ندارد که تهدیدی برای اسرائیل محسوب شود. آنها فلسطین را یک مسئله کوچک و کوتاهمدت میبینند که برای آنها دو یا سه سال و حتی کمتر طول میکشد تا به این مسئله پایان دهند و فکر میکنند که میتوانند بهنوعی عادیسازی با عربستان برسند. در نتیجه برای آنها چیزی که در غزه رخ میدهد، فقط یک دستانداز در مسیر عادیسازی نهایی روابط با عربستان سعودی است.
وقتی میگویم اسرائیل، منظورم چپها یا همه اسرائیلیها نیستند، بلکه این ذهنیت حزب لیکود و احزاب راست میانه اسرائیل است که در این بازی استراتژیک کاملاً قاطع هستند. در نتیجه اگر اسرائیل به نتیجهای که میخواهد در غزه برسد، دستکم اگر این دولت باقی بماند، آنگاه کرانه باختری را هم میخواهد و اگر این دولت هم نباشد، اسرائیل بخش بزرگی از کرانه باختری را میخواهد. هیچ تعهدی هم به تشکیل کشور فلسطینی وجود ندارد. همچنین من فکر میکنم اسرائیل کاملاً به این نتیجه رسیدهاست که دیگر تهدید حزبالله را در مرزهای شمالی تحمل نمیکند. معنای اینها این است که ایران و اسرائیل بالاخره وارد یک رویارویی مستقیم میشوند. دورنمای چنین رویارویی میتواند منطقه را به لبه پرتگاه بکشاند.
اگر شما در یکی از کشورهای کرانه خلیجفارس باشید و بخواهید روی این کریدورها سرمایهگذاری و جام جهانی برگزار کنید و برای آینده سرمایهگذاریهای کلان انجام دهید، ذهنیت شما این است که ایران و اسرائیل میخواهند مهمانی شما را به هم بزنند. همه مسائلی که در مورد خاورمیانه میدانیم در شرایطی وجود دارد که ایران و اسرائیل ممکن است به صورت بالقوه با یکدیگر وارد جنگ شوند و همه مجبور خواهند بود که در طول سه چهار سال آینده با لباس رزم مدام کشیک بکشند. این احساس وجود دارد که جنگ غزه ممکن است به زودی تمام شود و وقتی که جنگ غزه تمام شود، خاورمیانه به نوعی به روز ۶ اکتبر باز میگردد.
به نظرم این ذهنیت غیرواقعبینانه است، چراکه همانگونه که گفتم اسرائیل مصمم است که مسئله فلسطین را با ابزار نظامی حل و فصل کند، چراکه هیچ مذاکرهای الان در جریان نیست و مسیری برای رسیدن به راهحل دودولتی وجود ندارد و فضای داخلی اسرائیل هم از آن استقبال نمیکند. همزمان اسرائیل دستکم دنبال این است که حزبالله را تضعیف کند یا ضربه اساسی به آن وارد کند که به معنای وارد کردن ایران به یک رویارویی مستقیم است. تنها احتمال خروج از این وضعیت و باریکه نور امید این است که تغییر مثبتی در حکومت در تهران و قدس رخ دهد، اگر نتانیاهو برود و ایران هم رئیسجمهور متفاوتی داشتهباشد، آنگاه فضای سیاسی برای آمریکا، اروپا، عربستان سعودی، امارات متحده عربی و دیگران ایجاد میشود تا بتوانند خطوط قرمزی را برای ایران و اسرائیل ترسیم کنند و در واقع اجازه ندهند که این دو از کنترل خارج شوند و وارد تنش وسیع شوند، این شرایط در حال حاضر دور از دسترس است.
چیزی که شرایط را خطرناکتر میکند، این است که عملاً هیچ خط قرمزی میان این دو وجود ندارد. اسرائیل به کنسولگری ایران حمله کرد و چه میخواست و چه نمیخواست، عملاً سلسلهای از رویدادها را رقم زد که به سرعت به تشدید تنش انجامید. این تنش نیازمند مداخله جدی و وسیع آمریکا بود تا اجازه ندهد که شرایط از کنترل خارج شود. اگر چنین ساز و کارهای ماشهای در خاورمیانه ادامه داشتهباشد، ما شاهد سالهای سختی در پیش رو خواهیم بود و در واقع ممکن است نتایج بسیار بدی در پی داشتهباشد. آنچه من امیدوارم این است که گشایشی حاصل شود تا بتوان دو طرف را از لبه مرز پرتگاه عقب کشید. هرچند هر دو طرف یکدیگر را بهعنوان شیطان تلقی میکنند و دشمن اصلی خود میدانند، اما باید شرایطی پدید بیاید که امکان تبدیل شدن ناگهانی وضعیت به جنگ تمامعیار از بین برود و شرایطی مانند ماه آوریل دوباره رخ ندهد.
*خیلی چیزها به آمریکا برمیگردد. اسرائیل میخواهد آمریکا متحدش باشد و ایران میخواهد که آمریکا تحریمها را برطرف کند و اثرگذاری منطقهای ایران را بپذیرد. اگر یک رئیسجمهور میانهرو در ایران روی کار بیاید، آمریکا چه خواهد کرد؟ در مورد بایدن احتمالاً شرایط تغییر نکند، اما بهخصوص اگر ترامپ روی کار بیاید، چه تغییری شاهد خواهیم بود؟ نقش آمریکا را در قبال ایران و منطقه چگونه میبینید؟
ما نمیدانیم که دوره دوم بایدن و یا دوره دوم ترامپ چگونه خواهد بود. اینگونه نیست که بایدن واقعاً کاری برای احیای توافق هستهای با ایران کردهباشد. در واقع وقتی وارد کاخ سفید شدند، تصمیم گرفتند که اصلاً توافقی با ایران نمیخواهند. او میخواست همان استراتژی فشار حداکثری را ادامه دهد و زمان ارزشمند زیادی را در دورهای که هنوز روحانی رئیسجمهور بود از دست داد.
اما یک مسئله اساسی وجود دارد. مسئله این نیست که آمریکا از ایران خوشش میآید یا نمیآید. مسئله اساسی عملیاتی اینجا این است که جمهوریخواهان و دموکراتهای آمریکایی نمیخواهند وارد جنگ با ایران شوند. آنها نمیخواهند که اگر بتوانند از آن اجتناب کنند، دوباره وارد یک درگیری گسترده در خاورمیانه شوند. آمریکا میخواهد روی چین تمرکز کند، میخواهد روی روسیه تمرکز کند و اولویتهای مهمتری دارد. در نتیجه مسئله مهم این است که از هر روش کاری که بخواهید با ایران برخورد کنید، نهایتاً آمریکا باید با مسئله ایران کنار بیاید و آن را حل کند.
من تصور نمیکنم که دیگر بتوان با ایران از طریق یک توافق بزرگ مسائل را حلوفصل کرد. دیگر چیزی شبیه به توافق هستهای ۲۰۱۵ ممکن نیست، آن توافق هم قرار بود که گام نخست در مسیر متحول کردن ایران باشد. آمریکا نیازمند توافقهای ساده و کوچک با ایران است که بتواند به آنها عمل کند و متعهد بماند و الان برای انجام این توافقها مشکل دارد. آمریکا و ایران قبل از ۶ اکتبر، نهایتاً به یک توافق رسیدند که ۶ میلیارد دلار از پول خودِ ایران را به ایران بدهند تا ایران از آن در حوزههای پزشکی و بشردوستانه استفاده کند. این پول در بانکی در قطر باقی میماند و ایران اول باید دارو بخرد، سپس فاکتور را ثبت کند و از این حساب پولی به ایران نمیرسد.
این یک میزان بسیار محدود پول بود که به ازای آزادی سه زندانی توسط ایران آزاد شد. تبادل زندانی خیلی روش پسندیدهای نیست، اما آمریکا هم آن را پذیرفت و توافق کرد. اما ۷ اکتبر رخ داد و آمریکا کل پول را مسدود کرد. اول گفت که آن را دوباره تحریم میکند، اما بعد لحنش را عوض کرد و از قطریها خواست به ایران بگویند که هیچ فاکتوری را برای استفاده از این پول ثبت نکنند، چون باعث تحریم میشود. در نتیجه در چشم ایران، ایالات متحده آمریکا بار دیگر زیر توافق زدهاست. درست است که این توافق خیلی کوچک بود، اما آمریکا حتی نمیتواند یک توافق کوچک را هم عملی کند. اگر حاضر نباشید با ایران تعامل کنید و موفقیتهای کوچک به آنها بدهید، نمیشود از ایران خواست که گامبهگام و به تدریج رفتارش را عوض کند. در نتیجه ممکن است فشار یک جنگ احتمالی فوری میان ایران و اسرائیل باعث شود که ذهنیت آمریکا باز به این مسئله جلب شود.
آمریکا خیلی تحت تاثیر سیاست داخلی خودش است و لابی اسرائیلی و بیبی نتانیاهو خیلی در این زمینه تاثیرگذار هستند. آمریکا بهصورت پیوسته تحت فشار داخلی است و عملاً نمیتواند سیاست خود را اجرا کند. در نهایت تنها مسئله به این تبدیل میشود که «خب مجبوریم وارد جنگ با ایران شویم.» آنگاه آمریکا حاضر نیست وارد چنین درگیریای هم شود و الان هم چه دموکرات و چه جمهوریخواه کاملاً از آن اجتناب میکنند. در نتیجه ما در آمریکا خودمان را کیش و مات کردهایم. مسئله هم فقط ایران نیست، مسئله کل سیاست خارجی آمریکاست. مسئله ناتوانی آمریکا در نمایش رهبری است و ناتوانی در این است که بتواند وارد دیپلماسی و تعامل با دوستان و دشمنانش شود تا بتواند به شکل معناداری مسیر چیزها را تغییر دهد.