آرش رئیسینژاد استاد روابط بینالملل در گفتوگو با «هممیهن» مطرح کرد:
زندگی در شکاف: ضرورت و سرنوشت
در بخش نخست از این گفتوگو، آرش رئیسینژاد، استاد علوم سیاسی و روابط بینالملل در خصوص عوامل تحول در نظام بینالملل توضیح داد و تشریح کرد که چرا هنوز نمیتوان چین را بهعنوان یک قطب در رقابتهای ژئوپلیتیک جهانی در نظر گرفت. این استاد دانشگاه توصیه کرد که مقامها و سیاستگذاران جمهوری اسلامی از اتحاد و تعهد به قدرتهای جهانی اجتناب کنند. در بخش دوم این گفتوگو، رئیسینژاد در خصوص مفاهیم «تنهایی استراتژیک» و «زندگی در شکاف» توضیح میدهد و تشریح میکند که برای حضور مؤثر در نظم آینده جهانی، جمهوری اسلامی باید چه رویکردی را در پیش بگیرد. در ادامه بخش دوم و پایانی از گفتوگوی هممیهن را با آرش رئیسینژاد، استاد مدعو مرکز خاورمیانه دانشکده علوم اقتصادی و سیاسی لندن مطالعه میکنید.
*برای اینکه ایران بتواند بین قدرتهای بزرگ بازیگری کند، چه الزاماتی وجود دارد و چه استراتژیهایی باید در پیش گرفتهشود؟
برای اینکه چنین قدرت بازیگری همراه با زندگی در شکاف داشتهباشیم، نخست باید درک کنیم که جغرافیای ایران چگونه است. جغرافیای ایران و جایگاه ژئواستراتژیک ایران به ما کمک میکند که بتوانیم بین قدرتهای بزرگ بایستیم. اگر آمریکا را ابرقدرت جهان (super power) کنونی بدانیم، چین و روسیه قدرتهای بزرگ (great power) جهان امروز هستند، برخی اعتقاد دارند که اتحادیه اروپا هم یک قدرت بزرگ است، البته اگر بتواند جایگاه خودش را در سیاست بینالملل پیدا کند. در کنار اینها هند هم قدرت بزرگ دیگری محسوب میشود که در مورد آن بحث وجود دارد، چراکه هند در توازن هستهای یا Nuclear Parity با پاکستان قرار دارد. وقتی میگوییم قدرت بزرگ، یعنی اینکه آن قدرت دستکم در منطقه خودش هژمون باشد، اما هند به دلیل توازن قوای هستهای با پاکستان، در منطقه شبهقاره هند هژمون محسوب نمیشود، هرچند که قویتر از پاکستان است.
در این تقسیمبندی، ایران یک قدرت منطقهای (regional power) است. ایران باید بتواند از جایگاه ژئواستراتژیک خودش استفاده کند تا میان قدرتها بایستد. در یکسری حوزهها میتوانیم با آمریکا کار کنیم، در یکسری حوزهها میتوانیم آمریکا را به چالش بکشیم و در یکسری حوزهها هم اساساً عملکرد آمریکا به ما ارتباطی ندارد. به همین ترتیب در یکسری حوزهها میتوانیم با چین کار کنیم، در یکسری حوزهها میتوانیم با روسیه کار کنیم. بهعنوان مثال ما در حوزههای زیرساختی و کریدوری میتوانیم با چین کار کنیم. در حوزه انرژی میتوانیم هم با غرب کار کنیم، هم با چین و هم با هند؛ اما در حوزه انرژی نباید با روسیه وارد همکاری شویم، چراکه روسیه بزرگترین دشمن و یا رقیب ما در حوزه انرژی محسوب میشود. شگفت اینکه سیاستگذار ایرانی افتخار میکند که روسها ۴۰ میلیارد دلار در حوزه انرژیِ ما سرمایهگذاری کردهاند. اما کسی نمیگوید این ۴۰ میلیارد دلار کجاست. روسها که حاضر نیستند یک رقیب برای خودشان بتراشند. ما با درک جایگاه ژئواستراتژیک خودمان در حوزههای مختلف با قدرتهای مختلف میتوانیم کار کنیم.
دوم اینکه ما باید استراتژیای در پیش بگیریم که همزمان هم امنیت و هم توسعه را برای ما به ارمغان بیاورد. این دوگانه که یا باید امنیت بخواهیم یا توسعه، دوگانه غلطی است. ما میتوانیم استراتژیهایی را در پیش بگیریم که هر دو را برایمان داشتهباشد. اگر فقط بر روی امنیت تکیه کنیم و توسعه را فراموش کنیم، این امنیت ناپایدار خواهد بود. البته شکی نیست که باید از تلاشهای نهادهایی که امنیت کشور را در منطقهای بیثبات و پرتنش و مملو از گروههای تروریستی تامین میکنند، تقدیر کرد. امنیت کالایی است که اهمیتش در غیاب آن درک میشود؛ وقتی امنیت نیست ارزش امنیت را میفهمیم. توسعه اما متفاوت است. به همین دلیل است که مردم در هیچ جای جهان متوجه اهمیت والای امنیت نیستند. اما تکیه صرف بر روی امنیت بدون در نظر گرفتن توسعه، راهگشا نیست. باید استراتژیای در پیش گرفتهشود که هم امنیت و هم توسعه را در آنِ واحد در کنار هم قرار بدهد که برای ایران تولید قدرت و برای مردم تولید رفاه و عزت کند.
سومین نکته وجود یک دولت چابک است. دولت چابک، دولتی است که رابطه امنیتیسازی با مردم ندارد، مردم را بهعنوان خطر نمیبیند. دولتی است که حقوق شهروندی را میپذیرد و حافظ این حقوق است. دولت چابک باید از دخالت بیشینه در اقتصاد پرهیز کند. چنین دولتی، اقتصاد دستوری را کنار میگذارد. دولت چابک، توسعهمدار است. البته توسعهمداری به این معنی نیست که دولت ابرپروژههای گرانقیمت را اجرا کند، بلکه به این معناست که با حمایت از شرکتهای خصوصی، قدرت اقتصادی کشور را در قالب نفوذ اقتصادی بخش خصوصی بازطراحی کند. دولت چابک در حوزه فرهنگی باید روی هویت ملی و اتحاد ملی تاکید کند. ایران یک دولت-ملت تمدنی و یکی از قدیمیترین دولت-ملتها در تاریخ بودهاست. در واقع، ایران نخستین دولت تاریخی و ایرانیان قدیمیترین مردمان زنده جهان هستند. با چنین میراث تاریخی ایران توانایی این را داشتهاست که یک نوع وحدت در عین کثرت را در تمام سه چهار هزار سال گذشته حفظ کند.
از این رو، دولت چابک در زمانه کنونی باید ایده امنیتیسازی مردم را کنار بگذارد، چه در سیاست و چه در حوزه فرهنگ، بلکه باید اجازه بدهد شیوههای زندگی متفاوت، متنوع و متکثر در جامعه شکل بگیرد. در سوی مقابل، جمهورِ مردم هم باید درک کنند که در صحنه بینالملل، اگر خانه، یعنی کشور ایران، نباشد آنگاه خانواده، یعنی ملت ایران، هیچ جایگاهی در جهان نخواهد داشت. متاسفانه ما در جهانی زندگی میکنیم که افراد در کشورهای دیگر معمولاً نه براساس ویژگیهای شخصی خودشان بلکه بیشتر بر اساس اینکه از کجا آمدهاند و چه گذرنامهای دارند و جایگاه دولتشان در صحنه بینالمللی چیست، مورد ارزیابی قرار میگیرند. خواهناخواه این اتیکت ایرانی بودن، بر روی همه ما ایرانیها هست. اگر خانه از بین برود، ملتی که خانه را از دست بدهد، خانوادهای میشود درمانده و آواره. به این معنی، وظیفه جمهورِ مردم حفظ ایران است. چون اگر ایران نباشد، نه توسعه خواهد بود، نه امنیت، نه رشد اقتصادی، نه رفاه و نه هیچ چیز دیگری. ما باید از وضعیتی که در کشورهای همسایه خودمان در دهههای گذشته رخ دادهاست، عبرت بگیریم. اگر وظیفه حفظ کشور را کنار بگذاریم، وضعیت زندگی از اینی که هست، بدتر هم خواهد شد.
چهارم اینکه، ایران باید سیاست غیرامنیتیسازی را در پیش بگیرد. در پیش گرفتن سیاست غیرامنیتیسازی، یعنی دیگر نتوان ایران را بهعنوان یک خطر و تهدید برای دیگران بازنمایاند. امنیتی کردن فرآیندی است که یک دولت، کشور یا ملت بهعنوان دشمن صلح، نظم و ثبات معرفی میشود. غیرامنیتیسازی یعنی تمام کنشهایی را که به سمت امنیتیسازی است، خنثی شود. اگر میخواهیم زندگی در شکاف را در پیش بگیریم، باید سیاست غیرامنیتیساز را در پیش بگیریم. یک مثال بسیار بارز در این مورد، برجام بود. برجام دستاوردی بود که میتوانست بهعنوان تکانه یا Momentum غیرامنیتی کردن کشور را به پیش ببرد. برخلاف نظر آقای روحانی، رئیسجمهور پیشین و برخی نزدیکانش که برجام را یک اکسیر و داروی شفابخش برای اقتصاد ایران میدیدند و تنها روی این مسئله تکیه میکردند، موانع زیادی برای اثرگذاری اقتصادی برجام وجود داشت و اتفاقاً بخش اقتصادی سادهترین بخش برجام برای ایجاد مانع و توقف بود.
مخالفین آقای روحانی که هماکنون در دولت آقای رئیسی هستند هم تصور میکردند که برجام فقط یک پیمان است که انحصاراً در حوزه هستهای منعقد شده و توان هستهای ایران را محدود کرده است. اما این عده هم متوجه نبودند که این توافق مهمترین نمود و نماد غیرامنیتیسازی ایران است. تا جایی که بنده میدانم تنها اشخاصی که به درستی متوجه سرشت برجام بودند، یکی شخص محمدجواد ظریف، وزیر خارجه پیشین ایران و دیگری سیدعباس عراقچی، معاون ایشان بودند. این دو نفر متوجه شدند که برجام یک گام بسیار مهم در شکلدهی به تکانه یا کنشهای پیدرپی است که همگی میتواند باعث غیرامنیتی کردن ایران بشود. ایران اگر غیرامنیتی شود، آنگاه میتواند زندگی در شکاف را در پیش بگیرد. آنگاه میتواند از مواهب توسعه و امنیت برآمده از قرار گرفتن در میان قدرتهای بزرگ، به مواهب اقتصادی، سیاسی-نظامی و فرهنگی دست پیدا کند.
*شما از جمله اندک پژوهشگرانی هستید که مرتباً بر مفهوم نوین «تنهایی استراتژیک» تاکید میکنید. در مورد رابطه تنهایی استراتژیک و زندگی در شکاف توضیح میدهید؟
امید دارم سیاستگذار ایرانی درک کند که ایران هیچگاه دچار انزوای ژئوپلیتیکی نبودهاست. ولی در بزنگاههای تاریخی، فاقد متحد استراتژیک در میان قدرتهای بزرگ بودهاست. شما هیچوقت نمیتوانید بزنگاه تاریخی را در تاریخ سدههای اخیر ایران پیدا کنید که یک قدرت بزرگ در کنار ایران ایستادهباشد. این مفهومی است که به درستی از آن با عنوان «تنهایی استراتژیک» یاد میشود. در واقع، برای نزدیک به دو هزارسال ایران گرانیگاه شبکه بازرگانی راه ابریشم باستانی بود؛ از چین تا اروپا. برای دو هزاره قلب تجارت و تحولات سیاسی جهان گرداگرد این شاهراه بود. این شاهراه وارث راه شاهی بود؛ شاهرایی از دریای اژه تا خلیجفارس و شرق ایران و ایران، بهعنوان کشوری مبتنی بر راه و بازار، در میانه آن جای داشت.
اگر به تاریخ دیرین بنگریم، اوج بازرگانی زمینی و دریایی ایران در دوران ساسانیان و صفویان بود. ایران ساسانی و ایران صفوی هر دو فاقد متحد استراتژیک بودند؛ متحدانی که در لحظه هجوم به قلمرو ایران در کنار ایران بایستند. بههمین دلیل، فرمانروایان خردمند ایرانی با بازرگانی، مبادلات اقتصادی، تبادل فرهنگی و ائتلافهای موقت سیاسی میکوشیدند بر انزوا پیروز شوند. اینان میدانستند که در دفاع از ایران تنها هستند، پس باید از انزوا در جهان پرهیز کنند. نیاکانمان از تجارب تاریخی دریافته بودند که استفاده سنجیده از جایگاه ژئواستراتژیک ایران میتواند بر قدرت کشور بیافزاید. تاکید بر بازرگانی و دوستی فرهنگی با همسایگان و همکاریهای سیاسی تاکتیکی با قدرتهای بزرگ جلوه چنین سیاستی بود؛ سیاستی که به تناوب رونق اقتصادی و قوام فرهنگی را به ارمغان میآورد.
امروزه اما سیستم متاسفانه بهگونهای روزافزون خود را به محور مسکو-پکن وابسته ساخته و «نه شرقی نه غربی» ایدئولوژیک خود را به «بلی شرقی، نه غربی» تبدیل کرده و کشور را به ورطه انزوای اقتصادی انداخته است. جای شگفتی نیست که روسیه و چین از درگیری آمریکا در خاورمیانه شاد میشوند ولی ایران تقاص پس میدهد! متاسفانه به واسطه چیرگی ایدئولوژی و خوانشهای نظامیگری، ایران دچار انزوای اقتصادی شدهاست. من باز هم تاکید میکنم که ایران بالذات دچار انزوای ژئوپلیتیکی نیست، اما بر اثر پیگیری سیاستهای غلط در دهههای اخیر دچار انزوای اقتصادی شدهاست. این انزوای اقتصادی میتواند باعث فرسایش ژئوپلیتیک شود. فرسایش ژئوپلیتیک باعث میشود که از نقش ما در منطقه کاستهشود و توان مانور ما در منطقه کاهش پیدا کند، یا فقط به حوزه سیاسی-نظامی منحصر شود، در صورتیکه ما در حوزههای دیگر میتوانیم قدرت مانور داشتهباشیم. حضرات متوجه نیستند که انزوای کشور، ما را دچار فرسایش ژئوپلیتیکی کرده است. کشور «مردِ بیمار» منطقه شده؛ نتیجه فرونشست است و تجزیه ایران از طریق فعال شدن گروههای فاشیستی قومگرا!
باید درک کرد که انزوا (Isolation) با تنهایی (Loneliness) کاملاً متفاوت است. ایران در دفاع از خود «در بزنگاهها» معمولاً تنها و بییاور بوده، ولی به دلیل جایگاه مهمش در غرب آسیا منزوی نبوده است. «تنهایی در دفاع» واقعیتی برآمده از ژئوپلیتیک ایران است؛ «انزوا از جهان» اما ریشه در ایدئولوژی حاکم دارد! اندرز بنده این است که حال که «در بزنگاهها» حامی مطمئن در میان قدرتهای بزرگ نداری، پس با همه آنان رابطه داشته باش و آنجا که میطلبد، همکاری کن. کشوری که «در بزنگاهها» تنهاست، باید بهدنبال همکاری اقتصادی و ائتلاف موقت سیاسی با دیگران باشد. بدون چنین روابطی توسعه شکل نمیگیرد و بدون توسعه ایران فرو میپاشد! در منطقه ایران باید با همسایگان خود در ایجاد شبکههای بازرگانی-تجاری شریک شود و از مشارکت سیاسی و اقتصادی با همسایگان بهویژه ترکیه، عربستان و پاکستان استقبال کند. اگر حوزه نفوذی تا دریای مدیترانه دارید آن را با درهمتنیدگی با بازارهای پیرامونی، از مرز چین تا کرانه دریای مدیترانه، به حوزه - منافع تبدیل کنید! کشوری که در خارج از مرزها متحد نیرومند ندارد، باید حقوق شهروندی را پاس بدارد و آزادیهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را رعایت کند. انزوا اما همه این حقوق را به بهانه حضور همهجاگستر دشمن پایمال میکند. خفقان سیاسی، محدودیتهای اجتماعی، خودکفایی و اقتصاد دستوری از دل انزواگرایی بیرون میآید.
بنده امیدوارم سیاستگذاران ایرانی درک کنند که در کشوری حاکم هستند که واقعیت ژئوپلیتیکی آن تنهایی استراتژیک است. امیدواری بنده این است که سیاستگذاران کشور بتوانند الزامات سیاستگذاری برای این واقعیت ژئوپلیتیک را درک کنند و بتوانند رابطه با قدرتهای بزرگ و کشورهای منطقه را بر این اساس تنظیم کنند. این باعث میشود که بتوانیم در دوران گذار از نظم تکقطبی به لحظهای که هنوز مشخص نیست، زیر ضرب قرار نگیریم. به صورت تاریخی ایران هر گاه تحولی در نظم بینالملل رخ دادهاست، زیر ضرب قرار گرفتهاست. جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم باعث مشکلات بزرگی برای ایران شدند. البته در دوران فروپاشی شوروی آسیب چندانی به ایران وارد نشد، هرچند زمانی این اتفاق افتاد که ما یک جنگ ۸ ساله خونین و فرساینده را پشت سر گذاشتهبودیم و به شدت ضعیف شدهبودیم. اگر بپذیریم که زندگی در شکاف هم یک ضرورت است و هم یک سرنوشت و برآمده از منطق ژئوپلیتیک حاکم بر کشور در طول تاریخ است، آنگاه میتوانیم سیاستگذاریهای مبتنی بر چهار اصلی که توضیح دادم را بر همین اساس تنظیم کنیم.
درک تنهایی استراتژیک کلید مبارزه با انزواگرایی است. پذیرش «هم شرقی، هم غربی» در سیاست خارجی و رعایت حقوق شهروندی در سیاست داخلی پیامد مستقیم چنین درکی است. ملت ایران در دفاع از کشور خود تنها بوده و هست، اما سرانجام بر این واپسین انزوا پیروز میشود؛ چراکه تاریخِ ایران، تاریخِ ضدانزواست. همچنین، تنهایی استراتژیک برای فرمانروای ایران اندرزی داده: «هیچگاه متحد استراتژیک نداشتی و در بزنگاههای تاریخی تنها بودی؛ پس از دنبالهروی از قدرتهای بزرگ بپرهیز ولی با همه کار کن، زندگی در شکاف را بیاموز و درونی بودن عمق استراتژیک ایران را درک کن؛ چراکه ملتِ ایران یگانه متحد توست.»
*شما در صحبتهایتان به عبارت «جهان شبکهای» اشاره کردید، کمی در مورد این مفهوم بیشتر توضیح میدهید؟
منظور از جهان شبکهای این است که ما با تغییر و تحولاتی در سطح جهان مواجه شدهایم که عوامل بسیار زیادی بر آن تاثیر گذاشتهاست، از جمله فناوری یا تکنولوژی که اگر آن را در کنار مفهوم ژئوپلیتیک قرار دهیم، با مفهوم جدید تکنوپلیتیک (Technopolitic) مواجه میشویم که به معنای تلاش برای تولید و کنترل فرآیندهای تکنولوژیک برای رسیدن به اهداف ژئوپلیتیکی است. درهمتنیدگی بیشتر اقتصادی کشورها در کنار برآمدن کشورهایی که به نوعی هژمونی آمریکا را به چالش کشیدهاند و میکشند، همه باعث شدهاست که یک جهان شبکهای شکل بگیرد.
منظوری که من از شبکه دارم این است که ما هم شبکه لحظات داریم و هم شبکههای لحظهای. شبکه لحظات شامل آن، لحظات یا Moments است که شکل میگیرند و در ظاهر پشت آنها هیچ روندی وجود ندارد، این لحظات گو اینکه به نظر میرسد پراکنده هستند، اما به یکباره به یک شبکه تبدیل میشوند و باز هم این شبکه خودش موجد لحظات جدیدتر میشود. مثل گذشته نیست که ما به سادگی بتوانیم روندها را احصا کنیم. مثلاً در اطراف ایران ممکن است یک سو تنش در کابل، یکسو تنش در زنگزور و یکسو تنش در سه جزیره خلیجفارس باشد و ما فکر کنیم این سه مستقیماً به هم ربط ندارند، اما در نهایت این سه به هم ربط پیدا میکنند. درک این روندها مشکلتر از گذشته شدهاست.
جهان شبکهای سه ویژگی دارد، یکی تاکید روی Connectivity یا پیوند و اتصال است، در واقع مسائل اقتصادی و فناوری اینجا پررنگ هستند. ویژگی دوم تاکید روی Transformation یا دگرگونی است، مثلاً در حوزه انرژی در بحث گاز و نفت یک چیدمان قدرت جدیدی در خاورمیانه شکل میگیرد که حول انرژیهای نوین و تجدیدپذیر است. این دگرگونیها روی چیدمان قدرت و سازوکارهای قدرت در منطقه تاثیر میگذارد. مسئله سوم Diversification یا تنوعدهی است. کشورها تلاش میکنند برای رسیدن از نقطه الف به نقطه ب مسیرهای متفاوتی را طی کنند. اینجا منظور از مسیر فقط مسیر جغرافیایی نیست بلکه حتی مسیر سیاستگذاری هم هست. در این جهان شبکهای، مفهوم کریدور که دیگر بهتنهایی به معنای راه نیست بلکه ترکیبی از خطوط فیبر نوری، خطوط لوله گاز و نفت، بنادر، مراکز زیرساختی، مراکز تجاری و همه درهمتنیده هستند تا بتوانند زیرساختهای اقتصادی، حقوقی و فناوری میان نقطه الف و ب را عوض کنند. این کریدورها یکی از نمودهای جهانهای شبکهای هستند.
در جهان شبکهای مفهوم قطبیت یا Polarity و به پیروی از آن مفهوم ائتلاف یا Allience هم عوض میشود. در این جهان، مفاهیم جدیدی مانند خودمختاری استراتژیک ایجاد میشود. مثلاً ترکیه تحت قالب ناتو با آمریکا متحد است، اما این اتحاد به این معنا نیست که دنبالهروی آمریکا باشد یا اینکه نتواند در صحنه بینالملل روابط شراکتی شکل دهد. مفهوم قطبیت یا Polarity عوض شدهاست و قطب دیگر یک گوی درخشان نیست که همه به آن جذب شوند، چون در جهانی هستیم که تکقطبی در حال گذار است. این جهان ممکن است به سمت دوقطبی برود، یک قطب ترکیبی از چین و روسیه باشد، یا تنها چین علیه آمریکا به یک قطب بدل شود و یا آنگونه که آقای دکتر ظریف مطرح میکند، مبحث پساقطبی است که ممکن است دیگر قطبی در نظم بعدی نبینیم. اینها همه باعث میشود جهان شبکهای شکل بگیرد؛ جهانی که مفهوم قطبیت در آن عوض شدهاست، در واقع همان جهان شبکهای است.
اگر در کشور ما این فرآیند درک شود، آنگاه بهترین سیاستی که باید دنبال کنیم، یک سیاست غیرامنیتیسازی است که میرسیم به زندگی در شکاف. جغرافیای ما این اجازه را میدهد که حتی خودمختاری استراتژیک هم نداشتهباشیم، چراکه در خودمختاری استراتژیک فرض این است که به یک قدرت خارجی متکی هستیم. جغرافیای ایران این توانایی را به ما میدهد که بتوانیم در میان قدرتهای بزرگ کار کنیم. در بهترین حالت میتوانیم در یکسری حوزههای ویژه با قدرتهای بزرگ شریک یا Partner باشیم. برای مثال هند متحد آمریکا نیست، هند شریک آمریکا در مهار چین در اقیانوس هند شرقی و دریای جنوبی چین است. یعنی شراکت هند و آمریکا یک شراکت منحصر به یک منطقه خاص و یک پرونده خاص است. این شراکت حتی به اقیانوس هند غربی هم استمرار پیدا نمیکند. البته که این شراکتها ممکن است تغییر کند، چون همانگونه که گفتم لحظات و شبکهسازیهای جدید ممکن است باعث دگرگونی در شراکتها شود، همین بحث کریدور ARABMED یا کریدور اتصال هند به اروپا از طریق کشورهای عربی و اسرائیل، میتواند باعث تغییر نوع شراکت آمریکا و هند به سمت غرب هم بشود.
عکس: Sputnik