ناجی آذربایجان
حضرت اشرف احمد قوامالسطنه یکی از تاثیرگذارترین و مهمترین رجال ایران معاصر است؛ کسی که فرمان مشروطیت با انشاء و خط او نوشته شد و پنج بار به نخستوزیری رسید و ایران را از اشغال متفقین رهانید و سرآخر آبروی سیاسی خود را در نهضت ملی شدن صنعت نفت قمار کرد اما قضاوت تاریخ درباره او، نیکی و بزرگمردی است.
احمد قوام در خاندانی بزرگ زاده شد. دایی او علیخان امینالدوله، صدراعظم اصلاحجوی عصر ناصرالدینشاه و مظفرالدینشاه دو برادرزاده خود حسن وثوق و احمد قوام را برای طی مدارج اداری تربیت کرد. قوام تحصیلات اولیه را در مدرسه مروی گذراند و در نوجوانی مدتی پیشخدمت ناصرالدینشاه بود و سپس بهعنوان منشی داییاش که حاکم آذربایجان بود، به تبریز رفت. در 29سالگی به لقب قوامالسطنه دست یافت و منشی حضور مظفرالدینشاه و رابط میان او و مشروطهخواهان شد و فرمان مشروطیت را در همین اثنا به خط خود نوشت. با آغاز سلطنت محمدعلیشاه برای ادامه تحصیل به اروپا رفت و در رشته حقوق به تحصیل پرداخت و پس از فتح تهران توسط مشروطهخواهان بازگشت و در کابینههای پس از استبداد صغیر بهعنوان وزیر جنگ، داخله و عدلیه خدمت کرد. پس از آن بهعنوان والی خراسان عازم مشهد شد و تا کودتای سوم اسفند 1299 در این سمت بود تا به دستور سیدضیاءالدین طباطبایی و توسط کلنل محمدتقیپسیان دستگیر و به تهران اعزام شد و همراه تعداد زیادی از رجال در عشرتآباد زندانی شد. اما بخت با قوام و رجال دیگر همراه بود و احمدشاه که به سیدضیا ظنین بود، فرمان عزل او را صادر کرد و ماموریت تشکیل دولت را بر عهده قوام گذاشت. احمد قوام در مقام صدراعظم با شورشهای محلی چون شورش جنگل و شورش محمدتقیپسیان روبهرو شد که همگی را با موفقیت سرکوب کرد.
سیاست نیروی سوم
رجال بسیاری از زمانی که ایران گرفتار دخالت و زورگویی روسیه و بریتانیا شد، از سیاست نیروی سوم پیروی کردند. نخستین کسی که بهدنبال نیروی سوم رفت نیز عباسمیرزا و پدرش خاقان بزرگ فتحعلیشاه قاجار بود. البته پیش از آن نیز ایران در دوران صفویان در خلیجفارس برای مقابله با اسپانیا و پرتغال دست به دامن نیروی سوم شد و از بخت بد ایران، این نیروی سوم، فرمانروای دریاها در قرون بعدی، بریتانیای کبیر بود. در جریان جنگهای ایران و روسیه که بریتانیا برخلاف عهدهای پیشین حاضر به حمایت از ایران نشد، دربار قاجار را وادار کرد تا در اروپا بهدنبال متحد دیگری بگردد و از این رو با ناپلئون عهدنامه فینکنشتاین را امضا کرد؛ به این امید که فاتح بزرگ اروپا خواهد توانست به ایران در مقابل روسیه مدد برساند، غافل از اینکه فرانسه نیز به طرفهالعینی با عقد عهدنامه تیلسیت با روسیه ایران قاجاری را رها خواهد کرد. با وجود آنکه نخستین تلاش ایران برای بهرهگیری از نیروی سوم با شکست مواجه شد اما این ایده بهعنوان تنها ایده عملی همچنان به شکل جدی مطرح ماند و پس از مشروطه نیز رجال این عصر برای رهایی از خرس روسی و روباه انگلیسی به هر دستاویزی چنگ انداختند. تلاش برای بهرهگیری از مستشاران بلژیکی و سوئدی و آمریکایی همگی برای کاهش نفوذ و دخالت لندن و مسکو صورت میگرفت که البته با واکنش و گاه اولتیماتوم یکی از آن دو به نتیجه نمیرسید. ماجرای ماموریت مورگان شوستر آمریکایی از سوی مجلس ایران برای سروسامان دادن به وضعیت مالی و گمرکات و ایجاد خزانه نوین کشور از جمله همین مسائل بود که به اولتیماتوم معروف روسیه و اخراج شوستر از کشور تمام شد. با این حال این تلاشها همچنان ادامه داشت و آمریکا بهعنوان قدرتی نوظهور که استقلال خود را از بریتانیا با جنگ و انقلاب به دست آورده بود و هنوز اقدامات استثماری و استعماری از او سر نزده بود، شهرتی نیک داشت و رجال بیش از پیش به آن امیدوار بودند. احمد قوام نیز در نخستین دوره نخستوزیریاش با واگذاری امتیاز پنجساله نفت شمال به شرکت آمریکایی استاندارد اویل بخت خود را در یافتن نیروی سوم آزمود و باز هم مانند دفعات پیشین انگلیس و روسیه علیه این اقدام دست به کار شدند. واگذاری این امتیازات از سوی دولتهای ایران برای زیر سوال بردن و عدم پذیرش قرارداد استعماری 1907 بود که شمال ایران را بهعنوان منطقه نفوذ انحصاری روسیه و جنوب بهعنوان منطقه انحصاری انگلیس مطرح کرده بود، صورت میگرفت. دولتهای مشروطه با بهرهگیری از مستشاران از کشورهای مختلف و واگذاری امتیاز به سایر دولتها تلاش داشتند نشان دهند که قرارداد 1907 از نظر دولت ایران یک قرارداد استعماری و غیرقابل قبول است و ایران هرگز حاضر به پذیرش مفاد آن، که بدون اطلاع تهران و با نادیده گرفتن استقلال ایران برای برقراری با هر دولتی که مایل است صورت گرفته، نخواهد شد. با واگذاری امتیاز نفت شمال به شرکت آمریکایی، انگلیسیها برای اینکه زمینه را برای عزل قوام مهیا سازند، دست به انتشار مطالبی دروغ زدند؛ از جمله روزنامه تایمز شایعه دریافت رشوه توسط قوام از شرکتهای نفتی آمریکایی را منتشر کرد. این خبر طبیعتاً به زیان دولت قوام بود و زمینههای سقوط آن را فراهم کرد.
وزارت امور خارجه آمریکا از جوزف شائول کورنفلد، سفیر آمریکا در ایران خواست صحت خبر تایمز را بررسی کند. کورنفلد باید به واشنگتن اطلاع میداد آیا اتهاماتی که علیه قوام اقامه شدهاست، واقعیت دارند یا خیر؛ و اینکه مشخص شود کدامیک از شرکتهای آمریکایی میخواهند از طریق غیرمعمول دولت ایران را وادار به پذیرش پیشنهاد اعطای امتیاز نفت کنند. کورنفلد پاسخ داد ادعاهای تایمزِ لندن هیچ پایه و اساسی ندارد و کاملاً بیجاست. با این حال استمرار شایعات در تهران و مخالفت مجلس با اختیارات وزیر مالیه دولت او یعنی محمد مصدق منجر به استعفای اعتراضی قوام و پایان دولت اول او شد.
قوام بار دیگر در خرداد 1301 مامور تشکیل دولت شد. خودش وظایف وزیر امورخارجه را در دولت برعهده داشت. او بار دیگر برای سامان دادن اوضاع مالی کشور از مستشاران آمریکایی به سرپرستی آرتور میلسپو دعوت به همکاری نمود که این ماموریت برخلاف دفعات پیشین، پنج سال ادامه داشت. این مستشاری با استقراض دولت از آمریکا همراه بود. ماموریت میلسپو با سامان بخشیدن بر امور مالی و گسترش جادهها و نظم بخشیدن به قیمتگذاری کالاها موجب رضایت عمومی از او و همکارانش شد و خاطره خوبی از مستشاران آمریکایی در ذهن ایرانیان بر جای گذاشت. میلسپو که در نگارش و اجرای برنامه اصل چهارم ترومن و حمایت از کشورهای فقیر نیز نقش داشت، بار دیگر در سال 1321 در دولت قوام بهعنوان مستشار امور مالی به ایران دعوت شد و سه سال دیگر عهدهدار این مسئولیت بود.
قوام در این دوره نیز مجدداً برای واگذاری امتیاز نفت شمال به شرکتهای آمریکایی تلاش کرد تا بتواند از عواید درآمدی آن استفاده کند. دولتهای مستعجل این دوره با کسری بودجه دست به گریبان بودند و هر یک برای کسب درآمد، راهی را بر میگزیدند. اصرار قوام بار دیگر شایعه رشوهگیری او را مطرح کرد و دعوای او با مجلس برای تصویب اعطای این امتیازات منجر به استعفای دوباره قوام از نخستوزیری شد و پس از مدتی نمایندگی مجلس به دلیل قدرتگیری رضاخان دشمن دیرینهاش ستاره اقبال قوام فروکش کرد و حتی مدتی زندانی شد و در نهایت با آغاز سلطنت رضاشاه مجبور به خانهنشینی شد.
اشغال ایران و تلاش برای حفظ استقلال و تمامیت ارضی
با استعفا و تبعید رضاشاه بسیاری از رجال قاجاری که مغضوب او بودند، دوباره به سیاست برگشتند و احمد قوام یکی از شاخصترین آنها بود. کمتر از یک سال پس از به سلطنت رسیدن محمدرضاشاه بود که قوام کابینه خود را تشکیل داد و در نخستین اقدام بار دیگر میلسپو را به ایران فراخواند و لایحه ماموریت مستشاری امور مالی او را تقدیم مجلس کرد. در لایحه دیگری کلنل شوراتسکف آمریکایی نیز برای مستشاری ژاندارمری استخدام شد. شریدان را هم بهعنوان مستشار خواروبار به ایران آورد. با این حال مشکل قحطی و کمبود خواروبار و مواد غذایی سرتاسر ایران را درگیر کرده بود و مشکلات مالی و اختلاف با مجلس بار دیگر قوام را وادار به استعفا کرد.
اما مهمترین ماموریت زندگی احمد قوام که محمدرضاشاه به او لقب حضرت اشرف داد، در 29 بهمن 1324 رقم خورد. پس از اشغال ایران در سوم شهریور 1320 توسط قوای متفقین، دولتهای انگلیس، شوروی و آمریکا متعهد شدند شش ماه پس از پایان جنگ جهانی دوم همه قوای نظامی خود را از ایران خارج کرده و اشغال ایران را پایان دهند. این تعهد در جریان اجلاس سران متفقین در تهران و کنفرانس یالتا مورد تاکید قرار گرفت اما خیلی زود روشن شد که استالین قصد ندارد به تعهد خود در این زمینه عمل کند و درصدد است با ایجاد جنبشهای ساختگی تجزیهطلبی در آذربایجان و کردستان ایران، این مناطق را تحت سیطره شوروی دربیاورد و دولتهای خودمختار وابسته به خود را در این مناطق روی کار بیاورد. رفتار اشغالگری استالین موجی از ترس و نگرانی را در میان رجال و مطبوعات ایرانی رقم زده بود و تلاشهای جمعی برای پایان دادن به این اشغالگری آغاز شده بود. دولت ایران تمام تلاش دیپلماتیک خود را برای وادار کردن مسکو به تخلیه کشور به کار گرفته بود و این درخواست را به دولتهای آمریکا و انگلیس نیز منعکس کرده بود. سیدحسن تقیزاده در لندن و حسین علا در واشنگتن بهعنوان سفیران ایران رایزنیهای دائمی خود با دولت آمریکا و بریتانیا را حفظ کرده بودند و روند تحولات را منظم به آنان گزارش میدادند تا فشارهای بینالمللی، استالین را وادار به تبعیت کند.
احمد قوام که حالا بیش از هفتاد سال سن داشت از چند ماه پیش تلاشی سیاسی را برای دستیابی به نخستوزیری آغاز کرد و مهمترین مدعایش نیز این بود که خواهد توانست بحران آذربایجان را حل کند. شوروی نیز در میان رجال ایرانی که عمده آنان را وابسته به انگلیس و آمریکا میدانست، به افراد معدودی اعتماد داشت و گویا قوام یکی از آنها بود. احمد قوام با حفظ موقعیت خود بهعنوان سیاستمداری میانهرو که هوادار سیاست دولتهای خارجی نیست، موفق شده بود اعتماد آنان را در زمینه عدم وابستگی به یکی از آنان کسب کند. دشمنی قدیمی قوام با سیدضیاءالدین طباطبایی که بهتازگی از تبعید فلسطین بازگشته بود و جراید دست راستی مخالف حزب توده را رهبری میکرد، بر اعتماد شوروی افزوده بود. سیدضیاءالدین طباطبایی در غائله آذربایجان یکی از محوریترین مخالفان اشغالگری شوروی بود و توانسته بود تندترین مخالفتها علیه اشغالگری را رهبری کند. احمد قوام بلافاصله پس از به قدرت رسیدن دستور بازداشت سیدضیاءالدین طباطبایی را صادر کرد و مهمتر از آن، مقدمات سفر به شوروی را فراهم کرد. قوام این بار نیز مانند دومین دوره نخستوزیریاش خود کفالت وزارت امورخارجه را برعهده گرفت.
سیدعلی موجانی بهتازگی در 21 آذر 1402 با انتشار مقالهای در روزنامه هممیهن براساس اسناد منتشرنشده وزارت امور خارجه ایران و شوروی، نشان داد که چگونه قوام روند تحولات بینالمللی را پیگیری کرده و دریافته است که خواسته اصلی استالین در آن برهه از زیادهخواهیهایش در ایران و اروپای شرقی دستیابی به تنگههای دریایی است و آذربایجان خواسته اصلی او نیست و همین نکته نقطه امیدی است که بتوان با دیپلماسی و رایزنی استالین را قانع به عقبنشینی کرد. قوام بلافاصله آماده سفر به مسکو میشود و «اولین اقدام او در وزارت خارجه تحریر متن سه تلکس به لندن برای تقیزاده، پاریس برای انوشیروان سپهبدی و به نیویورک برای حسین علاء بود که بهعنوان سفرای ایران نزد سه کشور انگلستان، آمریکا و فرانسه - متفقین غربی پیروز در جنگ - شناخته میشدند.
دستورالعملی که قوام صادر کرد متضمن یک نکته بود؛ این سه نفر در فاصله زمانیای که مطلع میشوند قوام عازم مسکو شده است، نباید سفارتخانه را ترک کنند و شبانهروز در ساختمان سفارت مستقر باشند. آنها باید هر زمان تلکس و تلگرافی دریافت میکنند، خود به پشت دستگاه رمز آمده متن را استخراج کنند. تلگرافهای دریافتی از تهران یا مسکو با امضای قوام و یا با امضای سرپرست حمید سیاح - که در دوران مذاکرات قوام در مسکو مسئولیت وزارت خارجه را داشت - برای آنها در این دوره مذاکره میرفت. آن سه تن بدون آگاهی سایر اعضای نمایندگی شخصاً مسئول بودند که دستورالعملها و تعلیماتی که ابلاغ میشد را اجرایی کنند. این مثلث بیرون ایران با این هدف از طرف قوام تشکیل شد تا بتواند هم بر افکار عمومی کشورهای غربی که بعد از جنگ وارد صحنه سیاست بینالملل شده بودند اثر نهد و هم خط تماس مستقیم برای تبادل پیامها و انتقال نقطهنظرات و جلب آرا یا دریافت راهنماییها و توصیههای مقامات عالی آن سه کشور را برقرار نگاه دارد.»
قوام در سفر به مسکو با درایتی که از یک سیاستمدار کارکشته با تجربه او انتظار میرود مولوتف وزیر امور خارجه شوروی را مستأصل کرده و استالین را تحت تاثیر قرار میدهد. قوام پیش از آغاز سفرش به مسکو فرمان آزادی مطبوعات را صادر میکند که به معنای ایجاد فشار افکار عمومی همزمان با سفرش است تا بتواند روسها را به سوی مقصود خود هدایت کند.
قوام در دیدار با استالین علت سفر خود را به مسکو بدین صورت بیان کرد: «من برای مباحثه حقوقی و استناد به معاهدات، که هریک به جای خود هست، نیامدهام، بلکه با یک نیّت صادقانه و دوستانه آمدم که از شما خواهش کنم، مقدمه و شرط اصلی مشروع و روابط دوستی و حل مشکلات بین ایران و شوروی است با یک اراده فراهم کنید» سپس به اهمیت تخلیه کامل ایران از نیروهای ارتش سرخ و پایان دادن به بحران آذربایجان اشاره کرد. استالین در پاسخ قوامالسلطنه اظهار داشت: «آنچه موضوع تخلیه ایران است، عجالتاً نمیتوانیم انجام دهیم؛ زیرا به موجب ماده ۶ معاهده ۱۹۲۱ حق داریم قوایی را در ایران نگاه داریم اما موضوع آذربایجان، یک موضوع داخلی است که ما مداخله نداریم، ولی خودمختاری در آنجا چه ضرری دارد و مغایر با استقلال ایران نیست و اساساً ما نظر ارضی نسبت به ایران نداریم.» در این جلسه حضوری، استالین مسائل مختلفی را با احمد قوام در میان گذاشت؛ از جمله، مسئله نفت شمال و رعایت نشدن موازنه مثبت درباره دادن امتیاز نفت به روسیه در مقابل آمریکا و انگلیس و...»
در زمان حضور قوام در مسکو دو دولت بیانیههایی نیز خطاب به یکدیگر صادر کردند. در نخستین بیانیه ایران، نکاتی به این شرح مطرح شد: «نیاز فوری کشور به تخلیه کامل ایران از قوای شوروی، چراکه حل مشکلات موجود در جامعه منوط به این امر است، زیرا برای حل معضلات موجود و همچنین هرگونه اصلاحات در زمینه روابط سیاسی و اقتصادی فیمابین دو کشور باید به تصویب مجلس شورای ملّی برسد و تا زمانیکه نیروهای متفقین خاک ایران را تخلیه نکنند، به موجب قانون منع انتخابات که در مجلس چهاردهم گذشته، انتخابات دوره پانزدهم مجلس صورت نخواهد گرفت. دوم، موضوع آذربایجان بود، آذربایجان برپایه سوابق تاریخی و قانون اساسی جزء جدایناپذیر ایران است و هیچگونه مجوز تاریخی یا قانونی برای نهضت خودمختاری و اقدامات خلاف قانونی که در آنجا انجام گرفته و موجب ایراد لطمه و صدمه به تمامیت ارضی ایران شده است، وجود ندارد. سوم، موضوع پیشروی نیروهای مسلح آذربایجان به طرف گیلان و تصرف روستای هشتپر، که بر این اساس دولت ایران تقاضای صدور دستورات لازم برای مأمورین نظامی شوروی در گیلان را دارد تا از آزادی عمل ژاندارمهای ایران در گیلان ممانعت نکنند و همچنین موافقت کنند تا نیروی کمکی از تهران برای ایجاد امنیت به گیلان اعزام شود.»
در مقابل بیانیه قوام، مولوتف بیانیهای از طرف دولت شوروی ارسال کرد که یکی از موضوعات این بیانیه در خصوص توقف قوای نظامی شوروی در ایران بود و برپایه آن، این نیروها بهطور موقت طبق عهدنامه ایران و شوروی مورخ ۲۶ فوریه ۱۹۲۱میلادی در ایران خواهند ماند و قوای شوروی زمانی خاک ایران را به کلی تخلیه خواهند کرد که دولت ایران تمام اقدامات خصمانه و تبعیض را نسبت به دولت شوروی از میان ببرد و در شمال ایران آرامش برقرار کند و سیاست دوستانه نسبت به دولت شوروی اتخاذ کند اما در پاسخ به این اقدام شوروی قوام که آگاه به مسائل سیاسی بود به ماده ۶ این عهدنامه اشاره کرد و گفت: «طبق این ماده تنها زمانی دولت شوروی میتواند قوای خود را در خاک ایران نگاه دارد که دولت ثالثی بخواهد عملاً ایران را وسیله تجاوز به ممالک اتحاد جماهیر شوروی قرار دهد و دولت ایران هم از عهده جلوگیری از آن برنیاید.»
آنگونه که روشن است مذاکرات میان قوام و مولوتف و همچنین دیدارها با استالین در عین سختی و استواری دو طرف روی مواضعشان سنجشی از شخصیت دو طرف نیز بوده است. قوام ضمن استواری بر موضع خود در زمینه پایان اشغال ایران چنان استالین و مولوتف را به خود امیدوار میکند که آنان به وی پیشنهاد تشکیل جمهوری و خلع نظام سلطنتی را میدهند اما پیر کارکشته سیاست بدون آنکه به روشنی این پیشنهاد را رد کند، موضوع آذربایجان را پیش میکشد که چگونه عدم توفیقش در حل این بحران به کاهش اقتدار و نفوذش در تهران منجر خواهد شد و دولت شوروی متحد و همراهی چون او را از دست خواهد داد. قوام در واقع با برانگیختن حس طمع در شوروی زیادهخواه آنان را به کسب تمامی قدرت در ایران تشویق کرد. موضوع نفت شمال نیز تنها یکی از امتیازاتی بود که قوام به استالین پیشنهاد داد و آن را هم به برگزاری انتخابات مجلس منوط کرد؛ انتخاباتی که تنها در صورت پایان اشغال و استقرار ارتش ایران در سرتاسر قلمرو ممکن خواهد شد. پیشنهادات مشروط و در عین حال وسوسهبرانگیز در کنار قاطعیت و استواری این پیرمرد سیاستمدار توانست استالین را وارد تلهای کند که قوام برایش طراحی کرده بود.
هرچند قوام در بازگشت از سفر از نتیجه آن اطمینان نداشت اما عقبنشینی ارتش سرخ شوروی از مناطق اشغالی در همان اعوان حضور هیئت ایرانی در مسکو آغاز شده بود و ظرف یکی دوماه آینده به آذربایجان نیز رسید و فرقه دستساخته دموکرات به رهبری پیشهوری را پشت سر خود رها کرد.
همزمان با سفر قوام به مسکو که بیش از دوهفته طول کشید، سفیر ایران در لندن سیدحسن تقیزاده، نخستین شکایت به شورای امنیت سازمان ملل را تقدیم کرد و اینگونه بود که دومین و پنجمین قطعنامه شورای امنیت به طرفیت ایران و شوروی صادر شد و دو کشور را به حل موضوع از طریق گفتوگو دعوت کرد. همه این اقدامات با هدایت احمد قوام و البته کارگزاری سیاستمدارانی میهندوست و با درایت شخصی چون تقیزاده رقم خورد.
برخلاف افسانهای که در مورد اولتیماتوم اتمی ترومن توسط خود وی خلق شد، هیچ سندی نه در وزارت امور خارجه آمریکا و نه در شوروی و نه در ایران مبنی بر چنین تهدیدی از سوی آمریکا وجود ندارد و درست است که فشارهای بینالمللی بهویژه همراهی آمریکا و انگلیس در زمینه خروج ارتش سرخ از ایران مؤثر بود اما مجموعهای از عوامل بود که این رخداد را رقم زد و دیپلماسی حضرت اشرف، احمد قوام یکی از مهمترین آنها بود.
قوام که پس از بازگشت تعدادی از نزدیکان به حزب توده را وارد کابینه کرد تا اعتماد روسها را همچنان با خود همراه داشته باشد در واقع هیچ امتیازی به استالین نداده بود و امتیاز نفت شمالی که وعده داده بود بهراحتی در مجلس رد شد و خود نیز هیچ اقدام غیرمتعارفی برای تصاحب همیشگی قدرت انجام نداد و به قواعد سیاسی پایبند ماند.
حضوری عجولانه و پایانی تلخ
احمد قوام پس از پایان غائله آذربایجان ضمن اینکه نامی نیک از خود بر جای گذاشته بود اما به دلیل کهولت سن از عرصه سیاسی کنار گذاشته شد و شاید همین امر بود که او را به پذیرش نخستوزیری در تیر 1331 و در میانه نهضت ملی شدن صنعت نفت تشویق کرد. درحالیکه دولت محمد مصدق توانسته بود با ملی کردن صنعت نفت محبوبیت بینظیری در عرصه عمومی کسب کند، محمدرضاشاه در مقابل درخواست اختیارات ویژه از سوی مصدق مقاومت کرده و او را از نخستوزیری خلع کرد و قوام را مامور به تشکیل دولت کرد. خود محمدرضاشاه در این باره میگوید: «از پذیرفتن تقاضاهای وی امتناع کردم. زیرا قطع داشتم که اثر این اختیارات آن است که کمونیستها بیشتر در امور رخنه یابند و چنان که وقایع آینده ثابت کرد، نظر من صحیح بود.... مصدق روز ۲۵ تیرماه از نخستوزیری استعفا کرد و من برخلاف نظر باطنی خود، احمد قوام را که در گذشته شاغل مقام نخستوزیری بود، به جای وی به نخستوزیری برگزیدم. زیرا بهزعم عدهای قادر بود در برابر دستچپیها مقاومت نماید... با روی کار آمدن قوامالسلطنه، حزب توده(ایها) بلافاصله به طرفداران مصدق پیوستند و دست به تظاهر و آشوب زدند و نظم و قانون مختل گشت و دولت قوام در برابر عناصر اخلالگر و افراطی ناتوان ماند. ضمناً نطقی که قوام در رادیو کرد و در آن مخالفت خود را با احساسات شدید عامه در مسئله ملی شدن نفت اظهار نمود، اوضاع را وخیمتر ساخت.»
متن سخنرانی تند قوام با واکنش تند آیتالله کاشانی منجر به قیام سی تیر و بازگشت مصدق به قدرت شد و احمد قوام مجبور به کنارهگیری از سیاست شد. آیتالله کاشانی در دعوت عمومی به تظاهرات گفته بود: «تا خون در شاهرگ من و این ملت است، زیر بار نمیرویم که قوام بر ما حکومت کند. فردا تهران و همه ایران تعطیل عمومی است. اگر مقتضی باشد میگویم که پسفردا هم تهران و همه ایران را تعطیل کنند.» این پایان عمر سیاسی قوام بود هرچند او همچنان میاندیشید: « بالاخره روزی خواهد رسید که مردم بیغرضی در این مملکت اوراق تاریخ را ورق بزنند و از میان سطور آن، حقایق مربوط به زمان ما را بخوانند... من میروم و تاریخ ایران قضاوت خواهد کرد که به روزگار این ملت چه آمدهاست و به پاداش فداکاریهای خادمین مملکت چه رفتاری شدهاست.»