اندیشکدهها
چرا پوتین سقوط نمیکند؟
چرا پوتین سقوط نمیکند؟
با شکست ضدحمله اوکراین در سال 2023 با وجود میلیاردها دلار تسلیحات و ماهها آموزش، کالبدشکافی تاریخ آغاز شده است. نتیجهگیری این است: غرب در تامین موشکها و جنگندهها کُند عمل کرده است. روسیه زمان زیادی برای ساخت سنگر و مینگذاری داشت. اوکراین برای یادگیری استفاده درست از تسلیحات ترکیبی و جنگافزارهای زرهی به زمان بیشتری نیاز داشت. با این حال تاکید بر تمام این بهانهها یک شکست تحلیلی گستردهتری است که هنوز شناخته نشده: استدلالهای اغلب سطحی و معیوب باعث میشوند برنامهریزان دفاعی قدرت تطبیق روسیه را دستکم بگیرند. حتی امروز با وجود هزینههای وحشتناک اعتماد بهنفس بیش از حد که برای همه آشکار بود و اوکراین که بر سر دوراهی قرار گرفته، همان تحلیلهای معیوب از حریف روسی پابرجاست. بارها و بارها، قانونگذاران و صاحبنظران انتظارات خود از جنگ را براساس موارد مشابه و ناقص تاریخی تعریف کردند. یک مثال آن پذیرفتن تلفات دستهجمعی و استفاده از حملات «موج انسانی» زمانی که به ازای یک نفر تلفات اوکراینیها سه یا تعداد بیشتری سرباز روسی از بین رفتهاند. بارها و بارها تا همین الان، فرماندهان و مفسران این موضوع را نشانهای از ضعف شدید روسیه میدانند. چه از اصطلاح «ضریب فرساییدگی نامتقارن» استفاده یا بهسادگی سربازان را «خوراک توپ» خطاب کردهاند، تحلیلگران اغلب اشاره میکنند که چنین ولخرجیای با جان انسان میراث ارتشهای سنگین شوروی و تزارهاست. اما آنچه اشاره نمیشود این است که این تاکتیک اغلب منجر به پیروزی میشود. ارتش تزار هنگام ساخت امپراطوری روسیه در جنگ با نیروهای سوئد، ایران و ترک تلفات بسیاری را متحمل شد. روسها برای شکست ناپلئون با وجود مزیت جنگیدن در زمین خود و آشنایی با زمستان روسیه به تعداد فرانسویها تلفات دادند. مارشال گئورگی ژوکوف، رئیس ستاد کل ارتش سرخ در نبرد کورسک در جنگ جهانی دوم 860هزار تلفات جانی را متحمل شد؛ در عین حال ارتش آلمان 200هزار نفر تلفات داد. ژوکوف همچنین هزار و 500 تانک در مقابل 500 تانک آلمان از دست داد اما با این حال کورسک یکی از پیروزیهای بزرگ محسوب میشود که آخرین امیدهای پیروزی برای هیتلر را از بین برد. آیا کسی میتواند آلمان را تصور کند که نسبت تلفات بالای خود را در حالی جشن بگیرد که از نیروهای استالین شکست خورده است؟ این تاکتیک هرچقدر شوکهکننده باشد، مرجعی است که مسکو دارد و کییف ندارد. نبرد باخموت و بولتنهای روزانه را در نظر بگیرید که موفقیت اوکراین را در کشتار هزاران روسی فریاد میزدند تا زمانی که باخموت به دست مزدوران گروه واگنر افتاد و بهطور عجیبی یادآور بولتنهای شمارش اجساد پنتاگون در جنگ ویتنام است. اوکراین در باخموت نیروهای مهمی از ارتش خود را به محکومانی تبدیلشده به «سربازان طوفانی» از روسیه از دست داد، در شهری که از نظر استراتژیک اهمیت ناچیزی داشت و ولودیمیر زلنسکی رئیسجمهور اوکراین وعده داده بود که سقوط نمیکند. میانگین سنی سربازان اوکراینی حالا 43 سال است. سقوط باخموت به روحیه اوکراینیها آسیب زد اما تحلیلگران میگویند این روحیه روسیهاست که ضربه خورده و آنها این موضوع را یادآوری میکنند که فجایع نظامی در گذشته منجر به خیزشهای مردمی در داخل روسیه شده است؛ مثل سال 1905 پس از شکست در جنگ روسیه و ژاپن یا افتضاح جنگ جهانی اول که منجر به سقوط خاندان سلطنتی رومانوف در سال 1917 شد. باوجود سختیها و رنجها، چرا روسها این کار را دوباره انجام نمیدهند و پوتین را برکنار نمیکنند؟ کارشناسان اغلب این موضوع را نادیده میگیرند که پس از یک دهه هرج و مرج اقتصادی و شرمندگی جهانی در سالهای 1990، مردم روسیه برای بازگشت ثبات و غرور ملی به پوتین احترام میگذارند. اما از سوی دیگر نیکولای دوم، تزار روسیه بیشتر شبیه بوریس یلتسین بود، ضعیف بود و در باغ نبود، به مشاوران نفرتپراکن وابسته بود و بر هرج و مرج ریاست میکرد. برخلاف فاجعهای که سالها پیش با ژاپن رقم خورد و قتلعام اروپاییها که بهخاطر مناقشه اتریش-صربستان اتفاق افتاد، خیلی از روسها به این جنگ معتقدند چون آنها کریمه و دونباس را از نظر تاریخی و فرهنگی روس میدانند. در غروب ضدحمله اوکراین، ژنرال مارک میلی، رئیس ستادهای مشترک نیروهای مسلح آمریکا اعلام کرد که روسها فاقد رهبری و فاقد ارادهاند، روحیه آنها ضعیف است و نظم و انضباط آنها دارد از بین میرود. اگر درس اصلی که از تاریخ گرفته میشود این است که ارتش روسیه زیر بار زور میشکند، پس باید از نزدیک به دنبال نشانههایی از اختلاف عقیده و بهزودی ظهور سقوط را ببینید. اینگونه است که بررسی سطحی تاریخ با تاییدهای جانبدارانه همراه میشود تا تحلیلهای معیوب ایجاد کند.