پر بیم و گاه پر امید / یادداشتهایی درباره حوزههای اجتماعی در سالی که گذشت و سالی که میآید
سالی که گذشت سال بد بود. سالی که گذشت سال خوب بود. برای بررسی آنچه در سال ۱۴۰۳ در ایران گذشت، همین دوگانه کافی است؛ سالی با روزهای عجیب، سخت، پر بیم و گاه پر امید. کار برای «دانشگاه» در سالی که گذشت، مثل همیشه سخت بود اما گاه روزنههایی از نور از میان درهای آن گذشت. «محیطزیست»، روزگار بهتری را دید و در حفاظت از حیات وحش با همت فعالان، راه باریک روشنی باز شد.

سالی که گذشت سال بد بود. سالی که گذشت سال خوب بود. برای بررسی آنچه در سال 1403 در ایران گذشت، همین دوگانه کافی است؛ سالی با روزهای عجیب، سخت، پر بیم و گاه پر امید. کار برای «دانشگاه» در سالی که گذشت، مثل همیشه سخت بود اما گاه روزنههایی از نور از میان درهای آن گذشت. «محیطزیست»، روزگار بهتری را دید و در حفاظت از حیات وحش با همت فعالان، راه باریک روشنی باز شد.
«زنان» مثل همه سالها، پرمسئلهترین بودند و آنقدر هرروز خبرهای بد درباره همه حوزههای مربوط به آنها از راه رسید که کورسوی امید را کمرنگ کرد اما مقاومت و همبستگی آنها، دلیلی شد برای ادامه و نهراسیدن از سال پیش رو. «میراث فرهنگی» و بناهای تاریخی همچنان، احوال تاریکی داشتند و انتقاد فعالان از عملکرد مسئولانش، همچنان بر جای خود ماند.
«آموزشوپرورش»، با انفعالی که ورد زبان معلمها و فعالان صنفی بود، پیش رفت و چراغ کلاسهای دانشآموزان بیش از آنکه روشن بماند، خاموش شد. آنلاین شد. در «شهر»، درختها را سر بریدند، خانه اندیشمندان را پس گرفتند، پای اتوبوسها را به شهر باز کردند و خبرنگاران حوزه شهری در سالی که گذشت، این سه پرسش را مدام تکرار کردند. و «معیشت مردم» و «معیشت مردم» و «معیشت مردم»، بد بود. بدتر شد. بدتر خواهد شد؟
سال خوب محیطزیست
فاطمه باباخانی خبرنگار حوزه محیطزیست
اوضاع سخت است، ناترازی گریبان زندگی ما را از همه جهت گرفته. حقوق یکجا که کفاف نمیدهد، دو جا هم. همه درحال دویدن و درنهایت نرسیدن. در این شرایط که اقتصاد حرف اول را میزند، مردم دغدغه نان دارند و مسکن و پوشاک، صحبت کردن از اینکه ایران توانسته در سال 1403 یک گونه سمندر جدید را بهنام خود ثبت کند، فایدهای دارد؟ اینکه گروهی از جوانان این کشور در استان فارس و شهرستان کازرون «جایزه استوا» برنامه عمران ملل متحد را گرفتهاند یا گروه دیگری جایزه «مارخور» را از شورای جهانی حفاظت از حیاتوحش و شکار را دریافت کردهاند یا ایمان ابراهیمی حفاظتگر برنده جایزه «قهرمان جوان تالابهای جهان» شده است.
اگر بگویم گروهی از جوانان این کشور که میتوانستند هر جای دنیا که بخواهند زندگی کنند، در ایران ماندند و بیش از یک دهه برای حفاظت از یوز آسیایی تلاش کردند، حتی آنها که رفته بودند، بازگشتند تا حافظ تنوع زیستی ایران باشند و در عوض پاسخی که بهازای این همه تلاش زمستان امسال دریافت کردند، یک نامه بود که حق ورود به مناطق تحت مدیریت سازمان حفاظت محیطزیست را از آنان سلب میکرد، چه؟ اگر بگویم فعالان محیطزیستی که پس از ششسال و بیشتر، از زندان در فروردینماه امسال آزاد شدهاند، در ایران هستند، چه؟ آنها که برایشان سادهترین کار، رفتن بود اما ماندهاند در وطنشان در حسرت کار حفاظت.
ایران سرمایه انسانی کم ندارد، حتی در همین سالها که گروه زیادی ماندن را به رفتن ترجیح دادهاند. در میان دوستان همه ما کسانی رفتهاند به انگیزه تحصیل یا کار. جمع بزرگی از ایرانیها هم که دو امکان قبلی را نداشتند به دریا و اقیانوس زدند، با قایقهای ناامن و آویزان بر تیوپها؛ مگر آن سوی آبها زندگی روی خوشی به آنها نشان دهد.
معدود کسانی که ماندهاند با وجود تمام امکانهایی که برای رفتن داشتند، نه سادهلوحند و نه خاماندیش؛ آنها عاشقترینها به ایران هستند اما چقدر میتوان دوام آورد؟ بر مسئولان است که محدودیتهای پیش پای حفاظتگران تنوع زیستی را بردارند، اجازه کار و فعالیت به آنها بدهند و قدردان زحماتشان باشند تا سال 1404 را متفاوت از سال 1403 آغاز کنیم، با این امید که نه ایران در کلام مردم «خراب شده» باشد، نه گرد ویرانی بر این مرز و بوم بنشیند.
عدالت آموزشی یا مدرسهسازی؟
سارا سبزی خبرنگار حوزه آموزشوپرورش
تغییر وزیر آموزشوپرورش، رخداد اصلی و کانون تحولات امسال این حوزه بود و همه چشمها به تغییرات و برنامههایی بود که از ساختمان خیابان قرنی بیرون میآمد؛ وزارتخانهای که منتظر بودیم بعد از ورود علیرضا کاظمی به کابینه، جانی تازه در آن دمیده شود. او از بدنه همین وزارتخانه و با اعتماد کامل مجلس انتخاب شد و تاکید موافقان او هم روی همین نکته بود که با مشکلات آن آشناست و نوبت تغییر رسیده است.
کاظمی هم مثل همه وزرای آموزشوپرورش سابق با کلیدواژه عدالت آموزشی به میدان آمد و قرار بود مسیری تازه بسازد و فعالان صنفی، دانشآموزان و فرهنگیان منتظر بودند نشانههایی از این تغییر ریل را ببینند، اما حالا بعد از ششماه بهنظر میرسد دولت چهاردهم هم مدرسهسازی را اصل اول و آخر عدالت آموزشی دیده و بهرسم دولتهای دیگر، این بیل و کلنگ به دست گرفتن است که تبدیل به شاخص اجرای عدالت و تقویت مدارس غیردولتی شده است.
سوالی که همچنان برای بسیاری از فعالان صنفی باقی مانده، این است که آیا همچنان باید عدالت آموزشی را فقط در تامین مدرسه دنبال کرد؟ پاسخ آن را همه میدانیم؛ ساخت مدرسه سرانه آموزشی را افزایش میدهد اما تاکید روی آن مفهوم عدالت آموزشی را به ساختمانسازی تقلیل میدهد. مسعود پزشکیان هم در گفتههایش روی اصلاح سیستم آموزشی تاکیدی جدی دارد، مثل همین دو ماه پیش که گفته بود: «عمیقاً معتقدم اگر نظام تعلیم و تربیت کشور اصلاح و عدالت آموزشی برقرار نشود، مملکت درست نخواهد شد.» نگاهی که فعلاً آن را به شکل مدرسهسازی در وزارتخانهاش دنبال کرده است. ما هنوز امیدواریم که چنین نباشد.
موافقان کاظمی، رویه ششماه گذشته را با ملاکهای خاص ارزیابی نمیکنند و تاکیدشان روی شرایط خاص کشور است و بهبود پرداخت بازنشستگان و حقالتدریسیها قابل تقدیر میدانند. بااینحال نقد به رویکرد در حوزه عدالت آموزشی و آماده نبودن برای رویارویی با باقی مشکلات پابرجاست. باید به کاظمی فرصت داد؟ قطعاً. او هنوز سهسالونیم فرصت دارد تا رویکرد دیگری را برای عمل به وعدههایش پیدا کند و به ما نشان دهد که آرزوی دسترسی برابر به فرصتهای آموزشی برآورده میشود و لزومی ندارد تاکید کنیم ساختمان و تجهیزات فقط یکی از مصداقهای تبعیض و نابرابری است، نه اصلیترین آنها.
سرنوشت سیاه آثار فرهنگی در خانه ملت
فاطمه علیاصغر خبرنگار حوزه میراث فرهنگی
صدای فرورفتن چنگال بلدوزرها در خاطرات و فرهنگ زیسته مردم در بافتهای تاریخی شهرهای ایران را میشنوید؟ این مهمترین اتفاقی است که امسال در آخرین بازماندههای تاریخ شهری این سرزمین رخ داد؛ اتفاقی که تصمیم آن، اینبار در بنای تودرتوی ارگ آزادی گرفته نشد، بلکه سرنوشت آن در ساختمان هرمیشکل بهارستان رقم خورد.
هرچند زمانی که عزتالله ضرغامی، وزیر پوپولیست و اینفلوئنسر فعال دولت سیزدهم از وزارتخانه میراثفرهنگی، گردشگری و صنایعدستی خداحافظی کرد، بهزعم بسیاری از کارشناسان میراثفرهنگی، پروندههای کوچکسازی حرایم بافتهای تاریخی منتظر امضاء بودند. با این وجود کار را که کرد؟ آنکه تمام کرد. رضا صالحیامیری بازمانده از وزارتخانههای مورد علاقهاش، به ناچار راهی مجلس برای گرفتن رأی اعتماد از نمایندگانی شد که حفاظت از آخرین بازماندههای هویت ایرانی پشیزی برایشان ارزش نداشت.
علی دارابی، معاون میراث فرهنگی ضرغامی که در این روزها پابهپای صالحیامیری برای گرفتن رأی اعتماد میرفت، در یکی از مصاحبههایش گفت که نمایندگان میخواستند «نهضت بازنگری حرایم» راه بندازند، ما خیلی تلاش کردیم که جلوی این نهضت را بگیریم! دوستداران میراثفرهنگی اما از یاد نبردند که صالحی امیری در مجلس دفاع خود هنگام گرفتن رأی از نمایندگان خانه ملت درباره «بازنگری حریم آثار تاریخی»، گفت: «بسیاری از نمایندگان مجلس از حریم آثار تاریخی ناراضی هستند و باید حریم این آثار مورد بازنگری قرار بگیرد.» با این شرط بود که او رأی آورد، اما آخرین سنگر صیانت از بافتهای تاریخی شکسته شد. خیلی زود اولین تیر هم فرود آمد و ملتی را شوکه کرد: «بافت تاریخی سبزوار بازنگری شد.» این بافت تاریخی ۲۷۵ هکتار به ۱۹۸ هکتار کاهش پیدا کرد.
پیش از آن هم در سفر استانی وزیر به گرگان، وعده بازنگری حریم «نخستین بافت تاریخی ثبت ملی» ایران در پی اعتراض چند بازاری داده شد. این اما پایان کار نبود. وضعیت بافتهای تاریخی شیراز، یزد، تبریز، اصفهان، رشت، رامسر، هرمزگان، قشم کرمانشاه و... هم در خطر قرار گرفت؛ همانطور که حریم پاسارگاد، سیمره، چالسرا، ارگ علیشاه و... همواره در خطر بودند.
نگرانیها بهحدی بالا گرفت که کارشناسان و دوستداران میراثفرهنگی، کارزاری راهاندازی کردند و از رئیسجمهور خواستند که مانع بازنگری حرایم شود. اگرچه درباره بافت شیراز که نزدیک 20 سال است در پروژه بینالحرمین در حال تخریب است، اینطور بیان شد که خطر رفع شده اما هرگز مفاد اصلاح «طرح تفصیلی ۵۷ هکتاری شیراز در شورای عالی شهرسازی و معماری با رعایت الزامات حفاظت از بافت تاریخی»، شفافسازی نشد.
حالا معلوم نیست بافتهای تاریخی که نشان از تجربه زیسته مردم با فرهنگ و جغرافیای خاص خود دارد، چه سرنوشتی در سال آینده پیدا میکنند و چطور است وزیری که وعده 15 میلیون گردشگر خارجی را میدهد، برنمیگردد به آمار کشور دوست و همسایه ترکیه با 62/2 میلیون گردشگر در سال گذشته نگاه کند و متوجه شود بسیاری از گردشگران میروند که بافت تاریخی خیابان استقلال، میدان فاتیح، بالات، فنر و... را ببینند. البته یادمان نرود او باید پاسخ نمایندگانی مثل نماینده کاشان را هم بدهد که مدام تذکر میدهد: «حریم سیلک کاشان باید بازنگری شود.»
نگرانی از روند خلق تورم
فاطمه رجبی خبرنگار اقتصادی
چند سال پیش ویدئویی از جیم کری وایرال شد که در آن میخواست درباره سالی که پشت سر گذاشته بود سخنرانی کند. او رو به جمع گفت که دلش میخواهد قبل از شروع صحبت همه چشمهایشان را ببندند و درباره اتفاقات سال گذشته فکر کنند. خودش هم این کار را کرد. چشمهایش را بست و بعد از چند لحظه انگار که چیزهای ترسناکی دیده باشد، شروع کرد پشت سر هم جیغ کشیدن. چشمهایش را باز کرد و گفت: «بیخیال فکر کنم ایده خوبی نبود!»
این شاید بخشی از یک اجرای کمدی از جیم کری بوده باشد اما من واقعاً وقتی چشمهایم را میبندم و فکر میکنم به آنچه پشت سر گذاشتیم و آنچه احتمالاً در انتظارمان است، دلم میخواهد همانطور بلند و بیوقفه جیغ بکشم. نمیخواهم ناامید باشم اما به من بگویید چطور میتوانم بدون ترس و ناامیدی به این عددها نگاه کنم؟
از پیشبینی کسری بودجه شروع میکنم که خوشبینها آن را هزار و 100 هزارمیلیارد تومان پیشبینی میکنند و واقعبینها تا هزار و 800 میلیارد تومان هم بالا میروند؛ البته میزان کسری بودجه واقعی معمولاً در پایان هر سال بیشتر از پیشبینیها میشود. این یعنی روند خلق تورم در سال آینده به قوت خودش باقی خواهد بود. تازه باید عوامل غیراقتصادی را که به کمک خلق تورم میآیند هم در نظر بگیریم؛ پس سال آینده هم قرار است قیمتها با شتاب عجیبی
از جیب ما جلو بزنند. اگر با هر جان کندنی شده رویمان را از تورم برگردانیم چارهای نداریم که به پیشبینی ناترازی انرژی نگاه کنیم تا ببینیم سال آینده وضعیت زندگی ما و تولید مملکت به دلیل مشکلات مربوط به انرژی پیچیدهتر خواهد شد یا نه. امسال ناترازی برق چیزی حدود 19 هزار مگاوات بود و احتمالاً سال آینده این ناترازی به 25 هزار مگاوات خواهد رسید.
بحث کمبود آب سدها را هم که مدتی است رسانهها شروع به نوشتن آن کردهاند. پس سال آینده هم احتمالاً با ما مهربان نخواهد بود. همه اینها را گفتم اما راستش را بخواهید ترس اصلی من برای سال آینده از اینها نیست. ترس اصلیام راه رفتن عدهای روی لبه عقلانیت است. آن هم کسانی که بهنوعی تمام زندگی ما بسته به تصمیمهایی است که میگیرند. در تمام سالهای گذشته آنها بارها به آن طرف خط عقلانیت کشیده شدند اما در سالی که گذشت، اندک امیدهایی وجود داشت که به این طرف خط برگردند؛ امیدهایی که حالا نشانههای زوالشان را با فشار حداکثری برای ابلاغ قانون حجاب و عفاف، تثبیت دستوری نرخ ارز، تنش بیشتر در سطح بینالمللی و... میبینیم.
از استادیوم به استیج
نگین باقری خبرنگار حوزه زنان
وقتی زنان را بهجای پشتبامها، روی سکوهای استادیوم قائمشهر میبینید، وقتی بهجای خواهش و تمنا برای خرید بلیت، به استوری آنها که در حال انتخاب جنسیت در سامانههای فروش بلیت هستند نگاه میکنید، ذهنتان کجا پرواز میکند؟
ذهن من میرود به مسیری که خبرنگاران اجتماعی و ورزشی برای رسیدن به این نقطه طی کردند. به اینکه هر کسی به چه کارهایی مشغول بود و این وظایف را چطور نانوشته بین خودمان تقسیم کرده بودیم؟ خبرنگاران ورزشی هم باید حق خودشان را میگرفتند که زنان رسانه را از استادیوم حذف نکنند، هم در نشستهای خبری با صدای لرزانی که ممکن بود به قیمت حذف آنها از نشستهای خبری تمام شود، قدرتمندان را به سوال میکشیدند. کار خبرنگاران اجتماعی هم مثل همیشه این بود که روی زنان بیرون از استادیوم تمرکز کنند و هربار با خلاقیت جدیدی درِ تازهای باز کنند تا مبادا موضوع تکراری شود و از دهان بیفتد.
امروز اما دیگر حرف زدن از استادیوم خطرناک نیست. زنان هوادار تیمها، بدون واهمه میتوانند هرجا حقی از آنها ربوده شد، دادخواهی کنند. استوری بگذارند، در تمرینها دور مسئولان حلقه بزنند، نماینده بفرستند و وقتی در بازیها آنها را راه نمیدهند، حواسشان به صندلیهایشان باشد. نحوه تعامل را بلدند و نیازی به واسطههایی مثل فعال اجتماعی و خبرنگار ـ حداقل بهاندازه قبل ـ ندارند. استادیومخواهی دیگر مطالبه مخاطرهآمیزی نیست که نیاز به حضور مضاعف فعالان اجتماعی و خبرنگاران باشد تا ریسک آن را کاهش دهد. اما تا دلتان بخواهد زمینهای دیگری هست که برای آنها کار داریم. امسال بسته شدن صفحات اینستاگرامی زنان آوازهخوان و فشار به این هنرمندان از آن زمینهایی بود که تقریباً فرصت انجام هیچ فعالیت موثری درباره آن به دست نیامد.
از حالا بهبعد بهتر است که زاویه نگاهمان را به این سمت بچرخانیم. با از سر گذراندن تجربه ورود زنان به استادیوم، باید ادامه مسیر را دیگر بلد باشیم. دیگر میدانیم مرزبندیهای قدیمی بین حوزهها نهتنها پوسیده شده، بلکه بنبستی برای جنبشهاست. همانطور که یک پیوند مشترک بین حوزه اجتماعی و ورزشی منجر به دستاورد ورود (هرچند ضعیف) زنان به ورزشگاه شد، باید این دیوارها بین حوزه اجتماعی و هنری را کوتاهتر کنیم.
درس دیگری که گرفتیم این است که رسیدن به این سکوها (چه استیج، چه صندلی تماشاچی)، بدون همراه کردن نهاد دولت میسر نمیشود و هر همراهی نیاز به نوعی از مذاکره، رویارویی و مواجهه با نهاد قدرت در نشستها و برنامههای خبری دارد. آنهایی که تعامل با نهادهای ساختاری را به سخره میگیرند، دچار این خطای شناختی میشوند که حتی ورود زنان به استادیوم را هم دستکم میپندارند. بیایید این واحدهای درسی را که با هم گذراندیم به میدانهای جدیدی ببریم، گذشته را دستکم نگیریم و حالا که راه بازی را بلدیم نگاهمان را برای سال جدید به استیج بیاندازیم.
شهر با خبرهای تکراری، شهر با همان همیشگی
سوگل دانائی خبرنگار شهری
درختها را سر بریدند؟ خانه اندیشمندان را پس گرفتند؟ پای اتوبوسها را به شهر باز کردند؟ خبرنگاران حوزه شهری در سالی که گذشت، این سه پرسش را مدام تکرار کردند، از هرکسی که میتوانستند درباره سرنوشت درختان پارک لاله و قیطریه پرسیدند و به هرکجا که دستشان میرسید از خانه، فرهنگسرا و عمارت تاریخی گفتند و از شهردار و اعضای شورای شهر هم بارها وضعیت اتوبوسهای شهر تهران را جویا شدند. تهرانیها سالی را که گذشت، با خبر احتمال قطع درختان بوستان قیطریه شروع کردند و حالا که سال به پایان میرسد هم از هرطرف خبر احتمال قطع درخت است که به گوش میرسد.
پایتختنشینان پارسال هم مثل هر سال مشکل حملونقل و ترافیک داشتند و مثل سال قبلترشان نگران سرنوشت فضاهای فرهنگی شهر بودند. نگرانیها هیچ سالی تمام نشده، اتوبوس و مترو هیچوقت کافی نیست و درختها همیشه مزاحم عمران و توسعهاند. تهران شبهای زیادی خواب درختان را آشفته کرده و روزهای زیادی عابران را در خیابانهایش معطل نگه داشته است، به خانههای تاریخی چپ نگاه کرده و از مهاجران بدش آمده است؛ امسال هم خبرها حکایت از همینها داشت، از خبر افزایش نرخ تردد در محدوده طرح ترافیک برای پلاکهای شهرستانی گرفته تا احتمال تخریب عمارت سینگر.
محتوای این خبرها شاید سال بعد هم به گوش برسد، اینبار با تیتر و عنوانی متفاوت. خبرنگاران شهری در تمام این سالها فقط امیدوار بودند که زودتر از خبر به واقعه برسند، مثل بسیاری از رخدادهای امسال. کاش سال بعد هم همین باشد! فقط همین.
کسی به فکر احیای دانشگاه نیست
احمد فخیم خبرنگار حوزه دانشگاه
از هر شهروند ایرانی که بپرسند مهمترین اتفاق سالی که گذشت، چه بود؟ احتمالاً بگوید سقوط بالگرد حامل سیدابراهیم رئیسی، برگزاری انتخابات زودهنگام ریاستجمهوری و پیروزی مسعود پزشکیان در انتخابات. انتظار میرفت پیروزی پزشکیان و آغاز وزارت سیماییصراف، بهمعنای تغییری پررنگ در اوضاع و احوال دانشگاه باشد، چنانکه پیروزی روحانی و آغاز وزارت فرجیدانا بود. تا همین امروز اما تغییر چندان پررنگی در وضعیت دانشگاهها احساس نمیشود. در بسیاری از دانشگاهها و دانشکدهها نه تیم مدیریتی، نه شیوه مدیریت دانشگاه و دانشکده تغییر چندانی نکرده است.
در آخرین موارد، ۲۱ اسفندماه انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه گیلان ضمن انتشار نامهای خطاب به وزیر علوم خبر از کارشکنیهای مدیران دانشگاه در برگزاری انتخابات انجمنشان دادند، درست همان روز برنامهی مشترک سه انجمن علمی-دانشجویی و انجمن اسلامی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران لغو شد. انجمن اسلامی دانشجویان آزاداندیش دانشگاه علامه هنوز بازگشایی نشده است، بسیاری از اساتید اخراجی هنوز به دانشگاه برنگشتهاند و... مهمتر از همهی موارد فوق اما یک واقعیت کلانتر ساختاری است.
مسئله تنها این نیست که مدیران دانشگاهی فضای چندانی به فعالیتهای دانشجویی نمیدهند، مسئله مهمتر آن است که بخش قابلتوجهی از دانشجویان نیز دیگر علاقهی چندانی به فعالیتهای دانشجویی ندارند. تفاوت میان فضای دانشجویی این روزها و فضای دانشجویی دهه ۹۰ چنان محسوس است که از هر توضیحی بینیاز است در یک نمونه این که در دهه ۹۰ و تکاپو برای بازسازی اتحادیههای دانشجویی، به وضوح در دانشگاه مشهود بود، از شورای احیای انجمنهای اسلامی، تا تشکلهای اسلامی دانشجویی ایران (ایران) تا اتحادیه انجمنهای علمی دانشجویی علوم اجتماعی کشور تا... از ابتدای دهه 90 تا ابتدای دهه حاضر، چه چیز میل به زیست و عمل جمعی در فضای دانشگاهی ایران را زایل و تباه کرده است؟
به سوالی تا این حد کلی پاسخهای بسیار متفاوتی میتوان داد، یکی از صدها پاسخ درست احتمالاً از خلال بازخوانی سخنان حسین سیماییصراف در مراسم آغاز تحصیلی ممکن میشود که گفته بود: «اگر بودجهای که امروز در آموزش عالی در اختیار داریم را با ارز خارجی بسنجیم، نصف بودجه سال۹۰ را در اختیار داریم.» از این سخن میتوان نتیجه گرفت که امروز سهم دانشجویان از پرداخت هزینههای دانشجویی و حتی آموزشی بیشتر از سال ۹۰ است، اگر بودجه نصف شده است، یعنی سهم تامین منابع کتابخانهی دانشگاه/ دانشکده کاهش یافته است؛
یعنی دانشجوی سال ۱۴۰۳ بیشتر از دانشجوی سال ۱۳۹۰ مجبور به خرید منابع و کمتر متکی به امانت از کتابخانه است، وقتی بودجهی آموزش عالی نصف شده است یعنی سهمی که هر دانشجو بابت هزینهی اسکان و غذای دانشجویی میپردازد بیشتر شده است، افزایش سالانهی هزینههای دانشجویان یعنی برای ورودیهای۱۴۰۳ دانشگاه نسبت به ورودی قبلیشان کارکردن در کنار تحصیل بیشتر یک ضرورت است و کمتر یک انتخاب. وقتی بودجهی آموزش عالی نصف شده است، یعنی سنوات مجاز آموزشی و رفاهی برای هر دانشجو کمتر شده است، یعنی باید در هر ترم واحدهای بیشتری را برداشت که بتوان پیش از پایان سنوات رفاهی یا تحصیلی، فارغالتحصیل شد. ضرورت کار کردن و ضرورت اتمام هرچه زودتر تحصیلات، امکان مشارکت در فعالیتهای دانشجویی را هرروز کاهش میدهد.
داستان اما آنجایی غمانگیزتر میشود که برای مثال بودجه دانشگاه تهران را بررسی کنیم در ۱۴۰۳ بودجه دانشگاه ۴۵۵۴۸۶۸۰ میلیون ریال بوده است که با در نظر گرفتن نرخ تسعیر ارز در بودجه ۱۴۰۳ که در آن ارز مبنا یورو است و هر یورو ۳۱ هزار تومان در نظر گرفته شده است و باز با در نظر گرفتن این واقعیت که بنا بر آمار بانک مرکزی اتحادیه اروپا از آذرماه ۱۴۰۲ که زمان تحویل بودجه ۱۴۰۳، بوده است تا آذرماه ۱۴۰۳ که زمان تحویل بودجه ۱۴۰۴ بوده است، هر یورو معادل 1/0851 بوده است بودجهی سال ۱۴۰۳ دانشگاه تهران تقریباً ۱۳۵ میلیون و ۴۰۸ هزار و ۵ دلار بوده است. بودجه دانشگاه تهران بنا بر نرخ تسعیر ارز ۴۷ هزار تومانی در بودجه ۱۴۰۴ بودجه دانشگاه ۱۳۴میلیون و ۹۴۰ هزار و ۸۵۲ دلار است.
این بدان معناست که بودجه دانشگاه تهران عملاً کاهش یافته است، کافی است به یاد بیاوریم که گفته میشود بودجه دانشگاه تهران رشد ۳۹ درصدی داشته است. ساده سخن آن است که افزایش بودجه ۴۰ درصدی بهمعنای حفظ بودجهی قبلی است و هر افزایش بودجهای کمتر از این، مساوی با کاهش بودجه است. بودجه کمتر از ۴۰ درصد هم چندان چیز عجیبی نیست. دانشگاه علامه طباطبایی تنها ۲۴ درصد و دو دانشگاه تربیت مدرس و علم و صنعت تنها ۳۵ درصد افزایش بودجه داشتهاند. با این حساب احتمالاً در سال پیشِرو، دانشگاه از همین امروز هم نحیفتر خواهد بود.