از تهدیدات دور تا فرصتهای نزدیک/امنیت انرژی جهان مزیت ویژه همکاری عربستان و ایران
اگر در موسم انعقاد برجام، عربستان یکی از مهمترین کارشکنان در پی رویکرد تقابلی بود، اکنون در بازتعریف سیاستها و تغییر استراتژی، عربستان میتواند یکی از مهمترین ابزارهای فشار به ترامپ در برابر تندروهای حامی اسرائیل برای حصول توافق با ایران باشد و این به معنای ترک مخاصمه و رقابت همیشگی با ایران نیست، بلکه منافع عربستان در حال حاضر اقتضای جدی به لحاظ منافع مشترک با ایران دارد و بر ماست که این موضوع را با جدیت دنبال و پیامهای لازم را به حاکمان ریاض گوشزد کنیم و منطبق با شرایط موجود در راستای منافع ملی خود از فرصت بهره ببریم؛ به جای آنکه اسیر در گذشته و شعارهای بیهوده و بیحاصل بمانیم.

از دهه ۶٠ و ٧٠ میلادی قرن بیستم، با سرمایهگذاری هنگفت غولهای انرژی در صنعت نفت عربستان، گام به گام حاکمان سعودی با بهرهگیری از این فرصت و ظرفیت در مسیر صعودی در عرصههای ژئوپلیتیک منطقهای، نقشآفرینی به عنوان پدرخوانده کشورهای عربی و کشور کانونی در جهان اسلام حرکت کردند.
در ابتدا هدفگذاری اولیه و اولویت اصلی آنان، اعتلا و استیلای جایگاه عربستان در میان کشورهای جهان عرب بود. در دورانی که مصر عبدالناصر و سوریه و تا حدودی عراق میداندار و پیش قراولان تمدنی جهان عرب بودند و در دنیای رو به تجدد، عربستان سالهای سال بود که شأن و اعتبار تاریخی و مرجعیت مذهبی و سیاسی خود را از دست داده بود و به مدد دلارهای نفتی درصدد بازگرداندن نقش تاریخی خود برآمد.
عربستانیها آرامآرام پیش میآمدند تا با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، بهترین فرصت را یافتند تا در هارتلند انرژی جهان بهعنوان شریک استراتژیک ایالات متحده در خاورمیانه به ایفای نقش بپردازند و در این مسیر جایگاه مذهبی خود را نیز در جهان عرب بهعنوان قطب مقابل ایران شیعی تقویت کنند.
افول تدریجی مصر و سوریه و عراق به واسطه مشکلات اقتصادی و فقدان رهبران کاریزماتیک و جنگ هشت ساله عراق و ایران که به تقلیل قدرت هر دو طرف انجامید، جملگی فرصت و زمینه برای تصاعد جایگاه عربستان را در میان کشورهای عربی به عنوان حامی و اسپانسر اصلی فراهم آورد. با حمله عراق به کویت، مرجعیت عربستان در میان کشورهای حوزه خلیجفارس تثبیت بیشتری یافت و بعد از تضعیف صدام، ایران و عربستان دو قطب اصلی رقابت منطقهای شدند.
پس از ماجرای یازده سپتامبر و لشکرکشی آمریکا به منطقه، عربستان از یک تهدید جدی به واسطه نقشآفرینی اتباعش در حادثه، با صرف هزینههای هنگفت، تهدید را تبدیل به یک فرصت کرد و خاندان حاکم، ضمن حذف معارضان داخلی همچون بنلادن و تندروهای افراطی، ضدغربی، حذف صدام، توپ را به زمین ایران انداخته و با هزینههای بسیار ایران را عامل ثباتزدای منطقه معرفی کرده و بدین گونه خود را متحد استراتژیک غرب در برابر ایران معرفی و جا انداخت.
با وقوع بهار عربی که هدفش ساقط کردن دولتهای تمامیتخواه و متصلب و مرتجع جهان عرب بود و علیالقاعده نام عربستان باید در سرلیست تغییر و تحولات قرار میگرفت، بازهم حاکمان عربستان از تهدید، فرصت ساختند و افکار عمومی جهان عرب را به سمت و سوی مصر و سوریه سوق دادند؛ بهخصوص با ایجاد بلوای بزرگ در سوریه، اذهان را به کلی از اهداف اولیه خیزش مردمی و دموکراسیخواهی در جهان عرب به سمت و سوی مجادلات قومی و قبیلهای و نزاعهای مذهبی سوق دادند و با آمدن داعش و نحلههای تندرو تکفیری-سلفی که بازهم خاستگاه اصلی آنان در شبهجزیره عربستان قرار داشت، دعوا و نزاع منطقهای را به دور از مرزهای خود برده و ترکیه و عراق و ایران را درگیر مجادلات ژئوپلیتیکی کرده و خود در حاشیه امن قرار گرفتند.
با روی کار آمدن شاخه بنسلمان در خاندان آل سعود، شیب نقشآفرینی و دخالت عربستان در تحولات منطقهای سر و شکل جدیتری به خود گرفت و برای اولین بار به دخالت مستقیم نظامی در یمن منجر شد؛ بهخصوص که در عراق و سوریه ایران توانسته بود، با تفوق بر دیگر رقبای منطقهای، دست بالا را در تحولات میدانی و ژئوپلیتیکی از آن خود داشته باشد.
ولیعهد جوان عربستان با هدایتگری محمد بن زاید، در برابر ایران سیاست تهاجمی-تقابلی افراطی را برگزید و علاوه بر نزاعهای غیرمستقیم در ماجرای برجام تا سوریه و عراق، جنگ تمامعیار در یمن و…هر چه که پیشتر آمدیم، بر دایره تخاصم افزود و حتی در اردیبهشتماه سال ٩۶ ایران را تهدید به دخالت مستقیم و ایجاد ناامنی در داخل مرزهای ایران کرد و آمدن ترامپ و نزدیکی بنسلمان و بن زاید به او، آنان را در این مسیر جسورتر نیز کرد.
پروژه سهگانه استیلای عربستان در کشورهای حاشیه خلیجفارس و جهان عرب، جهان اسلام و ژئوپلیتیک منطقهای، که از دهه ٧٠ میلادی به تدریج و گام به گام جلو آمده بود در هر سه حوزه در میانه دهه دوم، هزاره سوم میلادی دچار اختلالات جدی شده بود. حاکمان قطر در حوزه کشورهای حاشیه خلیج فارس، ساز مخالف کوک کرده و خود با نزدیکی و حمایت طیف اخوانی، ادعای مرجعیت مستقل از عربستان را داشتند، در رقابت با ایران در عرصه ژئوپلیتیکی نیز عربستان نهتنها در عراق و سوریه و لبنان که در بیخ گوشش در یمن نیز مقهور و مستأصل شده بود و بالاخره در جهان اسلام هم آن مرجعیت بازیافته ابتدای قرن تازه را نداشت و با کنار رفتن ترامپ از عرصه ریاستجمهوری آن شریک مطمئن و همراه همیشگی در هیئت حاکمه ایالات متحده را از دست داده بود.
اینجا بود که محمد بنسلمان که میخواست توسعه عربستان را با بهرهگیری از ظرفیتهای ویژه عربستان در حوزه انرژی پی گرفته و منادی توسعه و اصلاحات اقتصادی و سیاسی باشد، با تجربه همه سالهای گذشته دانست که با سیاستهای تهاجمی امکان حذف رقبا و مرجعیتیابی با تفوق نظامی، سیاسی و ژئوپلیتیک را نداشته و پیشرفت اقتصادی و تضمین امنیت انرژی به عنوان مهمترین مولفه و مزیت عربستان را در قالب نزاعافزایی و تخاصمگرایی نخواهد داشت.
درست از همینجا بود که عربستان تغییر استراتژی و تاکتیک داد، در حوزه سیاست خارجی و حتی در مسیر همکاری اقتصادی به طرفیتنگری توجه کرد و علاوه بر ایالات متحده به تدریج خود را از سایه هژمونیک آمریکا خارج کرد و با روسها و چینیها وارد تعاملات جهانی شد.در حوزه سیاست منطقهای به جای نزاع مستقیم با ایران و دیگر رقبا همچون قطر، حوزه زورآزمایی را به عرصه اقتصاد و دیپلماسی رهنمون کرد و ترجیح داد که به جای صرف هزینههای سرسامآور در حوزه تقابلی و درگیریهای ژئوپلیتیکی در حوزه دیپلماسی سرمایهگذاری کرده و در مسیر منافع مشترک، طرفهای خارجی را ترغیب به نقشآفرینی بر سر منافع مشترک کند.
بدین سان با میانجیگری چین با ایران از سر ترک مخاصمه درآمد، به جای برخورد استیلاجویانه با قطر، مهار هوشمندانه را در نظر گرفت و به جای منازعه با طیف اخوانی و ترکیه، سعی کرد چراغ خاموش با بهرهگیری از ظرفیت اقتصادی خود، تحولات را در راستای منافع خود سامان دهد. اینگونه بود که در غوغای دو سال اخیر در خاورمیانه و تنش شدید آمریکا و متحدانش با یمن، حتی یک گلوله به سمت منابع حیاتی و استراتژیک نفتی عربستان شلیک نشد و شاهرگ امنیت انرژی محفوظ ماند، در سفر دونالد ترامپ به عربستان، در حالی که قطر یکی از میزبانان سفر ترامپ بود، امیر قطر به ریاض آمد تا در عکس یادگاری و نمادین حاکمان کشورهای حاشیه خلیجفارس در کنار ترامپ حضور داشته باشد، و بالاخره با آوردن جولانی در کنار ترامپ و عادیسازی روابط، گوی سبقت از همه رقبای منطقهای ربوده و بدون هیچ هزینه مستقیمی نقش ممتاز ژئوپلیتیکی خود را احیا و بالاتر از همه طیفهای درگیر در منطقه از جمله ترکیه و طیف اخوانی جهان عرب قرار دهد.
البته نکته این فعل و انفعالات برای ایران هم آن است که منافع کنونی و بلندمدت عربستان بیش و پیش از هر چیزی، مقوله امنیت انرژی است و ایران هم در ماجرای حوثیها و منازعات اخیر یمن، نهایت همکاری را از خود نشان داده و اکنون موسم و مقطع بهرهبرداری است.
اگر در موسم انعقاد برجام، عربستان یکی از مهمترین کارشکنان در پی رویکرد تقابلی بود، اکنون در بازتعریف سیاستها و تغییر استراتژی، عربستان میتواند یکی از مهمترین ابزارهای فشار به ترامپ در برابر تندروهای حامی اسرائیل برای حصول توافق با ایران باشد و این به معنای ترک مخاصمه و رقابت همیشگی با ایران نیست، بلکه منافع عربستان در حال حاضر اقتضای جدی به لحاظ منافع مشترک با ایران دارد و بر ماست که این موضوع را با جدیت دنبال و پیامهای لازم را به حاکمان ریاض گوشزد کنیم و منطبق با شرایط موجود در راستای منافع ملی خود از فرصت بهره ببریم؛ به جای آنکه اسیر در گذشته و شعارهای بیهوده و بیحاصل بمانیم.