چرا متحدان و حامیان بشار اسد بیعملی پیشه کردند؟
دمشق شهر بیدفاع
فارغ از وضعیت ارتش سوریه یا دیدگاه مردم نسبت به حکومت مرکزی که تفاوت محسوسی نسبت به قبل نداشته است، گزینه موثر و تعیینکننده عدم دخالت ملموس و محسوس شرکای راهبردی حکومت مرکزی یعنی روسیه و ایران است که بسیار به چشم میآید و علتالعلل سقوط آزاد حکومت اسد در کمترین زمان و به سادهترین شکل ممکن شده است.

اینجا نه خبری از پروداکشن عظیم فیلم روبرتو روسلینی است، نه خبری از ارتش نازی و بازی بازیگران در یک شاهکار سینمایی؛ اینجا همهچیز واقعیِ واقعی است، واقعیتر از همه سناریوهایی که انتظارش را داشتیم. هرچند باورش سخت و تصورش عجیب مینمود؛ اما صحنه یک فیلم تراژیک در واقعیت میدانی حقیقت را عریانتر از همیشه در برابر ما ترسیم و ضربه سنگین آن بهمثابه جرس بیدار باش در گوش و ذهن ما طنینانداز شد.
اینجا نه رم است نه صحنه یک فیلم سینمایی اما یک گزاره مشترک حکمفرماست؛ اینجا دمشق است، شهر بیدفاع. در طول تاریخ، سوریه و شامات دروازه و گذرگاه ژئواستراتژیک ارتباطی میان شرق و غرب عالم بوده و در تاریخ معاصر روابط بینالملل برخوردار از یک مزیت سوقالجیشی در نقشه ژئوپلیتیکی خاورمیانه. کشوری که در غرب آسیای پرتلاطم تا همین چند سال پیش لنگر ثبات و استقرار بود و در کنار مصر دو مهد تمدنی و قطب فرهنگی جهان عرب. حالا اما نه از آن ثبات و استقرار خبری هست؛ نه از محافل فرهنگی نام و نشانی. هر چه هست، بوی سرب و خون و گلوله از سراسر سوریه به مشام میرسد.
۱۳سال بعد از لرزیدن دروازههای دمشق، یکبار دیگر آتش به نزدیکی حومه پایتخت رسید و در سیر تحولاتی شتابان و غیرمنتظره و در برابر چشمان متحیر جهانیان و مردمان خاورمیانه، اینبار آتش به درون شهر نیز سیطره یافت و کاخ ریاستجمهوری و قلعه استوار خاندان اسد را نیز در بر گرفت و طومار حزب بعث را نیز در هم پیچید و سوریه را در آستانه تحولاتی سترگ قرار داد.
خاورمیانه و غرب آسیا در طول تاریخ معاصر خود کم سقوط و اضمحلال ندیده و کم دگرگونیهای غیرمنتظره نداشته است. آنچنان که عطاءالله مهاجرانی نیز نوشت: «در طول ٧٠سال زندگی خود، هشت سقوط ساختار و حکومت را با چشمان خود دیده است».
اما بهراستی که ماجرای سقوط اسد، عجیبترین مورد در این میان میتواند باشد. اگر یک فیلمنامهنویس قهار میخواست سناریوی سقوط اسد را بنویسد، نمیتوانست چنین ساده و سر راست کار نظامی با قدمت بیش از پنجاهساله را چنین یکهفتهای و برقآسا تمامشده نگارش کند. شاید بیش و پیش از هر گزاره و گزینهای حتی حیرتانگیزتر از لشکرکشی و فتح برقآسای سوریه توسط معارضان مسلح و مخالف اسد، فقدان واکنش میدانی طرف ایرانی بهعنوان مهمترین متحد و نگهدارنده حکومت اسد در اوج تلاطمهای پسابهار عربی برای ناظران بینالمللی و البته کنشگران و تحلیلگران سیاست داخلی عجیب و حیرتآور به نظر میرسد.
«تروریستهای تکفیری» یا «معارضان مسلح سوری» یا هر عنوانی که به آنان اطلاق شود، با کمترین مقاومت و بدون هیچ چالش عمدهای توانستند تصرفاتی را رقم بزنند که در شرایط معمول جنگ ١٣ساله در سوریه، با هزاران هزار کشته و صرف چندین سال تمهید و تدارک و دخالت بازیگران منطقهای و فرامنطقهای هیچ طیفی نتوانسته بود با حمایت داخلی و خارجی یکطرفه محققش کند.
فارغ از وضعیت ارتش سوریه یا دیدگاه مردم نسبت به حکومت مرکزی که تفاوت محسوسی نسبت به قبل نداشته است، گزینه موثر و تعیینکننده عدم دخالت ملموس و محسوس شرکای راهبردی حکومت مرکزی یعنی روسیه و ایران است که بسیار به چشم میآید و علتالعلل سقوط آزاد حکومت اسد در کمترین زمان و به سادهترین شکل ممکن شده است.
در این میان، نقش ایران به نظر پررنگتر نیز هست؛ چراکه روسیه از ابتدا متمرکز بر حمایت لجستیکی و عقبه هوایی بود و این ایران بود که با نیروهای مستشاری خود در قلب میدان منازعه و در نبرد مستقیم نقشآفرینی میکرد و برخلاف روسیه که در مقاطعی اخباری مبنی بر بمباران برخی مواضع مبارزان سوری توسط آنان مخابره شد، خبری از دخالت و درگیری نظامی طرف ایرانی انتشار نیافت.
نکته آنکه سوریه در دوران خاندان اسد برای جمهوری اسلامی ایران، فراتر از اهمیت ژئواستراتژیک و ژئوپلیتیک خاصش در منطقه و برای همسایگان، همواره یک نقش ممتاز و متمایز را ایفا کرده است. در زمان مرحوم حافظ اسد و در جنگ تحمیلی ٨ساله علیه ایران، سوریه یگانه کشور عربی و منطقهای بود که تمامقامت در کنار ایران ایستاد و فراتر از لیبی متحد و همراه ایران بود.
بعد از پایان جنگ نیز این همراهی تبدیل به شراکت شد و ایران دست بازی در مراودات خود با محور مقاومت از اردوگاه سوریه داشت. پس از آغاز نزاع در سوریه، ایران شراکت خود را با حکومت سوریه تبدیل به وحدت راهبردی کرد و به موازات آن و پس از حفظ بشار اسد بر اریکه قدرت، دست بازتری در سوریه نیز پیدا کرد و این کشور را به نقطه کانونی عمق استراتژیک ایران در منطقه تبدیل کرد.
حال اما طی چند روز اخیر و در سیر تحولات شتابان سوریه، ایران حداقل در موضع میدان دچار وضعیت عدمکنش شد و هر آنچه در طول سالیان سال با هزینههای بسیار مادی و معنوی رشته بود، پنبه شده میبیند. تحلیلگران دلایل متعدد و گاه متضاد و متناقضی برای این بیعملی میدانی ایران در جبهه نبرد سوریه لیست میکنند؛ اما فارغ از هر گزینه و گزارهای اعم از اینکه ایران به هر دلیلی آگاهانه در سیر تحولات سقوط اسد دخالت نکرد یا دچار غافلگیری شد و یا اگر دخالت میکرد آیا توانایی تغییر معادلات را داشت یا نتیجه دخالت یا عدم دخالت چه میبود، یا اینکه در طول این یک دهه اخیر کدامین سیاستهای اعمالی در سوریه از سوی ایران درست و غلط بوده و منجر به چنین وضعیتی شده است؛ اینکه ایران به ثمنبخس و بدون هیچ چشمانداز مشخصی اقدام به سلب اختیار و از حیز انتفاع ساقط کردن خود در این جغرافیای راهبردی بدون کوچکترین برنامه و هدفگذاری کرده باشد، حال آنکه ابزار لازم اعم از لجستیک و نیروی انسانی را در میدان داشت و نقشآفرینی نیز فارغ از نتیجه ممکن بود، سوالبرانگیز است.
اگر همه اینها نیز نبود، طرف ایرانی عطف به نقش ویژه سوریه در عقبه حمایتی از مهمترین بازوی قدرت منطقهای خود یعنی حزبالله لبنان، اگر صحنه را بدون راهبرد مشخص در این زمینه وا گذاشته باشد حتی با تصور غافلگیری بزرگی که رخ داده یا ضربات مهلکی که به محورهای مبادلاتی وارد شده و ایران و متحدانش آچمز شده باشند یا درگیر در معادلات مهمتری بودهاند و از سوریه غافل شدهاند، باز نمیتوان بهسادگی از کنار آن گذشت.
تحولات سوریه سیزده سال پیش بهعنوان نماد عزیمت ایران از یک بازیگر معمولی به یک قدرت منطقهای و یا حتی فرامنطقهای بود و حالا این سقوط ناگهانی و بیمقاومت اسد میتواند هزینههای هنگفتی را رقم بزند و نقشه معادلات خاورمیانه را آرایش متفاوتی دهد؛ اگر ایران با پیشزمینه و ملاحظاتی که شاید ما از آن خبر نداریم، تن به این وضعیت بیعملی نداده باشد.