| کد مطلب: ۲۳۷۳۴

جنگ و آدم‌های معمولی

جنگ و آدم‌های معمولی

جنگ، زهر است. سال‌ها اثر خود را بر جامعه می‌گذارد. با هر سربازی که به زمین می‌افتد، یک خانواده از جنگ متاثر می‌شود. می‌شود خیلی راحت در اتاقی نشست و تئوری‌پردازی کرد که ما در مسیری به سمت یک طرح بزرگ و جنگ بزرگ هستیم و نام آن را هم تئوری مقاومت گذاشت. اما در عمل این آدم‌های معمولی هستند که در جنگ کشته می‌شوند. ما آدم‌هایی معمولی هستیم.

جنگ زهر است و این را تاریخ به ما نشان می‌دهد. جنگ جامعه را زخمی می‌کند و اگر کشور درگیر جنگی بیهوده شود، این زخم عمیق‌تر است. دو مثال برایتان از زخم‌های جنگ می‌زنم: اردیبهشت۱۳۷۷، استخوان‌های دایی محسن که در تفحص‌های طلائیه پیدا شده بود را برای تشییع آوردند. هیچ‌وقت گریه‌های مادربزرگم بالای تابوت سبک‌وزن پسر بزرگش را فراموش نمی‌کنم.

از آن روز جنگ برای من شد همان استخوان‌های دایی محسن در تابوت چوبی که دور آن پرچم ایران پوشانده بودند. ۲۶سال از آن روز گذشت. هفته پیش مادربزرگ را دیدم. این روزها نزدیک هشتادسالگی است. خیلی چیزها را فراموش می‌کند. اما او هم روزی که تابوت دایی‌محسن را در آن روز ابری کف حیاط خانه گذاشته بودند، خوب به خاطر دارد. شاید تنها چیزی باشد که آن را با جزئیات تعریف می‌کند. مادربزرگ بعضی وقت‌ها در خانه که از روبه‌روی عکس دایی‌محسن رد می‌شود، خطاب به مهمان می‌گوید: «عکس محسن را دیدی؟»

مثال دیگر مربوط به آسایشگاه جانبازان ثارالله است. سال۱۳۹۴ از طرف خبرگزاری به آسایشگاه رفتم که برنامه حضور وزیر اطلاعات وقت – سیدمحمود علوی – را پوشش دهم. یادم نمی‌رود که بعضی از جانبازها، وزیر را تحویل نمی‌گرفتند. سری تکان می‌دادند و رد می‌شد. با چند نفرشان که همکلام شدم فهمیدم که نه‌فقط به علوی که کلاً به سیاستمدار جماعت روی خوش نشان نمی‌دهند. چون به مناسبتی می‌آمدند و عکسی می‌گرفتند و می‌رفتند.

غرض از زدن این دو مثال چه بود؟ این روزها سیدمحمدمهدی میرباقری، سخنران مذهبی و عضو خبرگان، سعی در تئوریزه کردن مفهوم جنگ دارد. تعریف قصه‌ها از این باب بود که یادآوری کنم زخم جنگ بر تن جامعه می‌ماند. در جنگ هشت‌ساله که ایران در موضع دفاع بود، زخم‌های زیادی به پیکر جامعه وارد شد. چه برسد به جنگ مورد نظر امثال میرباقری که ریشه و علت آن ارتباطی به کشور ما ندارد.

قطعاً اگر جنگی بخواهد ایران را تهدید کند، ما از خاک‌مان دفاع می‌کنیم. درست است که توان خرید یک متر از آن را نداریم و زندگی‌مان در جلسه درس و بحث خلاصه نمی‌شود؛ اما این خاک و وطن تنها چیزی بوده که از دنیا به ما رسیده است. تمام مخالفت‌ها با جنگ‌طلبی تندروها نیز از علاقه به همین خاک بیرون می‌آید. اگر این انتقاد وجود دارد که چرا طی چند دهه با اشتباه‌های بزرگ محاسباتی کار به اینجا رسید که حالا کنار گذاشتن مخاصمه و مدیریت تنش به معنای سازش – از جنبه منفی آن – تعبیر شود؛ اگر این انتقاد وجود دارد که چرا طی سال‌ها از روند جهان جدا و با دست‌فرمان تندروها تبدیل به یک سوژه امنیتی در نظام بین‌الملل شدیم، به این دلیل است که نمی‌خواهیم وارد بحران شویم.

ما هم حق داریم مثل مردم بسیاری از کشورهای دیگر، زندگی معمولی با دغدغه‌های معمولی داشته باشیم. در رفاه زندگی کنیم و به آن اندازه‌ای که تلاش می‌کنیم، آورده داشته باشیم. نه اینکه روزی ۱۴ساعت کار کنیم که فقط امور زندگی بگذرد. این زندگی معمولی از دل جنگ بیرون نمی‌آید. ما گناه نکردیم که در این برهه زمانی در این مختصات جغرافیایی متولد شدیم. همه تلاش‌ها و خویشتنداری‌ها بر این است که جنگی رخ ندهد. مسئله بعدی این است که مقاومت را باید تعریف کنیم. نقشه‌راه آن را بدانیم. در برابر چه کشورهایی مقاومت می‌کنیم؟ ابزارمان چیست؟ چرا مقاومت می‌کنیم؟ خروجی آن چیست؟ مقصد آن کجاست؟ خواست ملت ایران کجای این پازل قرار می‌گیرد؟ برای نابودی اسرائیل مقاومت می‌کنیم یا باز‌پس‌گیری سرزمین‌های اشغالی؟ برای تشکیل کشور فلسطین یا راه‌حل دوکشوری؟

وقتی نقشه‌راه واقعی – نه انتزاعی – نداشته باشیم، در عمل دور خودمان می‌چرخیم. آخرین نکته این است که چرا این تصور وجود دارد مردم از جنگ حمایت می‌کنند؟ زمانی که تجاوزی اتفاق بیفتد – دور از جان ایران و ایرانی – و جنگی همه‌جانبه علیه کشور شروع شود، بخشی از مردم هم بسیج می‌شوند و از خاک‌شان دفاع می‌کنند.

اما امروز جنگی گسترده که مربوط به ایران و منافع ملی آن باشد وجود ندارد که این ایده بخواهد میان مردم طرفدار داشته باشد. جالب توجه این است که به نظر می‌رسد نه نظام و نه دولت هیچ‌کدام دنبال جنگ نیستند. اما عده‌ای با تئوری‌پردازی‌هایی خاص و عجیب، به عمد تلاش می‌کنند وضعیت را به سمت شرایط جنگی سوق بدهند و بگویند ما تحت تهاجم هستیم. درحالی‌که ایران تحت نوع دیگری از تهاجم است که جنبه‌های سیاسی و اقتصادی دارد و باز هم دلیلی بر جنگ نمی‌شود.

جنگ، زهر است. سال‌ها اثر خود را بر جامعه می‌گذارد. با هر سربازی که به زمین می‌افتد، یک خانواده از جنگ متاثر می‌شود. می‌شود خیلی راحت در اتاقی نشست و تئوری‌پردازی کرد که ما در مسیری به سمت یک طرح بزرگ و جنگ بزرگ هستیم و نام آن را هم تئوری مقاومت گذاشت. اما در عمل این آدم‌های معمولی هستند که در جنگ کشته می‌شوند. ما آدم‌هایی معمولی هستیم.

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی