| کد مطلب: ۱۳۷۴۰

سلام یا جامعه؟

1

 

«سلام بر جامعه» تیتر درشت نخستین شماره روزنامه‌‌ای بود که در ۲۴بهمن‌ماه ۱۳۷۶ روی گیشه‌ها آمد؛ روزنامه‌ای که طلایه‌دار نسل جدید مطبوعات پس از دوم‌خرداد بود و شعار «اولین روزنامه جامعه مدنی ایران» را سر می‌داد؛ «جامعه» به مدیرمسئولی حمیدرضا جلایی‌پور و سردبیری ماشاءالله شمس‌الواعظین که دوستانش او را محمود شمس خطاب می‌کردند. روزنامه‌ای که خیلی زود و حتی قبل از انتشار، صدها هزار خریدار ثابت پیدا کرده بود و با وجود آنکه حامی دولت خاتمی و مولود فضای پس از دوم‌خرداد بود؛ اما می‌خواست حرفه‌ای، میانه‌رو و مستقل عمل کند. چهره‌هایی که در «جامعه» گردهم آمده بودند با آنکه اغلب ارتباط و دوستی قدیمی با خاتمی و نیروهای جریان چپ داشتند، ولی بیشتر وجهه روشنفکری داشتند و با مجله «کیان» و همراهی با عبدالکریم سروش شناخته‌شده بودند. هرچه شماره‌های بیشتری از روزنامه منتشر می‌شد، این وجه روشنفکری و گرایش آن به برخورد انتقادی با تجربه انقلاب اسلامی و آنچه هویت «چپ اسلامی» (جریان خط امام) با آن گره خورده بود، بیشتر آشکار می‌شد. ازیک‌سو، سیاست‌های اعلامی سردبیر مشی و ادبیاتی سکولار به روزنامه می‌بخشید که با روزنامه‌های منتقد پیشین و سرآمد آنها، «سلام»، تمایز داشت. «سلام» گرچه در نیمه اول دهه هفتاد مهمترین روزنامه منتقد بود و هرچه پیش می‌رفت نشانه‌های تجدیدنظرطلبی در آن آشکارتر می‌شد؛ اما چه در سبک کار و چه ادبیات و نگرش سیاسی، درون نظام تعریف می‌شد و در حوزه‌هایی چون سیاست خارجی و اقتصاد، حتی گاه مواضعی رادیکال‌تر از مشی حاکم بر دولت سازندگی و نظام سیاسی پس از جنگ اتخاذ می‌کرد. ضمن آنکه مدیرمسئول، اعضای سردبیری و دبیران آن همگی از چهره‌های جریان خط امام و یا اعضای سابق دفتر تحکیم وحدت (تشکل دانشجویی جریان چپ) بودند. حال آنکه «جامعه» به‌صراحت می‌کوشید مرزبندی‌های مبتنی بر «خودی و غیرخودی» که ارگان سازمان مجاهدین انقلاب قبل از دوم‌خرداد آن را تئوریزه کرده بود، از میان بردارد و به همین جهت نیز، یادداشت‌ها و مصاحبه‌های متعددی از ابراهیم یزدی و حتی عباس امیرانتظام را درج می‌کرد (چهره‌هایی که در «سلام» تنها در قالب نقد و مناظره ممکن بود، جایی پیدا کنند). حتی چنان‌که بعدها گفته شد، درون «حلقه کیان» هم، طیف چپ (چهره‌هایی همچون اکبر گنجی، سعید حجاریان و علیرضا علوی‌تبار) در ماه‌های نخست پس از دوم‌خرداد مخالف انتشار روزنامه‌ای پرتیراژ و با گفتمان جدید بودند؛ در مقابل جلایی‌پور، شمس و طیف لیبرال‌تر کیان همچون مرتضی مردیها که با انتشار «جامعه» وارد میدان شدند. به‌نوعی، موفقیت «جامعه» و آشکار شدن عطش جامعه برای روزنامه‌های سیاسی و فکری جدید بود که حدود یک سال بعد، طیف چپ مجله «کیان» را به انتشار روزنامه علاقه‌مند کرد تا «صبح امروز» با مدیرمسئولی سعید حجاریان منتشر شود. اما تفاوت و تمایز دیدگاه دو طیف، تنها در حد تقدم و تأخر در انتشار روزنامه نبود. در یک صورت‌بندی کلی، «جامعه» چنان‌که از نام و شعار آن برمی‌آمد، رویکردی «جامعه‌محور» داشت و بیش از آنکه تریبون جریان سیاسی پیروز دوم‌خرداد (چپ اسلامی) باشد؛ می‌کوشید نماینده و رسانه نیروی اجتماعی آفریننده دوم‌خرداد باشد. چنین بود که «جامعه» در حوزه سیاست نیز، فراتر از اینکه منتقد جریان راست و عملکردها و مواضع انحصارطلبانه آن باشد، به نقد بنیان‌های فکری و ریشه‌های تاریخی وضع موجود و گفتمان حاکم می‌پرداخت و در این مسیر، از اینکه جریان چپ و گفتمان خط امام را نیز به نقد بکشد، ابایی نداشت.

چنین بود که جلایی‌پور به‌صراحت و از منظر جامعه‌شناسی سیاسی از «ختم انقلاب» می‌نوشت، مردیها شعار «استقلال» را نقد می‌کرد و عمادالدین باقی به تجدیدنظر در ایده‌های اولیه خود درباره انجمن حجتیه روی می‌آورد. مقالاتی که گاه واکنش چپگرایان را برمی‌انگیخت؛ چنان‌که یک‌بار علی‌اکبر محتشمی‌پور (عضو مجمع روحانیون مبارز و وزیر دولت میرحسین موسوی) به‌تندی علیه یکی از نوشته‌های مردیها موضع گرفت. ضمن آنکه جهان فکری و اندیشه‌گی «جامعه» مبتنی بر مقالات و نظریات سروش و دیدگاه‌های پوپری او بود. مقالاتی که همان زمان، سعید حجاریان و برخی دیگر از اندیشه‌ورزان چپ اسلامی به نقد آن پرداخته بودند.

2

 

این درحالی بود که «سلام» و در تداوم آن، «صبح امروز» و دیگر روزنامه‌های جریان چپ پس از دوم‌خرداد، بیش از آنکه ادعای نمایندگی «جامعه مدنی» و آفرینندگان دوم‌خرداد را داشته باشند، سخنگوی نیروی سیاسی حامی دولت خاتمی بودند که در آذرماه ۱۳۷۷ در قالب «جبهه مشارکت ایران اسلامی» صورت تشکیلاتی و عینی نیز پیدا کرد. چنین بود که جبهه مشارکت و روزنامه‌های آن و در رأس همه «صبح امروز»، گرچه شعار «ایران برای همه ایرانیان» سر می‌دادند؛ اما راهبرد و رویکرد آنان به «اصلاحات»، عمدتاً مبتنی بر نگاهی پروژه‌ای و «سیاست‌محور» تعریف می‌شد. رویکردی که با رادیکال شدن فضای سیاسی پس از قتل‌های زنجیره‌ای در سال۱۳۷۷ و در تداوم آن، حمله به کوی دانشگاه و انتخابات مجلس‌ششم در سال ۱۳۷۸ بیش‌ازپیش تقویت شد. حال آنکه «جامعه» و روزنامه‌های هم‌تبار بعدی آن (توس، نشاط و عصر آزادگان)، بیشتر رویکردی پروسه‌ای و «جامعه‌محور» به اصلاحات داشتند و هرچند در منازعه سیاسی تا حد زیادی با طیف چپ همراه بودند، اما می‌کوشیدند از میانه منازعه سیاسی، راهی و روزنه‌ای برای تقویت جامعه مدنی و نیروهای محذوف و به‌حاشیه‌رفته بگشایند. این دو نوع مواجهه با اصلاحات و امر سیاسی (رویکرد پروژه‌ای و رویکرد پروسه‌ای)، پیامدهای خاص خود را هم در پی داشت. اگر برخورد جریان اصلی قدرت با «جامعه» و روزنامه‌های هم‌تبار و هم‌خانواده آن، به شکل بازی «موش و گربه» بود که یک طرف توقیف و طرف مقابل، روزنامه‌ای دیگر منتشر می‌کرد و روزنه‌ای نو می‌گشود؛ مواجهه با «صبح امروز» با زبان داغ گلوله و از طریق شلیک به مدیرمسئول آن، تعقیب می‌شد. حجاریان ترور شد، نه‌فقط ازاین‌رو که روزنامه‌اش همچون حسین فاطمی و روزنامه «باختر امروز» لحنی تند و گزنده داشت؛ بلکه از این جهت که اصلاحات و توسعه سیاسی را یک «پروژه» می‌دید و طبیعی بود که طرف مقابل هم به حذف «مغز اصلی طراحی و پیشبرد پروژه» گرایش یابد تا آن را متوقف کند. حال آنکه، مواجهه با رویکرد پروسه‌ای به اصلاحات، چنین ساده نبود و جز با شکل دادن فضای ناامیدی بدنه جامعه از مشارکت سیاسی و کنار گذاشتن رویکرد روزنه‌گشایی (که از انتخابات مجلس‌پنجم آغاز شده بود و در دوم‌خرداد به نقطه عطف خود رسید)، امکان نمی‌یافت (اتفاقی که از اوایل دهه ۱۳۸۰ رخ داد و با حاشیه‌نشینی و کمرنگ شدن کنشگری نیروی اجتماعی حامی اصلاحات، شکست‌های زنجیره‌ای نیروی سیاسی حامل اصلاحات نیز آغاز شد).

3

 

البته، این تفاوت رویکردهای پروسه‌ای و پروژه‌ای به اصلاحات، در موضع‌گیری‌های درون‌جبهه‌ای اصلاح‌طلبان نیز در همان سال‌های طلایی آن، ظهور و بروز داشت. دودستگی میان دو طیف چپ و لیبرال شورای شهر تهران یکی از این نمادها بود که در آن، نیروهایی چپگراتر از جبهه مشارکت (با محوریت ابراهیم اصغرزاده) به میدان آمدند و تعارض گفتمان‌های سوسیالیستی و لیبرال-آمرانه در مدیریت شهری (که میراث دوران غلامحسین کرباسچی بود) را رقم زدند و این ستیز و تعارض را تا مرحله انحلال شورای شهر هم پیش بردند.

تعارض دیگر و جدی‌تر بر سر نوع مواجهه با کاندیداتوری اکبر هاشمی‌رفسنجانی در انتخابات مجلس‌ششم رخ داد. ازیک‌سو، «صبح‌امروز» و دیگر روزنامه‌های جبهه مشارکت، به میدان آمدن هاشمی را فرصتی برای نقد رادیکال دوران او (در تداوم مشی روزنامه «سلام») قرار دادند و این جدال را حتی پس از انتخابات و در دوران شمارش و اعلام آرا (با حضور سیدمصطفی تاج‌زاده در معاونت سیاسی وزارت کشور) متوقف نکردند تا در نهایت، هاشمی به نقطه استعفا و انصراف رسید. این درحالی بود که روزنامه هم‌خانواده «جامعه» در مقطع انتخابات مجلس‌ششم (عصر آزادگان) مخالف این رویکرد بود و نویسندگانی چون مرتضی مردیها، صادق زیباکلام، شمس‌الواعظین و حتی ابراهیم یزدی درباره پیامدهای هل دادن هاشمی از موضع میانه به اردوگاه راست و رادیکال‌تر شدن سطح منازعات هشدار می‌دادند. هرچند در آن مقطع و از نگاه پروژه‌ای، رویکرد طیف چپ (چه در شورای شهر و چه در قبال هاشمی) درست‌تر می‌نمود و از اقبال اجتماعی بیشتری هم برخوردار بود؛ اما از منظری کلان و پروسه‌محور، هر دو منازعه آسیب‌های جدی به توازن قوا در مسیر توسعه وارد کرد و حتی، همان الگوی پروژه‌ای به اصلاحات را نیز به شکست کشاند. چنان‌که حتی برخی چهره‌های مؤثر جریان چپ (چون بهزاد نبوی) هم، در همان مقطع مخالف چنین منازعاتی بودند؛ اما رویکرد انتقادی اکثریت جناح چپ در قبال هاشمی و طیف اقلیت اما مؤثر چپ در شورای شهر، در کنار جامعه جوان و هیجانی آن روزها، مانع از این می‌شد که صدای کهنه‌کارانی چون بهزاد نبوی به جایی برسد و به کرسی نشیند.

4

 

افول پایگاه اجتماعی و جایگاه سیاسی جریان اصلاحات از ابتدای دهه ۱۳۸۰ و تقویت گرایش‌های رادیکال جریان راست که با روی کار آمدن محمود احمدی‌نژاد، وجه پوپولیستی هم پیدا کرد؛ این شکاف‌های نظری-راهبردی میان اصلاح‌طلبان را کمرنگ کرد و به بیان حجاریان، نوعی گرد آمدن «سوته‌دلان» را شکل داد. موج سیاسی-اجتماعی ۱۳۸۸ و برخورد گسترده با تقریباً تمامی نیروها و جریان‌های حامی اصلاحات، این گردهمایی را تقویت کرد و از زندان ۱۳۸۸ تا میدان ۱۳۹۲، ۱۳۹۴ و ۱۳۹۶ بروز یافت.

گرچه در این مقاطع، نیروهای سیاسی و بدنه اجتماعی حامی اصلاحات متحد عمل کردند؛ اما وجه «عادی‌ساز» (نرمالیزلسیون) و رویکرد صرفاً «انتخابات‌محور» این دوران چنان پررنگ بود که عملاً نخبگان و نظریه‌پردازان اصلاحات، میدانی برای بازگشت به ایده‌ها و راهبردهای پسادوم‌خرداد نداشتند و عملاً، «دموکراتیزاسیون» (در وجه پروژه‌ای آن) به حاشیه رانده شد. چنین بود که خود حجاریان نیز در این دوران، نه‌فقط در مقام حمایت از دولت روحانی به تئوریزه کردن «نرمالیزاسیون» می‌پرداخت؛ بلکه گامی فراتر برمی‌داشت و در مقاله «مبارزه مصلحانه و رد تئوری فنا» (دی‌ماه۱۳۹۴) به بهانه نقد مقاله امیر پرویز پویان، از استراتژیست‌های فدائیان خلق (با عنوان «مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا»)، تاکتیک‌های حرکت اصلاحی را تبیین می‌کرد و به‌صراحت به دفاع از مواردی چون «سازش»، «ائتلاف با رقیب» و «حرکت جبهه‌ای» می‌پرداخت. البته، حجاریان پیش از این و در دهه ۱۳۸۰ هم پس از روی کار آمدن احمدی‌نژاد پیشنهاد تشکیل جبهه‌ای از مؤتلفه تا نهضت آزادی را داده بود که نویسنده این مطلب نیز، همان زمان در روزنامه «شرق» آن را رد کرد و امکان ائتلاف با مؤتلفه را به چالش کشید. گرچه رویکردها و نظریه‌های حجاریان پس از سال ۱۳۸۴ و به‌ویژه پس از ۱۳۸۸ لحن ملایم‌تر و دگرپذیرتری پیدا کرد و از «فتح سنگر به سنگر» به نرمالیزاسیون شیفت پیدا کرد؛ اما در نگاهی کلان، همچنان مبتنی و متکی بر رویکردی پروژه‌محور به امر سیاسی بود. پروژه‌هایی که البته، هم حاملان، هم اهداف و هم راهبردها و تاکتیک‌های پیش‌برنده آن، در قیاس با سال‌های پس از دوم‌خرداد، آشکارا حداقلی و محافظه‌کارانه بود.

5

 

پایان دوران اقبال اجتماعی به نرمالیزاسیون (۱۳۹۶ به بعد)، زمینه‌ساز تقویت گرایش‌ها و گفتمان‌های رادیکال در میان نخبگان اصلاح‌طلب را فراهم ساخت. تصور آنان این بود که رادیکالیسم در بیان و مواضع، می‌تواند زمینه احیای سرمایه اجتماعی و بازگشت پایگاه مردمی اصلاح‌طلبان را فراهم کند. جدایی تدریجی از صندوق رای و تقویت شعار «همراهی با مردم» از ۱۳۹۸ تا امروز نیز در چارچوب همین تحلیل، شکل گرفت. بااین‌حال، به‌تدریج طیفی از نخبگان و فعالان اصلاح‌طلب به میدان آمدند که با ایده کنار گذاشتن صندوق موافق نبودند. اگر در انتخابات ۱۳۹۸ و ۱۴۰۰ این رویکرد، صرفاً وجهی پراتیک (در حد معرفی و حمایت از کاندیدای انتخاباتی) داشت؛ در انتخابات۱۴۰۲ این رویکرد وجهی تئوریک هم پیدا کرد و ۱۱۰کنشگر سیاسی-فرهنگی با انتشار بیانیه «روزنه‌گشایی کنیم»، فراخوانی را برای بازبینی راه طی‌شده و تلاش برای گشودن یا شل کردن قفل توسعه کشور شکل دادند. انتشار این بیانیه، با نوعی همزمانی تاریخی هم همراه بود که البته، از سر اتفاق رخ داد. بیانیه «روزنه‌گشایی کنیم» تنها یک روز پیش از سالگرد انتشار روزنامه «جامعه» یعنی در ۲۳بهمن‌ماه منتشر شد و چنان که انتظار می‌رفت؛ پس از واکنش منتقدان، حمیدرضا جلایی‌پور (مدیرمسئول روزنامه «جامعه») به اصلی‌ترین سخنگو و مدافع آن تبدیل شد. جالب‌توجه‌تر آنکه، ماشاءالله شمس‌الواعظین (سردبیر روزنامه «جامعه») که نامش در میان امضاءکنندگان بیانیه نبود، به فاصله چند روز و برخلاف مشی معمول‌اش از آن حمایت کرد. غیر از این، نام روشنفکران دینی چون مقصود فراستخواه و محمدمهدی مجاهدی، جامعه‌شناسانی چون محمد فاضلی و ملی-مذهبی‌هایی چون مهدی غنی و محمد ترکمان نیز در میان امضاءکنندگان دیده می‌شد که وجه تئوریک و تاریخی آن را تقویت می‌کرد. در مقابل، عباس عبدی و سعید حجاریان در مقام جدی‌ترین منتقدان «روزنه‌گشایی» به میدان آمدند تا دوراهی و شکاف شکل‌گرفته میان نخبگان اصلاح‌طلب، به‌نوعی صف‌بندی میان «سلام» و «جامعه» را به ذهن تداعی کند.

6

 

در این میان، حجاریان در نقد اخیری که به بیانیه روزنه‌گشایی منتشر کرد؛ از چند زاویه به بحث پرداخته است واز آن جمله، رد تیتر «هم‌میهن» با عنوان «دوم‌خرداد هم روزنه‌گشایی بود» (تحلیل سردبیر، پنجشنبه ۳اسفند، شماره۴۵۳). رویکرد پروژه‌ای حجاریان به اصلاحات و امر سیاست، در این گفتار نیز آشکار است. او بحث دوم‌خرداد را به نحوه مواجهه نیروهای سیاسی چپ با انتخابات ۱۳۷۶ فرو می‌کاهد و از جمله خاطره دیدار اعضای مجاهدین انقلاب با مقام عالی نظام را ذکر می‌کند تا اثبات کند از همان زمان هم، هدف جریان چپ در انتخابات «داغ کردن تنور» نبوده است. حال آنکه، نگاه پروسه‌ای به اصلاحات و امر سیاست، متوقف بر خواست حاکم نیست. اتفاقاً، پیش‌شرط باور به ایده «روزنه‌گشایی» (چنان که در نقد ادعای کیهان هم نوشتم)، «انسدادباوری» است. انسدادی که نه‌فقط در حکومت، بلکه در جامعه هم شکل گرفته و سیاست را به تعلیق برده است. روزنه‌گشایی، پیشنهاد و ایده‌ای است برای از بین بردن انسداد دوسویه و احیای سیاست و مشارکت. عامل اصلی طرح این بحث هم آن است که شرط توسعه را مشارکت (به‌ویژه نیروهای مدرن و طبقه متوسط) می‌داند و از همین منظر نیز، دوم‌خرداد ۱۳۷۶ و حتی ۲۴خرداد ۱۳۹۲ را گامی در جهت روزنه‌گشایی در ساخت متصلب و برهم‌زدن توازن قوا به سود نیروهای توسعه‌گرا می‌شناسد. طبعاً، نیروی سیاسی حامل تغییر نیز مسئولیت دارد از این فرصت‌های سیاسی و انتخاباتی تا حد امکان بهره ببرد و مانع تثبیت و تشدید انسداد شود (برخلاف مسیر پس از ۱۳۹۶). ضمن آنکه در انتخابات اخیر، بحث و نقد اصلی متوجه در پیش گرفتن سیاست «نه به انتخابات» از چند ماه قبل و خودداری بسیاری از اصلاح‌طلبان از نامزدی بود. و الا، اگر همچون ادوار قبل چهره‌های سیاسی کاندیدا می‌شدند و عملاً پس از ردصلاحیت‌ها در حوزه‌ای نامزدی وجود نمی‌داشت، کسی هم انتظار معرفی کاندیدا نداشت (چنان‌که احزاب همسو با ایده روزنه‌گشایی نیز در این انتخابات، از ۲۹۰ کرسی تنها ۱۶۵ نامزد معرفی کردند و در حوزه‌های غیررقابتی، برخلاف ادعای منتقدان تنوری را داغ نکردند). اتفاقاً، نقد اصلی متوجه جریان عدم‌شرکت در انتخابات است که از ابتدا به میدان نیامد و در پایان هم، از فرصت رقابت در ۱۶۵ کرسی به بهانه‌های مختلف خودداری کرد و حال نیز پس از انتخابات، کسب ۴۵کرسی برای میانه‌روها را اسباب تمسخر و زیر سوال بردن ایده روزنه‌گشایی قرار داده است. البته، بر منتقدان فجازی و میدانی حرجی نیست. اما از بزرگانی چون حجاریان، انتظار آن بود که به جای اندیشیدن در رمز و راز تعداد امضاءکنندگان بیانیه، در ریشه‌های ریزش پایگاه رای ۲۰میلیونی ۱۳۷۶ و ۲۴میلیونی ۱۳۹۶ بیاندیشند و ایده و راهبردی برای احیای «مشارکت سیاسی» پیشنهاد دهند. البته، راه عافیت‌جویانه آن است که در سایه و خانه بنشینیم و همچون تحریم‌گران قدیمی، خود را همراه و نماینده و سخنگوی آرای ریخته‌نشده به صندوق یا باطله و مخدوش بخوانیم. البته، چنین عافیت‌طلبی به هرکس بچسبد به سعید حجاریان که ۲۳سال است رد گلوله بر چهره دارد، نمی‌چسبد و از همین‌روست که از او انتظار می‌رود به میدان نظر آید و راه و روزنه‌ای بگشاید. همچنان که خلیل ملکی‌ها، مهدی بازرگان‌ها، عزت‌الله سحابی‌ها، ابراهیم یزدی‌ها و بهزاد نبوی‌ها چنین بودند و هستند و از اقلیت بودن و در کوتاه‌مدت شکست خوردن، هراس به دل راه ندادند و نمی‌دهند. اگر اصلاحات را پروسه بدانیم، در راه روزنه‌گشایی گام می‌گذاریم. چنان‌که در دوم‌خرداد رقم خورد...

دیدگاه

ویژه تیتر یک
آخرین اخبار