عدلِ علی
برخی بین دنیای قدیم و جدید، تحت عنوان سنت و تجدد، چنان حفرۀ عمیق و عریضی تصور کردهاند که گویی هیچ پیوندی بین آن دو وجود ندارد و گسستی کامل بینشان به وقوع پیوسته است. اگر به واقع چنین گسستی اتفاق افتاده باشد، ما امروزه نهفقط نباید عهد قدیم و جدید و اوستا و قرآن را فهم کنیم، بلکه باید از هر نوع ارتباط مفهومی با آثار افلاطون و ارسطو و آگوستین قدیس و عموم متفکران و فلاسفۀ پیش از عصر روشنگری نیز عاجز باشیم! ما اما با همۀ این آثار ارتباط برقرار میکنیم و آنها را میفهمیم. این خود گواه نوعی پیوست و عدم گسست تاریخی ادراک و حیات نوع انسان است. روشن است که در هر برهۀ تاریخی پارادایمهای علمی و معرفتی خاصی ظهور میکنند، اما ظهور آنان مترادف قطع ارتباط و عدم فهم پارادایمهای کهنتر نیست. همین منطق دربارۀ شرایط اجتماعی و سیاسی دنیای قدیم و جدید نیز مصداق دارد. در این مورد هم گسست صورت نگرفته است. تجربههای زیستۀ بشری در طول تاریخ به نحوی در امتداد یکدیگر و قابل عبرتآموزند. با رجوع انتقادی به آنها حتی میتوان از صورتهایی از آنها الگوبرداری کرد. در واقع رنسانس نوعی رجوع به تعقل یونانی و حقوق رومی بود و بعدها نیز الگوی دموکراسی مستقیم آتنی مورد غبطۀ بسیاری از اندیشمندان عصر مدرن قرار گرفت.
با این حساب، وقتی در دنیای اسلام از «عدل علی» سخن میگوییم به چیزی خارج از چارچوب ادراکی و شرایط محیطی امروز خود اشاره نمیکنیم. آنها که تمام مفاهیم تاریخی و الگوهای سنتی را با ادعای دلبستگی به تجدد و مدرنیته به سخره میگیرند، به واقع فهم نادرستی از تجربۀ بشری و نوع امتداد و پیوست تاریخی آن دارند و نگاهشان به مقولۀ سنت و تجدد بسیار سطحی است. بر این مبنا، امروزه سخن از «عدل علی» نه فاقد معناست و نه میتوان آن را بیارتباط با شرایط و نیازهای روز دانست. عدل علی اما ظواهر رفتاری علی(ع) و مناسبات اجتماعی و اقتصادی به نسبت سادۀ محیط زندگی او نیست، بلکه جوهرۀ نگاه او به امر سیاست و قضاوت است. این جوهره اگر به درستی کشف و بازسازی شود، در فهم و مصداقیابی پدیدۀ بغرنجی به نام «عدل» میتواند برای یک مسلمان صادق امروزی بسیار یاریدهنده باشد. در نگاه علی(ع) به سیاست و قدرت مؤلفههای بسیاری قابل انکشاف و استنباط است. مهمترین مؤلفۀ نگاه او به سیاست و قدرت، اجتناب از اعمالِ زور برای «هدایت» اتباع و یا وادارکردن آنان به کار درست است. او در این زمینه، کلامی بسیار شریف و تکاندهنده دارد. وقتی یاران او در کار حکمین با وی تردید و دودلی نشان دادند، خطاب به آنان گفت: وَلَیسَ لِی اَن اَحمِلَکُم عَلَی مَا تَکرَهون (در شأن من نیست که شمار را به کاری وادار و مجبور سازم که آن را خوش نمیدارید.) علی(ع) در مقام زمامداری از زبان استدلال، هشدار، ترغیب و حتی سرزنش و توبیخ برای متقاعد کردن یاران خود به کاری که به صلاح آنان میدانست، استفاده میکند، اما هرگز آنان را به زور وادار به کاری نمیکند. علی(ع) اعمال زور را مایۀ تباهی روح فرد زورگو میداند و بنابراین «استبداد رأی» را خوار و هلاککننده و از همین رو، خط قرمز عبورناپذیر خود در امر حکمرانی میداند. درست به همین دلیل است که او در مقام خلیفۀ مسلمین، کوچکترین امتیاز ویژهای برای خود در برابر سایر اتباع قائل نیست.
حاکمی است که بیکمترین تشریفاتی در کوچه و بازار با عموم مردم میجوشد. با آنان به گفتوگو مینشیند. به کنایههایشان میخندد. زخم زبانشان را تحمل میکند. با این حال، از همۀ آنان سادهتر میپوشد. سادهتر میخورد. از مال شخصی خود استفاده میکند. پول سیاهی اضافه بر آنچه حق برابر همگان از اموال عمومی است، به خود یا نزدیکانش اختصاص نمیدهد. در هر کار دشواری پیشقدم است. بیوقفه در خدمت عموم و رفع و رجوع مشکلات مردم و سامان دادن به کار آنان است.
عدل علی در امر قضاوت هم به همین اندازه درخشان و بیمانند است. او علاوه بر آنکه سختترین فضائل را برای شخص قاضی لازم میداند، هر گاه هم که کسی مدعی او میشود، مثل دیگر مردم شهر در برابر قاضی قرار میگیرد.
گویا روزی در جریان یک دادرسی، قاضی او را به کنیهاش «ابوالحسن» مینامد. به قاضی معترض میشود که چرا از چارچوب عدالت خارج شده و درحالیکه طرف دعوا را به اسمش نامیده او را با کنیهاش خطاب کرده است!
اینها مصادیق روشنی از عدل علی است که نهفقط فراموش شده بلکه به صورت معکوس درآمده است.