این خروس را میخواهیم برای چه؟
مهرداد احمدی شیخانی
روزنامهنگار
همنسلان من حتماً آن قدیمها را یادشان هست که مردم توی خانههایشان مرغ و خروس نگه میداشتند. واقعیت این است که آن زمانها چنین چیزی امکانش بود. خانهها حیاط داشتند و باغچه، یک گوشه حیاط میشد یک لانهای برای مرغ و خروس و جوجهها درست کرد و آشغال غذاها را هم ریخت جلویشان و گاهی هم یک دانی، گندمی، چیزی بر آن اضافه کرد. یا مثلاً خانمها که آنموقع به آنها میگفتند اهل منزل، وقتی که سبزی پاک میکردند، آشغال سبزیها را خرد میکردند و میریختند جلوی مرغ و جوجه و خروس و اینطوری، هم یکجوری بازیافت ضایعات بود و هم یکطورهایی با نگهداری مرغ و خروس و جمعآوری روزانه تخممرغها، به اقتصاد خانواده کمک میشد و هرازگاهی مرغی یا خروسی را کنار باغچه سر میبریدند و معمولاً آن را غذای مهمان میکردند و به قول یکی از دوستان قدیمیام جناب «مصطفای صفدری» که معرف برخی سیاسیون قدیمی است و عمرش دراز باد، همان اهل منزل یک «خروس پلو»یی بار میگذاشتند. این روش زندگی، ادامه فرهنگ و زندگی روستایی بود که هنوز با جوان بودن شهرنشینی در کشور، همچنان بین بعضی رواج داشت. البته الان هم در بین بعضی خانوادهها در برخی شهرهای کوچک میتوان چنین نوع زندگی را شاهد بود و اگر سفری به این شهرهای کوچک داشتهاید، احتمالاً در زمان «خروسخوان» صبح، صدای خروسی را از دور شنیدهاید، صدایی که دیگر در شهری مثل تهران یا دیگر شهرهای بزرگ کشور نمیشنوید یا خیلی به ندرت ممکن است شنیده باشید. برای همین، اصطلاح «خروسخوان»، با اینکه اصطلاحی است که در زبان ما همچنان رایج است ولی نسل جدید احتمالاً دیگر نمیداند که خروسخوان به چه وقتی از روز میگویند. با این همه گاهی ممکن است پیدا بشوند کسانی که به هر دلیلی هنوز مرغی یا خروسی در خانه، و نه خانههای حیاطدار سابق که در آپارتمان داشته باشند که این خودش ماجرایی است. مثلاً ما یک همسایهای داریم که برای دختر خردسالش از این جوجهها که گاهی در برخی از نقاط شهر میفروشند گرفته بود. از همین جوجههای زردرنگ یک روزه که اکثراً عمر درازی هم ندارند و نگهداریشان به ندرت نتیجهبخش است. اما از قضای روزگار، جوجه این همسایه ما زنده ماند و بزرگ شد و برای خودش خروسی شد و وای از آن موقع که خروس شد و داستانی شد در کوچه ما و کوچههای اطراف. این خروس گرامی، صبح خروسخوان صدایش را میانداخت توی گلو و یک بانگ قوقولیقوقو سرمیداد که تا 10 کوچه آنطرفتر همه شنیده میشد. کلی هم خرج روی دست این همسایه ما گذاشته بود چون نورچشمی ایشان علاقه خاصی به این خروس داشت و باید هر هفته بهترین دان مرغ را برایش میگرفتند و واکسناش میزدند و خلاصه بیطاریاش میکردند و البته داد و هوار همسایهها که مگر اینجا روستاست که هر نیمه شب باید صدای خروس بیدارمان کند؟ خلاصه دعوا معرکهای بود در محل ما سر بانگ خروس. ابتدا قصد کرد سر خروس را ببرد ولی خودش که این کار را بلد نبود و از آن سو نورچشمی را چطور راضی کند و ندانستیم آخر چه بلایی سر این خروس آورد تا داستان تمام شد و ما و همه اهل محل بالاخره از بانگ نیمهشب و خروسخوان راحت شدیم.
مشکل این همسایه ما شاید این بود که هنوز نمیدانست که زندگیها تغییر کرده و دوره نگهداری مرغ و خروس سر آمده، آن هم در شهرهای بزرگ و آن هم در آپارتمان. اینکه یک چیزی را به هر دلیلی داشته باشی و کلی هزینهاش کنی و تازه هیچ فایدهای برایت نداشته باشد البته تنها مشکل این همسایه ما و افرادی مثل او نیست. خیلیهای دیگر هم هستند که به زور دارند چیزهایی را نگه میدارند که به درد هیچکس نمیخورد. مثلاً هفته پیش معاون فرهنگی و اجتماعی فرمانده سپاه پاسداران گفته بود: «مردم ایران رغبت چندانی به دیدن برنامههای صداوسیمای جمهوری اسلامی ندارند». این حرف کاملاً درستی است و البته تقریباً تمامی کارشناسان رسانه از خیلی سال پیش هشدار داده بودند که با این روشی که صداوسیما در پیش گرفته، دیر نیست که از حیّز انتفاع ساقط و به ابزاری بیفایده تبدیل شود و حالا آش آنقدر شور شده که خان هم فهمیده. اما جالبتر اینکه ایشان اضافه کرده که «زیرساختهای فضای مجازی در اختیار دشمنان است، از طرفی مردم رغبت چندانی به تماشای تلویزیون ندارند». جالب از آن جهت که نه تنها زیرساختهای صدا و سیمای کشورمان که روساخت و میان ساخت و هر چه ساخت دیگر هم که دارد بهطور کامل در اختیار حاکمیت است و آن وقت به قول ایشان «مردم رغبت چندانی» به آن ندارند. کاش ایشان البته توضیح میداد که وقتی همه زیر و بالای صداوسیما دست حکومت است و چنین نتیجهای به بار آورده، آیا اگر فضای مجازی هم به همین شکل در اختیارشان باشد نتیجه بهتری عاید میشود؟ اما مشکل فقط این نیست. هزینه چنین رسانهای و بسیاری از نهادهای دیگر را باید مردم بپردازند و تازه نه مردم راضی باشند و نه حاکمیت. خُب اصلاً این همه هزینه را برای این همه نهادهایی که چنین وضعیتی دارند برای چه باید از جیب مردم پرداخت کرد؟ خروسی که نه تخم میگذارد و نه میشود گوشتش را خورد و فقط برای رضایت نورچشمی نگهاش داشتهایم و کلی هم از جیب ملت هزینهاش کنیم، برای چی و برای کیست؟ و آنوقت برای ادامه دادن چنین وضعیتی با این اوضاع خراب اقتصادی که دست در جیب سوراخ مردم میکنیم و با انواع مالیاتها، پول نداشته مردم را از آنها میگیریم و خرج چنین نهادهایی که معلوم نیست اصلاً برای چه داریمشان، از کدام عقل سلیمی ناشی شده است؟