بازخوانی تجربه انقلاب مصر که به سومین دورۀ ریاستجمهوری عبدالفتاح السیسی در انتخاباتی بی رقیب انجامید
بهاری که خزان شد
هرچند نتیجۀ انتخابات سهروزۀ ریاستجمهوری مصر دوشنبۀ هفته آینده اعلام خواهد شد اما کیست که تردید داشته باشد برندۀ این مسابقۀ بیرقیب، عبدالفتاح سیسی است که برای سومین بار رئیسجمهوری مصر خواهد شد و و در واقع ابقا میشود. اگر به یاد شیوۀ حکمرانی و خاستگاه حسنی مبارک و برانداختن او با اجتماعات میدان تحریر و بهار عربی بیفتیم و اولین رئیسجمهوری برآمده از انتخابات دموکراتیک در مصر – محمد مُرسی- را بهخاطر بیاوریم با طنزغریبی روبهرو میشویم چراکه میتوان به یاد آورد جوانانی در زمستان 1389 روز و شب در میدان تحریر قاهره ماندند و هلهله کردند و خیمه زدند تا حسنی مبارک کناره بگیرد و چندی بعد همانها سرخورده از اِخوانیزاسیون محمد مرسی باز به میدان تحریر رفتند تا از دست او خلاص شوند و کار به دست همین آقای سیسی افتاد و حالا او همان میدان را با نیروهای ضدشورش اشغال میکند تا هیچ مانعی بر سر ابقا نداشته باشد! از منظری دیگر میتوان گفت، خلع مرسی و بازگشت ارتش به قدرت سیاسی با یک کودتا کم از بازگشت طالبان در افغانستان ندارد. روزنامهنگاری به طعنه نوشته بود، 4 رئیسجمهوری آمریکا دو تریلیون و ۲۶۰ میلیارد دلار هزینه کردند تا طالبان را براندازند و 20 سال بعد دوباره به قدرت بازگردانند! همین حکایت شاید برای مصر هم صادق باشد که جوانانی آزادیخواه به خیابان آمدند و شب در میدان ماندند تا مبارک برود و چند سال بعد یک مبارک دیگر بازگردد و مثل او انتخابات مضحک برگزار کند تا بماند هرچند هنوز به سودای انتقال قدرت به فرزند خود نیفتاده است! لابد میپرسید با این وصف چرا دوباره به خیابان و میدان نمیآیند؟ جدا از جوّ امنیتی و کشتاری که ژنرال سیسی در بدو قبضه قدرت به راه انداخت و دستکم 1000 نفر از نیروهای اخوانالمسلمین را کشت سه نکته دیگر را باید مدنظر داشت: اول اینکه در غیاب جامعه مدنی و احزاب و تشکلها تنها دو نهاد در مصر بازیگر بودند؛ اولی، اخوان المسلمین با سابقه و نفوذ بسیار و خاطره سیدقطب و دومی، ارتش. وقتی محمد مرسی در این آزمون ناکام ماند و پنداشت مصر را با تنوع قومی و فرهنگی و مذهبی میتوان به شیوه یک گروه متحد مانند اخوان اداره کرد کما اینکه در سفر به تهران در شهریور 1391 نیز بهگونهای رفتار نکرد که نظر موافق مقامات ایران را جلب کند و به عکس برخی آرزو کردند کاش محمدالبرادعی یا یک چهرۀ سکولار رئیسجمهوری شده بود یگانه گزینه باقیمانده ارتش بود که قدرت را در دست گرفت. کسی که مرسی را کنار زد وزیر دفاع خود او بود: سیسی به همین خاطر در ابتدا بهگونهای رفتار نکرد که انگار کودتا کرده و رئیسجمهوری را برانداخته است. بلکه به مثابه قهرمانی وارد صحنه شد که برای نجات مصر و به درخواست معترضان میدان تحریر برخاسته و بر آن است تا خوانش دیگری از بهار عربی ارائه دهد! دلیل دوم، مشکلات عدیده اقتصادی در مصر است.
از رؤیاهای چهارگانه امنیت، معیشت، عدالت و آزادی که نزد ملل گوناگون مشترک است؛ هر گاه اولی یا دومی به مخاطره میافتد مردمان، عدالت و آزادی را به صورت موقت یا دائم فرو میگذارند و همین اتفاق در ایران پسامشروطه و گرفتار در تبعات جنگ جهانگیر اول هم رخ داد و به رضاشاه تن دادند تا امنیت و معیشت را بیاورد و آزادی و عدالت به مثابه دو آرمان مشروطه به محاق رفت.
در مصرِ امروز جمعیت ۱۰۴میلیون نفری با افزایش قیمتها و فشارهای اقتصادی دستوپنجه نرم میکند و بههمین خاطر پروژههای بلندپروازانه دولت بیش از آنکه تحسین مردم را برانگیزد، موجب اعتراض آنها شده که چرا باید زیر بار بدهی بیشتر رفت.
دلیل سوم اما مهمتر است و آن جنگ خونباری است که از نیمۀ مهر علیه غزه درگرفته که نزدیکترین است به مصر و مصریان از یکسو غمگسار آناناند و از جانب دیگر بیمناک کوچ فلسطینیهای آواره به سرزمین خودشان و از این رو ثبات و امنیت مصر بیش از هر زمان دیگری اهمیت یافته و با اقتصاد و معیشتشان گره خورده است.
به همین خاطر میتوان گفت به نسبت دو دورۀ قبل این بار سیسی موجهتر جلوه میکند اگرچه از خشونت رژیم او کاسته نشده منتها اگر در آغاز تخت خود را بر خون اخوانیها استوار کرد، این بار خون 17 هزار فلسطینی در غزه که دست او را آلوده به کشتارشان نمیدانند، پایههای قدرت او را محکم میکند و این نیز از عبرتهای تاریخ است!
باری، انتخابات مصر بیش از آنکه میدان رقابت باشد نمایش قدرت عبدالفتاح سیسی است تا جایی که تصاویر او بر فراز قایقهایی که از نیل میگذرند هم جلب توجه میکند و نیل در درازای تاریخ شاهد چه برآمدنها و برافتادنها بوده است.
وجه کمیک قضیه این است که سیسی به نام مردم مصر و اجابت خواست آنان پا جای پای مبارک گذاشته و تراژدی هم اینکه چرا بهار عربی اینگونه خزان شد و رؤیای دموکراسی فرو خفت تا جایی که خبرنگار رویترز در گزارش دیروز خود بنویسد: «به هر که انگشت آغشته به جوهر خود را نشان میداده کمی آنسوتر از حوزههای رأیگیری کیسههای حاوی آرد، برنج و سایر کالاهای اساسی میدادند و البته اعتراض و شکایت هم بود اما نه بهخاطر برگزاری انتخاباتی اینگونه که چرا شکر جزو این اقلام نیست!»
ناظران همچنین حدس میزنند عجله سیسی برای برگزاری انتخابات -در حالی که قرار بود در اغاز سال نو میلادی (2024) و نیمه دوم دیماه 1402 خورشیدی برگزار شود- احتمالاً به خاطر حداکثر استفاده از فضای ایجادشده بعد از حملات اسرائیل به غزه و احساس نیاز بیشتر به امنیت و ثبات نزد مردم مصر بوده است.
برای ما ایرانیان و در روزهایی که مبهوت رانت 3 میلیارد دلاری تخصیص ارز برای واردات چای هستیم این خبر هم میتواند جالب و تأملبرانگیز باشد که یکی از مهمترین تلاشهای سیسی در آغاز دورۀ تازه مذاکره با صندوق بینالمللی پول برای تامین مالی یک وام ۳ میلیارد دلاری است.
محمد مرسی، اولین رئیسجمهوری برآمده از انتخابات دموکراتیک در زندان وزیر خود درگذشت با این حیرت که او چگونه بر رئیس خود شورید و شاید اگر از رؤیای کودکی او خبر داشت وزارت دفاع را به او نمیسپرد.
دوستان دوران کودکی سیسی گفتهاند عبدالفتاح همیشه کت و شلوار میپوشیده و کراوات میبسته است و از رؤیای خود با آنها میگفته که همانا ریاستجمهوری مصر بوده در دورانی که محمدانور سادات بر جای جمال عبدالناصر نشسته بود و سرانجام 10 سال قبل با کودتای نظامی به قدرت رسید تا رؤیای خود را محقق سازد.
این هم بامزه است که هنگام تحصیل در کالج جنگ ارتش آمریکا در سال 2005 (8 سال قبل از کودتا) پایاننامهای نوشت با این عنوان: «مضمون دموکراسی در جهان عرب» و بعید نیست مرسی که خود دانشآموختۀ دانشگاه معتبری در آمریکا بود، مفتون همین پیشینه شده بود که او را وارد کابینه خود کرد.
6 سال بعد از تأیید آن پایاننامه هموطنان او به میدان تحریر رفتند و خواستار استعفای حسنیمبارک شدند.
پس از برکناری مبارک، سیسی اتفاقاً یکی از نظامیانی بود که بهطور موقت مسئولیت اداره کشور را برعهده گرفتند و وقتی محمد مُرسی بهرغم وعده قبلی اخوانالمسلمین در انتخابات اوت 2012 پیروز شد برای آنکه ارتش را از سودای کودتا بیندازد به سیسی میدان داد حال آنکه اگر با انقلابیون ایران مشورت کرده بود دو نکته را به او گوشزد میکردند.
نخست اینکه هرچند نهاد ارتش را نباید منحل کند اما به موازات آن نهاد دیگری باید تاسیس کند. این کار را نکرد و پنداشت جنس سیسی از دیگر نظامیان متفاوت است.
دوم اینکه مصر متنوع و متکثر را همان تشکیلات یکپارچه اخوان نپندارد. رهبر فقید انقلاب ایران با همین نگاه و بهرغم نیاز مفرط به مدیران تحصیلکردۀ مسلمان در ایران بعد از سقوط سلطنت درها را به روی انجمن حجتیه نگشود چراکه میدانست پیروزی انقلاب ایران حاصل اتحاد چند گفتمان بوده است و نگاه سنتی انجمن حجتیه کشورداری را با مشکل مواجه میکند.
مرسی اما بهرغم تحصیلات عالی در ایالات متحده و پوشش غربی به یکی از مهمترین منابع درآمدی مصر که همانا گردشگری است، نگاه منفی داشت و اعتراض به او با انتصاب یک چهره نامرتبط در استانی که اصل درآمد آن از صنعت توریسم بود، حساسیتها و مخالفتهای فراوانی برانگیخت.
مصر و ایران دو تمدن کهناند و در بسیاری از زمینهها از هم تاثیر پذیرفته یا اثر گذاشتهاند.
آخرین شاه ایران همچنان در قاهره مدفون است و هم او در آغاز سلطنت با فوزیه مصری ازدواج کرده بود که البته آن پیمان گسست و نپایید.
پس از سقوط نیز به مصر رفت و همان به اضافه پیمان کمپ دیوید موجب قطع ارتباط با ایران شد که همچنان ادامه یافته اگرچه کمرنگ شده است.
اما شباهت بیشتر را باید در برآمدن رضاخان بعد از انقلاب مشروطه دانست. 14 سال بعد از جنبشی به قصد آزادی و عدالت و در پی مبتلا شدن به تبعات جنگی جهانی که امنیت و معیشت به مخاطره افتاد، فرمانده قزاق قدرت را در دست گرفت و پس از چندی گمارندۀ خود را کنار زد و جای او نشست.
در مصر هم 10 سالی بعد از بهار عربی به قصد آزادی و عدالت و در پی بحرانهای امنیتی و معیشتی ژنرالی قدرت را در دست گرفت و گمارندۀ خود را کنار زد و جای او نشست.
ایرانیان اما مداراجوتر بودند. چون پادشاه قاجار را به زندان نینداختند و در اروپا به گشت و گذار مشغول بود و برکنار شد و چند سال بعد درغربت و نه در محبس درگذشت. محمد مرسی بیچاره اما در زندان درگذشت اگر کشته نشده باشد.
عبدالفتاح سیسی رؤیای کودکی خود را محقق کرده اما رؤیای جوانان میدان تحریر و خالقان بهار عربی نه و خزان را نظاره کردند.
شاید خاک این منطقه چنین است و به آموزۀ سعدی ما باید عمل کنند که گفته بود:
زمین شوره سنبل برنیارد
در او تخم عمل ضایع مگردان
شاید هم مشکل از فقدان نهاد است. اهمیت نهاد چنان است که قدرت سیسی تنها متکی به ارتش و زور نیست. بلکه «الازهر» نیز بر کودتای او صحه گذاشت چراکه برای آنها نیز ثبات و امنیت بر دموکراسی میچربید.
در پی کودتای 28 مرداد 1332 در ایران نیز نهادهای سنتی اگر حمایت کردند همین دغدغه را داشتند و بد نیست به یاد آوریم سیدمجتبی نواب صفوی هم در آن ایام در مصر بود و بعد بازگشت.
این پرسش را هم میتوان در پایان طرح کرد که سیسی هر چه باشد حساسیتهای شیعی را تحریک نکرده و با این نگاه چرا نباید با مصر رابطه داشته باشیم تا ایرانیان بتوانند با طیب خاطر به سرزمینی سفر کنند که روزگاری با حکومت فاطمیها شناخته میشده و روایت رأسالحسین در قاهره کفایت میکند برای جذب شیفتگان؟