متحد دردسرساز/اخبار هفتههای اخیر از بروز برخی اختلافات میان ترامپ و بنیامین نتانیاهو حکایت دارد
شاید مهمترین درسی که بتوان از بحرانهای اسرائیل و آمریکا یاد گرفت این است که باید میان تصور فشار واشنگتن و واقعیت تفاوت قائل شد. در هر کدام از موارد تاریخی، هم آمریکا و هم اسرائیل تمایل داشتند که در فشارهای سیاسی وارد شده اغراق کنند.

اخیراً گمانهزنیهای بسیاری در رسانههای اسرائیلی مبنی بر اینکه شکافی میان ترامپ و نتانیاهو و فراتر از آن میان آمریکا و اسرائیل ایجاد شده، گزارش شده است. در شرایطی که گزارشها بهنقل از مقامات آمریکایی نشان میدهند که اسرائیل برای حمله به تاسیسات هستهای ایران اصرار دارد، آکسیوس گزارش داده که در تماس تلفنی پنجشنبه گذشته پس از تیراندازی در واشنگتن که منجر به کشته شدن دو نفر از کارکنان سفارت اسرائیل شد، ترامپ به نتانیاهو هشدار داد که از هر گونه اقدامی که منجر به اخلال مذاکرات با ایران شود، خودداری کند. حتی کریستی نوم، وزیر امنیت داخلی آمریکا روز یکشنبه به اورشلیم رفت تا در دیدار با نتانیاهو پیام «بسیار صریح» ترامپ را برساند.
خیلیها میگویند که رابطه ترامپ که خود را نزدیکترین دوست اسرائیل میداند با نتانیاهو خدشهدار شده است. ترامپ خود را رئیسجمهوری میداند که بیشترین حمایت از اسرائیل را در تاریخ آمریکا داشته است اما برخی به اولین سفر خارجی ترامپ به خاورمیانه اشاره میکنند که به عربستان سعودی، قطر و امارات متحده عربی سفر کرد اما راهی اسرائیل نشد. در عین حال، مذاکرات آمریکا با سرسختترین مخالفان منطقهای اسرائیل نظیر ایران و حوثیهای یمن، بدون دخالت اسرائیل - که همیشه خود را در مرکز چنین مسائلی میداند - انجام میشود.
اما باید این نکته را در نظر داشت؛ زمانی که صحبت از فشار آمریکا بر اسرائیل میشود لزوماً بهمعنای وخامت روابط یا خصومت آنها با یکدیگر نیست، بلکه به این معنی است که آمریکا از قدرت خود استفاده میکند تا اسرائیل را از انجام برخی اقدامات که خلاف منافع آمریکا است، بازدارد. ترامپ با وجود اختلافات خود با نتانیاهو، همچنان به حمایت از اسرائیل در جنگ غزه ادامه میدهد و بهجای محکومیت کشتار غیرنظامیان فلسطینی در باریکه غزه، به سرکوب انتقادات از اسرائیل در داخل آمریکا و مقابله با دانشگاههای برتر از جمله هاروارد بهبهانه مبارزه با یهودستیزی روی آورده است.
ممکن است خیلیها فکر کنند وقتی واشنگتن بر اسرائیل فشار میآورد، تلآویو در نهایت تسلیم خواستههای آمریکا شود. اما با این حال، مطالعه دقیقتر سوابق تاریخی و اسنادی که از طبقهبندی محرمانه خارج شدهاند حاکی از داینامیک پیچیدهتر روابط بین این دو متحد است.
برای اثبات این موضوع میتوان به چهار بحران بزرگ در «روابط ویژه آمریکا و اسرائیل» اشاره کرد: کنفرانس لوزان در سال 1949، بحران کانال سوئز در سال 1956، جنگ اکتبر 1973 و کنفرانس صلح مادرید در سال 1991.
اسامه خلیل یکی از مدیران الشبکه، اندیشکده مستقل و فراملیتی فلسطینی، در گزارشی نشان میدهد در حالی که اسرائیل در مواردی بهطور علنی به خواستههای آمریکا تن داده، در پشتپرده امتیازات و توافقهایی دریافت کرده که پاداشی برای ناسازگاریهایش بوده و موقعیت اسرائیل را در مذاکرات بهبهای نقض حقوق فلسطینیها بهبود بخشیده است. خلیل استدلال میکند که فشارهای آمریکا در مقایسه با گزینههای سیاسی در دسترس دولتهای مختلف، بسیار ناچیز بوده است.
الگوی فشار آمریکا و اهدای امتیازات در پشتپرده به همان اوایل تشکیل دولت اسرائیل برمیگردد. در آوریل 1949 کنفرانس لوزان تشکیل شد تا قراردادهای آتشبس جداگانهای که بین اسرائیل و مصر، لبنان، سوریه و ماوراءاردن که پس از جنگ 1948 فلسطین امضا شد، به صلح نهایی تبدیل شوند. از جمله موضوعات مهم برای مذاکره، سرنوشت 750هزار پناهجوی فلسطینی بود که توسط نظامیان صهیونیست در طول جنگ یا بیرون رانده شدند یا فرار کردند.
بر اساس قطعنامه 194 مجمع عمومی سازمان ملل، واشنگتن از بازگرداندن تعداد قابلتوجهی از پناهجویان فلسطینی به خانههایشان حمایت کرد اما اسرائیل تمایلی به این کار نداشت. ناسازگاری اسرائیل منجر به تبادل نامههای شدیدالحنی بین ترومن، رئیسجمهور آمریکا و دیوید بنگوریون، نخستوزیر اسرائیل شد. ترومن از اینکه مقامات اسرائیلی به نمایندگان آمریکایی اطلاع داده بودند که میخواهند «از طریق ابزارهای موجود در آمریکا» موضع دولت را تغییر دهند، برانگیخته شد.
وزارت خارجه آمریکا در یادداشتی برای فشار بر اسرائیل چهار توصیه از جمله ممانعت از پرداخت باقیمانده وام 100 میلیون دلاری صادرات-واردات، حذف معافیت از مالیات که گروههای یهودی مستقر در آمریکا برای جمعآوری بودجه برای اسرائیل از آن برخوردار بودند، رد درخواست اسرائیلیها برای دریافت کمکهای فنی و کارشناسانه و عدم حمایت از اسرائیل در سازمانهای بینالمللی را ارائه داد.
از بین این گزینهها دولت ترومن پرداخت وام را به تاخیر انداخت اما مسدود نکرد. این اقدام در هر صورت خشم اسرائیلیها را در پی داشت. سفیر وقت اسرائیل در آمریکا در مراسم ناهار در واشنگتن به نمایندگان آمریکایی اطلاع داد که چنین اقدامی بهمعانی «اجبار» است که موفقیتآمیز نخواهد بود. در نهایت 2/35 میلیون دلار از 49 میلیون دلار به اسرائیل پرداخت شد؛ تلاشی آماتوری در فشار بر اسرائیل در دولت ترومن که در عین حال نشاندهنده الگوی رفتاری آمریکا در قبال اسرائیل است: با اینکه دولت ترومن و جانشینان او دامنهای از گزینههای سیاسی را در اختیار داشتند اما اراده سیاسی لازم برای بهکارگیری موثر و مداوم آنها وجود نداشت.
وعده جو بایدن، رئیسجمهور پیشین آمریکا، مبنی بر «ایستادن در کنار اسرائیل» ادامه رابطه ویژهای بود که به سال 1948 برمیگردد؛ زمانی که هری ترومن اولین رهبر جهانی بود که لحظاتی پس از تشکیل اسرائیل، آن را بهرسمیت شناخت.
حالا یک کیبوتص (مزرعه اشتراکی) بهنام ترومن در اسرائیل وجود دارد و آمریکا سالانه میلیاردها دلار کمکهای نظامی خود را به اسرائیل ارسال میکند. اسرائیل نقش بزرگی در سیاست آمریکا دارد که دلیل آن فقط به این محدود نیست که رؤسایجمهوری اخیر نقش صلحساز را بین اسرائیل و فلسطین بازی میکنند و تلاشهایشان در جهت رسیدن به راهحل دوکشوری است.
در شرایطی که ممکن است کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس همانند اسرائیلیها از گسترش نفوذ ایران در منطقه نگرانی داشته باشند اما اولویتهای آنها متفاوت است. بسیاری از کارشناسان معتقدند نتانیاهو از دستیابی ایران به سلاح هستهای واهمه دارد و بهدنبال حفظ دولت خود و تغییر رژیم در ایران است اما نگرانیهای کشورهای عربی از قابلیتهای متعارف و سیاسی ایران است و حمله به ایران را عامل بیثباتی شدید در منطقه میدانند.
چند روز پیش شبکه خبری سیانان به نقل از مقامات اطلاعاتی فاش کرد که اسرائیل برای حمله به تاسیسات هستهای ایران آماده میشود؛ حتی در زمانی که دولت ترامپ بهدنبال راهحل دیپلماتیک از طریق رسیدن به یک توافق هستهای است. بهگفته مقامات آمریکایی حمله به ایران شکاف گستاخانهای را با دونالد ترامپ ایجاد خواهد کرد که میتواند منجر به درگیری منطقهای گستردهتر در خاورمیانه شود. جنگی که آمریکا از زمان آغاز جنگ غزه و بالا گرفتن تنشها در اوایل سال 2023 تلاش کرده از آن اجتناب کند.
مقامات آمریکایی میگویند که مخالفت عمیقی در دولت آمریکا با عملکرد نهایی احتمالی اسرائیل وجود دارد. به گفته یکی از منابع نزدیک به مقامات اطلاعاتی آمریکا درباره این موضوع «احتمال حمله اسرائیل به تاسیسات هستهای ایران در ماههای اخیر بهشدت بیشتر شده و چشمانداز توافق ایران و آمریکا با ترامپ بهعنوان مذاکرهکننده در شرایطی که نتواند تمام اورانیوم ایران را حذف کند احتمال حمله را بیشتر خواهد کرد.»
الیوت آبرامز، کارشناس ارشد مطالعات خاورمیانه در اندیشکده شورای روابط خارجی در واشنگتن که از سال 2020 تا 2021 نماینده ویژه دولت آمریکا برای ایران بود، به فرانس 24 میگوید که مذاکرات ایران و آمریکا «نباید غافلگیرکننده باشد»: «ترامپ نمیخواهد وارد جنگ با ایران شود.» نئوکانها و متحدانشان در واشنگتن و اسرائیل درخواستهای غیرواقعی برای محدود کردن برنامه هستهای ایران دارند. کمپین ضدتوافق ایران هفته گذشته وارد مرحله دیگری شد؛ زمانی که جمهوریخواهان کنگره آمریکا نامهای به کاخ سفید نوشتند و از ترامپ خواستند تا از هرگونه توافقی که شامل حذف کامل برنامه هستهای ایران نباشد، امتناع کند.
اندرو دی، دبیر ارشد مجله «محافظهکار آمریکایی» به اندیشکده ریسپانسیبل استیتکرافت میگوید: «تمام سناتورهای جمهوریخواه بهجزء رند پال نامهای به رئیسجمهور ترامپ نوشتند و دولت را تشویق کردند تا به ظرفیت غنیسازی ایران پایان دهد.» «دی» در ادامه میگوید: «آنها میدانند که درخواستشان برای ایران غیرقابلقبول است و بهوضوح امیدوارند که تلاشهای دیپلماتیک ترامپ را از بین ببرند.» بن آرمبراستر در ریسپانسیبل استیتکرافت مینویسد که خبر خوب برای ترامپ و آنهایی که فرصتی را برای اجتناب از جنگ با ایران میبینند، این است که این ائتلاف ضدتوافق با ایران هیچ طرفداری خارج از واشنگتن و اسرائیل ندارد و ترامپ تقریباً هیچ هزینه سیاسی بابت نادیده گرفتن آنها پرداخت نمیکند.
طبق نظرسنجی اخیر دانشگاه مریلند اکثریت بزرگی از آمریکاییها یعنی 69درصد موافق «معاهدهای مذاکرهشده برای محدود کردن برنامه هستهای ایران برای اهداف صلحآمیز با نظارت سختگیرانه» در مقابل اقدام نظامیاند. اما شاید مهمتر از آن برای بخت سیاسی ترامپ این است که 64درصد از آنهایی که در این نظرسنجی شرکت کردهاند جمهوریخواه بودند. بنابراین ترامپ همچنان حمایت بالایی از جمهوریخواهان را دارد.
استیو بنن که مشاور ارشد ترامپ در دولت اولش بود و در حلقه نزدیک به رئیسجمهور آمریکا و حامیانش نفوذ دارد نیز درباره نتیجه این نظرسنجی میگوید: «بهش میگن علق سلیم.» مارجری تیلور گرین، نماینده جمهوریخواه از ایالت جورجیا که در پایگاه حامیان ترامپ فرد بانفوذی است نیز با جنگ علیه ایران مخالف است. او میگوید: «هیچ شکافی میان پایگاه (جمهوریخواهان) و رئیسجمهور ترامپ وجود ندارد. شکاف بین کنگره و تشکیلات جمهوریخواهانی است که برنامه رئیسجمهور را دستکم میگیرند.»
تاکر کارلسون، شخصیت محافظهکار رسانهای که همانند استیو بنن روابط نزدیکی با جهان ترامپ و نفوذی در پایگاه رئیسجمهور دارد، از نئوکانها و لابیهای اسرائیل که تلاش میکنند دیپلماسی با ایران را تخریب کنند تا به سمت جنگ پیش بروند، انتقاد میکند. او میگوید: «هزاران آمریکایی میمیرند. ما در این جنگ میبازیم. هیچچیزی ویرانگرتر از این برای کشور ما نیست.
هر کسی که از درگیری با ایران حمایت میکند نهتنها متحد آمریکا نیست بلکه دشمن ماست.» چارلی کرک، پادکستر مشهور نیز میگوید: «افرادی در واشنگتن، داخل پنتاگون و در داخل دولت هستند که میخواهند حمله نظامی به ایران را آغاز کنند. آنها اغلب میگویند که کار آسانی است. یک حمله و تمام.» او میگوید: «حالا مکث کنید. چقدر آنها واقعاً درباره یک حمله و تمام درست میگویند؟ آیا واقعاً تا حالا اینطوری بوده است؟»
ترامپ در جریان کمپین انتخاباتی خود برای بار دوم در نشست شورای آمریکایی-اسرائیلیها خود را بهترین دوستی معرفی کرد که اسرائیل تاکنون داشته. یهودیهای آمریکایی بخش کوچکی از رایهای الکتورال را به خود اختصاص میدهند اما در ایالت فلوریدا بخش بزرگی از پازل رایهای الکتورال به آنها بستگی دارد. از نظر تاریخی یهودیها بیشتر به دموکراتها رای دادهاند. ترامپ از آنها انتقاد کرد که یهودیهای آمریکایی اشتباه بزرگی کردند که در دولت اوباما به دموکراتها رای دادند. اما خب نگاهی به عملکرد رؤسایجمهور آمریکا نشان میدهد که حمایت و یا حتی فشار بر اسرائیل از سوی آمریکا ارتباطی به گرایش سیاسی رهبر آمریکا ندارد.
روابط رؤسایجمهور آمریکا با اسرائیل
زاخاری بی ولف، نویسنده ارشد سیانان، با سه مورخ ریاستجمهوری از جمله داگلاس برینکلی، مورخ رؤسایجمهور آمریکا در سیانان و استاد دانشگاه رایس، جولیان زلیزر، استاد دانشگاه پرینستون و مارک آپدگروو، رئیس و مدیر اجرایی بنیاد البیجی درباره آمریکا و رابطه آن با اسرائیل گفتوگو کرده است.
اسرائیل بههمراه فرانسه و بریتانیا، در سال 1956 در تلاش برای تصاحب کانال سوئز و برکناری رئیسجمهور جمال عبدالناصر به مصر حمله کرد. آیزنهاور بهشدت از اسرائیل عصبانی شد و کشورها را تحتفشار قرار داد تا سربازان خود را برگردانند. این فشار در نهایت نتیجه داد.
جانافکندی در کمپین فشار بیسروصدایی مشارکت کرد تا اجازه دهد بازرسان آمریکایی وارد سایتهای هستهای اسرائیل شوند و برنامه هستهای را متوقف کنند. در سالهای 1960 تصور میشد که اسرائیل در حال گسترش سلاحهای هستهای است با اینکه هیچوقت رسماً به آن اذعان نکرده است.
لیندون جانسون پیش از جنگ 6 روزه حمایتهای کافی از اسرائیل را انجام داد که توانست اراضیهای کشورهای همسایه را تصرف کند. در پی آن مصر کانال سوئز را برای سالها بست. جانسون با فروشی برخی از تجهیزات نظامی به اسرائیل موافقت کرد که در آن تغییری در سیاست آمریکا تلقی میشد. آپگروو میگوید:«این محصول تنش جنگ سرد است. در آن زمان نگرانی بزرگی وجود داشت که جنگ از اسرائیل، مصر و سوریه فراتر رود و به یک نبرد بسیار بزرگتر تبدیل شود.»
ریچارد نیکسون در جنگ یوم کیپور در سال 1973 در نهایت از اسرائیل حمایت کرد؛ موقعیتی کلیدی که توانست اسرائیل را نجات دهد. زلیزر میگوید: «اکثر تاریخدانان آن منطقه فکر میکردند که مهمات کمکی آمریکا برای نجات اسرائیل در آن مقطع حیاتی بود.» اینجا همچنین اولین برخورد جو بایدن، بهعنوان سناتور جوان، با اسرائیل در خاورمیانه بود. او پیش از جنگ 1973 به مصر و اسرائیل سفر کرد. بایدن بارها نسخههای مختلفی از این سفر را تعریف کرده و از آن بهعنوان لحظهای بسیار مهم یاد میکند.
حمایت نیکسون از اسرائیل هزینه داشت. برنکلی میگوید:«او به ریاستجمهوری خود ضربه زد. چون کشورهای عربی تحریم کشورهای نفت اعراب را اجرا کردند و قیمت بنزین در آمریکا جهش پیدا کرد. بهدلیل حمایت نیکسون از اسرائیل بود که در آمریکا بحران انرژی ایجاد شد.»
جیمی کارتر، مناخیم بگین، نخستوزیر وقت اسرائیل و انور سادات، نخستوزیر مصر را برای امضای پیمان کمپ دیوید دور هم جمع کرد که باعث صلحی ماندگار بین اسرائیل و مصر و همسایگان عربی جنوبی آنها شد.
رونالد ریگان بر روابط نزدیکتر با اسرائیل تاکید داشت؛ مسیری که به تنش میان نظامیان آمریکایی در منطقه نقش داشت. پس از حمله اسرائیل به لبنان برای پیدا کردن اعضای سازمان آزادیبخش فلسطین، تفنگداران دریایی آمریکا بهعنوان بخشی از نیروی حافظ صلح به لبنان اعزام شدند. در سال 1983 سفارت آمریکا و قرارگاه نیروهای دریایی آمریکا در بیروت بمباران شدند. حزبالله عامل این حمله شناخته شد و دادگاههای آمریکایی یک میلیارد و 750 میلیون دلار از داراییهای ایران در سیتیبانک نیویورک را به خانوادههای قربانیان پرداخت کردند.
جورج دبلیو بوش اصرار داشت که ارسال کمکهای مالی آمریکا به اسرائیل برای شهرکسازیها در کرانه باختری نخواهد بود؛ اقدامی که منجر به تنش با اسرائیل شد. او همچنین تلاش کرد تا اسرائیل و دیگر کشورها را در مادرید دور هم جمع کند تا روند صلح خاورمیانه را که در آن فلسطینیها که بهعنوان اعضای هیئت همراه اردنیها شرکت کردند، پیش ببرد. این گفتوگوهای جداگانه بود که بدون آمریکا به عادیسازی روابط بین اسرائیل و اردن و امضای پیمان اسلو بین اسرائیل و سازمان آزادیبخش فلسطین منجر شد.
بیل کلینتون رئیسجمهوری بود که از همه بیشتر به صلح بین اسرائیل و فلسطین نزدیک شد. در سال 1993، یاسر عرفات، رهبر فلسطین و اسحاق رابین، نخستوزیر اسرائیل، پس از امضای پیمان اسلو با حضور کلینتون با یکدیگر دست دادند. رهبران خاورمیانه بههمراه نخستوزیر اسرائیل، شیمون پرز جایزه نوبل صلح را دریافت کردند. این توافق که براساس آن تشکیلات خودگردان بهعنوان دولت اسمی برای فلسطینیها انتخاب شد، مسئله بیتالمقدس را حلنشده باقی گذاشت و باعث شد صلح اسرائیل و فلسطین ماندگار نشود. رابین بعدها از سوی یک راست افراطی اسرائیلی ترور شد. تلاشهای بعدی بین کلینتون، عرفات و ایهود باراک، نخستوزیر اسرائیل که در کمپ دیوید صورت گرفت به توافقی ختم نشد.
یازده سپتامبر؛ نقطه عطف خاورمیانه
جورج بوش پسر پس از حملات تروریستی یازده سپتامبر بر جاهای دیگری متمرکز بود. زلیزر میگوید: «پس از یازده سپتامبر تغییر بزرگی ایجاد شد. بهنظرم این زمانی است که شما اولویت ازدسترفته توافق صلح اسرائیل و فلسطین را میبینید. تمرکز جورج دبلیو بوش بر مبارزه با تروریسم بود.»
در ابتدای دولت بوش، فلسطینیها در آنچه امروز انتفاضه دوم خطاب میشود، علیه اسرائیل خیزش کردند. در آن زمان اسرائیل تحت رهبری آریل شارون، نخستوزیر بود که برای شهرکسازی بیشتر در کرانه باختری و شرق بیتالمقدس تلاش میکرد. جامعه بینالمللی از جمله آمریکا مدتها بود که شهرکسازیها را مخالف کنوانسیون ژنو میدانستند که بر اساس آن قدرت اشغالگر نمیتواند شهروندان خود را به اراضی اشغالی منتقل کند.
بوش، شارون و محمود عباس، رهبر فلسطینیها، موافقت کردند تا «نقشه صلح» را دنبال کنند؛ تلاشی دیگر به سمت راهحل دوکشوری که در نهایت شکست خورد اما بالاخره باعث شد اسرائیل سربازان خود را از غزه عقب بکشد. بوش در یک دیدار دوستانه با شارون در مزرعه خود در کرافورد در ایالت تگزاس با اینکه بر سر ساخت شهرکها در کرانه باختری اختلاف داشتند، اما او را متقاعد کرده بود.
باراک اوباما از اسرائیل حمایت کرد اما حضور اسرائیل در کرانه باختری را «اشغال» خواند. او قویاً با ساخت شهرکها در کرانه باختری مخالفت کرد. اوباما نشستی را بین بنیامین نتانیاهو نخستوزیر وقت اسرائیل و محمود عباس ترتیب داد اما این تلاش در نهایت شکست خورد. پس از روی کار آمدن ترامپ، نماینده آمریکا در شورای امنیت سازمان ملل از وتوی قطعنامه محکومیت شهرکسازیها امتناع کرد.
در دوران ریاستجمهوری باراک اوباما، گزارشهایی مبنی بر اینکه دولت آمریکا مجموعهای از امتیازها را برای ادامه تعلیق 10ماهه شهرکسازیها پیشنهاد کرده، خشم فلسطینیها و حامیان آنها را برانگیخت. اگرچه این امتیازات برای توقف شهرکسازیهای جدید برای فقط 60 روز بیسابقه است اما ناتوانی واشنگتن در حفظ فشار مدام بر اسرائیل به الگوی تاریخی بسیار گستردهتری برمیگردد.
اوباما و بایدن با دیگر رهبران جهان برای توافق هستهای با ایران مذاکره کردند. نتانیاهو که بهشدت با برجام مخالف بود به دعوت جمهوریخواهان برای توقف این توافق در کنگره آمریکا در سال 2015 سخنرانی کرد. این ترامپ متحد نزدیک نتانیاهو بود که در نهایت از توافق برجام خارج شد. ترامپ هم در مذاکرات با فلسطینیها طرف اسرائیلیها را گرفت.
او با تصمیمی بحثبرانگیز سفارت آمریکا را به اورشلیم منتقل کرد و از الحاق کرانه باختری و بیتالمقدس شرقی به اسرائیل حمایت کرد؛ اقداماتی که نادیده گرفتن راهحل دوکشوری محسوب میشدند. توافقنامه آبراهام- ترامپ در دور اول دستاورد بزرگی بود اما مسئله فلسطین را نادیده میگرفت. ترامپ در حضور وزیر خارجه بحرین و نخست وزیر اسرائیل و وزیر خارجه امارات در کاخ سفید توافقنامه آبراهام را امضا کرد. کشورهای عربی از جمله بحرین و امارات و بعدها مراکش و سودان اسرائیل را به رسمیت شناختند. بایدن با وجود تفاوتهایش با ترامپ اساساً سیاستی را تغییر نداد و برای عادیسازی روابط عربستان و اسرائیل تلاش کرد.
واقعیت چیز دیگری است
شاید مهمترین درسی که بتوان از بحرانهای اسرائیل و آمریکا یاد گرفت این است که باید میان تصور فشار واشنگتن و واقعیت تفاوت قائل شد. در هر کدام از موارد تاریخی، هم آمریکا و هم اسرائیل تمایل داشتند که در فشارهای سیاسی وارد شده اغراق کنند. مخاطبان واشنگتن معمولاً کشورهای عربی بودند که به آمریکا بهعنوان تنها قدرتی نگاه میکردند که میتواند امتیازاتی را از اسرائیل بگیرد. در مواردی مانند کنفرانس خبری بوش در سال 1991، بحث لابی اسرائیل هم برای مصارف داخلی بود. در عین حال، تلاشهای اسرائیل برای اغراق در فشار آمریکا نهتنها برای مخاطبان داخلی و رقابت میان احزاب سیاسی بود بلکه حامیان آمریکایی را نیز در برمیگرفت.
درحالیکه نمیتوان نفوذ لابی اسرائیل در این بحرانها بهویژه در کنگره آمریکا را در نظر نگرفت، اما نباید در آن اغراق کرد. در ادوار مختلف ریاستجمهوری، آمریکا مجموعهای از گزینههای سیاسی را در اختیار داشت اما نمیخواست یا قادر به جلب اراده سیاسی لازم برای رویکردهای تهاجمیتر نبود.
این رفتار اغلب ناشی از تمایل سیاستگذاران آمریکایی برای مناسبترین راهحل سیاسی بود که توسط تقویم سیاسی و تشدید توجههای رسانهای دیکته میشد تا اینکه راهحل بلندمدتی باشد. در نتیجه اسرائیل از سکوت دولتهای مختلف و سوگیری که از قبل باری حمایت از جایگاه اسرائیل وجود دارد، بهره میبرد. علاوه بر آن، اسرائیل از تمایل واشنگتن برای دستیابی به اهداف استراتژیک خود در منطقه و در جهان استفاده میکند تا امتیازاتی را بههزینه ضعیفترین طرف درگیری یعنی فلسطینیها بهدست آورد.