| کد مطلب: ۱۵۸۹۱
خاورمیانه در وضعیت عدم تعادل

خاورمیانه در وضعیت عدم تعادل

شرایط استراتژیک در خاورمیانه نشان می‌دهد که کشورهای عربی در اجرای سیاست چند‌ده‌ساله‌ی خود برای ایجاد امنیت در منطقه شکست خورده‌اند. البته نبودِ توازن قوا و امنیت در منطقه صرفاً به دوران اخیر مربوط نمی‌شود؛ این شرایط به دوران جنگ سرد، نقش‌آفرینی قدرت‌های فرامنطقه‌ای و ظهور بازیگران غیردولتی در منطقه مربوط می‌شود و این سه عامل در دوره‌های زمانی مختلف، موجب بروز عدم توازن امنیتی در منطقه شده است.

این عدم توازن امنیتی موجب رویارویی‌های ژئوپلیتیکی میان بازیگران قدرت منطقه‌ای شده است که مهمترین‌اش، رویارویی میان ایران و اسرائیل در 45 سال گذشته است و بازیگران دیگر منطقه‌ای نظیر عربستان سعودی و ترکیه و همچنین مهمترین بازیگران فرامنطقه‌ای یعنی ایالات متحده، بیشتر در موقعیت واکنش نشان دادن به این رویارویی هستند.

شاید بتوان گفت که مهمترین تحولی که به معادلات امنیتی منطقه شکل می‌دهد، رویارویی ایران و اسرائیل است، به این معنا که ایران نزدیک به دو دهه است که به شکل جدی سعی دارد وضع موجود در منطقه را تغییر دهد و اسرائیل نیز تلاش می‌کند مانع ایران شود.

پس از دو جنگ جهانی و از زمانی که کشورهای عربی یکی پس از دیگری به استقلال رسیدند، همواره با تحولات سیاست داخلی و اختلافات میان یکدیگر دست‌وپنجه نرم کرده‌اند. در ابتدای استقلال، این کشورهای عربی عمدتاً به غرب گرایش داشتند اما در دوره‌هایی نیز، جنبش‌های ناسیونالیست عربی در این کشورها سر برآوردند.

آن‌دسته از افسران عالی‌رتبه نظامی در کشورهای عربی که تحت تاثیر ایدئولوژی ناسیونالیسم عربی بودند در کشورهای مصر، عراق، یمن، سوریه و لیبی دست به کودتا زدند و نتیجه این کودتاها روی کار آمدن حکومت‌های خودکامه‌ با گرایش‌های چپ‌گرایانه بود که با اتحاد جماهیر شوروی همسویی داشتند. همسویی این کشورها با روسیه به‌طور اتوماتیک‌وار تهدیدی برای حامیان آمریکا در منطقه نظیر عربستان سعودی، اردن، اسرائیل، ترکیه و ایران محسوب می‌شدند.

در طول جنگ سرد خاورمیانه به واسطه منابع عظیم نفتی‌اش در داینامیک رویارویی بلوک شرق و غرب، به صحنه رویارویی قدرت‌های بزرگ تبدیل شد. در طول دوران جنگ سرد، کشورهای عربی عمیقاً با یکدیگر در تضاد به سر می‌بردند. ناسیونالیسم هر یک از کشورهای عربی ماناتر از پان‌عربیسم مورد حمایت جمال عبدالناصر در مصر بود. بعثی‌ها اگرچه با ناصر مخالف بودند اما لزوماً روابط نزدیکی با سوریه نداشتند و میان رژیم بعث در سوریه و عراق نیز تضادهایی وجود داشت.

پس از موجودیت اسرائیل در سال 1948، جهان عرب به واسطه تاسیس اسرائیل تغییراتی کرد. احساسات ملی‌گرایانه در تک‌تک کشورهای عربی موجب شد تا کشورهایی نظیر مصر، سوریه و اردن اختلافات‌شان را در بازه‌ای کنار گذاشته و وارد جنگ‌هایی با اسرائیل شوند. هدف از این جنگ‌ها تاسیس کشور فلسطینی نبود بلکه هدف اصلی نابودی موجودی به نام اسرائیل بود.

در واقع اگر به تاریخ رجوع کنیم می‌بینیم که اساساً تا قبل از سال 1964، مبارزات ناسیونالیسی فلسطینی‌ها به‌صورت سازمان‌یافته آغاز نشده بود و سازمان آزادی‌بخش فلسطینی تا سال 1964 اعلام موجودیت نکرده بود. یعنی این سازمان تنها سه سال قبل از جنگ سال 1967 اعراب و اسرائیل اعلام موجودیت کرد. جنگ سال 1967 اعراب با اسرائیل چند پیامد از خود بر جای گذاشت.

نخست اینکه، ناسیونالیسم عربی را در وضعیت محوشدگی قرار داد. این جنگ ناسیونالیسم عربی را کاملاً بی‌اعتبار کرده و به اسلام‌گرایی قوت بخشید و دین به تدریج در فعالیت‌های سیاسی نقش هویتی به خود گرفت. بعد از این جنگ، ناسیونالیسم فلسطینی به منافع کشورهای عربی بی‌توجهی نشان داد و خودش به‌عنوان نیروی اصلی ظاهر شد. تصرف شبه‌جزیره سینا و بلندی‌های جولان توسط اسرائیل بعلاوه تصرف سرزمین‌های فلسطینی کرانه باختری و نوار غزه، به‌طور کلی نگرش استراتژیک مصر و سوریه نسبت به اسرائیل را تغییر داد؛ به این معنا که موضع آنها در قبال اسرائیل از موضع تهاجمی به موضع تدافعی تغییر کرد.

از نظر مصر و سوریه بازپس‌گیری سرزمین‌های ازدست‌رفته، بسیار مهمتر از آزادی فلسطین بود. این ایده اصلی ورود مصر و سوریه به جنگ با اسرائیل در سال 1973 بود. هر چند سوریه نتوانست در این جنگ بلندی‌های جولان را پس بگیرد اما مصر موفق شد شبه‌جزیره سینا را پس بگیرد. البته آن هم به دلیل پیمان صلحی که مجبور شد با میانجیگری ایالات متحده آمریکا در سال 1979 با اسرائیل امضا کند. البته هدف آمریکا از وادار کردن مصر به امضای این پیمان، دور کردن قاهره از حوزه نفوذ روسیه بود.

مصر با امضای همین پیمان معاهده اسرائیل را به رسمیت شناخت و با انجام این کار، مرکز ثقل خاورمیانه به شبه‌جزیره عربستان و خلیج‌فارس منتقل شد. در این میان، اسلام سیاسی به سرعت در سراسر منطقه در حال گسترش بود. به‌عنوان مثال، انقلاب ایران، رژیم سلطنت را سرنگون کرد و جمهوری اسلامی تأسیس شد. از آن زمان به بعد ایران سیاست خود را بر مبنای استفاده از فرصت‌های به‌وجودآمده از اختلافات اعراب با یکدیگر دنبال کرد.

همان سالی که انقلاب ایران به پیروزی رسید،  مقدس‌ترین مکان جهان اسلام در مکه به تصرف شبه‌نظامیان سلفی عربستان سعودی درآمد. عربستان که از انقلاب ایران نیز هراس داشت، تلاش کرد تا جریان‌های سنی تندرو را سرکوب کند. چند هفته بعد، اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان حمله کرد که این اقدام نیز منجر به تقویت جنبش‌هاس اسلامگرای جهادی در سطح بین‌المللی شد.

در همان دهه، کشورهای عربی با استفاده از منابع سرشار نفتی، در جنگ ایران و عراق از رژیم صدام حمایت کردند تا به این وسیله بتوانند روند توسعه و گسترش نفوذ اسلامگرایی شیعی ایران در منطقه را متوقف کنند. اگرچه ایران درگیر یک جنگ پرهزینه با عراق بود اما به موازات این جنگ با کمک دولت سوریه و پس از حمله سال 1981 اسرائیل به لبنان، توانست جنبش مقاومت حزب‌الله لبنان را تاسیس کند.

در سال‌های پایانی این دهه، جهان عرب در هرج و مرج بیشتری فرو رفت. گروه‌های اسلام‌گرا که یکی پس از دیگری رژیم‌های عربی را به چالش می‌کشیدند، بیشتر فعال شدند. از سوی دیگر و در آن گوشه دنیا، اتحاد جماهیر شوروی نیز در آستانه فروپاشی بود، بنابراین دیگر نمی‌توانست از متحدان عرب خود در بلوک شرق مانند عراق، سوریه، لیبی و یمن حمایت کند.

مهم ترین پیامد این تحولات، حمله عراق به کویت بود که به جنگ خلیج‌فارس در سال 1991 انجامید. در آن زمان عربستان سعودی و سایر کشورهای عربی خلیج‌فارس با یک معضل استراتژیک بزرگ روبه‌رو شدند؛ آنها از یک سو به عراق به‌عنوان سنگری در برابر توسعه ایران نیاز داشتند، اما از سوی دیگر چشم بستن بر تلاش بغداد برای تصرف کویت می‌توانست صدام را در موقعیتی قرار دهد که عربستان را به‌عنوان هدف بعدی خود در نظر بگیرد. 

بنابراین آنها چاره‌ای جز حمایت فعالانه از ائتلاف نظامی آمریکا علیه عراق پیش پای خود ندیدند. در نتیجه این جنگ، دولت بعث عراق تضعیف شد و اکثریت شیعه در جنوب عراق و اقلیت کُرد در شمال عراق قدرت بیشتری یافتند و جالب اینکه هر دوی این گروه‌ها روابط خوبی با ایران داشتند.

در همین برهه بود که پیمان اسلو در سال 1993 امضا شد. این پیمان به شکل‌گیری تشکیلات خودگردان فلسطین انجامید. یک سال بعد و در سال 1994 معاهده صلح اردن و اسرائیل موجب شد تل‌آویو بتواند الزامات امنیتی خود را تقویت کند. آمریکا با استفاده از ابزار دیپلماسی، نه‌تنها نتوانست یک کشور فلسطینی ایجاد کند بلکه موضع مخالفان صلح با اسرائیل را نیز تقویت کرد. حماس و دیگر جناح‌های فلسطینی که در آن زمان کوچک بودند، رفته‌رفته به‌عنوان نیروهای قدرتمند که بیشتر از طریق کمپین‌های حملات انتحاری به مبارزه با اسرائیل می‌پرداختند، ظهور کردند.

این شیوه مبارزاتی، جناح راست تندرو در اسرائیل را به رهبری بنیامین نتانیاهو در موقعیت بهتری قرار داد. ایران نیز که به واسطه شکل‌گیری و قدرت‌یافتن حزب‌الله لبنان، حوزه نفوذ گسترده‌تری ایجاد کرده بود و از سمت عراق نیز دیگر نگرانی عمده امنیتی نداشت، برقراری روابط نزدیک با حماس و جهاد اسلامی را آغاز کرد.

حمله القاعده به ایالات متحده در 11 سپتامبر سال 2001، بحران بزرگتری را در جهان عرب ایجاد کرد. کشوری که بیشترین تاثیر را از این بحران پذیرفت، عربستان سعودی بود چراکه آمریکا خودش را درگیر مبارزه با اسلامگرایی سنی در جهان اسلام کرده بود. تصمیم دولت بوش برای سرنگونی صدام حسین در سال 2003 که از طریق همسویی با جناح‌های طرفدار ایران در عراق انجام شد، مهمترین کمک به ایران برای دستیابی به اهداف استراتژیک خود بود. اما این اقدام در نهایت خطر گسترش گروه‌های اسلامگرای جهادی در منطقه را گسترش داد.

عقب‌نشینی اسرائیل از غزه در سال 2005 و بروز جنگ داخلی میان حماس و تشکیلات خودگران در فلسطین پس از پیروزی حماس در انتخابات سال 2006، موجب شد تا حماس کنترل کامل غزه را در اختیار بگیرد. این تحول فرصتی برای ایران فراهم کرد تا بتواند کمک بیشتری به حماس ارائه دهد. ایران البته هرگز اقدام و قصد و نیت خود را در خصوص حمایت تسلیحاتی از حماس پنهان نکرده و در عالی‌ترین سطح از عزم خود جهت تسلیح گروه‌های مقاومت در فلسطین سخن گفته است.  

پس از این تحولات و در اوایل دهه 2010 میلادی، قیام‌های موسوم به بهار عربی در کشورهای عربی رخ داد و ایران بیشترین نفع را از این قیام‌ها برد. قیام‌ها در سوریه و یمن به اجرای برنامه‌های استراتژیک ایران برای منطقه کمک زیادی کردند. حمایت تهران از بشار اسد، موجب شد تا ایران به لحاظ استراتژیکی، هم نفوذش را در منطقه گسترش داده و به نزدیکی مدیترانه برسد و هم اینکه به دشمن دیرینه خود نزدیک شده و بتواند ارتباط ارگانیک‌تری میان محور مقاومت لبنان، سوریه و عراق ایجاد کند.

حمایت ایران از حوثی‌های یمن نیز که پس از فروپاشی دولت یمن قدرت را در این کشور به دست گرفته بودند و در مقابله با مداخله نظامی سال 2015 عربستان سعودی در یمن مبارزه می‌کردند، به نفع ایران تمام شد. در اوایل دهه 2020، ایران موفق شد حوزه نفوذ پیوسته‌ای ایجاد کند که از مرزهای غربی تا مدیترانه شرقی و تقاطع دریای عرب و دریای سرخ گسترش یافته بود.  اعراب که چنین وضعیتی را مشاهده می‌کردند سعی کردند با دنبال کردن استراتژی نزدیک شدن به اسرائیل، در مقابل ایران صف‌آرایی کنند و نمود این استراتژی توافق آبراهام بود که آنها با اسرائیل امضا کردند.

این اقدام البته عواقبی را برای کشورهای عربی به دنبال داشت چراکه ممکن بود به دلیل دست کشیدن از آرمان فلسطین مورد انتقاد افکار عمومی خود قرار بگیرند. اتفاقاً همین نگرانی بود که موجب شد عربستان سعودی در مذاکراتش برای عادی‌سازی روابط با اسرائیل بسیار محتاطانه عمل کند اما درست زمانی که به نظر می‌رسید عربستان سعودی در آستانه یک پیشرفت بزرگ در عادی‌سازی روابط خود با اسرائیل است، حماس در 7 اکتبر 2023 به اسرائیل حمله کرد و مذاکرات عادی‌سازی روابط میان ریاض و تل‌آویو را به اغما برد و منطقه نیز تقریباً به شکل بی‌سابقه‌ای در لبه پرتگاه ورود به یک تنش گسترده قرار گرفت و این حس تنش و نگرانی از بروز آن در سراسر جهان و به‌ویژه در ایالات متحده آمریکا احساس شد و نمود آن را می‌‌توان امروز در اعتراضات دانشجویان به حمایت آمریکا از اسرائیل مشاهده کرد.

حالا که نزدیک به هشت ماه از حمله حماس به اسرائیل و حمله نامتناسب اسرائیل به نوار غزه می‌گذرد، چند تحول قابل‌توجه دیگر نیز رخ داده است. از جمله این تحولات می‌توان به ناتوانی ترکیه در نقش‌آفرینی برای کنترل بحران، حملات نیروهای حوثی‌ در یمن به کشتی‌هایی که عازم اسرائیل هستند، حملات نیروهای مورد حمایت ایران به مواضع آمریکا در عراق، اردن و سوریه، حمله هوایی اسرائیل به مواضع ایران و به‌خصوص کنسولگری ایران در دمشق و در نهایت پاسخ متقابل ایران به اسرائیل در قالب حمله بزرگ موشکی و پهپادی، اشاره کرد.

مجموعه تحولاتی که در بالا ذکر شد نشان می‌دهد امنیت منطقه به شدت تحت تاثیر رویارویی اسرائیل و ایران قرار گرفته است و این داینامیک است که بر بسیاری دیگر از پارامترهای امنیتی منطقه اثر می‌گذارد.  در این میان کشورهای عربی منطقه بیش از هر زمان دیگری در ایفای نقش مؤثر در تحولات امنیتی منطقه ناتوان هستند؛ خصوصاً اینکه ایالات متحده آمریکا به‌عنوان ضامن امنیتی این کشور ها نیز مشغله‌های زیادی دارد و به شدت در تلاش است تا توازنی میان مشغله‌هایش در خاورمیانه و رسیدگی به تهدید‌های امنیتی روسیه و چین برقرار کند. واشنگتن در چندین ماه گذشته بارها در رویارویی میان ایران و اسرائیل وارد معرکه شده و سعی کرده ابعاد این رویارویی را کنترل کند.

در فقره اخیر حمله اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق، براساس اخبار منتشرشده، واشنگتن بارها به ایران پیام داد تا از پاسخ به اسرائیل صرف‌نظر کند. وقتی که عزم ایران برای پاسخ دادن را مصمم دید، سعی کرد ایران را از ارائه پاسخ مستقیم به اسرائیل منصرف کند اما در نهایت ایران تصمیم خود را با برخی ملاحظات عملی کرد. وقتی که اسرائیل اعلام کرد به پاسخ ایران واکنش نشان خواهد داد، بار دیگر آمریکا وارد میدان شد و سعی کرد واکنش اسرائیل را کنترل کند.

در این خصوص حتی آمریکا از برخی کشورهای متحد خود نظیر انگلیس و فرانسه نیز کمک گرفت. به‌طور کلی شرایط اینگونه می‌نماید که رویکرد آمریکا در منطقه در شش ماه گذشته یک رویکرد واکنشی بوده است نه فعال کنش‌مند. این واقعیت نشان می‌دهد که آمریکا به‌عنوان ضامن امنیتی برخی کشورهای عربی حاشیه خلیج‌فارس و همچنین مهمترین حامی اسرائیل در منطقه، از توان لازم برای تحمیل توازن قوای مدنظرش بر کشورهای منطقه برخوردار نیست.

 عکس: GettyImages

دیدگاه

ویژه بین‌الملل
  • برای اولین بار از زمان آغاز جنگ اوکراین، کاخ سفید به کی‌یف اجازه داد تا از «سامانه‌ موشکی تاکتیکی ارتش آمریکا» موسوم…

  • ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌‌جمهوری اوکراین روز سه‌شنبه، پس از اعلام خبر شلیک نخستین موشک آمریکایی میان‌برد به خاک روسیه با…

  • دونالد ترامپ بار دیگر در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا به پیروزی رسید. قبل از هر چیز باید به این سوال پاسخ داد که چرا…

سرمقاله
آخرین اخبار