نصرتالله تاجیک دیپلمات سابق ایران در گفتوگو با هممیهن تشریح کرد:
راهحل معمای امنیت در خاورمیانه
عربستان در حالی آماده امضای یک توافق امنیتی تاریخی با ایالاتمتحده است تا پای واشنگتن را بیش از گذشته در این کشور عربی حاشیه جنوبی خلیجفارس باز کند و مقدمهای نیز برای عادیسازی روابط سعودیها با اسرائیل باشد که جمهوری اسلامی ایران بارها بهصورت علنی مخالفت خود را با هر دو مورد اعلام کرده است.
رهبر انقلاب سال ۱۴۰۰ در مراسم مشترک دانشآموختگی دانشجویان دانشگاههای افسری نیروهای مسلح گفتند: «ما باید به این توجّه کنیم که در منطقهی خود ما، حضور ارتشهای بیگانه از جمله ارتش آمریکا مایهی ویرانی و جنگافروزی است؛ همه باید سعی کنند که ارتشها را مستقل، متّکی به ملّتها و همافزا با ارتشهای دیگرِ همسایگان و دیگر ارتشهای منطقه قرار بدهند؛ صلاح این منطقه در این است. نگذاریم و نگذارند که ارتشهای بیگانه بهعنوان[تأمین] منافع ملّی خودشان -که هیچ ربطی به ملّت آنها ندارد- از هزارها فرسنگ راه بیایند و در این کشورها دخالت کنند، حضور نظامی پیدا کنند و در ارتشهای آنها دخالت کنند».
رهبری همچنین بارها سیاست جمهوری اسلامی ایران را در قبال مسئله عادیسازی نیز اعلام کردهاند؛ برای مثال، سال ۱۴۰۳ در دیدار با معلمان گفتند: «بعضیها خیال میکنند با این کارها مسئله حل خواهد شد درحالیکه با فرض عادی شدن روابط رژیم صهیونیستی با کشورهای عربی اطراف، نهتنها مشکل حل نمیشود بلکه مشکل متوجه دولتهایی خواهد شد که با چشم بستن بر جنایات رژیم اشغالگر با آن دست دوستی دادهاند و ملتها به جان خود آن دولتها خواهند افتاد».
ایالات متحده آمریکا دارای ۱۷ پایگاه نظامی در کشورهای همسایه ما و کشورهای حاشیه جنوبی خلیجفارس است که در این میان، عمان با ۶ پایگاه «المصنعه»، «فرودگاه بینالمللی مسقط»، «المسیره»، «بندر الدقم»، «ثمریت» و «بندر صلاله» بیشترین پایگاه آمریکایی را در منطقه ما میزبانی میکند. امارات، عربستان، بحرین، قطر، عراق و کویت نیز میزبان پایگاهها و سربازان آمریکایی در خاورمیانه و در همسایگی ایران هستند و در این میان، امارات و بحرین پیشتر و در سال ۲۰۲۰، روابط خود را با اسرائیل عادیسازی کردهاند. نصرتالله تاجیک، دیپلمات بازنشسته در گفتوگو با هممیهن در خصوص همین موضوع به چهار سوال هممیهن پاسخ داده است:
*جمهوری اسلامی ایران از سالهای پس از حمله آمریکا به عراق و افغانستان و همچنین حضور نیروی دریایی ایالاتمتحده در خلیجفارس خواستار پایان این حضور است؛ از زمان روی کار آمدن باراک اوباما در ایالات متحده، بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که خلیجفارس دیگر اولویت واشنگتن نیست و ایالات متحده در حال شیفت به آسیای جنوب شرقی و چین است؛ آیا اقدامات عملی ایالات متحده این فرضیه را تایید میکند؟
بدون شکلگیری یک اراده سیاسی در میان همه کشورهای منطقه مخصوصاً در شمال و جنوب خلیجفارس و شروع گفتوگوی کشورهای منطقه با یکدیگر و ایجاد یک گفتمان غالب برای اعتمادسازی و اطمینان کشورها به اینکه امنیت برای همه وجود دارد، درخواست یکطرفه خروج آمریکا از منطقه از سوی ایران، نه کارساز است و نه عملی؛ چراکه وقتی میخواهیم آمریکا از منطقه خارج شود، کشورهای دیگر احساس ناامنی خواهند کرد.
نمیگویم این حس درست است. بلکه احساس کشورها از این خواست ایران را شرح میدهم. این احساس و این ترس باعث میشود که ما هر کاری کنیم، آن کشورها بیشتر به سمت آمریکا بروند و خودشان را به آمریکا چسبانده یا نزدیک کنند. بنابراین اگر هم قرار است ایده حل مشکلات منطقه توسط کشورهای منطقه عملی شود باید از یک راهکار درونمنطقهای و دستهجمعی بیرون بیاید و نه انفرادی.
لذا در درجه اول بایستی تلاش کنیم گفتمان غالبی در میان کشورهای منطقه شکل بگیرد و در اثر آن، همه کشورها در یک جهت حرکت کنند. نه اینکه ما بگوییم آمریکا باید بیرون برود و بعد عربستان یا کشورهای دیگر بروند با آمریکا قرارداد امنیتی ببندند. در این منطقه به دلیل موقعیت ژئواستراتژیکش و به این سبب که حدود ۵۰درصد از انرژی جهان را تامین میکند، ذینفعان متعددی، چه درون منطقه و چه بیرون از منطقه وجود دارند و باید همه ذینفعان در یک جهت قرار بگیرند؛ در غیر این صورت همین میشود که الان با آن روبهرو هستیم. یعنی سالیان سال است که ما این خواسته را مطرح میکنیم، ولی هیچ دستاورد مناسبی در جهتی که خواستهمان محقق شود به دست نیاوردهایم.
هیچ سندی از دولت آمریکا نداریم که اولویتبندی خاورمیانه را تغییر داده باشد. در اسناد فرادستی و سالیانه آمریکا مانند استراتژی امنیتی ملی که هر ساله منتشر میشود، صحبتهایی از تمرکز وجود دارد، ولی مفهومش این نیست که این تمرکز میخواهد اولویتها را بههم بزند. چون آمریکا در تاکتیکها هنوز چیزی از خود نشان نداده که بگوییم به دلیل تمرکز و علاقهای که آمریکا به کنترل چین دارد، میخواهد تمرکزش را از خاورمیانه بردارد یا اولویتش را تغییر دهد و یا در مورد چیزی که در ایران دربارهی آن صحبت میشود که بخواهد منطقه را ترک کند. هیچ نشانهای از جهت اسناد و از نظر عملیاتی از ترک خاورمیانه یا کاهش اولویت خاورمیانه برای آمریکا وجود ندارد.
در زمان آقای اوباما تمرکز بر چین مطرح بود و ترامپ نیز این استراتژی را دنبال کرد؛ اما در همان زمان هم بیشترین منابع مادی، معنوی، وقت و امکانات سیاست خارجی آمریکا به دلیل وجود پایگاههایش در منطقه و حکومتهایی که زیر چتر آمریکا هستند، مصروف خاورمیانه شده است. قبلاً فقط یک بخش نفت دیده میشد و میگفتند چون وابستگی آمریکا به نفت خاورمیانه کمتر شده، میخواهد تغییر اولویت را به وجود بیاورد. نفت فقط یک پارامتر است و پارامترهای مهمتر از نفت هم در سیاست خارجی آمریکا وجود دارد.
لذا با توجه به وضعیتی که الان در منطقه با آن روبهرو هستیم، از یک طرف وضعیت روسیه و حضور چین در منطقه و ارتباطات اقتصادی و سیاسیاش با کشورهای منطقه و حتی با عربستان و از طرف دیگر موقعیتی که ایران پیدا کرده که به نوعی دست بالا را دارد، طبیعی است که همچنان برای آمریکاییها خاورمیانه اولویت داشته باشد و بعید است که قصد جابهجایی این اولویت را داشته باشد؛ مخصوصاً هر موقع که ایران بهنوعی دست بالا را داشته باشد یا مشکلات سیاست خارجی و روابط بینالمللیاش حل و فصل شود یا کاهش یابد، کشورهای عرب منطقه و بهخصوص کشورهای حاشیه خلیجفارس به دلیل اینکه ایران را یک قدرت هژمون میدانند، التجاء (احساسِ پناه بردن) بیشتری به آمریکا پیدا میکنند و تلاششان این است که همچنان آمریکا را درگیر منطقه نگه دارند.
اجازه بدهید کمی به آمار و ارقام توجه کنیم؛ در گزارش ۱۰۰صفحهای «ستجی.جونز» و «سیموس پی. دانیلز» پژوهشگران اندیشکده آمریکایی «مرکز مطالعات بینالمللی و استراتژیک» (CSIS) که به ارزیابی وضعیت حضور نظامی آمریکا در خاورمیانه پرداختهاند و پیامدهای هر تغییری را در چارچوب سیاست دیرپای خاورمیانهای واشنگتن بررسی کردهاند، یکی از اصلیترین چالشها برای آمریکا در صورت خروج از منطقه گسترش نفوذ روسیه و چین و افزایش قدرت بازیگری ایران در منطقه عنوان شده است.
آنها نیز تائید میکنند که مدتی است تقاضا برای کاهش حضور نظامی ایالاتمتحده در خاورمیانه افزایش یافته است. زیرا طبق یک ارزیابی، از آنجایی که اندکی از منافع حیاتی از آمریکا در خاورمیانه در معرض خطر قرار دارد، پس واشنگتن باید نیروهای خود را در این منطقه کاهش دهد و اهداف محدودتری را با تجهیزات کمتر دنبال کند. آمریکا بین ۴۰ تا ۶۰ هزار پرسنل نظامی در خاورمیانه دارد. طرفداران کاهش عمده نیروها استدلال میکنند به دلیل رقابت فزاینده با چین در هند و اقیانوس آرام و روسیه در اروپا، همچنین کاهش اتکای آمریکا به نفت و گاز خلیجفارس، رفع تهدید از سوی گروههای تروریستی مانند القاعده و نیاز به تمرکز بر دیپلماسی به جای نیروی نظامی، خروج از خاورمیانه ضروری شده است.
با این حال، برخی دیگر معتقدند که ایالاتمتحده برای بازدارندگی و پاسخگویی به ترکیب پیچیدهای از دشمنان فعال در منطقه - از چین و روسیه تا گروههای تروریستی- به حضور قوی در خاورمیانه نیاز دارد، لذا، اگرچه منافع آمریکا در خاورمیانه به اندازه یک دهه پیش قابلتوجه نیست، اما واشنگتن هنوز چند منافع اصلی دارد؛ ازجمله حفظ توازن مطلوب قدرت در منطقه، کاهش تهدید سازمانهای تروریستی علیه خاک و منافع آمریکا، حفاظت از آزادی کشتیرانی و دسترسی به نفت و جلوگیری از گسترش سلاحهای هستهای.
لذا اهداف اصلی ارتش آمریکا در خاورمیانه نظارت و مقابله با فعالیت چین و روسیه؛ بازدارندگی و کمک به شرکا در پاسخ به سیاست تقابلی منطقهای؛ نابودی سازمانهای تروریستی که آمریکا و منافع منطقهای آن را تهدید میکنند؛ حفاظت از آزادی حمل و نقل دریایی و دسترسی به نفت است و باید حضوری قابل توجه (بین ۲۰ تا ۳۰ هزار نیرو) اما متناسب برای تعامل محدود و قوی در خاورمیانه داشته باشد که در این زمینه نقش متحدان و شرکا بسیار مهم خواهند بود. موقعیت نظامی آمریکا در خاورمیانه از زمان جنگ جهانی دوم تاکنون بهطورکامل متغیر بوده است اما این روند با جنگ سرد بین آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی آغاز شد.
در طول جنگ سرد، آمریکا بر رقابت موازنه قوا با اتحاد جماهیر شوروی تمرکز داشت و در همین راستا بیشتر نیروهای فعال خود را در اروپا و آسیا مستقر کرد، نه در خاورمیانه. همانطور که در شکل (۱) دیده میشود تعداد پرسنل نظامی آمریکا در خاورمیانه در بیشتر دوران جنگ سرد کم بود.
استدلال مقامهای واشنگتن این بود که باتوجه به برد بمبافکنهای آمریکا، تعداد کمی از پایگاههای مورد نظر آنها باید به اتحاد جماهیر شوروی برای پشتیبانی از حملات تهاجمی نزدیک باشد و در نتیجه آنها بر حاشیه جنوبی اتحاد جماهیر شوروی و بریتانیا تمرکز کردند. در این دوران، استراتژی آمریکا مهار اتحاد جماهیر شوروی از طریق استقرار تعداد زیادی از نیروهای زمینی، هوایی و دریایی در پادگانها در نقاط استراتژیک در اروپا و آسیا بود. ارتش آمریکا پنج لشکر مستقر در اروپا داشت، نیروی هوایی نیز ۲۱۰۰ هواپیما در بیش از ۴۰ پایگاه در اروپا مستقر کرد. نیروی دریایی هم در ژانویه ۱۹۴۸ گروه ضربت ۱۲۶ را ایجاد کرد که خارج از بحرین و عربستان سعودی فعالیت میکرد و در نهایت در اوت ۱۹۴۹ نیروی خاورمیانه (MEF) طراحی شد.
*با توجه به خواست تهران و همچنین نیروهای مقاومت که بهعنوان نیروهای نیابتی ایران از آنها یاد میشود مبنی بر خروج نیروهای آمریکایی از منطقه؛ این نیروها اقداماتی را در ناامن کردن پایگاههای نظامی آمریکا در سوریه و عراق صورت میدهند؛ این اقدامات تا چه میزان بر سیاست ایالات متحده تاثیرگذار است؟
اینکه نیروهای مقاومت را بهعنوان نیروهای نیابتی تلقی میکنند یک اصطلاح بسیار غلط است؛ یعنی نیروهای مقاومت نیروهای نیابتی ایران نیستند و آنها دارای اهداف، منافع و انگیزههایی هستند که در قسمتی از آنها با ایران همپوشانی دارند وگرنه این نیست که ما هر کاری که بخواهیم آنها انجام بدهند یا برای هر کاری از ما اجازه بگیرند. این یک اشتباه است که شاید عمداً این کار را میکنند برای اینکه ایران را مسئول اقدامات آنان جلوه بدهند؛ درحالیکه واقعیت اینطور نیست و آنها برای خود سیاستهایی دارند که بهدنبال منافع خودشان هستند و در عین حال همپوشانی، همکاری و تبادلنظر وجود دارد؛ اما اینکه آنها نیروی نیابتی یا عامل باشند، نیستند.
در مورد سوال شما چنانچه اقدامات نظامی گروههای مقاومت حتی اگر ضروری هم باشد، به تنهایی کافی نیست. آمریکا اهداف شفافی ندارد، در بهترین حالت منافع اقتصادی خودش را حتی به قیمت بههم خوردن ثبات و امنیت منطقه ترجیح میدهد و حتی بهدلیل مخالفت با سیاستهای ایران از موقعیت و ظرفیتهای اقتصادی و بینالمللی و نظامی خود سوءاستفاده میکند و اقدامات نامعقولی انجام میدهد و بارها تصمیم گرفته کشوری را ترک کند یا اقدامی انجام دهد، ولی میبیند منافعاش در آن نیست و بهنوعی میشود گفت اهداف بسیار شفافی ندارد؛ مثلاً سه چهار سال پیش در زمان ترامپ اعلام کرد میخواهد از سوریه بیرون برود؛ اما زمانی که به عمل رسید دید نمیتواند از میادین نفتی در شرق سوریه بهراحتی دست بکشد و با انگیزههای سیاسی حمایت از کُردها و غیره در آنجا ماند و نیروهایی در آنجا دارد.
در اهداف آمریکا شفافیت وجود ندارد و بیشتر بهدنبال منافع خودش است مخصوصاً منافع اقتصادی و درازمدتش. اگر میخواهیم قضیه حل شود علاوه بر مسائل نظامی، باید یک روند سیاسی یا گفتوگویی بین گروههای مقاومت و آمریکا وجود داشته باشد و چارچوبی برای حضور یا بیرون رفتنش به وجود بیاید. گروههای مقاومت مثل حشدالشعبی یا سایر گروههای مقاومت در عراق علاقهمندند یا سیاستشان این است که آمریکا از عراق بیرون برود و از آن طرف دولت عراق نظر مخالف دارد که این در آینده میتواند نقاری بین نیروهای مقاومت و دولت عراق به وجود بیاورد که در برخی از مواقع شاهدش بودیم.
بحثی که الان وجود دارد این است که صرف حمله به پایگاههای آمریکا تاثیر چندانی بر اینکه آمریکا از عراق و سوریه بیرون برود، ندارد. البته باید برود؛ ولی این باید رفتنش مخصوصاً اینکه میگویم باید، نه از منظر گروههای مقاومت، از منظر منافع ایران که در منطقه تنش و ناامنی نباشد به دلیل حساسیتی که ایران دارد و به سبب عدم اعتمادی که بین دو کشور وجود دارد و حضور آمریکا در عراق یا افغانستان که قبلاً بوده، ایران بهنوعی حضور آمریکا را در حوزه امنیت ملی خودش تلقی میکند و به این مسئله بدبین است، لذا آمریکا باید یا مسائلش را با کشورهای منطقه، ایران و گروههای مقاومت حل و فصل کند یا از منطقه بیرون برود و اجازه بدهد مسائل منطقه توسط خود کشورهای منطقه حلوفصل شود؛ یعنی با حضورش تلاش نکند توازن ژئوپلیتیکی منطقه را به ضرر ایران بههم بزند؛ چون این رویه با واکنش ایران و سایر گروههای مقاومت روبهرو میشود؛ ولی از طرف دیگر چه ایران و چه گروههای مقاومت بایستی تلاش کنند با ارتباطات، تماس، گفتوگو و پیدا کردن راهحل، زمینههایی به وجود بیاورند که این خروج از منطقه تسهیل گردد و اتفاق بیفتد. منطقه بعد از دو جنگ اول و دوم خلیجفارس و تحولات بهار عربی و ظهور داعش، ظرفیت جنگ و تنش و بیثباتی را ندارد.
* در جریان عملیات «وعده صادق» ایران از طریق سیاسی و نظامی همسایگانش را از همکاری با آمریکا و اسرائیل برحذر داشت درحالیکه سخنگوی وزارت خارجه صریحاً اعلام کرد که ٢٠ کشور در رهگیری پرتابههای ایران نقش داشتهاند؛ با توجه به استقرار پایگاههای نظامی آمریکا در کشورهای عراق، قطر، عربستان و برخی دیگر از کشورها، این تهدید ایران تا چه میزان بر واقعگرایی استوار است؟
تهدید ایران بعد از حمله اسرائیل به این نحو بود که اگر در اقدامی که ایران در پاسخ به حمله اسرائیل انجام داد و اسرائیل خواست مقابلهبهمثل کند، چنانچه از امکانات این کشورها استفاده کند، ایران واکنش نشان دهد. کما اینکه میدانیم اسرائیل با اقداماتی که در پایگاه هشتم شکاری کرد، با عملیات ترکیبی شلیک از جنوب شرقی سوریه و پرواز ریزپرنده احتمالاً از داخل ایران تقریباً از هیچ امکاناتی از کشورهای همسایه بهجز فضای عراق استفاده نکرد. منهای این قضیه، اگر بحث ایده تهدید ایران که با اسرائیل همکاری نکنند را بهصورت کلی مطرح کنیم و نه در ارتباط با وعده صادق، این تهدیدات تا حدی مؤثر است که به کشورهایی که احتمال میدهیم هواپیماهای اسرائیلی بخواهند در آنجا سوختگیری کنند؛ چون یکی از معضلات اسرائیل در دسترسی به فضای ایران اگر بخواهد از هواپیما استفاده کند مخصوصاً هواپیماهای اف-۳۵ این است که باید به آن سوخترسانی شود و چون خودش ندارد به آمریکا وابسته است؛ مگر اینکه بخواهد از امکانات سوختگیری در فرودگاههای عربستان، بحرین و امارات و یا پایگاههایی که ناتو در ترکیه یا اسرائیل در آذربایجان دارد، استفاده کنند.
اینکه تهدید کنیم این کشورها برای ضربه زدن به ما امکاناتی در اختیار اسرائیل قرار ندهند کف قضیه است که تا حدی مؤثر است، اما بازدارنده مقطعی است و بازدارنده قطعی نیست و از منظر سیاسی کشورها را از ما دور میسازد؛ یعنی اگر یک فضا یا فرجهای برای همکاری بین ما و این کشورها باشد، اینگونه موارد میتواند برهمزننده روابط سیاسی ما هم باشد؛ بنابراین باید دقت کنیم که اولاً بازدارنده قطعی نیست؛ یعنی روشهایی پیش بگیریم که بازدارندگی قطعی داشته باشند و ثانیاً کشورهای دیگر را از ما دور نسازد یا علیه ما نکند و یا اجماع علیه ما به وجود نیاورد.
*ایالات متحده اخیراً میخواهد یک توافق امنیتی را با عربستان به امضا برساند که از آن با عنوان مقدمه عادیسازی با اسرائیل یاد میکنند؛ این توافق چه تبعاتی برای ایران دارد؟
اگرچه توافق امنیتی هنوز به امضا نرسیده و در شرف امضاست و دارند روی جزئیات مذاکره میکنند و از ماه مارس گذشته مذاکراتی را شروع کردهاند و در همین هفتمین سفر بلینکن به منطقه در حال رایزنی هستند، اما هم مشکلات زیادی هنوز در پیش رو دارند و هم روند خطرناکی علیه ایران در حال شکل گرفتن است. آمریکا قرارداد امنیتی را در گرو عادیسازی روابط عربستان و اسرائیل قرار داده و عربستان عادیسازی روابط با اسرائیل را در گرو قرارداد امنیتی میداند. عربستان برای عادیسازی سه خواسته دارد: قرارداد امنیتی و تقویت دفاع هوایی، کمک به احداث تاسیسات فنآوری هستهای و شناسایی و اجرای روند دو دولت در فلسطین. اما اینکه عربستان خواهان حفاظت آمریکا است نشان میدهد که عربستان به مخاطرات موضوع واقف است؛ یعنی میداند که اگر عربستان بخواهد روابطش را با اسرائیل عادیسازی کند و به هر دلیلی این کار را بکند، چه از جهت استفاده از امکانات اقتصادی و فنآوری اسرائیل و چه استفاده از اسرائیل بهعنوان عامل متوازنکننده علیه ایران، این روند مورد تحمل ایران نخواهد بود.
عربستان و ایران بعد از سالها تلاش دارند وارد دوران تنشزا نشوند و لذا معتقدم آمریکا نباید اقدامی بکند و توازن ژئوپلیتیکی منطقه با عوامل خارجی مخصوصاً نقش آمریکا که ایران نسبت به آن بیاعتماد است، به هم بخورد و برعکس، باید تلاش شود کشورهای منطقه با هم سازگاری بیشتری داشته باشند تا اینکه آمریکا با فشار بر آنها برای اینکه روابطشان را با اسرائیل عادیسازی کنند تلاش میکند این تفاهمات صورت بگیرد. با این حال این تفاهمات آخر کار نیست و اول کار است و اول کار تبعاتی دارد و منطقه را بیشتر به آشوب نزدیک میکند و اگر آمریکا خواهان ثبات و امنیت در منطقه است، اینگونه اقدامات عامل از بین بردن ثبات و امنیت است.
همه اینها در گفتوگو، تماس و ارتباطات شکل میگیرد. متاسفانه به دلیل اینکه ارتباطات سازنده نه بین کشورهای منطقه و نه بین ایران و آمریکا وجود دارد، هر کشوری براساس منافعش سلسلهقراردادهای تسلیحاتی، نظامی، اقتصادی و... با آمریکا منعقد میکند؛ اما واقع امر این است که به آرامش پایدار و قطعی کمکی نمیکند و به همین علت است که منطقه روی خوش نمیبیند و توسعه نمییابد و هرازگاهی یک مسئله موجب جنگ و خونریزی میشود.
مخصوصاً بعد از جنایاتی که اسرائیل در غزه کرده و حکمی که احتمالاً دادگاه کیفری بینالمللی در لاهه علیه نتانیاهو و سران ارتش صادر خواهد کرد، از این به بعد هزینه عادیسازی رابطه با اسرائیل هزینه سنگینی خواهد شد و الان هم با اقدامی که تعدادی از کشورهای عربی در همکاری با آمریکا و اسرائیل داشتند که پرتابههای ایران را ردیابی و منهدم کنند، خود آنها هم در میان کشورها و مردمشان مسئلهدار شدهاند؛ لذا این مسئله باید درس خوبی برای آمریکا باشد که تلاش نکند مسائل را بهصورت یکجانبه، آنچه را که فکر میکند اهداف خودش است، پیش ببرد، بلکه باید تلاش کند یک حرکت جمعی درونمنطقهای شکل بگیرد و این حرکت علیه هیچ کشوری نباشد تا کشورها بتوانند با هم در شرایط توازن ژئوپلیتیکی قرار بگیرند و با یکدیگر تعامل سازنده داشته باشند.
این رویه خیلی بهتر جواب میدهد تا اینکه آمریکا به دلیل رویاروییاش با ایران و اینکه ایران سیاستهای آمریکا و آمریکا سیاستهای ایران را قبول ندارد، شاهد این باشیم که آمریکاییها تلاش کنند بهطور یکجانبه مسائل اسرائیل را در منطقه حل و فصل کنند؛ شاید با این ایده که امنیت منطقه را نیز به دست اسرائیل بدهند که چنین چیزی محقق نخواهد شد و اوضاع منطقه را به ضرر آمریکا و کشورهای آسیبپذیر تخریب و جهتدهی خواهد کرد. از این منظر است که گفتوگوی ایران و آمریکا حداقل در قدم اول برای مزاحمت کمتر برای یکدیگر ضرورت دارد. ایران تنها کشوری بوده که پهپاد آمریکایی را که بهطور غیرقانونی بر فراز آبهای سرزمینیاش پرواز میکرده، سرنگون کرد! تنها کشوری بوده که در ازای حمله اسرائیل به ساختمان کنسولگریاش در دمشق، به اسرائیل در حجم وسیع حمله موشکی و پهپادی کرده است.
این اعتمادبهنفس نظامی باید در بخش سیاسی هم انعکاس داشته باشد. آمریکا در موقعیتی نیست که از ایران بخواهد از او تبعیت کند! آنچه را که در بخش پایانی سوال اول شما از «مرکز مطالعات بینالمللی و استراتژیک» (CSIS) در مورد ارزیابی وضعیت حضور نظامی آمریکا در خاورمیانه آوردم، در نظرم بود یک شمای واقعبینانه از حضور آمریکا در منطقه ارائه شود. درست است که آمریکا حضور پررنگی در منطقه دارد اما به همان میزان مشکلات و آسیبپذیریهایی هم دارد! یکی از اصلیترین چالشها برای آمریکا همین الان و در صورت خروج از منطقه، گسترش نفوذ روسیه و چین و افزایش قدرت بازیگری ایران است.
اگرچه آمریکا تاکنون بهطور نامعقول نقش و قدرت منطقهای ایران را به رسمیت نشناخته اما این شناسایی هم بدون مذاکره ایران و آمریکا اتفاق نمیافتد! ایران با موقعیت ژئوپلیتیکی و ظرفیتهای ژئواستراتژیک و توانمندیهای سخت و بعضاً نرمافزاری، یک بازیگر منطقهای و جهانی است. این نیازمند اعتمادبهنفس بیشتر در تعامل، رویارویی و مذاکره با ذینفعان خارجی و داخلی منطقه است.
آنچه خروجی این مذاکرات میتواند باشد، رفتار مسئولانه ایران در برقراری ثبات و آرامش منطقه و عدم تلاش آمریکا برای تحت تاثیر قرار دادن منافع ایران است! اگر این روند شکل بگیرد، که نیاز به یک بحث عمومی در جامعه، رسانهها و دانشگاه دارد، آن گفتمان غالب مورد نیاز منطقهای برای حل مشکلات بین کشورها راحتتر و سریعتر شکل میگیرد. که در فرصت دیگری باید به آن پرداخت.
درست است که امنیت خریدنی نیست اما صرف بیان این جمله درست، بدون توجه به زمینههای آن کارساز نیست! بلکه باید دید چرا کشورها دنبال خرید امنیت هستند؟! غیبت ایران در روند مصالحه سیاسی با ذینفعان داخلی و خارجی منطقه از ایران یک لولو میسازد! آمریکا کشوری پیچیده است و با سوءاستفاده از توانمندیهایش مزاحم کشورهاست و با توجه به مناسبات غیرعادلانه روابط بینالملل، ایران حتی اگر این مناسبات را برنمیتابد و یا در صدد بههم زدن هنجارهای موجود است، این از راه یارگیری و سازوکار موجود بهتر میسر است تا سر شاخ شدن با آمریکا.
به اضافه اینکه ما اقتصاد آسیبپذیری داریم و این وضعیت بین ایران و آمریکا باعث سوءاستفاده رقبای منطقهای ایران شده و تبعات امنیت ملی و کاهش بیشتر انسجام ملی را بهدنبال دارد و به نوبه خود اجرای برنامههای داخلی و خارجی دولتها را غیرممکن میسازد! مجموعه توانمندیها و آسیبپذیریهای ایران حکم میکند در سیاست خارجی رویکرد توازن رابطه با غرب و شرق را دنبال کند و برای تامین منافع و مصالح ملی فاصلهاش را از دو طرف به یک میزان تنظیم کند و در گرداب بازی قدرتها نیفتد! انشاالله!