داروی دلبستگی/آیا میتوان برای عشق نسخه نوشت؟
در دهههای اخیر پدیدهای که در برخی محافل به سندروم ازدواج ناگهانی معروف شده، دقیقاً از همینجا ناشی میشود؛ علاقهای شدید و موقت که در اثر یک محرک شیمیایی بهوجود میآید و خیلی زود، در مواجهه با واقعیت روزمره، از هم فرو میپاشد. چنین تجربههایی نشان میدهند که رابطه، صرفاً با احساس لحظهای ساخته نمیشود.

آیا میشود رابطهای که ازهمگسسته، با یک قرص ترمیم شود؟ آیا ممکن است احساس وابستگی و نزدیکی، نه از دل تجربه و زمان، بلکه از دل مواد شیمیایی سر برآورد؟ برای هزاران سال، انسانها کوشیدهاند عواطف خود را با مصرف مواد گوناگون تغییر دهند؛ از شراب و قهوه گرفته تا داروهای ضدافسردگی مدرن. اما در این میان، عشق همواره جایگاه ویژهای داشته است؛ تجربهای شخصی، رازآلود، و خودجوش که تصور دخالت در آن با ابزارهای شیمیایی، هم ترسناک است و هم نامأنوس. با اینحال در سالهای اخیر، پیشرفتهای علوم اعصاب و اخلاق زیستی، بحثی جدی درباره دستکاری زیستی عشق گشوده است. اگر بتوان با مداخله دارویی، عواطف زوجها را احیا یا تنظیم کرد، آیا نباید در شرایط خاص، از آن بهره گرفت؟
برایان ارپ و جولیان ساویولسکو؛ دو اخلاقپژوه دانشگاه آکسفورد، در کتاب بحثبرانگیز خود با عنوان «عشق داروست»، دقیقاً به این سؤال میپردازند. آنها بر این باورند که اگر رابطهای عاشقانه در طول زمان دچار فرسایش شده، یا یکی از طرفین به هر دلیلی از برقراری پیوند عاطفی ناتوان شده است، در چنین وضعیتی استفاده محدود، کنترلشده و آگاهانه از دارو میتواند جایگزینی برای گسست یا بیتفاوتی کامل باشد. آنها البته تأکید میکنند که چنین مداخلهای تنها زمانی موجه است که ارتباط انسانی، پیشتر واجد ارزش عاطفی و تعهد واقعی بوده باشد.
این ایده، در فضای فرهنگی ایران بهویژه نزد نسل جوان، ابعاد پیچیدهتری پیدا میکند. تجربه زیست عاطفی در ایران امروز، در کشاکش میان سنت، تغییرات فرهنگی، سانسور آموزشی و ناکامیهای اجتماعی قرار دارد. بسیاری از جوانان ایرانی، بدون آموزشکافی درباره روابط انسانی، با تصویری رمانتیک اما ناکارآمد از عشق مواجهاند. در غیاب نهادهای حمایتی و نبود فضای گفتوگو، تمایل به تجربههای آنی و جایگزینهای شیمیایی گاه بیش از آنکه آگاهانه باشد، از سر درماندگی است. مصرف موادی مانند اکستازی و نظایر آن که احساس نزدیکی و تعلق را بهطور مصنوعی افزایش میدهد، نمونهای از این تجربههای پُرخطر است.
در دهههای اخیر پدیدهای که در برخی محافل به سندروم ازدواج ناگهانی معروف شده، دقیقاً از همینجا ناشی میشود؛ علاقهای شدید و موقت که در اثر یک محرک شیمیایی بهوجود میآید و خیلی زود، در مواجهه با واقعیت روزمره، از هم فرو میپاشد. چنین تجربههایی نشان میدهند که رابطه، صرفاً با احساس لحظهای ساخته نمیشود.
اما سؤال اخلاقی همچنان پابرجاست؛ اگر علم بتواند عشق را بازیابی کند، چرا از آن استفاده نکنیم؟پاسخ در مرز باریکی نهفته است، میان توانایی علمی و موجهبودن اخلاقی. درست است که عواطف انسانی ریشههای زیستی دارند و تا حدی قابل تنظیماند، اما انسان صرفاً مجموعهای از واکنشهای شیمیایی نیست. وقتی عشق به یک سازوکار قابل دستکاری تقلیل یابد، خطر این وجود دارد که رابطه انسانی، از یک پیوند اصیل به رابطهای ابزارمند تبدیل شود. این نگرانی تنها شخصی نیست؛ در سطح کلان اگر فناوری دارویی بتواند وفاداری، اطاعت یا دلبستگی را القا کند، میتواند زمینهساز سوءاستفادههای اجتماعی یا سیاسی نیز باشد.
لابد باید پرسید، آیا عشق صرفاً احساسی است که باید حفظ شود یا فرآیندی انسانی است که نیازمند رشد، فهم و بلوغ است؟ اگر مداخله دارویی بتواند فرصتی برای گفتوگو و بازسازی ارتباط انسانی فراهم کند، ممکن است در شرایط خاص مفید باشد، اما اگر این مداخله بهجای ارتباط واقعی بنشیند، رابطه را از اصالت تهی خواهد کرد. شاید روزی فرا برسد که عشق، مانند فشار خون، در نسخه پزشک بیاید؛ با دوز مشخص، عوارض جانبی ثبتشده و زمان مصرف معین. آن روز، دیگر برای حفظ یک رابطه عاشقانه نیازی به گفتوگو، مدارا یا خودشناسی نخواهیم داشت.
کافی است یک کپسول بلعیده شود تا جرقهای در سیناپسها روشن شود و مغز سیگنال دلبستگی مخابره کند! اگر عشق به فرمولی شیمیایی فروکاسته شود، احتمالاً آنچه از آن باقی خواهد ماند، صرفاً شبحی بیجان و بیریشه از چیزی است که انسانها قرنها برایش جنگیدهاند، شعر سرودهاند، خیانت کردهاند، جان باختهاند و با آن جهان خود را معنا بخشیدهاند.
تا آن روز شاید بهتر باشد بهجای جستوجوی قرص، هنر ارتباط را تمرین کنیم؛ نهفقط برای عاشقشدن، بلکه برای عاشقماندن، که کاری است دشوار، تدریجی، و آگاهانه. اگر از عشق تنها لذت خواسته باشیم، شاید دارو راهی میانبر باشد. اما اگر بهدنبال معنا، بلوغ و پیوندی انسانی هستیم، چارهای نداریم جز آنکه دل را میدان تجربه کنیم.