| کد مطلب: ۳۷۷۵۲

و شب مایه آرامش قرار داده شد؟

روی صندلی جلو که جفت و جور شدم، چشمان خواب‌آلودش را دیدم و فهمیدم که زمختی صدا از خواب‌آلودگیست. راننده تاکسی اینترنتی‌ای که ساعت ۳ بامداد دنبال من آمده مرد میانسال عینکی‌ای بود که اصلاً برای رسیدن به مقصد عجله نداشت.

و شب مایه آرامش قرار داده شد؟

پرسیدم جلو بنشینم یا عقب، گفت: «هرجا راحت‌تری». صدایش به گوشم دورگه آمد. روی صندلی جلو که جفت و جور شدم، چشمان خواب‌آلودش را دیدم و فهمیدم که زمختی صدا از خواب‌آلودگیست. راننده تاکسی اینترنتی‌ای که ساعت 3 بامداد دنبال من آمده مرد میانسال عینکی‌ای بود که اصلاً برای رسیدن به مقصد عجله نداشت. کل مسیر مبدأ تا مقصد کمتر از فاصله‌ای بود که از آنجا به سمت مقصد آمد.

مرد راننده جان گاز دادن نداشت انگار. ابتدای راه خیابان باریک شد. به سمت گاردریل‌ها داشت کشیده می‌شد که خودش را جمع کرد. گفت برای آدم خواب‌آلود این گاردریل‌ها خیلی خطرناک است. نگاهی به گاردریل‌ها کردم و دل‌نگرانی‌اش را خیلی درک نکردم. جلوتر پرسیدم چرا شب‌ها کار می‌کنی، گفت شاغلم و روزها نمی‌توانم. 

زیاد پیش آمده که رانندگان نیمه‌شب چنین بگویند. قریب به اتفاق آنها یا نگهبان بوده‌اند و در شیفت‌های چرخشی‌شان می‌آمدند یا کارشان چنان بوده که از ظهر شروع می‌شد. به او گفتم شما هم چنین شغلی دارید؟ گفت نه، از 8 صبح تا 7 شب سرکارم. اوقاتی هم برای خانواده می‌گذارم و از نیمه شب تا دم صبح در تاکسی اینترنتی مشغول می‌شوم. گفت روزی سه ساعت می‌خوابم و کفایت می‌کند. برایم باورنکردنی بود. آدم‌های بسیار معدودی دیده‌ام که با همین مقدار خواب روبه‌راه می‌شوند و مثل ساعت در روز کار می‌کنند.

ولی مرد مازنی از آن دست آدم‌ها نبود. می‌گفت که همین مقدار خواب برایش کفایت می‌کند اما رانندگی‌اش و مهم‌تر چشم‌هایش چیز دیگری می‌گفت. مدام به این سمت و آن سمت کشیده می‌شد. از گاردریل‌ها برای همین ترسیده بود. مسیر 4 دقیقه‌ای را نزدیک به 20 دقیقه در راه بودیم. نیمه شب  که می‌شود خیابان‌ها و اتوبان‌های تهران شمایل دیگری پیدا می‌کند.

قوانینش هم عوض می‌شود. مثلاً آهسته رفتن خطرناک می‌شود. مغز راننده اما توانایی موازنه کردن شب و رانندگی در تهران را نداشت. انگار حسرت خواب داشت. بیست و پنج سال بود که کارمند خدمات پس از فروش یک شرکت الکترونیکی سابقاً بزرگ بود. شرکتی که از 500 کارگر به 70 نفر رسیده بود. در این 25 سال نتوانسته بود برای خودش خانه‌ای دست و پا کند. شتاب تورم هم بارها و بارها تندتر از شتاب حقوقش بوده. از پس اجاره هم بر نمی‌آمد. در نقل و انتقال جدید دیگر از پس اجاره بر نمی‌آمد. از تصمیمش برای کار کردن شب‌ها بیست روزی می‌گذشت. می‌گفت اوایل سخت‌تر بود هرچه جلوتر آمده بیشتر عادت کرده. البته به لطف فلاسک قهوه فوری‌ای که بغل دستش بود. ساعتی 150 تا 200 کاسب بود.

تقریباً روزی یک میلیون. احتمالاً بیشتر از حقوقی که بعد از 25 سال در آن شرکت می‌گرفت. تلاش می‌کردم در مسیری که بیش از اندازه طولانی شده بود با او مدام صحبت کنم. چنان خواب بود که هر لحظه بیم تصادف می‌رفت. گفت چند شب پیش به یکی از همین گاردریل‌ها خورده است و ده میلیون پیاده شده. حساب کردم یعنی نصف همه این شب‌بیداری‌ها و زجرکشیدن‌ها که انگار دود شده و به هوا رفته است. ولی خودش پرتی کارش را حساب می‌کرد. پرتی کاری که با حال تقریباً نیمه‌هوش انجام می‌شود.

می‌خواستم بپرسم کسی دیگر در خانه نیست که هم‌خرجت شود تا شب چند ساعتی استراحت کنی؟ دیدم سوال ابلهانه‌ایست. اگر ناچار نبود که با چشمان نیمه‌باز نصف‌شب اتوبان‌های تهران را گز نمی‌کرد. به شب تهران نگاه می‌کردم، هوای اردیبهشت، خیابان‌های خلوت و زیبایی وحشی‌اش در شب و به این فکر کردم که همین زیبایی برای این مرد چقدر آزاردهنده و تکراریست. می‌خواستم باهاش همدلی کنم، گفتم من‌هم زیاد کار می‌کنم اما نمی‌توانم کمتر از 6 ساعت بخوابم، مغزم جواب نمی‌دهد. از شغلم پرسید با شرمندگی گفتم. خنده‌ای بر لبانش آمد. گفت حکایت ما را هم بنویس. بنویس اوقات بازنشستگی ما به شب و روز کار می‌گذرد. منظورش استعاری نبود، واقعاً شب و روز کار به معنای واقعی مرادش بود.

گفته بود من را برساند، سرویسی قبول می‌کند که برود سمت خانه.  به مقصد که رسیدیم نگران بودم چطور تا خانه می‌رود، همان موقع، پیام برایش آمد که یکی می‌خواهد به سمت فرودگاه امام برود. بی‌درنگ قبولش کرد. گفت 250 رفت و 250 برگشت. خوشحال شد. اما خواب از کله‌اش نپرید. نمی‌دانم چطور رفت و آمد و بالاخره کی خوابید. خواستم بخوابم خاطرم آمد، اوقات نوجوانی که تا دم صبح بیدار می‌ماندم مادرم مدام می‌گفت خدا هم در قرآن گفته «و شب را برای آرامش قرار دادیم». حق است اما انگار نه برای همه.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه بیست‌و‌چهار ساعت
پربازدیدترین
آخرین اخبار