همسایگی ما ادامه دارد
ایرانیها در سالهایی که خود درگیر جنگ با عراق بودند، پذیرای اولین موج مهاجرت افغانها از شر اشغال روس و حکومت کمونیستی شدند. آن سالها غذای خود مردم ایران بهسختی به دست میآمد. تحریمها و جنگ، فشار زیادی را بر ملت وارد میکرد. اما آن زمان واقعاً با روی باز از مهاجران افغان استقبال کردیم.
در اندک زمانی که برای گشت زدن در شبکه اجتماعی و باخبر شدن از اوضاع و احوال رفقا و چند صفحه مورد علاقهام میگذرانم، سر زدن به یکی، دو صفحه افغان و تاجیکی و باخبر شدن از وضع همزبانان عزیز و هموطنان تاریخی حتمی است.
تاجیکها با شعر و موسیقی و مهربانی و نرمخویی عجین هستند و ادبا و شعرایشان در وصف میهن یگانه پارسی شعرها و قطعاتی لطیف و شنیدنی میسرایند. رهبر تاجیکستان هم درباره فرهنگ تاجیکی و میراث پارسی و شاهنامه صحبت میکند. اما صفحات افغانهای عزیز، حداقل چند صفحهای که از داخل افغانستان مدیریت و تغذیه میشوند و من آنها را نگاه میکنم از صبح تا شام مشغول نفرتپراکنی علیه برادران و خواهران ایرانیشان هستند. حجم دشمنی، فحاشی و نفرتی که این همزبانان و خویشان قدیمی بر علیه ما تولید میکنند، مقیاسی باورنکردنی دارد.
از سوی دیگر هموطنانی هم در داخل داریم که با ژست روشنفکرانهای درباره «نژادپرستی ایرانی علیه افغانها»، داد سخن میدهند. اطلاق صفتی خاص به جماعتی بزرگ البته بهدور از منطق و عقلانیت است. تهمت نژادپرستی به ایرانیها همانقدر بیپایه و زشت است که بگوییم همه مهاجران افغان اهل جرم و جنایت هستند. تردیدی نیست که هم ایرانی نژادپرست پیدا میشود و هم افغان زشتکار. اما در هر دوی این جماعت غلبه با خوبان و فهیمانی است که سالهایسال در کنار یکدیگر زندگی کردهاند.
ایرانیها در سالهایی که خود درگیر جنگ با عراق بودند، پذیرای اولین موج مهاجرت افغانها از شر اشغال روس و حکومت کمونیستی شدند. آن سالها غذای خود مردم ایران بهسختی به دست میآمد. تحریمها و جنگ، فشار زیادی را بر ملت وارد میکرد. اما آن زمان واقعاً با روی باز از مهاجران افغان استقبال کردیم. ما نان و آب خودمان را با آنها تقسیم کردیم و آنها بر سر سفره ساده ما نشستند.
در سالهای بعد از جنگ که آشوبها و جنگ داخلی افغانستان تشدید شده بود و ادامه داشت، سیل مهاجرت ادامه پیدا کرد. اینبار ما نهتنها سفره خودمان را با آنها تقسیم کردیم بلکه شغل و کار هم در اختیارشان بود. بدون آنها و حضورشان در بازار کار آن سالها شاید بسیاری از طرحهای عمرانی، توسعهای و ساختمانسازی پیش نمیرفت.
بنابر تجربه شخصی خودم در این سالها، آنچه در اطرافیان و دوستانم دیدهام ملاطفت، رفاقت و دوستی با همزبانان و خویشان افغان بوده است. من دهها دوست و رفیق افغان داشتهام، یکی از آنها «یحیی» سالهای سال کلیددار خانه من بود و امین، رفیق و دوست بسیار نزدیکم. ساعتها مینشستیم و از ایران و افغانستان برای هم میگفتیم. امروز هم از او با خبرم، هر دو فرزندش در ایران به دنیا آمدهاند، درس میخوانند و امروز جوانانی بافرهنگ، مؤدب و محترم هستند.
دوستان زیاد دیگری هم داشتهام که امروز بعضی از آنها در جاهای دیگری از جهان زندگی میکنند، «عظیم» ساکن پاکستان شده، ازدواج کرده و یک فرزند دارد. گاهی برایم عکس میفرستد و با هم حرف میزنیم. «حسن» که رباب میزد. با هم گاهی ساز میزدیم و از موسیقی ایرانی و افغانی گفتوگوها داشتیم و چندین نفر دیگر که در آلمان، ترکیه، ایران و افغانستان زندگی خودشان را پی گرفتهاند اما رفاقتمان پابرجاست. بین دوستان ایرانی خودم هم عده زیادی از آنها مثل من دوست و رفیق افغان زیاد دارند. کافهها و رستورانهای افغانی پاتوقشان است و برای «قابلیپلو» جان میدهند.
همه اینها را به عرض رساندم که بگویم اوضاع آنچنان که عربدهکشان هر دو طرف نمایش میدهند، نیست. اما نفرتپراکنی، ایجاد حساسیت، تحریک مردم و ادعاهای اینچنین «نشستن بر سر شاخ و بن بریدن» است. واقعیت به سادگی این است که ایران امروز توان و یارای پذیرایی از این تعداد مهمان را ندارد. جامعه با هزاران مشکل ریز و درشت درگیر است و تحمل بار اضافی ندارد.
نه شغل مازادی وجود دارد و نه اقتصاد چندان بهراه و پرکار است. ما به ناچار چند سال سختی را پیشرو داریم. از آن سو افغانستان هم کموبیش شرایط آرامتری پیدا کرده، البته که مضایق فراوانی وجود دارد. خلاصه که بر طبل دشمنی، اتهام و افترا زدن و دشنام دادن نکوبید. حرفهای بیجهت و بیپایه تاریخی نگویید. نه ایران متعلق به افغانستان بوده و نه افغانستان به ایران تعلق داشته است. داستان البته صورت دیگری دارد. این دوره میگذرد، به فکر آیندگان باشید که باید در کنار هم زندگی کنند، همسایگی کنند و به وقت سختی یاریکننده همدیگر باشند. تخم کینه نکارید.