به ناله کار میسر نمیشود
ایمنی معدنچیان نهفقط به سمت بهتر شدن که بسامد اتفاقات دهشتناک مانند طبس نشان میدهد به سمت بدتری رفتهایم. دلایل جزیی و کارشناسیاش را اهل فن میداند، یکی از دلایل کلی و عمدهاش همین است که ما فقط به نالیدن عادت کردهایم.
در دنیای اکسپلورها تا چشم میگردانی سوگنامه برای معدنچیان طبسی است. هرکس به طریقی میخواهد خود را در این غم بزرگ شریک کند. مایه دلگرمیست این همدردی، حتی اگر استوری بعدی، سوگواری درباره مهمانی شب قبل باشد یا عکسی از کافهگردی. روزنامهها و رسانههای رسمیتر هم وضعیتی چنین دارند. عکس همه روزنامهها از شب و روز تلخ کشته شدن معدنچیان طبسی بود. تفاوتشان با پستهای اینستاگرامی و نوشتههای توئیتری کاربران این بود که بعضی از آنها کمی بیشتر در بحر مسئله رفته بودند و یادداشتها و تحلیلهایی درباره چرایی این اتفاق ضمیمه روایت اتفاق کردند. همه این سخنها، از جمله همین یادداشت، تحلیل، نوشته و حتی دستورات آنیای که در واکنش به اتفاقی گفته و صادر میشوند، همه در نهایت سوگ و نالهای بیش نیستند. مثل سیل تحلیلها و دستوراتی که بعد از حادثه خرداد سال جاری معدنِ شازند بیان شدند و هیچکدام کارکردی فراتر از ناله نداشتند. و چه درست گفت سعدی که «با ناله کار میسر نمیشود». بر مردم یا بهتر بگوئیم کاربران حرجی نیست، کاری جز سوگ و ناله بر نمیآید ازشان، بر مدیر، مسئول، وزیر، نماینده و روزنامهنگار و هر آنکس که صدایی دارد، چرا.
مرگ محتوم است و چاره ندارد، اما چگونه مردن چرا. میشد جانهای عزیز زحمتکشانی که زیر آوار معدنها تلف میشوند محترمتر شمرده شوند تا روز اول پاییز چنین غمی سر 50 خانواده آوار نشود. عزیز شمردن جان برای آنکس که دستش میرسد و صدایی دارد یعنی نگذارد کار به اینجا برسد که تنها واکنشی به اتفاقی که افتاده داشته باشد و ناله کند. یعنی بیآنکه اتفاقی بیفتد به این فکر کند که چرا مسئولیت جان هزاران کارگر را به شرکتها و افرادی بدهیم که سودِ بیشتر بیش از هرچیز دیگری برای آنها در اولویت است. آخر معدن که شرکت عادی و اداره نیست که همه سازوکار آن را به منطق عرضه و تقاضای بازار بسپاریم و بگوییم خودشان در نهایت با یکدیگر کنار میآیند.
جان هزاران آدمی در میان است که نه صدایشان به جایی میرسد نه اصلاً کسی میبیندشان. متخصص معدن نیستم، یک سرچ ساده میکنم که تلفات انسانی در معادن به چه عوملی بستگی دارد؟ نوع معدن، کیفیت تجهیزات، آموزش کارگران، رعایت استانداردهای ایمنی و شرایط زمینشناسی از جمله عواملی هستند که دستگیرم میشود. کمی بیشتر سرچ میکنم و از وضعیت جهانی تلفات معادن در دنیا از چت جیپیتی میپرسم. میگوید که ایران به دلیل مشکلاتی مانند عدم رعایت کامل استانداردهای ایمنی، تجهیزات قدیمی و مدیریت ناصحیح، میزان تلفات قابل توجهی در معادن دارد و معادن زغالسنگ ایران به دلیل گازهای سمی و انفجارها بیشتر از دیگر معادن در خطرند.
میگوید که چین پیش از این در صدر آمار تلفات معدن بود که با بازنگری در قوانین، تعطیل کردن معادن ناامن، مجازات سنگین خاطیان و... توانستند میزان قابل توجهی از تلفات خود را کم کنند. همان مسیری که آمریکا و استرالیا به عنوان الگوهای موفق در کم بودن تلفات معدن رفته بودند.
همه اینها را متخصصان احتمالاً هزار بار بیشتر از من و چتجیپیتی بلدند و به گوش مسئولان هم رساندند ولی ایمنی معدنچیان نهفقط به سمت بهتر شدن که بسامد اتفاقات دهشتناک مانند طبس نشان میدهد به سمت بدتری رفتهایم. دلایل جزیی و کارشناسیاش را اهل فن میداند، یکی از دلایل کلی و عمدهاش همین است که ما فقط به نالیدن عادت کردهایم.
روزنامهنگاری که روزهای پسافاجعه سعی میکند اولین خبر را بزند، بعد فاجعه اسیر خبرهای روز میشود و سراغ معادن دیگر نمیرود که ببیند کسی بالای سر این دهها آدمی که چند صدمتر به دل زمین میروند هست یا نه؟ نماینده و مسئول استانی که با کت و شلوار اداری دست روی دست میگذارد و قیافه غمباری میگیرد و همزمان خیلی محسوس میکوشد تا همراه مسئولان کشوری در کادر دوربین تلویزیون بیفتد هم بعد از این ابداً سراغ معادن دیگر استان نمیرود تا اتفاق دیگر. کسی نمیگوید تا این کارگران سندیکا و صنف نداشته باشند کارفرما حاضر است برای ذرهای سود بیشتر امنیت را فدا کند.
اگر ناله ما از سر هیجانی زودگذر نیست باید در حین سوگواری به این بیندیشیم که چاره کم شدن این اتفاقات چیست. سعدی در مصرع مکمل «به ناله کار میسر نمیشود» میگوید: «ولیک نالۀ بیچارگان خوش است؛ بنال». در واقع میگوید اگر چارهای ندارید بنالید ولی آدمی در قبال این اتفاقات چاره دارد، الگوهای موفق جهانی نشان داده که چاره چیست. چاره را پیدا نکنیم و به کار نبندیم در بهوجود آمدن این فجایع حتماً شریکیم.