برگزاری کنسرت در تخت جمشید بدون هیچ نسبتی با این مکان توجیه دارد؟
جستوجوی مخاطب در ویرانههای تاریخ
در سالهای اخیر هنرمندان بسیاری از حوزه موسیقی سنتی و ردیف دستگاهی به سرزمین پاپ کوچ کردند و درصددند فقدان محتوا را با شکل و فرم ظاهری جبران کنند. وقتی فرمها هم تکراری شد، به سمت ایدههای دیگر میروند یا در ارتفاعات تاریخی ساز میزنند یا در تخت جمشید ترانه و تیتراژ میخوانند. گمشده اما در این میان موسیقی ایرانی است.
علیرضا قربانی در یکسال گذشته کنسرتهای متعددی در تهران و سایر شهرها داشته است. در تهران کنسرتش بارها و بارها تمدید شد و جمعیت قابلتوجهی مخاطب این برنامه بودند. خردادماه سال گذشته هم همین کنسرت در تالار حافظ شهر شیراز برگزار شد. همین برنامه تقریباً در تمام اروپا، استرالیا و کانادا نیز روی صحنه رفت. حالا پس از اتمام کنسرتهای خارج از کشور دور جدید این برنامهها قرار است از تخت جمشید در ایران آغاز شود.
از منظر هنر
بگذارید از زاویه دیگری به ماجرای کنسرت در تخت جمشید نگاه کنیم. چه لزومی دارد کنسرت علیرضا قربانی در تخت جمشید برگزار شود؟ اگر قرار است یک برنامه فرهنگی، هنری در یک مکان تاریخی آن هم در سطح تخت جمشید برگزار شود، آیا نباید حداقل تناسب این اجرا با آن محل بررسی شود؟ اینجا میخواهم به رپرتوار اجرایی قربانی در کنسرتهای اخیرش نگاهی بیاندازم. آنچه سال گذشته این هنرمند با گروهش در تهران و متعاقباً در کنسرتهای ذکرشده اجرا کرد، شامل چند آهنگ تیتراژ سریال و چند قطعه عاشقانه دیگر در حوزه موسیقی پاپ بود که اشعار آن از شاعران معاصر است و اکثراً مضامینی عاشقانه دارند. این رپرتوار چه سنخیتی با تخت جمشید ـ این نماد تمدن و تاریخ درخشان این سرزمین دارد؟ آیا نباید حداقل توجیه هنری برای برگزاری کنسرت در چنین مکانی وجود داشته باشد؟
هفتههای فرهنگی برای پاسداشت یک شخصیت یا مکان تاریخی و حتی میراث ناملموس فرهنگی از دیرباز در ایران و همه کشورها مرسوم بوده است. اگر قرار باشد یک هفته فرهنگی برای جلب توجه داخلی و خارجی به این میراث شود و متولی آن هم نهتنها بخش خصوصی بلکه با نظارت و همکاری بخشهای دولتی باشد، برگزاری کنسرت، پرفورمنس، تئاتر و هر فعالیت هنری در چارچوب و با موضوعیت آن مکان (بهطور مثال تخت جمشید) توجیهپذیر است. یک مثال دیگر برگزاری فستیوال موسیقی تهران توسط خانه موسیقی ایران در عمارت مسعودیه در سال 93 بود که با نگاهی ویژه به موسیقی جدی برگزار شد و با اینکه در همان ایام این کنسرت با اما و اگرهای فعالان میراث فرهنگی در جهت آسیب ندیدن این مکان همراه بود اما با توجه به ماهیت این برنامه و برگزارکننده آن قابل توجیه بود.
از منظر تاریخچهی کنسرت پُرمخاطب
سالها پیش در تهران برای کنسرتهای پُرمخاطب جایی بهجز سالن میلاد نمایشگاه بینالمللی برای ارائهی برنامههای موسیقی نبود و بسیاری از هنرمندان ازجمله شهرام ناظری مجبور به برگزاری در مکانهای ورزشی میشدند. اما سالنی در وسط شهر تهران بود که بهدلایلی متعدد و شاید امنیتی هیچگاه مورد استفاده نبود؛ سالن حزب رستاخیز سابق یا سالن همایشهای وزارت کشور. این حساسیتها از روی سالن وزارت کشور برداشته شد و اولین کنسرت بهنام استاد شهرام ناظری ثبت شد. فردای آن روز یکی از روزنامهنگاران فقید تیتر زد: قفل تالار شکست! که بهراستی این اتفاقی مبارک بود و رفتهرفته سالنهای متعددی ساخته شد و بساط کنسرت از سالنهای ورزشی برچیده شد.
حالا چه در تهران، چه در شهرستانها و استانهای دیگر ازجمله شیراز سالنهای مناسبی برای کنسرت و همایش ساخته شده است و کمتر شهری را سراغ داریم که هنوز از سالن ورزشی برای کنسرت استفاده کند. پس اینکه یک مکان تاریخی صرفاً برای جلب توجه و مخاطب تبدیل به سالن برگزاری کنسرت شود، قطعاً مورد سوال است.
از منظر میراث فرهنگی
دیدگاهی در ایران بلکه در تمام کشورها وجود دارد که برگزاری کنسرت در مکانهای تاریخی را به لحاظ آسیبهای فیزیکی مورد انتقاد قرار میدهد. برای ما ایرانیان، مشهورترین کنسرت در مکان تاریخی در جهان همان کنسرت یانی در آکروپلیس یونان است که شهرداد روحانی در آن ویولن مینواخت. شاید هم همین الگو برای موزیسینهای پیش از قربانی نیز مطرح بود که در تخت جمشید کنسرت برگزار کنند. درباره برگزاری کنسرت در اماکن تاریخی در رسانههای یونان نوشتند که مقامات محلی تشنهی پول از برگزاری کنسرتهای پر سروصدا توسط افراد مشهور نمیگذرند هرچند انفجار دسیبلها به این بنای تاریخی در سالهای آینده آسیب بزند.
کارشناسان میراث در یونان هم گفتهاند که نمیدانند این اثر تاریخی چقدر میتواند در مقابل تجهیزات صحنه تحمل داشته باشد چون هنوز آزمایشات دقیقی انجام نشده است. هنوز مطالعات زیادی بهطور خاص برای بررسی تأثیرات نویز کنسرتها بر ساختمانهای تاریخی انجام نشده است، تحقیقات نشان میدهد که سطوح بالای نویز میتواند تأثیرات مضری بر مواد ساختمانی داشته باشد و به همین دلیل است که بسیاری از فعالان میراث فرهنگی با این کنسرت مخالفاند. درحالیکه مطالعات جهانی هم نتوانسته بهطور دقیق میزان آسیب ارتعاشات ناشی از کنسرت و بهطورکلی صوت را به اماکن تاریخی بررسی کند؛ اما تیم اجرایی کنسرت علیرضا قربانی در بیانیهای اعلام کرده: «طی ماهها بررسی علمی، مطالعه و مشورت با متخصصان و متولیان نگهداری این بناها، دغدغهمندانه تلاش شده است که با در نظر گرفتن تمام ملاحظات لازم برای پیشگیری از هرگونه آسیب یا اثر منفی از هر نوع و به هر طریق به بناها و محوطه این آثار باستانی، محل اجرا فضایی با فاصله مطلوب و اصولی از بناها و پشت به سازهها برای جلوگیری از انتقال ارتعاشات و امواج صدا بهواسطه انتقال از طریق جریان هوا یا ارتعاش مستقیم به بنا و نیز تجمع مراجعان و ترددهای غیرضروری و غیراصولی در محدوده سایت طراحی شود.»
حال اینکه چه کسانی و با چه روشهایی طی ماهها این بررسی علمی را بهعمل آوردهاند، جای سوال دارد و اینکه ایکاش نتایج این «مطالعات علمی» که قاعدتاً باید چندین صفحه باشدـ در یک فایل پیدیاف در اختیار مردم و دیگر دغدغهمندان قرار میگرفت تا اینکه در کنسرتهای دیگر هم مورد استفاده باشد! البته نباید این نکته را دور از ذهن داشت که به لحاظ تفاوت خاک، سنگ و شرایط اقلیمی نتایج این مطالعات در هر کشور یا شهری متفاوت است.
از منظر رقابت
متأسفانه فکر نمیکنم کنسرت تخت جمشید و مکانهای تاریخی به همین چند سانس علیرضا قربانی خلاصه شود. از آنجا که همواره رقابت غیرقابل انکار در میان چند نوازنده و خوانندهی حوزهی موسیقی پاپ ـ سنتی وجود داشته است و هریک سعی در پیشیگرفتن بر دیگری در برگزاری برنامههای نو دارند؛ این موضوع پیشبینی میشود که رقیبان و رفیقان قربانی بهزودی در تخت جمشید و دیگر مکانهای تاریخی، کنسرت نمایشهای چندینشبه برگزار کنند و شأن یک میراث فرهنگی را در حد سالن کنسرت تنزل ببخشند. و درنهایت اینکه گویا دورانی که گروههای کوچک بدون هیچ جلوههای ویژه بصری، دکور، ویدئو پروژکشن و اکتهای عجیب و غریب روی صحنه حاضر میشدند و نابترین نغمههای موسیقی ملی را در دل و جان مخاطب جاری میکردند، گذشته است.
در سالهای اخیر هنرمندان بسیاری از حوزه موسیقی سنتی و ردیف دستگاهی به سرزمین پاپ کوچ کردند و درصددند فقدان محتوا را با شکل و فرم ظاهری جبران کنند. وقتی فرمها هم تکراری شد، به سمت ایدههای دیگر میروند یا در ارتفاعات تاریخی ساز میزنند یا در تخت جمشید ترانه و تیتراژ میخوانند. گمشده اما در این میان موسیقی ایرانی است.