در دفاع از سکوت اهل نظر
در تلویزیون عکس چند نفر از اهل نظر را کنار هم گذاشتهاند و مجری جوان تلویزیون رسماً آنها را بیشرف و بیادب خطاب میکند، چراکه تشییع جنازه باشکوه رئیسجمهور و همراهانش را نادیده گرفتهاند. البته این بار اول نیست که اهل نظر و اهل رسانه با چنین اتهامی مواجه میشوند، آن هم به همین دلیل تکراری. هربار که اتفاقاتی از این دست رخ میدهد بازار چنین اتهاماتی و بعد چنین دشنامهایی رونق میگیرد.
چرا؟ ماجرا چیست؟ اگر کمی از دعواهای مرسوم جناحی و سیاسی فاصله بگیریم، میبینیم که دعوا بر سر مفهومی بهنام مردم است. چیزی که همه گروهها و جناحها برای اثبات درستی یا نادرستی یک عقیده به آن متوسل میشوند. فلان موضوع مهم است چراکه مردم به آن واکنش نشان دادند. بهمان آدم، آدم خوبی است چراکه مردم زیادی در سوگش سیاه پوشیدند. دروغ هم نمیگویند. همه آنها که در خیابان میآیند یا نسبت به یک موضوع در فضای مجازی واکنش نشان میدهند، مردمند.
نزاع آنجا در میگیرد که آیا آن جمعیت معترض یا سوگوار همه مردم یا اکثریت مردم را نمایندگی میکنند یا نه. اگرچه ازدحام نفوس بهخودیخود دلیل بر حقانیت یک موضوع نمیتواند باشد اما در زمانهای که دموکراسی و رأی اکثریت اهمیت پیدا کرده است، نمیتوان به این راحتی از کنار این موضوعات گذشت. حالا بحث بر سر این است که چگونه میتوان اجماع اکثریت را بر سر توافق یا مخالفت با یک موضوع اثبات یا رد کرد؟
گاهی جمعیت چنان از حد و شمار بیرون است که جای هیچ انکاری باقی نمیماند مگر آنکه طرف مقابل بیمار باشد یا دشمن قسمخورده شما، که در آن صورت از دست هیچکس کاری برنمیآید. اما در مواردی از این دست چه میتوان گفت؟ آیا آنها که مراسم پُرازدحام تشییع پیکر رئیسجمهور و همراهانش را نادیده میگیرند با مردم سر ستیز دارند؟ فکر نمیکنم.
دستکم آنهایی را که تلویزیون نشانشان داد- از بین آنها جناب ملکیان، آزادارمکی، عبدالکریمی و اباذری در ذهنم مانده است- به این راحتی نمیتوان دشمن مردم خطاب کرد. یا حتی نمیتوان آنها را اپوزیسیون دانست. پس باید علت این نادیده گرفتن را جای دیگری جُست. بهگمانم آنچه سبب میشود گاهی اهل نظر درباره چنین اتفاقاتی سخن نگویند، استفاده ابزاری جناحهای سیاسی از این اتفاقات است. وقتی یک جناح سیاسی که ازقضا هم رسانه دارد، هم قدرت و هم قوای رسمی و غیررسمی از او پشتیبانی میکنند با استناد به همین جمعیت میخواهد کل مردم ایران را مدافع یک شیوه از زیست و عقیده سیاسی، فرهنگی و اجتماعی نشان دهد، خیلیها ترجیح میدهند خاموش بمانند.
اینجا دیگر صرفاً بحث حضور مردم یا همدلی با آنها در یک سوگ جمعی نیست. مدعیان این اتفاقات را رسماً سیاسی تفسیر میکنند. درست مثل برخی از خطبههای نمازجمعه که قرار بود سیاسی- عبادی باشد اما امروزه از عبادیاش دیگر نشانی نمانده است. اتفاقاً اگر اهل نظر بتوانند آزادانه درباره این اتفاقات حرف بزنند ما به شناخت دقیقتر و درستتری از جامعه ایرانی خواهیم رسید منتهی متاسفانه بهدلیل فضای غلبه سیاسی بر دیگر ساحات زندگی معمولاً این اتفاقات رخ نمیدهد.
همهچیز خیلی سریع تبدیل میشود به یک دوقطبی وحشتناک و مضحک که در دو سوی آن مشتی آدم افراطی به یکدیگر دشنام میدهند، رجز میخوانند و چنگ و دندان نشان میدهند. وقتی مدعیان رسماً و بهصراحت شرکت مردم در تشییع پیکر جمعی از دولتمردان را رفراندوم و انتخابات میخوانند و در چنین هنگامهای بیش از آنکه به فکر حرمت درگذشتگان باشند به رقبای سیاسی دشنام میدهند و متلک میگویند یا برای رئیسجمهور نیامده تبلیغ زودهنگام میکنند، چرا باید اهل نظر سکوت پیشه نکنند؟
اتفاقاً شرافتمندانهترین و مؤدبانهترین واکنش ممکن به چنین وقایعی همین سکوت نجیبانه اهلنظر است. چه بگویند؟ هر چه جز حرفهای مدعیان بزنند آماج حملات ناجوانمردانه واقع خواهند شد. سکوت میکنند تا همین اتحاد نصفه و نیمه بههم نخورد. سکوت میکنند تا آنها که چشم دیدن این آب و خاک را ندارند قند توی دلشان آب نشود و از این آب گلآلود ماهی نگیرند. سکوت میکنند بلکه فضا قدری آرام شود و از احساسات این طرفیها و آن طرفیها کاسته شود تا شاید گوشی برای شنیدن حرف حساب یافت شود. این سکوت بهمراتب از هیاهوی سیاستزدگانی که در همه احوال به هیچچیزی غیر قدرت نمیاندیشند شریفتر و موجهتر است. اگر آنها هم به اهل نظر تأسی میکردند و میآموختند که هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد، قطعاً امروز وضعمان بهتر از دیروز بود.