| کد مطلب: ۱۴۴۶۳

سوباسا وچشم‌انداز ۲۰ساله

انتشار خبر پایان داستان‌های مصور «فوتبالیست‌ها»، حس‌های متفاوتی را در من برانگیخت. جدا از حس غریب نوستالژیکی که با مرور خاطرات کودکی و تمام آن مشابه‌سازی‌هایی که با این کارتون در نسل ما دهه شصتی‌ها برانگیخته می‌شد، به من دست داد، غمی نیز وجودم را فراگرفت. دلیلش هم ساده است.

به این فکر کردم که چه می‌شد ما نیز پروژه‌ای شبیه «فوتبالیست‌ها» طراحی می‌کردیم، با دقت آن را می‌سنجیدیم، با وسواس آن را پیاده می‌کردیم و بعد سرخوشانه شاهد به‌بار نشستن نتایج آن می‌نشستیم؟

می‌دانیم که ژاپنی‌ها با هدف مشخص ارتقای وضعیت فوتبال کشورشان به این پروژه روی آوردند و در عرض کمتر از نیم‌‌قرن نیز پیامدهای شیرین آن را مزه‌مزه کردند. مردم این کشور به این ورزش فوق محبوب در جهان گرایش پیدا کردند و تیم‌ملی کشورشان در عرض 20 سال، چهار بار قهرمان آسیا شد. در جام‌جهانی هم درخشیدند و میزبانی جهانی این مسابقات را هم کسب کردند و بدل شدند به پرافتخارترین تیم آسیایی در جهان. برآوردشان این بود که نمی‌شود که کشوری در سطح اول اقتصاد و تکنولوژی جهان بدرخشد، اما در میدان فوتبال دستش تهی باشد؟

بااین‌همه ژاپنی‌های سختکوش به‌درستی می‌دانستند که دو صد گفته چون نیم‌کردار نیست و مهمتر از آن، بی‌مایه فطیر است. دست به کار شدند و به‌جای آنکه با شعارهای‌شان گوش فلک را کَر کنند و برای عالم و آدم نسخه بپیچند، عقل‌های‌شان را روی هم ریختند و هدفگذاری کردند و شد آن‌چه شده است. مسی نابغه هم می‌گوید، من تحت‌تاثیر این کار قرار گرفته‌ام. تبلیغ از این بالاتر و رساتر؟

واقعاً حسرت خوردم. به کسی بر نخورد. حتماً ما نیز تقلاهایی کرده‌ایم. حتماً بسیاری، آرزوهای بهتر از این هم برای ما داشته‌اند. باور کنید اما با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی‌شود. سال دیگر این موقع موعد سند چشم‌انداز 20‌ساله ما فرا می‌رسد و واقعاً باید گفت، دست ما کوتاه و خرما بر نخیل. سرتان را درد نیاورم. توسعه هم پروژه است، هم پروسه.

ما آنقدر گفتیم پروسه است که اصلاً اصل و فرعش را فراموش کردیم. همین ژاپنی‌های دهه 1990 شاید می‌توانستند هماورد معناداری با آمریکا در حوزه اقتصاد هم داشته باشند. حد خودشان و مهمتر از آن اهداف‌شان را، اما درست تشخیص دادند و فهمیدند بهتر است به جای داد و قال، فکر کنند و عمل و ببینند سودشان در چیست؛ هماوردی یا پیشرفت؟ کله‌گرفتن با زمین و زمان یا...؟ بگذریم. برای ما مانده است مشتی آه، بعد از کلی هیاهو بر سر هیچ.

به‌قول علی صاحبکار: «دست از وصال آرزو کوتاه مانده/ از تیر تا بهمن دو پاکت راه مانده/ آن کاروان دیگر نمی‌خواهد بیاید/ انگار یوسف در دل این چاه مانده».

دیدگاه

ویژه بیست‌و‌چهار ساعت
سرمقاله
پربازدیدترین
آخرین اخبار